انسان كامل اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری ( قسمت چهارم )
جلسه يازدهم : بررسی مكتب قدرت ( 2 ) - مكتب محبت
فهرست مطالب :
تقدم عدالت بر ايثار
نمونهای از ايثار واقعی
اشكالات مكتب محبت
خدمت به خلق ، مقدمه ايمان
******
تقدم عدالت بر ايثار
مقصود اصلی من اين نبود . در اين كه آنها مردم بیعاطفهای هستند ، شكی
نيست ولی من اين مطلب را میخواهم بگويم كه بسياری از كارهای ما هم كه
اسمش را عاطفه میگذاريم عاطفه نيست ، نوعی خودخواهی است كه اسم "
عاطفه " و " انسانيت " روی آن میگذاريم .
معنای عاطفه چيست ؟ معنای عاطفه اين است كه انسان از حق مشروع خود به
نفع ديگری استفاده كند . چنين آدمی بايد كلاس قبل از اين را طی كرده باشد
. كلاس قبل از اين كدامست ؟ اين است كه به حقوق مردم تجاوز نكند و حقوق
آنها را محترم شمارد و حق خود را استيفا كند و بعد ، از حق مشروع خود به
نفع مردم استفاده كند . هر كسی اين كار را كرد ، به اين [ خصلت او ] "
عاطفه اجتماعی " میگويند .
اما شما افرادی را میبينيد كه به حق خود ابدا قانع نيستند و دائما در
زندگی از هر راهی كه شده میخواهند پولی بدست آورند ، نه حلال میفهمند و
نه حرام ، و حقوق مردم را محترم نمیشمارند و به حقوق ديگران تجاوز میكنند
. همين آدم يك روزی هم به خاطر فلان دوستش چندين هزارتومان خرج میكند و
بعد ما میخواهيم اين را به حساب سخاوت و انساندوستی و عاطفه اجتماعی
بگذاريم . نه ، اين عاطفه اجتماعی نيست ، خودخواهی است ، نامجوئی است
. اينكه انسان برای اينكه میخواهد خودپرستی كرده و نام خود را بلند كرده باشد
چنين كاری میكند ، انساندوستی نيست . كسی كه حقوق چندين انسان را پايمال
كرده و بعد برای يك انسان ديگر خرج میكند ، انساندوست نيست . اكثر
كارهائی كه ما میكنيم انساندوستی نيست .
حال يك مثال ديگری ذكر كنم . بعضی از ما خصلتی داريم و يا به خودمان
میبنديم و اسمش را " مهماننوازی " میگذاريم و میگوئيم ما مرد هستيم و
در خانه مرد باز است ! هميشه يك مهمان میآيد و ديگری میرود . برای
ناهار و شام ، مهمان دارد و مهمان شب خواب هم به خانهاش دعوت میكند .
اين فی حد ذاته خوب است ، ولی از آن طرف ديگر يك ملاحظهای را نمیكنيم
. بسا هست كه به آن زنی كه در خانه ما هست كه ما شرعا حق نداريم به او
فرمان بدهيم و او آزاد و مختار است كه اگر ميلش باشد در خانه ما كار
كند ، كار كند فشارها و زحمتهائی را تحميل میكنيم و اسمش را " مهمان
نوازی " میگذاريم و میگوئيم در خانه ما باز است و ما مهمان نواز هستيم
! مهمان نوازیای كه مستلزم ظلم به يك انسان باشد ، مهماننوازی نيست .
علی بن ابی طالب ( ع ) در خانه با همسرش زهرا ( س ) همكاری میكند .
كار خانه را زهرا به اختيار خودش انتخاب كرده و علی ( ع ) به او تحميل
نمیكند . در عين حال علی ( ع ) میخواهد فشاری بر همسر عزيزش وارد نيايد.
