تكامل اجتماعی انسان
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بخش دوم : هدف زندگی
جلسه اول :
( قسمت دوم )
آيا هدف اصلی خلقت و بعثت انبياء شناخت خداست يا عدالت اجتماعی ؟
سعادت انسان را فقط خدا تأمين میكند
*******
آيا هدف اصلی خلقت و بعثت انبياء شناخت خداست يا عدالت اجتماعی؟
در اينجا دو فرض میتوان كرد . يكی اينكه هدف اصلی برقراری عدالت در ميان مردم است ولی همچنانكه امثال بوعلی سينا استدلال كردهاند ، عدالت واقعی در ميان مردم برقرار نمیشود مگر اينكه قانون عادلانهای در ميان آنها باشد ، و قانون عادلانه به دو جهت از طرف بشر قابل معرفی نيست ( و خدای بشر بايد اين قانون عادلانه را معرفی كند ) . يكی بدين جهت كه بشر قادر نيست حقيقت را تشخيص دهد [ زيرا نمیتواند ] خود را از اغراض تخليه كند ، و ديگر اينكه قانون ساخته بشر ضامن اجرا ندارد ، چون طبع بشر بر مقدم داشتن خود بر غير است و با قانون تا آنجا كه به نفعش است میسازد و هر جا كه بر ضررش است ، آنرا طرد میكند .
بنابر اين قانون بايد به گونهای باشد كه بشر در مقابل آن خضوع داشته باشد و چنين قانونی جز اينكه از سوی خدا باشد و بشر در عمق و جدانش از مخالفت با آن بترسد ، راهی ندارد . پس برای اينكه عدالت برقرار شود قانون عادلانه لازم است و قانون عادلانه بايد از طرف خدا باشد . و برای اينكه قانون عادلانه ضمانت اجرائی داشته باشد ، بايد پاداش و كيفری از طرف خدا وضع شود . و برای اينكه مردم به اين پاداش و كيفر ايمان پيدا كنند بايد خود خدا را بشناسند . پس شناختن خدا به چند واسطه مقدمه شد برای برقراری عدالت
حتی [ مطابق اين استدلال میتوان گفت ] عبادات برای اين مقرر شده است كه مردم مقنن قانون را فراموش نكنند و ارتباطشان همواره با او برقرار باشد و بيادشان باشد كه خدائی دارند و مراقب آنهاست ، و همان خدا است كه قانون عادلانه را ميان آنها وضع كرده است
روی اين حساب اگر ما باشيم و اين آيه قرآن ، بايد بگوئيم هدف اصلی از بعثت انبياء و برقراری عدالت در ميان مردم است ، و دعوت به خدا هدف ثانوی است برای اينكه مقنن قانون را بشناسند و از او حساب ببرند ، و الا مسئله دعوت به خدا و شناخت خدا اصالتی نداشته و بر اين منطق استوار است
پس در واقع ما سه منطق داريم و بايد ببينيم كداميك را بايد پذيرفت يك منطق همين است كه گفتيم .
البته طرفداری ندارد و اينكه امثال بوعلی گفتهاند نه به عنوان تاييد صددرصد گفتهاند . بر اساس اين منطق هدف از بعثت انبياء فقط برقراری عدالت در ميان مردم و در واقع زندگی سعادتمندانه مردم در همين دنياست ، و مسئله معرفت و ايمان به خدا و ايمان به معاد تماما مقدمه است ، زيرا عدالت برقرار نمیشود مگر اينكه مردم به خدای خود آشنا شوند و به معاد ايمان پيدا كنند . پس ايمان مقدمه عدالت است
منطق دوم درست عكس قبلی است ، و آن اينكه شناخت خدا هدف اصلی است ، عبادت خدا هدف اصلی است ، تقرب به خداوند هدف اصلی است و عدالت هدف ثانوی است . برای اينكه بشر در اين دنيا بتواند به معنويت فائز و واصل شود بايد در دنيا زندگی كند و زندگی بشر جز در پرتو اجتماع امكانپذير نيست ، و زندگی اجتماعی جز در پرتو عدالت استقرار پيدا نمیكند . پس قانون و عدالت همه مقدمه اين است كه انسان بتواند در اين دنيا با خيال راحت خدا را عبادت كند . اگر اين نباشد ، عدالت هيچ ارزشی ندارد . بنابراين مسائل اجتماعی كه امروز برای آنها اينقدر اهميت قائل هستيم و آنها را در زمينه عدالت طرح میكنيم ، هدف انبياء هستند ولی نه هدف اولی بلكه هدف ثانوی ، يعنی مقدمهاند برای هدف ديگر
نظر سومی در اينجا هست و آن اينكه چه ضرورتی است كه ما حتما يك هدف برای بعثت و برای خلقت و زندگی در نظر بگيريم و يكی را هدف اصلی و ما بقی را مقدمه بدانيم . ممكن است بگوئيم پيامبران دو هدف داشتهاند ، برای دو هدف بالاستقلال كه هيچيك مقدمه ديگری نيست ، مبعوث شدهاند
يكی برای اينكه حلقه ارتباطی باشند ميان بشر و خدا تا بشر خدا را پرستش كند ، و ديگر بدين جهت كه عدالت در ميان بشر برقرار شود ، و هيچكدام از ايندو مقدمه ديگری نباشد و هر دو هدف اصلی باشند و ديديم كه در قرآن هر دو هدف آمده است .
