انسان كامل اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری ( قسمت اول )
جلسه يازدهم : بررسی مكتب قدرت ( 2 ) - مكتب محبت
فهرست مطالب :
اشكال اول مكتب قدرت
اشكال دوم
قدرت روحی
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله رب العالمين ، باری الخلائق اجمعين ، والصلوش والسلام علی
عبدالله ورسو له ، و حبيبه و صفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و
نبينا و مولانا أبی القاسم محمد و اله الطيبين الطاهرين المعصومين .
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
" « ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذی القربی و ينهی عن
الفحشاء و المنكر و البغی يعظكم لعلكم تذكرون »" (سوره نحل ، آيه . 90 ) .
بحث جلسه گذشته ما در موضوع انسان كامل ، در اطراف نظريه مكتب قدرت
بود . عرض كرديم كه در اين مكتب ، كمال منحصرا مساوی با توانائی ، و
نقص منحصرا مساوی با عجز و ناتوانی است و حتی نيكی و بد هم با همين
مقياس و معيار سنجيده میشود : نيك يعنی توانا ، و نيكی و نيكوئی يعنی
توانائی ، و بد يعنی ناتوان ، و بدی يعنی ناتوانی .
فلاسفه معمولا بحثها را براساس " كمال و نقص " و متكلمين براساس "
حسن و قبح " توجيه میكنند . در اين مكتب ، هر دو
اينها [ يعنی " كمال و نقص " و " حسن و قبح " ] را با معيار توانائی
و ناتوانی سنجيدهاند . فلاسفه میگويند كمال و نقص ، اينها میگويند كمال
يعنی توانايی ، نقص يعنی ناتوانی . متكلمين میگويند حسن و قبح ، نيكی و
بدی ، اينها میگويند نيكی يعنی توانائی و بدی يعنی ناتوانی . در اين
مكتب " حق و باطل " و " عدل و ظلم " هم قهرا با همين مقياس سنجيده
میشود ، يعنی حق چيزی نيست كه از توانائی جدا باشد و باطل چيزی نيست كه
از ناتوانی جدا باشد . عدل و ظلم هم همينطور است : عدل توانائی ، و ظلم
ناتوانی است . بنابراين اگر دو نفر با يكديگر درگير شوند و يكی از ديگری
تواناتر باشد ، آن فرد تواناتر از نظر اين مكتب ، هم كاملتر است ، هم
نيكتر است ، هم حق است و هم عدل است و آن كه مغلوب است و شكست
خورده است به همين دليل كه مغلوب است ، ناقص و بد و باطل و ظلم است
، مغلوب بودن و ناتوان بودن يعنی نقص ، بدی ، باطل بودن و ظلم .
اشكال اول مكتب قدرت
در اين مكتب دو اشتباه وجود دارد : يكی اينكه تمام ارزشهای انسانی جز
يك ارزش كه همان قدرت است در اين مكتب ناديده گرفته شده است . در
اين كه قدرت ، خود يك ارزش انسانی و در اصطلاح امروزيها يك valeur
[ اين لغت ، فرانسوی است ] است و به اصطلاح فلاسفه خودمان
يك كمال است ، ترديدی نيست . قدرت بدون شك مساوی
با كمال است اما نه اينكه كمال مساوی با قدرت است ، و لهذا حكما و
فلاسفه ما ، بعد از آن كه در مورد ذات واجب الوجود ثابت میكنند كه او
وجود محض است و وجود محض مساوی با كمال است ، هر چيزی را كه مساوی با
كمال باشد ، برای ذات خدا با برهان اثبات میكنند ، میگويند يكی از آن
كمالها قدرت است . قدرت ، فی حد ذاته كمال است ، بماهو هو كمال است،
همچنانكه علم و اراده و اختيار كمال است و همچنانكه حيات ، كمال است .
بنابراين ، در اينكه " قدرت " خود يك كمال برای بشر است نبايد
ترديد كرد . مكتبهای ضعفگرا كه از ضعف تبليغ كردهاند قطعا اشتباه
میكنند . ولی مسأله اين است كه قدرت ، تنها كمال نيست ، همچنانكه در
ذات حق تعالی هم قدرت تنها صفت كماليه نيست . ذات حق صفات كماليه و
اسماء حسنای زيادی دارد . يكی از آن صفات كماليه ، قدرت و يكی از آن
اسماء حسنی " قادر " است نه اينكه صفات كماليه حق تعالی منحصر در
قدرت باشد .
اشكال دوم
اشتباه دوم اين مكتب كه از اشتباه اول اگر بزرگتر نباشد ، كوچكتر
نيست ، اشتباه در خود " قدرت " است . نه تنها كمالها و ارزشهای ديگر
در اين مكتب ناديده گرفته شده است ، بلكه اين مكتب عليرغم ادعائی كه
میكند كه طرفدار قدرت است ، خود قدرت را هم خوب نشناخته است . اين
مكتب ، قدرت را در يك درجه دانسته است و يك درجه از درجات قدرت را
شناخته است كه همان
قدرت حيوانی میباشد . قدرت حيوانی عبارت است از همان زوری كه در
عضلات حيوان است . همه قدرتهای حيوان [ منحصر در ] قدرت عضلانی است ،
قدرتهائی كه در عضلات حيوان وجود دارد ، و همه خواستههای حيوان خواستههای
نفسانی است . اهميت بشر در اين است كه در انسان مبدأ قدرتی غير از
قدرت عضلانی وجود دارد ، يعنی فرضا اگر مكتب ما مكتب قدرت باشد نتيجه
، آن نيست كه آقای نيچه نتيجه گرفته است كه : " انسان بايد تابع قدرت
باشد " ، " كوشش كنيد قدرت بدست بياوريد " ، " حال كه قدرت بدست
آورديد بر سر هر كسی كه ضعيف است بزنيد " ، " نفس را بپروريد و
مخالفت با نفس نكنيد و هرچه میتوانيد از تمتعات مادی دنيا بهرهمند
شويد " ، نه ، نتيجه خود قدرت هم اينها نيست .
قدرت روحی
اينجا من با معيارهای اسلامی مطلبی را برايتان عرض میكنم و از يك
داستان از حضرت رسول اكرم ( ص ) شروع میكنم .
در كتب حديث آمده است كه رسول اكرم ( ص ) هنگامی كه در مدينه از
مكانی عبور میكردند ، جمعی از جوانان مسلمان را ديدند در حالی كه آنها
سنگی را به علامت وزنهبرداری و آزمايش زور برمیداشتند و با اين قلوه
سنگ بزرگ ، زورآزمائی میكردند ( مثل اينهائی كه امروز وزنه برمیدارند )
. يكی ، يك مقدار از زمين بلند میكرد و ديگری اندكی بيشتر و . . . هر
كس [ تلاش میكرد ] كه سنگ را بالاتر ببرد . پيغمبر اكرم آنجا ايستادند و
فرمودند : دلتان میخواهد
كه من داور اين مسابقه باشم ؟ همه خوشحال شدند و گفتند چه از اين بهتر ،
يا رسول الله ! شما داور مسابقه باشيد و حكم كنيد كه كداميك از ما قويتر
و زورمندتريم . فرمود : بسيار خوب ، من داور میشوم . احتياج ندارد كه
سنگ را برداريد ! هنوز سنگ را برنداشتهايد ، من معياری به دست شما
میدهم كه كداميك از شما قويتر هستيد . پرسيدند : كداميك قويتر هستيم ؟
فرمود : آن كسی كه نفسش او را به سوی معصيتی ترغيب كند و در او ميل يك
معصيت باشد و در مقابل اين ميل ، ايستادگی كند ، اينكه انسان از چيزی
خوشش بيايد و [ انجام آن فعل ] گناه و معصيت باشد ولی در مقابل نفس
خود ، ايستادگی كند .
پيغمبر در اينجا قدرت اراده را در مقابل ميل نفسانی مطرح كردند . زور
فقط اين نيست كه انسان سنگی را از زمين بردارد و قدرت ، فقط اين نيست
كه وزنه بسيار سنگينی را به دوش كشد . اين يك نوع قدرت است كه قدرت
عضلانی است ، قدرتی است كه در عضلات حيوانها هم وجود دارد و وجه مشترك
انسان و حيوان است . نه اينكه بخواهم بگويم كه اين نوع قدرت كمال نيست
، آن هم يك كمال است ، زور هم برای انسان يك كمالی است ولی بالاتر از
قدرت عضلانی كه در بازو و عضلات انسان هست قدرت اراده است . قدرت
اراده اين است كه انسان بتواند در مقابل مشتهيات نفسانی خود ايستادگی و
مقاومت كند .
روی همين منطق است كه در اخلاق اسلامی و از جمله در ادبيات عرفانی ما
هميشه اين مسئله به عنوان يك قدرت ناميده شده
است . باز پيغمبر فرمود : اشجع الناس من غلب هواه (بحار ، ج ، 70 ، ص . 76 ) از همه مردم
شجاعتر و دلاورتر و دليرتر آن كسی است كه بر هوای نفس خود پيروز شود .
باز اينجا مسئله ، مسئله شجاعت است ، مسئله قدرت است ، مسئله غلبه
است .
سعدی میگويد :
گرت از دست برآيد دهنی شيرين كن
مردی آن نيست كه مشتی بزنی بر دهنی
مردانگی (سعدی هم به دنبال " ابرمرد " میگردد . )
( يعنی قوت و قدرت ) اين نيست كه انسان ، مشت گره
كرده را به دهان ديگری بزند ، قدرت اين است كه انسان عليرغم ميل نفسانی
خود ، به جای كام خودش كام ديگری را شيرين كند .
مولوی میگويد :
وقت خشم و وقت شهوت مرد كو ؟
طالب مردی چنينم كو به كو
مولوی مردانگی را در اينجا میسنجد و میگويد : " وقت خشم و شهوت ،
مرد كو ؟ " مرد آن كسی است كه وقتی خشمش برانگيخته میشود و تبديل به
كانونی از آتش میگردد ، دارای يك اراده قوی باشد و در مقابل اين آتش
كه اسمش خشم است ايستادگی كند ، و همچنين در وقتی كه شهوت به هيجان
میآيد و میخواهد انسان را بیاختيار كند ، در مقابل شهوت خود قيام كند .
اينها را " قوت " و " قدرت " میگويند . تمام آن محاسن اخلاقیای كه
اخلاقيون گفتهاند و آقای نيچه به عنوان اينكه ضعف است ، آنها را نفی و
رد میكند را اگر درست بسنجيم همه آنها قدرت است . بله ، من قبول دارم
كه گاهی در بعضی از موارد يك چيزهائی كه در واقع قدرت
نيست و ضعف است ، با قدرت اشتباه میشود و لهذا هميشه علمای اخلاق
میگويند كه عاطفه بايد توأم با عقل و ايمان باشد ، يعنی صرف اينكه
عواطف انسان در يك جا برانگيخته شد كافی نيست ، بايد با مقياس عقل
سنجيد كه آيا اين عاطفه ، بجا و منطقی است و يا منطقی نيست .
( پایان قسمت اول )
( ادامه دارد )
منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books |