حال آيا اين مهماننوازی و انساندوستی است كه آدم دائما مهمان بياورد و
آن زن بدبخت ، اگر يك روز احساس خستگی كند
انسان پدرش را درآورد و بگويد اگر نمیخواهی از خانه من بيرون برو ؟
پس اينها هم عاطفه اجتماعی نيست . بله ، اگر واقعا چيزی به مرحله
ايثار برسد ، آن چيز ديگری است . انسانی كه میخواهد عملش براساس عاطفه
اجتماعی باشد ، اول بايد از مرحله عدالت بالاتر بيايد ، يعنی عادل باشد و
به حقوق مردم تجاوز نكند و اگر میخواهد از حقوق مشروع خود ايثار كند
مانعی ندارد و لهذا بزرگانی از علما را سراغ داريم كه مقيد بودند هيچ
وقت كوچكترين تجاوزی به حق كسی نكنند . اينها در داخل خانه حاضر نبودند
حتی يك بار به صورت يك امر ، از همسر يا فرزندشان چيزی بخواهند
( البته در كار شخصی كه مربوط به خودشان است . كاری كه مربوط به
تربيت فرزند است ، حساب ديگری دارد . " اين كاسه آب را به من بده تا
بخورم " ديگر مربوط به تربيت بچه نيست . ).
درباره مرحوم ميرزا محمد تقی شيرازی رضوانالله عليه كه از مراجع تقليد
بسيار بسيار بزرگ و استاد مرحوم آيتالله حاج شيخ عبدالكريم حائری بودند
، نقل كردهاند كه هيچ وقت [ به اهل خانه ] فرمان نمیداد . حتی يك وقت
كه ايشان مريض بودند و خانواده ايشان برايشان شوربا ( آشبرنج ) تهيه
كرده بودند ، بچهها آمده بودند و غذا را دم در گذاشته و رفته بودند .
ايشان هم مريض و در گوشه اتاق بستری بود و نمیتوانست از جا بلند شود .
چند ساعت گذشت . وقتی آمدند ديدند غذا را نخورده است . چرا ؟ برای
اينكه مستلزم اين بود كه يكی از بچهها را صدا كند و بگويد اين كار را
برای ايشان انجام بدهد . شبهه میكرد كه آيا شرعا برای من جائز است زنم را از آشپزخانه صدا
كنم و بگويم اين كار را انجام دهد ؟ حال در آنجا كاری به ميل و رضای
خودش میكند و من هم به او دستور ندادهام و خودش میگويد كه مايلم [ در
آشپزخانه ] كار كنم ، اما كاری را كه مستلزم اين باشد كه من به او فرمان
دهم ، نمیكنم .
پس عاطفه آن وقت عاطفه است و ايثار آن وقت ايثار است كه برای
خودنمائی و از روی خودخواهی نباشد .
نمونهای از ايثار واقعی
داستانی از اصحاب حضرت رسول اكرم ( ص ) نقل كردهاند كه مربوط به
جنگ موته است و واقعا حيرت افزاست . اين را نمونهای از ايثار میگويند
. در جنگ موته عدهای مجروح افتاده بودند . وقتی خون از بدن مجروح میرود
و بدن احتياج به خون جديد پيدا میكند ، طبيعت ، تشنگی را غالب میكند
چون بدن برای اينكه خون جديد بسازد ، احتياج به آب دارد و لهذا خود
مجروح بودن و رفتن خون زياد از بدن تشنگی آور است . مردی ظرف آبی را
برداشت و در ميان مجروحين مسلمان حركت كرد تا اگر مجروحی را پيدا كند
كه احتياج به آب دارد ، به او آب بدهد . به يكی از مجروحين رسيد و ديد
تشنه است . آمد به او آب بدهد اما او به يك نفر ديگر اشاره كرد ، يعنی
آب را به او بده كه او از من مستحقتر است . سراغ نفر دوم رفت ولی او
هم يك نفر ديگر را سراغ داد و گفت : سراغ او برو كه از من مستحقتر است
. رفت سراغ او ديد كه سومی مرده است . برگشت
سراغ دومی ، ديد دومی مرده است . رفت سراغ اولی ، ديد اولی هم مرده
است . اين را ايثار و از خودگذشتگی میگويند ، يعنی در نهايت احتياج خود
، ديگران را برخود مقدم داشتن .
اشكالات مكتب محبت
مكتب محبت و مكتب خدمت كه البته خدمت ناشی از محبت ، مورد نظر
ماست دو ايراد دارد . بدون شك خدمت و محبت ، ارزشی انسانی است ولی
يكی از ارزشهای انسانی است . عين دو ايرادی كه بر مكتب قدرت وارد بود
، بر اين مكتب هم وارد است .
يك ايراد اين است كه اين مكتب هم تك ارزشی است ، يعنی ارزشهای
ديگر را فراموش كرده و فقط به يك ارزش چسبيده ، كه عبارت از خدمت و
محبت است . محبت برای انسان كمال است ، فياضيت برای انسان كمال است
و همان طور كه فلاسفه ثابت كردهاند فياضيت ، جود و بخشش يكی از صفات
كماليه است كه حتی صفت ذات واجب تعالی هم هست و لهذا ذات واجب
خودش " فياض علی الاطلاق " است . بنابراين در اين جهت شكی نيست .
اشتباه اينها در اين است كه ارزشهای ديگر را فراموش كرده و گفتهاند غير
از خدمت به خلق چيز ديگری وجود ندارد و انسانيت منحصر به اين ارزش است .
همان طور كه مكتب قدرت اشتباه مهمترش اين بود كه قدرت را درست
تشخيص نداده بود و خيال میكرد كه همه قدرت يعنی فقط زور ، و
قدرتهای روانی و روحی را فراموش كرده بود ، در خدمت به خلق هم
يك اشتباه بسيار بسيار بزرگی وجود دارد كه من در اينجا توضيح میدهم .
خدمت به خلق يعنی چه ؟ خدمت به چه چيز خلق ؟ حال يك كسی سؤال میكند
: شما میگوئيد انسانيت به اين است كه انسان به خلق خدا خدمت كند .
میگويم بسيار خوب ، ولی يك توضيحی به من بدهيد ، به چه چيز خلق خدا
خدمت كنيم ؟ ممكن است بگوئيد به شكم خلق خدا ، يعنی خلق خدا گرسنه
هستند و به شكمهای آنان بايد خدمت كرد . بله ، شك ندارد كه انسانهای
گرسنه بايد سير شوند . به تن خلق خدا هم بايد خدمت كرد ، اگر عريانند
بايد پوشانده شوند و از سرما و گرما محفوظ بمانند و مسكن داشته باشند ،
اگر آزادی ندارند ، آزادی داشته باشند . همه اينها درست است و خدمت به
خلق خداست . ولی يك سؤال در اينجا مطرح است : نتيجه نهائی چيست ؟ آيا
همين قدر كه ما احتياجی از احتياجات خلق خدا را برآورديم ، اين عمل ما
احسان و خير است ؟ اگر خود خلق خدا در شرايطی قرار دارند كه خودشان به
خودشان خدمت نمیكنند و خودشان دشمن خودشان هستند ، يعنی از روی نادانی و
جهالت جوری عمل میكنند كه خودشان دشمن درجه اول خودشان هستند و در مسيری
قرار گرفتهاند كه نه تنها مسير سعادتشان نيست ، بلكه مسير شقاوت آنها و
شقاوت بشريت است ، در اينجا باز همين طور چشمهايمان را ببنديم و
بگوئيم : به خلق خدا بايد خدمت كرد ، ما چه كار داريم ، ما بايد شكمها
را سير كنيم ؟ آيا صحيح است كه بگوئيم حال چه كار داريم آن كه شكمش سير
میشود در چه مسير و هدفی قرار میگيرد و يا الان در چه مسيری قرار دارد ؟ من به مسير
و هدفش چه كار دارم ؟ شكم بايد سير باشد و تن بايد پوشيده باشد . يا نه
، خدمت به انسانها به شرط اينكه خدمت به انسانيت باشد يعنی خدمت به
ارزشهای انسانی باشد ؟ مطلب اين است ، خدمت به خلق خدا آنجا ارزش
انسانی دارد كه در مسير ارزشهای ديگر انسانی قرار گيرد . اگر خدمت به
خلق در مسير ساير ارزشهای انسانی قرار نگيرد ، به اندازه يك پول هم
ارزش ندارد .
" خدمت به خلق " ، مقدمه ايمان
اينجا اين مطلب را بايد طرح كنيم كه يك عدهای میگويند اصلا مگر همه
دستورهای خدا و اصل ايمان و عبادت برای غير از اين است كه مردم در
نهايت امر ، خيرخواه خلق خدا باشند و به خلق خدا خدمت كنند ؟ میگويند
ما بايد " ايمان " داشته باشيم برای اينكه در پرتو ايمان ، به خلق خدا
خدمت كنيم . بايد خدا را عبادت كنيم چون در پرتو عبادت است كه بهتر
به خلق خدا خدمت میكنيم . از نظر اينها همه دستورهای اسلام و ساير اديان
و همه دستورات بزرگان بشريت ، مقدمه اين است كه به خلق خدا خدمت شود
. نمیگويند خود خلق خدا بالاخره چه میخواهد بشود . آخر اگر میگويند بايد
به خلق خدا خدمت شود ، خود خلق خدا چه برنامهای دارند ؟ هيچ برنامهای
ندارند ؟ !
نه ، اين طور نيست . ايمان مقدمه خدمت به خلق نيست ، عبادت مقدمه
خدمت به خلق نيست ، برعكس است : خدمت به
خلق ، مقدمه ايمان است ، خدمت به خلق ، مقدمه عبادت است ، خدمت به
خلق ، مقدمه عاقل شدن است ، خدمت به خلق مقدمه ساير ارزشهای انسانی
است ، يعنی ما بايد به خلق خدمت كنيم تا آنها را در مسير ايمان
بيندازيم ، تا آنها را در مسير خداپرستی بيندازيم ، تا آنها را در مسير ساير ارزشها بيندازيم .
خدمت به خلق ، مقدمه و زمينه برای ايمان است نه اينكه ايمان مقدمه
برای خدمت به خلق است ، و نه اينكه هيچكدام مقدمه ديگری نباشد . اسلام
چنين مكتبی دارد و چنين حرفی میزند و واقعا هم وقتی ما حساب كنيم ،
میبينيم غير از اين معنی ندارد . والا اگر اين طور باشد [ يعنی خدمت به
خلق مقدمه ايمان نباشد ] ما بايد همه انسانها را منهای انسانيت آنها در
نظر بگيريم . بعد همان طور كه قبلا هم گفتيم بايد به لومومبا به همان چشم
نگاه كنيم كه به چومبه نگاه میكنيم و به موسی چومبه هم به همان چشم نگاه
كنيم كه به لومومبا نگاه میكنيم ، چون هر دو انسانند ، هر دو شكم دارند ،
هر دو ممكن است گرسنه شوند و هر دو ممكن است برهنه باشند . ديگر از
جنبه به اصطلاح زيستشناسی اين دو انسان با يكديگر فرق نمیكنند .
من بعضی از مجلات نسبتا خيلی سنگين و آبرومند را كه میخوانم ، میبينم
عدهای وقتی میخواهند مقام عرفان اسلامی را خيلی بالا ببرند و از آن تعريف
كنند میگويند : اين عرفای ما كوچك نيستند ، حرفهای خيلی خيلی بزرگ
زدهاند ! میپرسيم چه گفتهاند ؟ ! میگويند : عرفان در نهايت امر ، سر از
خدمت به خلق درمیآورد !
نه ، اين طور نيست . عرفان هيچوقت در نهايت امر ، سر از خدمت به
خلق درنمیآ ورد ، در وسط راه و بلكه در مقدمه راه سر از
خدمت به خلق درمیآورد . خدمت به خلق در عرفان هست و بايد هم باشد ولی
خدمت به خلق ، نهايت عرفان نيست ، خدمت به خلق مقدمهای از مقدمات
عرفان است و اگر به تعبيرات شرعی خودمان بخواهيم تعبير كنيم ، میگوئيم :
به خدا نزديك شدن مقدمه خدمت به خلق خدا نيست ، به خلق خدا خدمت
كردن مقدمه قرب الهی و رسيدن به مقام قرب خداست .
پس ، بر مكتب محبت هم دو ايراد وارد است : يكی اينكه محبت را تنها
ارزش میداند و ديگر اينكه محبت را نهايت انسانيت [ به حساب میآورد ]
و به عبارت ديگر ، اين مكتب آخرين سير انسانيت را خدمت و محبت
میداند . ولی اسلام اين را قبول نمیكند ، اسلام محبت و خدمت به خلق را
میپذيرد و ستايش میكند و آن را يك ارزش میداند ولی ارزشی كه در اول
راه است نه در پايان راه آخر مسير به خدمت به خلق منتهی نمیشود ، اول
از آنجا بايد شروع كرد ولی هدف اصلی چيز ديگر است .
و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم
( پایان جلسه یازدهم )
( ادامه دارد )
منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books |