چه مانعی دارد كه هر دو اصالت داشته باشند و هيچكدام مقدمه ديگری نباشد
نظير اين مطلب در مسائل ديگری كه قرآن طرح كرده است ، وجود دارد . مثلا قرآن روی مسئله تزكيه نفس تكيه كرده است . مسلما قرآن به امری كه آنرا تزكيه و تهذيب نفس و به يك اعتبار تنميه و تثمير نفس مینامد تكيه كرده است چنانكه میفرمايد : " « قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها " رستگاری انسان را در گرو تزكيه نفس میداند .
آيا از نظر اسلام تزكيه نفس ، خود هدف است ؟
آيا برای زندگی انسان و بعثت انبياء و خلقت انسان تزكيه نفس هدف است يا مقدمه است ؟
و اگر مقدمه است ، مقدمه چيست ؟
آيا مقدمه معرفه الله و اتصال به خدا و عبادت او است ؟
و يا مقدمه برقراری عدالت اجتماعی است و انبياء آمدهاند كه عدالت اجتماعی را برقرار كنند و برای برقراری آن ناچار بودهاند در بشر پارهای از صفات را كه با زندگی اجتماعی جور در نمیآيد ، رذيله بخوانند و صفات ديگری را كه با زندگی اجتماعی مناسب است فضيلت بنامند و بگويند بايد انسان خود را از صفاتی كه ضد اخلاق اجتماعی است همچون حسد ، كبر ، عجيب و خودپرستی ، هواپرستی و . . . بپيرايد و به يك سلسله صفات ديگر كه اخلاق اجتماعی است و به عدالت اجتماعی كمك میكند مانند راستی ، امانت ، احسان ، محبت ، تواضع و . . . بيارايد ؟ يا اينكه گفته شود اصولا تزكيه نفس قطع نظر از همه اينها خود هدف مستقلی است ؟
حال كداميك را بايد پذيرفت ؟
به نظر ما قرآن شرك را به هيچ معنی نمیپذيرد .
قرآن كتاب توحيد به تمام معنی كلمه است . كتاب توحيد است به اين معنا كه برای خداوند مثل قائل نيست ( توحيد ذاتی ) :
" « ليس كمثله شیء »" (سوره شوری آيه 11 ( هيچ مثل و مانندی برای او نيست ) )
كتاب توحيد است به اين مفهوم كه از صفات و اسماء ، آنچه را كه حداكثر كمال را در بردارد برای خدا میداند :
" « له الاسماء الحسنی " (سوره طه آيه 8 ( همه اسماء نيكو مخصوص او است ) )
" و لله المثل الاعلی » " (سوره نحل آيه 60 ( و صفات والا خاص خدا است ) )
كتاب توحيد است به معنای اينكه در ذات خداوند هيچگونه كثرتی را نمیپذيرد . كتاب توحيد است به اين معنا كه در مقا بل خدا ، فاعلی را نمیپذيرد و هر فاعلی را در طول خدا میپذيرد كه معنی لا حول و لا قوه الا بالله همين است . و كتاب توحيد است به اين مفهوم كه هيچ هدفی را برای كائنات هدف اساسی و مستقل و نهائی نمیداند جز خدا . از جمله برای انسان چه در حركت تكوينی و چه در حركت تكليفی و تشريعی او هدفی جز خدا نمیشناسد
انسانی كه اسلام میخواهد با انسانی كه مكتبهای فلسفی بشر میخواهند ، از زمين تا آسمان فرق دارد . خيلی چيزها كه اسلام میگويد با آنچه ديگران میگويند يكی است اما نه با يك ديد . اسلام هميشه به مسائل از جهت توحيدی و خدائی نظر میكند . مثلا چنانكه قبلا گفتهايم بشر در فلسفه خود رسيده است به اينجا كه میگويد در جهان ما يك سلسله قوانين ثابت و لايتغير حكمفرما است .
