به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( تکامل اجتماعی انسان ) » هدف زندگی
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 576 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

تكامل اجتماعی انسان

اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

بخش دوم : هدف زندگی

جلسه دوم :

( قسمت دوم  )

مفهوم ارزش

 رابطه ارزشهای معنوی و ايمان به خدا

 مسئوليت به عنوان يك ارزش معنوی در مكتب انسانيت

 رد اين نظريه

 آيا وجدان می‏تواند ريشه معنويت باشد ؟

 اعتقاد به حكيمانه بودن خلقت ، ريشه ايمان به ارزشهای معنوی

********

مفهوم ارزش

هر كار اختياری انسان به خاطر يك هدف است . انسان برای هدفی كه آن‏ را دنبال می‏كند اهميت و ارج قائل است حال می‏خواهد مادی باشد يا معنوی

يعنی آن هدف جاذبه‏ای برای طبيعت انسان دارد ، والا محال است كه چيزی‏ برای انسان جاذبه نداشته باشد و انسان دنبال آن برود و تلاش كند كه به آن‏ برسد ، چنين چيزی امكان ندارد و محال است . گفته‏اند عبث مطلق و لغو و بيهوده مطلق محال است كه از انسان سربزند . هر كاری كه ما عبث می‏ناميم‏ ، از نظر مبدا فكری و عقلانی عبث است والا از نظر مبدا ديگری كه فعل از آن ناحيه صادر می‏شود عبث نيست و به واسطه آن مثلا قوه خيال كه محرك‏ است ، به هدفی می‏رسد . قوه خيال به هدف خود می‏رسد ولی قوه عاقله به‏ هدفی نمی‏رسد

در امور مادی ( امور مادی يعنی آنچه جسمانی است و به كار جسم می‏خورد ، يا از باب‏ اينكه خودش جسم است مانند غذا و يا خودش جسم نيست ولی اصلاح جسم ما وابسته به آن است مانند ورزش . انسان به سلامت تنش اهميت‏ می‏دهد ، ورزش هم چون موجب سلامتی آن است برايش ارزش دارد ) جای بحث نيست كه چيزی كه برای من ادامه حيات من مفيد است چون من بالذات به حيات خود علاقمند هستم و اين علاقه‏ ، غريزی من است ، طبعا به سوی آن كشيده می‏شوم و برای من ارزش دارد ( اگر چه اصطلاح ارزش را در ماديات نمی‏آورند ، ولی ارزش به معنای اعم در ماديات هم هست ) پس يك طبيب برای من ارزش دارد ، چون بيماريها را از من دور می‏كند .

دوا برای ما ارزش دارد ، غذا كه بدل ما يتحلل بدن ما خواهد بود ارزش دارد

بعد می‏رسيم به امور معنوی كه ما بازاء مادی ندارد و مشت پر كن نيست

مثلا خير رساندن به ديگران كه منفعت مادی برای انسان ندارد و در مفهوم‏ كلی خدمت به جامعه و نسل آينده و . . . چگونه است ؟ انسان در يك مؤسسه‏ فرهنگی تلاش فوق العاده و پر نشاطی می‏كند به حساب اينكه به نسل آينده‏ اين مردم خدمت می‏كند ، ولی به حال شخص خودش فايده‏ای ندارد بلكه ضرر دارد زيرا وقت و كارش را می‏گيرد و نمی‏تواند برای خود در آمد بيشتری‏ كسب كند . اينها چگونه بررسی می‏شوند ؟

رابطه ارزشهای معنوی و ايمان به خدا

مسئله معنويات در زندگی بشر مسئله مهمی است و اين سؤال مطرح است كه‏ آيا ايمان به امور معنوی منحصرا وابستگی به ايمان به خدا دارد ؟ يعنی‏ ايمان به خدا سر سلسله ايمان به معنويات است ؟

و يا اينكه مانعی نيست‏ كه ايمان به خدا در كار نباشد ، و در عين حال يك سلسله ارزشهای معنوی بر زندگی بشر حكمفرما باشد ؟ ! يك جمله در كتاب " اصالت بشر " سارتر از داستايوسكی نويسنده‏ معروف روسی است كه می‏گويد : " اگر واجب الوجود نباشد همه چيز مجاز است " يعنی اينكه كارها را به خوب و بد تقسيم می‏كنيم و می‏گوئيم فلان‏ كار را بايد كرد و فلان كار را نبايد كرد ( البته روی جنبه‏های معنوی ) مثلا بايد راست گفت و نبايد دروغ گفت ، نبايد به جامعه خيانت كرد و بايد خدمت كرد ، تابع اين است كه ما اعتقاد به خدا و واجب الوجود داشته‏ باشيم . اگر واجب الوجود در عالم نباشد همه چيز مجاز است . يعنی همه‏ چيز مباح است و ديگر منع وردع و بايد و نبايد همه به كلی از ميان می‏رود . آيا اينجور است يا نه ؟

مسؤوليت به عنوان يك ارزش معنوی در مكتب انسانيت

ماركسيستها يك خوبی در كارشان هست كه چون ماترياليست هستند چندان‏ دنبال مسائل معنوی نمی‏روند و دم هم از آن نمی‏زنند ، دم از انسانيت‏ نمی‏زنند ، اگر انسانيت سالم هم بگويند مقصودشان همان جامعه بی طبقه است‏ ، چون انسان از نظر آنها يا سالم است يا معيوب ، و انسانها به خاطر مالكيت و تفاوتهای طبقاتی فاسد می‏شوند ، وقتی آنرا برداريم به حالت‏ اوليه باقی می‏ماند . ديگر كمال ديگری برای انسان قائل نيستند ، برای او ترقی و تكامل ديگری كه در معنويات پيدا بكند ، نمی‏شناسند . به عقيده‏ آنها انسان همينقدر كه به واسطه مالكيت فاسد نشود ، كافی است ، پول‏ پرست و پول زده نشود ، كافی است .

ولی اين مكاتبی كه اخيرا پيدا شده ، بانيان آن ( مانند سارتر ) از طرفی مادی مسلكند و از طرف ديگر مكتب خود را مكتب انسانيت می‏نامند و آن را بر روی ارزشهای معنوی استوار می‏كنند و روی مسئله " مسئوليت " تكيه می‏نمايند ، معتقدند كه بشر آزاد است ، يعنی هيچگونه جبری نه الهی و نه طبيعی بر بشر حكومت نمی‏كند و انسان تصميمش به هيچ شكل وابسته به‏ گذشته نيست . پس اين خود انسان است كه خود را می‏سازد نه محيط و سرنوشت و خدا و . . . بنابراين خودش مسؤول خودش است . و چون هر كاری‏ را كه انسان انجام می‏دهد به عنوان كار خوب انجام می‏دهد ( كه حرف درستی‏ هم هست يعنی حتی وقتی آدم كار بد را هم انجام می‏دهد تا به آن در وجدان‏ خود تيتر خوب ندهد انجام نمی‏دهد اگر چه از يك لحاظ باشد ، و در وجدان‏ خود برای آن " بايدی " درست می‏كند ) پس هر كاری را كه انسان اختيار و انتخاب می‏كند ، به قول طلاب به دلالت التزامی به ديگران می‏فهماند كه اين‏ ، كار خوبی است . وقتی من كاری را انجام می‏دهم ، به زبان بی زبانی به‏ جامعه می‏گويم كار من خوب است و بايد اينچنين كار كرد ، شما هم چنين‏ بكنيد . می‏گويد هر كار جزئی در بطن خود يك كليتی دارد ، يعنی هر كاری كه‏ انسان به طور فردی انجام می‏دهد ، گويی می‏خواهد به جامعه بگويد اينچنين‏ بايد كار كرد و طبعا جامعه وادار می‏شود كه اينچنين كار بكند . يعنی هر كس در كار خود ، خودش را سرمشق ديگران قرار می‏دهد . پس انسان ، هم‏ مسوول خود است و هم مسؤول ديگران ، زيرا به كار خود ارزش می‏دهد و آنرا خوب می‏داند و از اين رو ديگران را هم به انجام آن دعوت می‏كند . از اينجا مسئله مسؤوليت را طرح می‏كنند كه هر فردی در جهان مسؤول خود و ديگران است

رد اين نظريه

اكنون می‏پرسيم اين " مسؤوليت " چيست و چه معنائی دارد ؟ مسؤوليت‏ يك امر مادی نيست ، يك امر معنوی به معنای غير مادی است . در مكتب‏ مادی بايد جواب اين سؤالات را بدهند . حداقل اينست كه بگويند انسان‏ دارای وجدانی است كه او را مورد سؤال قرار می‏دهد ، مانند نفس لوامه كه‏ در منطق دين آمده است . در واقع انسان دارای دو شخصيت است يكی حيوانی‏ و ديگر انسانی و ملكوتی كه وقتی كار خلافی می‏كند ، اين شخصيت ، شخصيت‏ اولی را مورد عتاب قرار می‏دهد . و آنان منكر اين وجدانند . پس وقتی‏ چنين چيزی نيست ريشه مسؤوليت كجا است ؟

صرف نظر از ريشه مسؤوليت كه اگر هم نتوانند آنرا اثبات كنند بالاخره‏ به آن قائلند ، اينكه من در مقابل افراد بشر مسؤولم ، من در مقابل نسل‏ آينده مسؤولم و . . . چه معنائی دارد ؟ اينها كه مكتبشان مكتب مادی است‏ و در عين حال می‏خواهند انسانيت و معنويتی برای انسان بسازند و او را ملتزم به آن معنويت بكنند ، منهای خدا چنين انديشه‏ای دارند ، و حتی‏ سارتر در مكتب خودش می‏گويد : اگر پای خدا در كار باشد همه اين معنويتها از ميان می‏رود ، چون ريشه همه اينها آزادی انسان است و اگر خدا باشد آزادی معنا ندارد و در صورت نبودن آزادی ، انتخاب بی‏معنا است و در نتيجه مسؤوليت معنا نخواهد داشت ، بلكه به دليل اينكه خدا نيست و انسان آزاد است ، مسئوليتی برای انسان وجود دارد

پس با اينكه مكتب آنها مادی است می‏خواهند به نوعی معنويت مسلكی نه‏ فلسفی اعتقاد داشته باشند . آيا چنين چيزی ممكن است يا خير ؟

آيا وجدان می‏تواند ريشه معنويت باشد ؟

ممكن است كسی بگويد چه مانعی دارد كه ما قائل به خدا نباشيم ولی قائل‏ به نوعی معنويت باشيم زيرا ريشه اين معنويت در وجدان انسان آمده است ، حال منشا آن هر چه می‏خواهد باشد ، تصادف يا چيز ديگر ، بالاخره در ساختمان انسان است . خدائی نيست اما اين معنويت در انسان هست ، به‏ اين معنا كه انسان هر چه هست دارای وجدانی ساخته شده است كه [ به موجب‏ آن ] از كارهای خوب لذت می‏برد و از كارهای بد تنفر دارد ، و كار خوب‏ را نه به دليل منفعت مادی بلكه برای آنكه از كار خوب لذت می‏برد انجام‏ می‏دهد بنابراين لذات انسان منحصر و محدود به لذات مادی نيست ، بلكه‏ انسان لذات معنوی هم دارد ، همچنانكه از علم لذت می‏برد و حال آنكه مشت‏ پر كن نيست ، يا مطالعه تاريخ و اطلاع و از اوضاع گذشته عالم و يا جغرافيا و مطالعه درباره درياها و اعماق آنها [ برای او لذتبخش است ] در صورتی كه صددرصد می‏داند اطلاعات او در اين موارد ، هيچگونه استفاده‏ای‏ ندارد و يك پول بر در آمدش نمی‏افزايد ، ولی از اين آگاهی لذت می‏برد ، از اخلاقيات لذت می‏برد ، بالاخره انسان طوری آفريده شده كه از آگاهی لذت‏ می‏برد ، از اخلاقيات لذت می‏برد ، بدون اينكه هيچ منفعت مادی كسب كند چون انسان كار را برای لذت انجام می‏دهد ، منتها يا لذت مادی و يا لذت‏ معنوی .

اپيكور كه از فلاسفه قديم يونان است ، طرفدار لذت است اصالت‏ لذت منتها با تعبير معروفی كه از مكتب او می‏كنند ، می‏گويند او طرفدار " دم غنيمتی " است كه از زبان خيام هم می‏گويند و مقصود همان عياشی و خوشی ظاهری و استفاده از فرصتها در خوردن و نوشيدن و هر نوع لذت مادی‏ است و لهذا " لاابالی گری " به " اپيكوريسم " معروف شده است ، ولی‏ می‏گويند مكتب واقعی او اين نبوده و لذت را تنها به لذت حيوانی محدود نمی‏كند ، بلكه معتقد است كه برای انسان يك سلسله لذات معنوی هم وجود دارد و لذات معنوی از لذات مادی ، هم بادوامتر است و هم بی‏رنجتر

ممكن است كسی بگويد چه مانعی دارد كه ما بر اساس وجدان انسان كه از كارهای اخلاقی لذت می‏برد ، ولو اينكه خدائی در كار نباشد معنويت را برقرار كنيم . مثلا انسان از زيبائی لذت می‏برد بدون اينكه هيچ منفعت‏ مادی داشته باشد كه به حال جسمش مفيد باشد يا خود جسم باشد . و يا انسان‏ اگر منزلی داشته باشد و در آن گلكاری عالی‏ای باشد كه از منظره‏اش لذت‏ ببرد برای او ارزش دارد در صورتی كه اين منظره نه خودش ماده است كه‏ انسان به آن برسد و نه به حال جسم انسان مفيد است ولی به حال روان انسان‏ مفيد است . بالاخره انسان به نوعی از آن ، استفاده و لذت می‏برد . و يا يك مرغ خوش آواز كه در باغ چه چه می‏زند برای انسان ارزش دارد و از آن‏ لذت می‏برد در صورتی كه نه خود آن چه چه ماده‏ای است كه انسان به آن برسد و نه جسمش از آن سود می‏برد ولی روانش لذت می‏برد

اين حرف تا اندازه‏ای درست است ولی دو " اما " دارد .

يكی اينكه در انسان اين وجدانها تا آن حد قوی نيست كه بتوان مكتبی را بر پايه آن بنا نهاد به طوری كه بتواند در تربيت ، واقعا منافع عموم بشر را فدای آنها بكند ، تا آنجا كه انسان حتی حاضر به كشته شدن به خاطر آن لذتهای معنوی‏ باشد

اصولا اگر انسان فقط به خاطر لذت ولو لذت معنوی كاری بكند فقط تا مرز كشته شدن است ، تا مرز زندان رفتنهای متوالی است . يعنی اينها در اين‏ حدود به شكل امور تفننی و فانتزی درست است ، اما به شكل نيازهای عميق‏ بشری كه در مكتب لازم است تا افراد پايبند به مكتب به خاطر اين ارزشهای‏ معنوی " پاكبازی " و " سربازی " بكنند صحيح نيست . چنانكه در دنيا هيچكس حاضر نيست به خاطر بقا و دوام گلهای خانه‏اش خود را به كشتن دهد ، زيرا گل را برای استفاده و لذت خود از آن می‏خواهد نه برعكس . يا مثلا در مورد كمك كردن اگر اين اينطور فكر كند كه چون در هنگام كمك كردن از آن لذت می‏برم ، به خاطر آن لذت اين كار را می‏كنم و پايبند بودنش به‏ اخلاق همين اندازه باشد ، هرگز خود را برای چنين لذتی به كشتن نمی‏دهد زيرا معنا ندارد

پس درست است كه انسان در عمق وجدان خود از كارهای خير و عمومی لذت‏ می‏برد ( و قرآن مجيد هم اين وجدان را قبول دارد ) اما اين مقدار وجدان‏ برای پايه و مايه يك مكتب قرار گرفتن كافی نيست ، يعنی نياز مكتب به‏ ايمان به معنويات در يك حد خيلی بالاتر و بهتری است .

لذا اگر كسی مثلا بگويد : امام حسين عليه‏السلام به كربلا رفت و خود و جوانانش را به كشتن داد و اهل بيتش را به اسارت داد زيرا وجدانش از خدمت به خلق خدا لذت می‏برد ، اين درست نيست ، زيرا لذت‏ در پايان به خود انسان برمی‏گردد و ديگر با " پاكباختگی " جور در نمی‏آيد

ثانيا اگر خدائی در عالم نباشد و نظام و هدفی در كار نباشد و اگر يك‏ نوع وابستگی باطنی ميان اشياء و انسانها برقرار نباشد ، خود لذت بردن كه‏ ما بر اساس آن ساخته شده‏ايم ، آيا نبايد گفت غلطی در طبيعت است ؟ لذت ما در ما هست اما يك اشتباه است ، زيرا هر لذتی از لذات مادی به‏ خاطر نيازی است كه طبيعت دارد . شوپنهاور می‏گويد : طبيعت ، برای اينكه‏ افراد انسان را گول بزند و بدنبال مقاصد خودش بفرستد ، لذتهائی را در كام بشر ريخته است و بدينوسيله او را گول زده و به دنبال هدفهای خود فرستاده است

مثلا هدف طبيعت اينست كه نسل باقی بماند . حال اگر به بشر فرمان بدهد كه تو به خاطر بقای نسل ازدواج كن ، زحمت بكش و زن و بچه را نان بده ، بشر عاقل چنين كاری نمی‏كند . ولی برای آنكه بشر را گول بزند و به دنبال‏ هدفهای خود بفرستد ، اين لذت را در كام او گذاشته به طوری كه خود به طوع‏ و رغبت و اختيار و با كمال ميل ازدواج می‏كند . به هر حال هر لذتی بر اساس يك نياز است . اگر از خوردن يك غذا لذت می‏بريم به خاطر آنست‏ كه طبيعت ما به آن ماده احتياج دارد و اگر لذت نبريم نمی‏خوريم . از نوشيدن آب لذت می‏بريم زيرا طبيعتمان به آب احتياج دارد . از خواب‏ لذت می‏بريم زيرا احتياج داريم . يعنی هر لذتی بر اساس يك نياز واقعی‏ است ، همچنانكه هر دردی بر اساس يك مانع است .

فلسفه لذتهای مادی روشن است‏ : كارهای حكيمانه‏ای در طبيعتند . ولی لذتهای معنوی چطور ؟

اينكه من مثلا از نان خوردن فلان بچه يتيم لذت می‏برم چه ربطی به من دارد ؟ او خود لذت ببرد چرا من لذت ببرم ؟ اين لذت در اين صورت چيزی است‏ شبيه لغو و پوچ يعنی حكمت و علتی در وجود من ندارد و بی دليل است . ولی‏ اگر بگوئيم يك نوع همبستگی در نظام عالم هست و خلقت روی حكمت كار می‏كند ، ميان من و ساير افراد يك وابستگی در متن خلقت هست و همه يك‏ عضو يك پيكريم ، آنوقت من كه دنبال اين لذت می‏روم ، به دنبال امر پوچ‏ و بی‏هدف از سوی خود نمی‏روم ، دنبال يك اصل متقن در خلقت می‏روم . ولی‏ اگر اين لذت تصادفی باشد و تصادفا من طوری ساخته شده ام كه از رسيدن خير به ديگران لذت می‏برم گو اينكه اين لذت برای من هيچ فلسفه‏ای ندارد ، در اين صورت باز آخرش كار به پوچی و بی‏هدفی می‏كشد . يعنی طبيعت از كار خود هدفی نداشته و كار لغوی انجام داده است و من دارم بدنبال آن كار لغو طبيعت می‏روم و فی المثل خود را به عنوان سرباز برای دفاع از مردم به‏ خاطر لذتی كه می‏برم ، فدا می‏كنم ، اما خود لذت چيست ؟ نمی‏دانم بلكه‏ اينچنين ساخته شده ام ( مانند اينكه انسان گاه شش انگشتی ساخته می‏شود ) . در اين صورت طبيعت كار پوچی انجام می‏دهد و كار من هم پوچ است ، و اين ديگر ارزش و هدف نيست . اينكه هدف من بر اساس لذتی است كه به‏ غلط در من گذاشته شده است و آنچه هدف من در آن است [ يعنی طبيعت ] خود بی هدف است زندگی مرا از پوچی خارج نمی‏كند

اعتقاد به حكيمانه بودن خلقت ، ريشه ايمان به ارزشهای معنوی

پس ما در عين اينكه قائل به وجدان اخلاقی می‏شويم و می‏گوئيم انسان‏ بالفطره از كار خوب لذت و از كار بد رنج می‏برد ، اگر پای خدا و خلقت و هدف داشتن خلقت در ميان نباشد ، كار ما از پوچی خارج نمی‏شود . ولی آنجا كه اين وجدان اخلاقی هست ( و ما معتقديم كه واقعا وجود دارد ) اما من خود می‏فهمم كه اين وجدان را خدا برای اين قرار داده است كه من كار با هدفی‏ را انجام دهم و در متن خلقت ، و من و آن يتيم و آن پير زن عضو يك پيكر هستيم و واقعا جزء يك نقشه و طرح هستيم و از يك مشيت ازلی پيروی‏ می‏كنيم و به دنبال يك حكمت می‏رويم و هدف خلقت و خالق خلقت را تامين‏ می‏كنيم ، در اين صورت اين امر معنوی پوچ نيست بلكه حقيقی و واقعی است‏

بنابراين هر مكتبی و هر سيستم فكری اجتماعی نيازمند است به يك سلسله‏ ايده‏های معنوی و لهذا می‏گوئيم ايدئولوژی نيازمند ارزشهای مافوق مادی است‏ ، و ارزشها بايد قوی و نيرومند باشند به طوری كه دارای نوعی تقدس باشند و نشانه تقدس يك چيز آنست كه انسان آن را شايسته اين بداند كه زندگی‏ فردی خودش را فدای آن بكند

پس هر مكتبی نياز دارد به چنين هدفها و ارزشهای معنوی و به صرف شركت‏ در منافع و بر اساس آن نمی‏توان يك مكتب انسانی جامع بوجود آورد ، آنچنانكه ماركسيسم بر اين اساس است

و بازمنهای خدا كه خلقت را بر اساس حكمت و هدف و مسؤوليت آفريده‏ است ، نمی‏شود چنان ايده‏های با ارزشی برای بشر به وجود آورد . آن مكتبی‏ كه مدعی است : ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو نانی به كف آری و به‏ غفلت نخوری يا می‏گويد :

" « الم تروا ان الله سخر لكم ما فی السموات و ما فی‏ الارض »" (سوره لقمان آيه 20 ( مگر نمی‏بينيد كه خدا هر چه را در آسمانها و زمين هست رام شما كرد )  ) ،

 برای هر ذره‏ای مسؤوليت قائل است و می‏گويد در متن‏ خلقت هر چيزی برای راهی آفريده شده و مسؤول كار و وظيفه‏ای است . برای‏ خورشيد در متن خلقت وظيفه‏ای قرار داده شده است وظيفه خود را انجام‏ می‏دهد . ابر كه حركت می‏كند وظيفه خود را انجام می‏دهد . حركت ابر يعنی‏ وظيفه انجام دادن . حركت باد يعنی وظيفه انجام دادن . ميوه دادن يك‏ درخت يعنی وظيفه انجام دادن

پس چنين مكتبی انسان را هم می‏تواند مسؤول بداند . انسان موجودی است‏ مسؤول در ميان دريائی از مسؤوليت . ولی مكتبی كه همه چيز را عاری از هدف و غايت می‏داند ، برای هيچ موجودی معتقد به انجام وظيفه نيست

تنها به بشر كه می‏رسد می‏خواهد برای او وظيفه و تكليف خلق كند به طوری كه‏ بشر واقعا احساس بكند كه مسؤول است ، مسؤول خود و ديگران ، و حاضر باشد به خاطر اين مسؤوليتها ، ارزشها و معنويتها فداكاری كند .

چرا و بر چه‏ پايه‏ای ؟ گفتيم حداكثر می‏تواند بگويد لذت می‏برم ، و حال آنكه خود اين لذت ، لغوی است كه‏ طبيعت انجام داده است

بنابراين يك مكتب به ارزشهای معنوی نيازمند است و بدون اعتقاد به‏ حكيمانه بودن خلقت نمی‏توان به چنين ارزشهائی ايمان پيدا كرد و چنين‏ آرمانهائی لازمه هر حركت است كه مكتب بايد آنها را به وجود آورد ( آرمان يعنی منتهای آرزو ) بدين معنی كه برای هر فرد زندگی فردی و شخصی‏ منتهای آرزو نباشد ، بلكه كارهای بزرگ منتهای آرزو باشد

مرد تازه داماد و تازه زندگی تشكيل داده می‏آمد خدمت رسول اكرم صلی‏ الله عليه و آله و سلم می‏گفت يا رسول الله ! آرزوی شهادت دارم ، دعا كن‏ خداوند شهادت را نصيب من كند . مكتب تا كجا به انسان آرزو و آرمان‏ بزرگ می‏دهد كه همواره می‏خواهد به آن برسد و به شهادت نائل آيد و اين‏ آرمان ، ديگر با اين حرفهای پيش پا افتاده درست در نمی‏آيد . با اين‏ حرفها نمی‏توان چنين بشری ساخت ، و بدون اين آرمان هم هيچ مكتبی ، مكتب‏ نيست

( ادامه دارد )

منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir