انسان كامل اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری ( قسمت دوم )
جلسه يازدهم : بررسی مكتب قدرت ( 2 ) - مكتب محبت
فهرست مطالب :
عاطفههای " بجا " و " نابجا "
" قدرت واقعی " در احاديث
*******
عاطفههای " بجا " و " نابجا "
شعری از سعدی و همچنين آيهای از قرآن را برای شما میخوانم . شعر سعدی
اين است :
ترحم بر پلنگ تيزدندان
ستمكاری بود بر گوسفندان
ترحم به پلنگ درنده و يا يك گرگ ، ستم به گوسفند است ، يعنی اگر
وقتی میخوا هند گرگی را كه صدها و يا هزاران گوسفند را دريده است بگيرند
و بكشند ، كسی حس ترحمش برانگيخته شود ، بايد بداند كه اين ترحم مساوی
قساوت نسبت به گوسفندان است . اين البته مثل است ، مقصودش اين است
كه ترحم نسبت به انسان ظالم ستمگر ، قساوت نسبت به انسانهای زيردست
محروم است ، و آدمهای ضعيف نسبت به ستمگران ترحم میورزند .
آيه قرآن درباره زانی و زانيه است ، درباره مرد و زنی كه زنا میكنند .
اگر مرد زنداری زنا كند ، مجازات او در اسلام سنگسار كردن است و اگر زن
شوهرداری زنا كند ، مجازات او نيز سنگسار كردن است . قرآن میگويد اينها
را مجازات كنيد : « و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين » حتما گروهی از
مؤمنين حاضر باشند و در مراسم اعدام آنان شركت كنند .
اينجا جائی است كه نفوس ضعيف كه مصالح عاليه
اجتماع را در نظر نمیگيرند ، چه بسا وقتی ببينند دو انسان دارند اعدام
میشوند ، عواطفشان تحريك شود و بگويند چه خوب است به اينها رحم كنيد و
اين كار را نكنيد . قرآن میگويد : " « و لا تأخذكم بهما رأفة فی دين الله "
( سوره نور ، آيه . 2 ) اينجا موقع مجازات الهی است و قانون الهی براساس مصالح
عالی و كلی بشريت تنظيم شده است و جای رأفت و دلرحمی نيست . اين
رأفت ، قساوت نسبت به اجتماع است .
عين همين مطلب ، امروز خيلی مطرح است كه بسياری از افراد پيدا میشوند
و میگويند : مجازات اعدام يعنی چه ؟ مجازات اعدام ، غيرانسانی است ،
يعنی " جانی " هر جنايتی را مرتكب شد ، نبايد اعدام شود . اينها سخن
خود را چگونه توجيه میكنند و چه تحليلی میكنند ؟ میگويند " جانی " را
بايد اصلاح كرد .
عجب مغالطه بزرگی ! شك ندارد كه انسانها را بايد اصلاح كرد ولی قبل از
آنكه مرتكب جنايت شوند ، بايد اصلاح كرد و نگذاشت كه از آنها جنايتی
سربزند . اما يا در جامعه مثل اكثر جامعهها تربيت به قدر كافی وجود
ندارد و نه تنها عوامل اصلاح وجود ندارد بلكه عوامل فساد و افساد وجود
دارد و يا فرضا عوامل اصلاح به قدر كافی وجود دارد ولی هميشه در جامعهها
عناصر منحرفی هستند كه عليرغم عوامل اصلاحی ، دست به جنايت میزنند .
برای اينها چه فكری بايد كرد ؟ همينقدر كه مجازات اعدام
الغاء شود ، آن جانیهای بالقوه اصلاح نشده كه به دليل اينكه عوامل تربيتی
وجود ندارد و يا فرضا وجود دارد و كافی نيست ، اصلاح نشدهاند و يك عده
جانی بالفطرهای كه به هر شكلی روح جنايت در آنها هست [ دست به جنايت
میزنند ] . ما امروز به بهانه اينكه جانی را بايد اصلاح كرد به اين معنا
كه جانی را بگذار جنايت كند و بعد كه جنايت كرد برويم او را اصلاح كنيم
، داريم به همه جانيهای بالقوه چراغ سبز میدهيم و بلكه اين كار ما تشويق
جانی به جنايت است . جانی [ پيش خود ] میگويد جامعه تا حال به فكر
اصلاح من نبود و من بچه كه بودم پدرم مرا تربيت و اصلاح نكرد ، بعد هم كه
بزرگ شدم كسی مرا اصلاح نكرد ، برويم جنايت كنيم تا ما را زندان ببرند ،
بلكه در زندان ما را تربيت و اصلاح كنند و در آنجا آدم بشويم ، پس يك
جنايتی بكنيم تا مقدمه اصلاح كردنمان باشد !
ديگری میگويد : يعنی چه كه دست دزد را بايد بريد ؟ ! اين عمل ،
غيرانسانی است و دل انسان به رحم میآيد . آدمهائی كه شعاع ديدشان كوتاه
است ، اين حرف را میزنند . شما به صفحات حوادث روزنامهها نگاه كنيد و
اين صفحات را بخوانيد و ببينيد در اثر دزدی تنها ، نه فقط چقدر اموال
ربوده میشود بلكه چقدر جنايتها و آدمكشیها واقع میشود . اگر مجازات دزد
در جای خودش صورت گيرد و دزد مطمئن باشد و يقين داشته باشد كه اگر دزدی
كند و به چنگال پليس و قانون بيفتد ، اين چهار انگشتش را قطع میكنند و
تا آخر عمر داغ اين جنايت روی بدنش هست [ هرگز دزدی نمیكند ] . به خدا
اگر چند دزد و بلكه يك دزد اينگونه مجازات شود ، اصلا در دزدی بسته میشود .
حاجيهايی كه در پنجاه شصت سال پيش مكه رفتهاند میدانند و كسانی كه
خودشان در آن موقع نرفتهاند شايد شنيده باشند كه در عربستان وضع دزدی به
چه صورت بوده است . در آن زمان كه اتومبيل و هواپيما نبود ، قافلههای
حجاج با شتر و امثال آن حركت میكردند و با اينكه مسلح میشدند و افراد
نظامی همراه خود میبردند ، از دو هزار نفر كمتر جرأت نمیكردند كه اين
راهها را طی كنند . با همه اين احوال سالی نبود كه شنيده نشود كه حراميها
باز به قافلههای حجاج شبيخون زدند و چقدر آدم كشتند و چقدر اموال مردم را
بردند و چقدر از خود آنها كشته شدند ، ولی اينجور كشته شدنها چون روی
حساب احتمالات است ، جلوی دزدی كردن كسی را نمیگيرد . دولت سعودی لااقل
همين يك كارش در دنيا خوب بود ( حال به اينكه هزار كار بد دارد ، من
كاری ندارم ) و يكی دو سال اين كار را كرد ، يعنی انگشت دزد را بريد .
شايد سالی صدها دزد و صدها حاجی كشته میشد ولی اثری نداشت . دزدی را به
عرفات يا منی و يا جای ديگری كه همه حجاج بودند « و ليشهد عذابهما طائفة
من المؤمنين »آوردند و دست او را بريدند و بار ديگر اين كار را تكرار
كردند . يك دفعه ديدند آن حراميان و عده ديگری كه به علت گرسنگی
(هنوز هم در عربستان آن گرسنهها در جايی كه بايد گرسنه باشند ،
گرسنه هستند ، شاهزادههای سعودی هستند كه پولدارند . )
زياد دست به دزدی میزدند ، اين عمل را ترك كردند و اساسا دزدی از بين
رفت . مردم ديدند كه در همان سرزمين ، بار و چمدان حاجی میافتد و چندين
روز میگذرد و احدی جرأت نمیكند به آن دست بزند و يا با پايش آن
را تكان دهد و در آخر كار ، صاحبش پيدا میشود . اين ، برای اين است كه
مجازاتی در جای خودش صورت میگيرد . قرآن میگويد : " « و لا تأخذكم بهما
رافة فی دين الله »" .
پس اين نوع رأفتها ، دلسوختنها و ترحمها ، ترحمهايی غير منطقی است ،
يعنی قساوتهايی است به صورت ترحم ، و به عبارت ديگر اين نوع ترحم ،
ترحم در يك مورد و قساوت در موارد ديگر است . اين نوع ترحمها را نبايد
[ مانند ايستادگی در برابر شهوات و اميال نفسانی ، نوعی قدرت ] به حساب آورد .
بنابراين مكتب قدرت ، كه دائما دم از قدرت میزند و میگويد مرد برتر
و انسان كامل ، بايد از قدرت كامل بهرهمند باشد و نقاط ضعف وجود خود را
مسدود كرده باشد ، گذشته از اينكه ساير ارزشهای انسان را نشناخته است ،
خود قدرت را هم نشناخته و معنی قدرت را نفهميده و حقيقت قدرت را
ندانسته است .
" قدرت واقعی " در احاديث
قدرت آن است كه انسان به كمك ديگران بشتابد ، يك روح مقتدر آن است
كه به فرزندان خود میگويد : « كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا »
(نهجالبلاغه ، نامه . 47 ) علی ( ع ) خطاب به دو فرزند عزيزش امام حسن
و امام حسين عليهماالسلام میفرمايد : فرزندان من ! هميشه قدرت و نيروی
شما به كمك مظلوم و به ستيزه با ظالم بشتابد . اين كار [ نشانه ]
قدرت است . اتفاقا كينه توزيها ، حسادتها ، بدخواهيها و همين چيزهائی
كه آقای نيچه پيشنهاد میكند ، همگی ناشی از ضعف است . آدمی كه دلش
میخواهد دائما از همه مردم انتقام بگيرد و بد همه مردم را میخواهد و آن
كسی كه ساديسم دارد و هميشه میخواهد آزارش به ديگران برسد ، كارهايش از
قدرت نيست آنطور كه آقای نيچه گفته بلكه ناشی از ضعف است . انسان
هرچه مقتدرتر باشد ، حسد و كينهاش كمتر است .
جملهای از امام حسين ( ع ) برای شما نقل میكنم : « القدره تذهب
الحفيظة » )بلاغة الحسين ، ص . 89 ( جمله خيلی عجيبی است و بر ملاحظات روانی بسيار دقيقی بنا شده
است . میفرمايد : قدرت كينه را از بين میبرد ، يعنی وقتی انسان در
خودش احساس قدرت كند ، نسبت به ديگران كينه ندارد . در نقطه مقابل ،
آدم ضعيف است كه هميشه كينه ديگران را در دل دارد ، آدم ضعيف است كه
هميشه نسبت به ديگران حسادت میورزد .
جمله ديگری از اميرالمؤمنين ( ع ) درباب غيبت نقل میكنم . از علی ( ع
) میپرسند چه كسانی هستند كه غيبت میكنند و هميشه دلشان میخواهد پشت سر
مردم حرف بزنند و بدگوئی كنند و از بدگوئی ديگران لذت میبرند ؟ علی ( ع
) میفرمايد : ضعيفها ، عاجزها ، ناتوانها « الغيبه جهد العاجز » (نهجالبلاغه ، حكمت . 461 )
غيبت ، منتهای كوشش يك آدم ناتوان است . يك انسان قوی و مقتدر و آن
كسی كه در روح خود احساس
قدرت میكند ، عار و ننگش میآيد كه غيبت كند و غيبت را كار دنیها و
ضعفا و كاری پست میداند . يك انسان قوی حاضر نيست پشت سر مردم غيبت
كند و يا غيبت ديگران را بشنود . علی ( ع ) غيبت را مستند به ضعف
میكند و میگويد انسان قوی و مقتدر و يك روح مقتدر هرگز غيبت نمیكند .
حتی علی ( ع ) زنا را هم به ضعف تعليل میكند . میفرمايد : « ما زنی
غيور قط » (نهجالبلاغه ، حكمت . 305 ) در همه دنيا يك آدمی كه يك جو غيرت داشته باشد ، با
زنی زنا نكرده و به ناموس مردم خيانت نكرده است ، فقط آدمهای بیغيرت
زنا میكنند . آدم بیغيرت ، آدمی است كه در خودش هم احساس ضعف میكند
، يعنی آدمی كه واقعا اگر ديگران هم نسبت به ناموس او كاری كنند ،
آنقدرها ككش نمیگزد . فقط بیغيرتها هستند كه زنا میكنند ، غيورها هرگز
زنا نمیكنند : « ما زنی غيور قط » .
ولی آقای نيچه اين قدرتها را ديگر نمیشناسد . از نظر او قدرت يعنی فقط
زور بازو ، يعنی اسلحه ، يعنی آهن داشتن و با آهن به سر ديگری زدن و
كوبيدن . مرد برتر از نظر او يعنی يك حيوان گنده ، يك مردی كه زور
بازويش خيلی زياد است ولی اين آدم از قوت و قدرت روحی اساسا خبر
ندارد و چيزی نمیداند .
پس در مكتب اسلام بدون شك ، قدرت يك ارزش و يك كمال انسانی و يكی
از خطوط چهره انسان كامل است . اسلام ، انسان ضعيف را نمیپسندد :
« ان الله يبغض المؤمن الضعيف » (كافی ، ج 5 ، ص . 59 ) خدا
از آن آدمهای سست و ناتوان بدش میآيد .
پس اسلام اولا تنها ارزش انسان را قدرت نمیداند و در كنار آن به
ارزشهای ديگری هم قائل است ، و ثانيا تعبير قدرت در اسلام با تعبيری كه
آقای نيچه و سوفسطائيان و ماكياول و امثال اينها از قدرت میكنند ،
متفاوت است . اسلام قدرتهائی را در انسان سراغ دارد و آن قدرتها را
تقويت و تحريك میكند كه نتيجهاش غير از چيزی است كه نيچه گفته است .
نتيجهاش اين است كه خير جامعه در آن است .
نيچه میگويد اصلا اينكه انسان دلش میسوزد ، از ضعف است . بايد به او
گفت صحبت " دلش میسوزد از ضعف است " نيست ، صحبت فياضيت است ،
صحبت جود و كرم است ، صحبت خير رساندن است . چرا مطلب را از اين
طرف نمیبينی ؟ آقای نيچه ! اين حرف را به اين شكل مطرح كن : آيا يك
آدم قدرتمند فيضش به ديگران میرسد يا يك آدم ضعيف ؟ فيض رساندن از
قدرت است يا ضعف ؟ فيض رساندن از قدرت است نه از ضعف . حال سراغ
مكتب ديگری میرويم .
( پایان قسمت دوم )
( ادامه دارد )
منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books |