قرآن هم همين مطلب را میگويد اما نه با همين تعبير بلكه از ديد الهی :
" « فلن تجد لسنه الله تبديلا و لن تجد لسنه الله تحويلا »" (سوره فاطر آيه 43 ( هرگز روش خدا " سنت الهی " را تبديلپذير نخواهی يافت و هرگز روش خدا را تغييرپذير نخواهی يافت ) )
قرآن اصل عدالت را میپذيرد و بلكه فوقالعاده برای آن اهميت و ارزش قائل است ولی نه به عنوان اينكه عدالت هدف نهائی است ، و يا اينكه عدالت مقدمه است برای اينكه انسان در اين دنيا خوش زندگی كند همان خوشیای كه ما درك میكنيم ، بلكه زندگی خوش دنيا را هم در سايه نوعی توحيد ، عملی میداند ( يعنی اينكه انسان خالص برای خدا بشود ) و مقدمه آن میداند
سعادت انسان را فقط خدا تامين میكند
انسان قرآن موجودی است كه سعادتش را جز خدا چيز ديگری نمیتواند تامين كند . يعنی انسان موجودی آفريده شده است كه آنچه میتواند خلائی را كه از سعادت دارد پر كند و رضايت كامل او را تامين و وی را سير نمايد ، جز ذات پروردگار نمیباشد .
" « الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب »" (سوره رعد آيه 28 ( همان كسانی كه ايمان دارند و دلهايشان به ياد كردن خدا آرام میگيرد بدانيد كه دلها به ياد خدا آرام میگيرد ) ) .
اين ، عجيب و معجزه تعبيری است آنانكه ايمان آوردهاند و دلهاشان با ياد خدا آرام گرفته است . در اينجا يك امر اثباتی ذكر شده است كه دلهاشان بياد خدا آرام میگيرد و دل انسانهای ديگر بياد چيزهای ديگر آرام میگيرد ولی آن چيزهای ديگر را نفی میكند و " « الا »" ی تنبيه میآورد ، آگاهی و هشياری میدهد و خبر مهمی را اعلام میكند . كلمه " « بذكر الله »" را نيز مقدمه داشته است .
به تعبير ادبا : " تقديم ما هو حقه التاخير يفيد الحصر " يعنی چيزی كه بايد به حسب قاعده ، مؤخر ذ كر شود اگر مقدم شد ، به حسب قاعده افاده حصر میكند ، چون در دستور زبان عربی تعلقات فعل و جار و مجرور بايد بعد از فعل بيايد . بنابراين ، اين جمله يعنی : تنها به ياد خدا بودن و غير خدا را فراموش كردن آرامش دلها است ، قلب مضطرب و كاوشگر بشر را و سعادت او را فقط خدا تامين میكند ، و هر چيز ديگر امر مقدمی است يعنی يك منزل از منازل بشر است نه سرمنزل نهائی . لذا عبادت هم چنين است ، میفرمايد :
" « اقم الصلوه الذكری »" (سوره طه آيه 14 ( برای ياد كردن من نماز بپا كن ) ) هدف ذكر است . و آيه :
" «.... ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر و لذكر الله اكبر ....»" (سوره عنكبوت آيه 45 ( ....نماز از بدكاری و ناروائی باز میدارد و ياد كردن خدا مهمتر است.... ) ) خاصيت نماز را بيان میكند و برای هدفش میگويد :
اسلام انسان را برای عبادت و تقرب به خدا و آشنائی و ذكر او میداند و البته در همين جا قدرت هم برای انسان پيدا میشود . ولی علم و قدرت به همه اشياء نيز مقدمه است نه اصل . و همچنين است تزكيه نفس . همه اينها هدف ثانوی است ، هدف است برای يكی و وسيله است برای ديگری
( ادامه دارد )
منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary |