به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه دهم ( قسمت دوم ) - 220589
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 380 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

( قسمت دوم )

 

جلسه دهم : نقد و بررسی نظريه مكتب قدرت ( 1 )

 

فهرست مطالب :

خلاصه‏ای از نظريات نيچه

منطق اسلام در مسئله قدرت

قوت و قدرت در احاديث

حق گرفتنی است يا دادنی ؟

 

خلاصه‏ای از نظريات نيچه

 

حال برای اينكه ببينيد موضوع تا كجا كشيده شده است ، قسمتهائی از

كلمات او را كه در كتابهای تاريخ فلسفه ، زياد نقل كرده‏اند برای شما

می‏خوانم . شايد در كتابهای متعددی كه در اين باره خوانده‏ام ، فروغی بهتر

از ديگران نقل كرده باشد و لذا من قسمتهائی از آنچه را كه فروغی نقل كرده‏

است ، برای شما می‏خوانم . فروغی می‏نويسد : (عبارات نقل شده از كتاب " سير حكمت در اروپا " ج 3 می‏باشد ].   )

" همه دانشمندان دنيا خودپرستی را مذموم ، و غيرپرستی و شفقت را

مستحسن شمرده‏اند ، نيچه به خلاف همه ، خودپرستی را حق دانسته و شفقت را

ضعف نفس و عيب پنداشته است " .

ما راجع به اين موضوع بايد صحبت كنيم كه آيا واقعا شفقت ، ضعف نفس‏

است يا نه . اين خودش يك مطلبی است .

" از رأی داروين ، نيچه كوشش در بقا را پذيرفته و آن را به معنی‏

تنازع گرفته و آنچه را ديگران نتيجه فاسد رأی داروين شمرده‏اند او درست‏

پنداشته كه افراد با يكديگر در كشمكش باشند و تحصيل توانائی كنند تا

غلبه يابند . عموم خيرخواهان عالم انسانيت ، رعايت حال اكثر را واجب‏

شمرده و مدار امر دنيا را بر 

صلاح حال عامه قرار داده‏اند . نيچه جمعيت اكثر را خوار پنداشته ، جماعت‏

قليل يعنی خواص را ذيحق شمرده است و بس . بنياد فكر نيچه اين است كه‏

شخص بايد هر چه بيشتر توانا شود و زندگانی‏اش پرحدت و خوشتر ، و " من‏

" يعنی نفسش شكفته‏تر و نيرومندتر و از تمايلات و تقاضای نفس

برخوردارتر باشد " .

هم فال و هم تماشا ! تا حال ديگران می‏گفتند اگر اين كارها را انجام‏

دهيد ضد اخلاق است ، ولی او می‏گويد نه ، اين كارهائی را كه مطابق هوای‏

نفستان است انجام دهيد و اخلاق هم همينهاست ، اصلا كار خوب هم همين است‏ !

" بعضی می‏گويند بهتر آن بود كه به دنيا نيائيم شايد چنين باشد نمی‏دانم‏

اما می‏دانم كه خوب يا بد به دنيا آمده‏ام و بايد از دنيا متمتع شوم و

هرچه بيشتر ، بهتر " .

می‏گويد من بايد هدفم اين باشد كه هرچه بهتر بتوانم خود را متمتع‏تر كنم‏

و بيشتر از دنيا بهره ببرم . هرچه كه مرا در رسيدن به اين مقصد كمك كند

، خوب است و اخلاق است . اين همان فكری است كه معاويه داشت و هميشه‏

اين حرف را می‏زد : " ما در نعمتهای دنيا غلت زديم و غلت خورديم " .

" آنچه برای اين مقصود مساعد است اگرچه قساوت و بی‏رحمی و مكر و

فريب و جنگ و جدال باشد خوب است و آنچه مزاحم و مخالف اين غرض است‏

اگرچه راستی ، مهربانی ، فضيلت و تقوی باشد بد است . . . اين سخن باطل‏

است كه مردم و قبايل و ملل در حقوق يكسانند و اين عقيده با

پيشرفت عالم انسانيت منافی است " .

می‏گويد تساوی حقوق همه انسانها غلط است ، زيرا سبب می‏شود ضعيفها را

در حد قويها نگهداريم و ديگر قويهای بيچاره ! هم پيش نروند . بگذار

ضعيفها پايمال بشوند تا ميدان برای قوی باز شود ، وقتی ميدان برای قوی‏

باز شد " انسان برتر " به وجود می‏آيد .

" مردم بايد دو دسته باشند : يكی زبردستان و خواجگان و يكی زيردستان و

بندگان ، و اصالت و شرف متعلق به زبردستان است و آنها غايت وجودند (يعنی خلقت برای آنهاست )  و زيردستان آلت و وسيله اجرای اغراض ايشان می‏باشند . . . هيئت‏

اجتماعيه و مدنيت برای پيشرفت كار آن طبقه شريف تشكيل شده است ، نه‏

چنانكه گمان رفته است كه زبردستان برای حفظ زيردستانند " .

می‏گويد اجتماع فقط برای اين است كه اقويا به نوائی برسند و ضعفا حكم‏

چهارپايان را دارند كه بايد برای اقويا باركشی كنند . به عقيده او ،

اينكه سعدی می‏گويد :

گوسفند از برای چوپان نيست

بلكه چوپان برای خدمت اوست

درست نيست ، اصلا گوسفند برای چوپان است .

" زبردستان و نيرومندان كه خواجگانند بايد پرورش يابند تا از ايشان‏

مردمان برتر به وجود آيند و انسان در مدارج صعود و ترقی قدم زند " .

خودفرنگيها بحثی راجع به بهبود نسل بشر و اصلاح نژاد دارند 

كه حتی تا اندازه‏ای آلكسيس كارل در آخر كتاب " انسان ، موجود ناشناخته‏

" همين اصل را پيروی می‏كند كه خلاصه ، نژادها را بايد اصلاح كرد و معتقد

است كه اساسا نبايد به انسانهای ضعيف حق توليد نسل داد .

" اصول اخلاقی كه مردم تاكنون پيروی كرده‏اند در صلاح عامه و طبقه اكثر

يعنی زبردستان ترتيب داده شده است نه در صلاح زبردستان و طبقه شريف  (به عقيده او طبقه شريف ، زبردستان هستند .  ) اين است كه بايد آن اصول را بهم زد و اصولی بايد اختيار كرد كه در

صلاح حال شريفان باشد . توضيح اين معنی چنين است كه به عقيده نيچه نيكی و

راستی و زيبائی كه اموری است كه همه پيشنهاد خاطر دارند امور حقيقی و

مطلق نيستند . آنچه حقيقت است اين است كه همه كس خواهان توانائی است‏ " .

بعد مخصوصا به اديان حمله كرده ، می‏گويد : اديان به بشريت خيانت‏

كردند زيرا بشر را دعوت به عدالت و حمايت زيردستان و ضعفا كردند . اول‏

كه اديان نبودند و همان قانون جنگل حكمفرما بود [ دوران ] خوبی بود . هر

كه قويتر بود ضعيفتر را می‏خورد و ضعيف از بين می‏رفت .

" در آغاز امر ، دنيا بر وفق خواهش مردمان نيرومند می‏گذشت و

ناتوانان ، زیردست و بنده ايشان بودند وليكن نيرومندان اندكند و

ناتوانان بسيار ، پس اين بسياری را وسيله پيشرفت خود ساختند و به حيله‏

و تدبير ، (يعنی با حقه بازی ) اصول رأفت و شفقت و فروتنی و غيرخواهی و 

مهربانی و عدالت و كرامت را در اذهان به صورت نيكی و درستی و زيبائی‏

جلوه دادند و قبولانيدند تا توانائی نيرومندان را تعديل كنند و از بندگی‏

آنها رهائی يابند و اين مقصود را بيشتر به وسيله اديان پيش بردند و نام‏

خدا و حق را حصار آنها قرار دادند " .

اين نظريه ، درست نقطه مقابل نظريه كارل ماركس است . نيچه و ماركس‏

، هر دو ضد دين هستند ولی نيچه مدعی است دين را ضعفا عليه اقويا اختراع‏

كردند تا به [ گردن ] اقويا افسار بزنند چون خودش را طرفدار اقويا

می‏داند و ماركس كه خودش را طرفدار ضعفا معرفی می‏كند ، می‏گويد دين را

اقويا اختراع كردند برای اينكه جلو شورش ضعفا را بگيرند .

نيچه بعد به سقراط و بودا و عيسای مسيح حمله می‏كند و می‏گويد :

" اخلاق مسيحی اخلاق بندگی است و اخلاق خواجگی را تباه كرده است و

گفتگوی برادری و برابری و صلح و رعايت حقوق زنان و رنجبران و امثال اين‏

سخنان كه امروز در دنيا شايع شده از آن منشأ است و خدعه و تزوير و فريب‏

است و مايه فقر و ضعف و انحطاط می‏باشد و بايد اين اصول را خراب كرد و

اصول زندگی خواجگی بايد اختيار نمود . اصول زندگی خواجگی كدام است ؟ فكر

خدا و زندگی اخروی را بايد كنار گذاشت (به قول او اينها خيلی اسباب زحمت است !  ) . . . بايد رأفت و رقت‏

قلب را دور انداخت . رأفت از عجز است ، فروتنی و فرمانبرداری از

فرومايگی است ، حلم و 

حوصله و عفو و اغماض از بی‏همتی و سستی است . مردانگی بايد اختيار كرد .

بشر بايد به مرحله مرد برتر (همان انسان كامل ، ابرمرد و يا " سوپرمن " .  ) برسد . مرد برتر آن است كه از نيك و

بد برتر باشد ، (به قول مولوی :

همين مگو لاحول عمران زاده‏ام

من زلاحول اين طرف افتاده‏ام  )

عزم و اراده داشته باشد " .

در ميان فرنگيها مكتبهای زيادی ظهور كرده است . خوشبختانه در ميان ما

چنين مكتبهائی يعنی چنين و باهائی پيدا نشده است و در ميان آنها اين‏

مكتبها پيدا شده است .

روح اروپائی همين است . اعلاميه حقوق بشر را هم كه آنها می‏دهند برای‏

فريب ديگران است . تربيت اروپائی و اخلاق واقعی اروپائی يعنی اخلاق‏

ماكياولی و نيچه‏ای . عملی كه استعمار در دنيا انجام می‏دهد بر همين اساس‏

است و روح فرنگی اعم از آمريكائی و اروپائی ، استعمار است و همين اخلاق‏

[ نيچه‏ای ] است . اگر جلوی ما دم از حقوق بشر می‏زنند و ما بدبختها گاهی‏

آب دهان خودمان را قورت می‏دهيم و می‏آئيم حرفهای آنها را بازگو می‏كنيم ،

به خدا قسم اشتباه می‏كنيم . ببينيد آيا كاری كه مثلا آمريكا الان در ويتنام‏

می‏كند غير از اجرای فلسفه نيچه است ؟ عين همان است و هيچ چيز ديگری‏

نيست . اينها اين همه دم از انسانيت و انسان دوستی می‏زنند و ما می‏گوئيم‏

راسل چنين گفته است و سارتر چنين گفته است ولی هم راسل ته فكرش همين‏

است و هم سارتر . تمام فرنگيها اساس فكرشان بر همين [ فلسفه نيچه ]

است . شايد خيلی افراد استثنائی پيدا شوند كه

اين طور نباشند و احتمالا در آنها هم خونی از مشرق زمين وجود دارد ، لابد

مادرشان اهل مشرق زمين بوده ، والا نژاد اينها اين نژاد نيست !

نيچه می‏گويد :  (باز خدا پدرش را بيامرزد كه عقيده‏اش را بروز داده است ! )

" نفس كشتن چرا ؟ بايد نفس را پرورد . غيرپرستی چيست ؟ خود را بايد

خواست و خود را بايد پرستيد ، ضعيف و ناتوان را بايد رها كرد تا از

ميان برود و رنج و درد در دنيا كاسته شود ( يعنی نسل اينها بايد بربيفتد .  ) . . . مرد برتر آن است‏

كه نيرومند باشد و به نيرومندی زندگی كند و هواها و تمايلات خود را

برآورده نمايد " .

اين ، تعريف مرد برتر است كه آن غايت هستی و غايت كمال است و

می‏گويد خلقت برای اوست و همه مقدمه وجود او هستند . حال ببينيد انسان

كامل آقای نيچه چه چيز از آب درمی‏آيد : هيچ چيز نبايد مانعش شود و بايد

اخلاق و رحم و انسانيت و مروت و مهربانی و عدالت و همه اين جور حرفها

را دور بريزد و خود را از همه اينها پاك و مبرا كرده باشد .

" هواها و تمايلات خود را برآورده نمايد ، خوش باشد و خود را خواجه و

خداوند بداند و هر مانعی كه برای خواجگی در پيش بيايد از ميان بردارد و

از خطر نهراسد و از جنگ و جدال نترسد " .

بعد هم سراغ زنها می‏رود و می‏گويد :

" برابری زن با مرد و لزوم رعايت حقوق او نيز از سخنان باطل است .

اصل مرد است . مرد بايد جنگی بوده و زن وسيله تفنن و

تفريح جنگيان باشد و فرزند بياورد " .

می‏گويد زن برای كار ديگری نيامده است ، فقط وسيله‏ای برای تفريح ، و

تفننی برای مرد و ماشينی برای بچه زائيدن است .

اين هم باز يك معياری در دنيا برای معرفی انسان كامل ، انسان نمونه ،

انسان اعلی ، مرد برتر و يا سوپرمن است . با كدام مقياس ؟ مقياس قدرت‏

و توانائی . در اينجا راجع به مسئله قدرت و توانائی چه بايد گفت ؟

نقطه مقابل اين مكتب ، مكتبی است كه ضعف را تبليغ می‏كند و خوبی و

نيكی را در ضعف می‏داند ، و چنين مكاتبی هستند و بوده‏اند و مخصوصا اين‏

ايراد بر مسيحيت وارد است كه در اخلاق مسيحيت بر روی ضعف ، خيلی تبليغ‏

شده است . اصلا همين حرف كه " اگر به طرف راست صورتت نواختند ، طرف‏

چپ صورت خودت را بياور " تبليغ ضعف است .

 

منطق اسلام در مسئله قدرت

 

منطق اسلام در اينجا چيست ؟ آيا اسلام قدرت را تبليغ كرده است يا ضعف‏

را ، و يا نه قدرت و نه ضعف را به اين معنا تبليغ نكرده است ؟ جواب‏

اين است كه اسلام به يك معنا قدرت را تبليغ كرده است ولی قدرتی كه نه‏

تنها قدرت نيچه‏ای [ نيست ] بلكه قدرتی است كه از آن قدرت ، همه صفات‏

عالی انسانيت برمی‏خيزد ، و قدرتی كه از آن ، مهربانی و رحم و شفقت و

احسان و ديگر صفات عالی انسانيت برمی‏خيزد .

در اسلام بدون شك دعوت به قدرت و توانائی شده است و نص قرآن و

احاديث ماست . ديگران هم كه در موضوع اسلام مطالعه كرده‏اند ، اسلام را در

ميان اديان به اين مشخصه شناخته‏اند كه هيچ دينی به اندازه اسلام پيروان‏

خود را به قوت و قدرت دعوت نكرده است . ويل دورانت در جلد يازدهم‏

كتاب تاريخ تمدن كه اختصاص به تاريخ تمدن اسلام دارد ، اين جمله را

می‏گويد : " هيچ دينی به اندازه اسلام ، مردم را به قدرت و قوت دعوت‏

نكرده است " .

در اين زمينه در قرآن مطلب خيلی زياد است . يك جا خطاب به يحيی‏

می‏فرمايد : " « يا يحيی خذ الكتاب بقوت »" (   سوره مريم ، آيه . 12   ) ببينيد آياتی كه در

اول سخنم برای شما تلاوت كردم با چه حماسه‏ای راجع به اينكه مؤمنين مردمی‏

قوی هستند و هرگز ضعف و وهن را به خودشان راه نمی‏دهند ، سخن می‏گويد ! "

« و كاين من نبی قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم فی سبيل الله‏

و ما ضعفوا و ما استكانوا و الله يحب الصابرين »" چه بسيار پيامبرانی‏

كه مردانی الهی همراه آنان جنگيدند و با باطل نبرد كردند و هرگز سستی‏

پيدا نكردند و ضعف نشان ندادند و خداوند مقاومت كنندگان را دوست‏

می‏دارد . در جای ديگر می‏فرمايد : " « ان الله يحب الذين يقاتلون فی‏

سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص »" (سوره صف ، آيه . 4  ) خداوند مردمی را كه در راه او

می‏جنگند و مانند ديواری روئين و فلزی كه هيچ قدرتی نمی‏تواند آنها را از

جا بكند و حركت دهد ايستادگی می‏كنند ، دوست دارد . باز در اين زمينه‏

می‏فرمايد : " « محمد رسول الله و الذين معه »

« اشداء علی الكفار رحماء بينهم »" (سوره فتح ، آيه . 29  ) و امثال اين آيات در قرآن زياد

است .

" شجاعت " در اسلام يك حقيقت ممدوح است . عزت يعنی مقامی منيع‏

داشتن و در آن حد قدرت داشتن كه كسی نتواند انسان را خوار و ذليل كند ،

در اسلام امری ممدوح است . ببينيد قرآن راجع به مقابله با دشمن چه می‏گويد

: " « و اعدوا لهم ما استطعتم من قوت و من رباط الخيل ترهبون به عدو

الله و عدوكم »" (سوره انفال ، آيه . 60   ) در مقابل دشمن تا آن حد نهائی قدرتتان نيرو تهيه‏

كنيد كه دشمن هرگز نتواند به شما طمع ببندد . در آيه ديگری می‏فرمايد : "

« و قاتلوا فی سبيل الله الذين يقاتلونكم و لا تعتدوا ان الله لا يحب‏

المعتدين »" (سوره بقره ، آيه . 190) با كسانی كه با شما نبرد می‏كنند به نبرد بپردازيد

ولی تجاوز نكنيد . " « و لا تعتدوا »" يعنی با دشمن هم كه نبرد می‏كنيد

حق و عدالت را هرگز فراموش نكنيد . در تفسير اين آيه گفته‏اند با دشمن‏

كه نبرد می‏كنيد تا آن وقت ادامه دهيد كه دشمن نبرد را ادامه می‏دهد . اگر

دشمن گفت : " تسليم " و اسلحه را زمين گذاشت ، شما ديگر اسلحه بكار

نبريد ، كه اين اعتداء و تجاوز است . پيرمردها را نكشيد ، بچه‏ها و زنها

را نكشيد و متعرض آنها نشويد ، به كسی كه از ميدان جنگ بيرون رفته است‏

كاری نداشته باشيد ، فقط با كسی كه با شما نبرد می‏كند در كمال نيرومندی‏

نبرد كنيد . اينها يك سلسله دستورهاست كه در قرآن مجيد هست كه باز هم‏

آياتی شبيه به اين آيات ، در قرآن وجود دارد .

 

قوت و قدرت در احاديث

 

در اينجا چند حديث برای شما می‏خوانم تا مشخص شود كه اسلام چگونه جبن و

ضعف و ترس را محكوم ، و قوت و قدرت را ستايش كرده است . اما آن‏

قوت و قدرتی كه اسلام ستايش می‏كند هرگز سر از فلسفه نيچه درنمی‏آورد .

پيغمبر اكرم ( ص ) فرمود : (گواينكه در جلسه بعد اينها را توضيح می‏دهم ولی حالا اجمالا احاديث‏

را عرض می‏كنم .   ) " « لا ينبغی للمؤمن ان يكون بخيلا و

لا جبانا » " (بحار ، ج 75 ، ص 301 ( با اندك ) .   ) دو چيز برای مؤمن سزاوار نيست : يكی بخل اينكه پول‏

به جانش بسته باشد و ديگری ترس ( ترسو بودن ) . مؤمن ترسو نيست ، شجاع‏

و قوی است . پيغمبر اكرم ( ص ) در دعای خودش می‏فرمود : " « اللهم انی‏

اعوذ بك من البخل و اعوذ بك من الجبن » " (جامع الصغير ، ج 1 ، ص . 58   ) خدايا از دو چيز به تو

پناه می‏برم : از بخل و امساك ، و از جبن و ترس .

علی ( ع ) درباره مؤمن می‏فرمايد : " « المؤمن نفسه اصلب من الصلد »

" (  نهج‏البلاغه ، حكمت . 333  ) مؤمن روحش از سنگ خارا سختتر و محكمتر است . امام صادق ( ع)

فرمود : " « ان الله عزوجل فوض الی المؤمن اموره كلها و لم يفوض اليه‏

ان يكون ذليلا » " خدا اختيار مؤمن را در هر چيز به خود او داده است الا

در يك چيز ، و آن اينكه خوار و ذليل و " توسری خور " باشد .

²اما تسمع قول الله تعالی يقول : و لله العزش و لرسوله و للمؤمنين »؟

بعد فرمود : « فالمؤمن يكون عزيزا و لا يكون ذليلا » مؤمن همواره عزيز است‏

و هيچگاه تن به خواری نمی‏دهد « ان المؤمن اعز من الجبل » مؤمن از كوه‏

بلندپايه تر و منيع تر و عزيزتر است ، زيرا لااقل يك تكه از كوه را

می‏توان با كلنگ كند ولی با هيچ كلنگی نمی‏شود يك قطعه كوچك از روح مؤمن‏

را جدا كرد و روح او را كوچك كرد . « ان الجبل يستقل منه بالمعول ، و

المؤمن لا يستقل من دينه شی‏ء » (كافی ، ج 5 ، ص . 63  ) .

امام باقر ( ع ) می‏فرمايد : خداوند به مؤمن سه خصلت داده است : عزت‏

در دنيا و آخرت ، رستگاری در دنيا و آخرت ، ²والمهابة فی صدورالظالمين‏»

و هيبت در سينه ستمكاران ، يعنی مؤمن حالتی دارد كه ستمكار در دل خود

از او احساس هيبت می‏كند .

چون " غيرت " هم از قوت است و بی‏غيرتی از ضعف ، احاديث زيادی در

اين زمينه آمده است . پيغمبر ( ص ) فرمود : ابراهيم پيغمبر ، غيور بود

و من از او غيورتر هستم « جدع الله انف من لا يغار علی المؤمنين و

المسلمين » خدا ، بينی آن كسی را كه نسبت به مؤمنين و مسلمين غيرت‏

نمی‏ورزد قطع كند ( جدع به معنی قطع كردن است ) . درباره سعد غيور فرمود

: سعد غيور است و من از او غيورتر هستم و خدا غيور است .

اقبال پاكستانی جمله‏ای دارد كه جمله خوبی است و گويا آن را در مقابل‏

جمله موسولينی گفته است . موسولينی می‏گويد : " آن كه آهن دارد نان دارد

" يعنی اگر می‏خواهی نان داشته باشی ، آهن

( يعنی زور و اسلحه ) داشته باش ، آن كه زور دارد نان دارد . اقبال‏

می‏گويد : " آن كه آهن است نان دارد " . موسولينی روی اسلحه تكيه می‏كند

: هركه زور مادی دارد ، نان دارد ولی اقبال روی روح و روان تكيه می‏كند و

می‏گويد هر كسی كه خودش آهن است نان دارد . تعبير اميرالمؤمنين اين بود

: « نفس المؤمن اصلب من الصلد » روح مؤمن از سنگ خارا سخت‏تر است .

اقبال می‏گويد روح مؤمن آهن است . مقصود در همه اينها يك چيز است . به‏

هرحال اسلام دعوت به قوت و قدرت می‏كند .

ببينيد علی ( ع ) در نهج البلاغه چقدر دعوت به قوت و قدرت كرده است‏

و هرگز ضعف را شايسته جامعه اسلامی نمی‏داند . می‏فرمايد : " « فوالله ما

غزی قوم قط فی عقر دارهم الا ذلوا » " (خطبه . 27  ) . يا در جای ديگری می‏فرمايد

: " « و لا يمنع الضيم الذليل و لا يدرك الحق الا بالجد » " (نهج‏البلاغه ، خطبه . 29  ) هرگز

به حق نمی‏توان رسيد مگر با جديت و كوشش ، و هرگز آدم زبون نمی‏توا ند با

ظلم مبارزه كند و جلوی ظلم را بگيرد .

 

" حق " گرفتنی است يا دادنی ؟

 

فرنگيها می‏گويند : " حق گرفتنی است " . اين خودش مسئله‏ای است كه‏

آيا حق گرفتنی است يا دادنی ؟ يعنی آيا حق ، چيزی است كه انسانها به‏

ميل خودشان آن را به ذيحقها می‏دهند يا

حق چيزی است كه ذيحق بايد بگيرد ؟ بعضی مكتبها براين اساس است كه حق‏

دادنی است ، يعنی آن حقی را كه ظالم گرفته است ، بايد پس بدهد . اگر

نداد ديگر نداده است ، [ چون ] حق دادنی است نه گرفتنی . مسيحيت براين‏

اساس درست شده كه : به ظالم می‏گوئيم حق را به تو بدهد ، تو كاری با او

نداشته باش . ای كسی كه حقت پايمال شده است ! توصيه می‏كنيم ، خواهش‏

می‏كنيم تا حق را به تو بدهند ، مبادا يك وقت خودت برای گرفتن حق قيام‏

كنی كه اين برخلاف شأن انسانيت و اخلاق است . از نظر اينها حق دادنی‏

است .

يك عده می‏گويند حق فقط گرفتنی است . مگر ممكن است انسانی كه حقی را

خورده است بيايد و به يك شكلی آن حق را بدهد ؟ يعنی اينها منكر عاطفه و

انسانيت و وجدان انسانی هستند .

از نظر اسلام ، حق هم گرفتنی است و هم دادنی ، يعنی از دو جبهه بايد

برای استيفای حق مبارزه كرد كه مكتب اسلام بر همين اساس است . اسلام آن‏

كسی را كه حق را ربوده است با تعليم و تربيت خودش ، آماده پس دادن‏

می‏كند و كرده است ولی به اين قناعت نمی‏كند ، در عين حال به آن كسی كه‏

حقش ربوده شده است می‏گويد حق گرفتنی است ، تو هم بايد برای حق خودت‏

قيام كنی و حق خودت را بگيری .

جمله‏ای است كه علی ( ع ) در نامه معروف خودشان به مالك اشتر ، از

پيغمبر ( ص ) نقل می‏كند ، می‏فرمايد : " « فانی سمعت رسول الله ( ص )

يقول فی غير موطن : لن تقدس امة حتی يؤخذ للضعيف حقه من »

« القوی غير متتعتع » " (نهج‏البلاغه ، نامه . 53) هيچ امت و قومی به مقام قداست و تقديس و

به تعبير ما به مقام ترقی و رقاء نمی‏رسد مگر آنكه قبلا اين مرحله را

گذرانده باشد كه ضعيف در مقابل قوی بايستد و حق خود را مطالبه كند ،

بدون آنكه زبانش به لكنتی بيفتد . يعنی اسلام آن ضعيفی را كه حق خود را

نمی‏تواند مطالبه كند ، به رسميت نمی‏شناسد . جامعه ای كه در آن ، ضعفا

آنقدر ضعيف النفس باشند كه نتوانند حقوق خود را مطالبه كنند ، يك‏

جامعه اسلامی نيست .

مردهای برتر خودمان درگذشته چگونه بوده‏اند ؟ اصلا خود پيغمبر ( ص )

چگونه انسانی است ؟ يكی از مشخصات پيغمبر ( ص ) قوت روحی و قدرت‏

بدنی ، هر دو است . قوت روحی پيغمبر را تاريخ زندگی ايشان نشان می‏دهد .

قوت روحی و جسمی پيامبر ( ص )

نويسنده كتاب " محمد پيامبری كه از نو بايد شناخت " (نويسنده اين كتاب كونستان و برژيل گيورگيو اهل رومانی است ) دو چيز

را خوب پرورش داده است ( البته در اين كتاب نقاط ضعف زيادی هم هست‏

، بالاخره يك خارجی بر همه مدارك آنچنان كه بايد تسلط ندارد ) يكی از آن‏

دو چيزی را كه خوب مجسم كرده ، اين است كه پيغمبر ( ص ) در شرايطی‏

قرار می‏گرفت كه از نظر سياسی و اجتماعی اميدش از همه جا قطع بود ، تمام‏

شرايط عليه او بود و بين

او و پيروزی به اندازه يك موهم پيوند نبود ولی پيغمبر هيچ وقت اراده‏

خودش را نمی‏باخت ، اراده پيغمبر در همه احوال مانند كوهی بود كه يك‏

ذره تزلزل در آن پيدا نمی‏شد . واقعا قدرت روحی پيغمبر در اين مدت بيست‏

و سه سال عجيب است ! وقتی انسان مطالعه می‏كند ، حيرت‏انگيز است و شاعر

كه ظاهرا حسان‏بن ثابت است در زمان خود پيغمبر درست گفته است :

له همم لامنتهی لكبارها

و همته الصغری اجل من الدهر

به علاوه پيغمبر از نظر قدرت و قوت ظاهری هم مردی قوی بود ، اندام‏

پيغمبر ، اندام يك دلير و يك دلاور بود . مردی قوی و شجاع بود و مجموع‏

اندامش اندام يك مرد شجاع بود كان بادنا متماسكا (مكارم اخلاق ، ص . 12  ) پيغمبر نه چاق‏

بود و نه لاغر ، متوسط بود . بدنش گوشت داشت اما گوشت متماسك ، بدن‏

متماسك يعنی مثل بدن آدمهای ورزشكار از اين جهت كه گوشت بدنشان سفت و

محكم به يكديگر چسبيده است . آدمهائی كه چاق هستند و پی در بدنشان جمع‏

شده ، گوشت بدنشان شل است ، ولی پيغمبر اين جور نبود .

اصلا شجاعت پيغمبر در حدی بود كه علی ( ع ) می‏فرمايد : گاهی كه شرايط

برما سخت می‏شد به پيغمبر پناه می‏برديم : " « و كنا اذا احمر البأس‏

اتقينا برسول الله صلی الله عليه و اله » " (نهج البلاغه ، قسمت كلمات غريب ، رقم . 9  ) .

حدود هشت سال پيش ( يعنی سال 1345   ) كه برای اولين بار به مكه مشرف

شدم ، خوابی در مكه ديدم كه خيلی عجيب بود ! در آنجا از پشت سر كه‏

پيغمبر اكرم را مشاهده كردم ، اندام عجيبی ديدم و در عالم خواب به ياد

جمله اميرالمؤمنين افتادم . گفتم بی‏جهت نيست كه علی ( ع ) می‏فرمايد :

" « و كنا اذا احمر البأس اتقينا برسول الله ( ص ) » " .

پيغمبر اكرم اينچنين بود : قوی بود ، شجاع بود ، قوت را ستايش می‏كرد

و شجاعت را نيز ستايش می‏كرد . پس در اسلام قوت و قدرت ستايش شده ،

يعنی اسلام آن را به عنوان يك ارزش برای انسان می‏شناسد .

مطلبی را مختصرا عرض می‏كنم و تفسيرش برای جلسه بعد باشد ، و آن اينكه‏

در اسلام قدرت و توانائی يك ارزش از ارزشهای انسانی در كنار چندين‏

ارزش ديگر است كه مجموعا همه اين ارزشها در كنار يكديگر ، انسان كامل‏

اسلام را تشكيل می‏دهد . آقای نيچه در تمام ارزشها فقط همين يك ارزش را

ديده است . معلوم است اگر همه شاخه‏های يك درخت را بزنند و يك شاخه‏

را نگه دارند ، فقط همان شاخه رشد می‏كند و همه شاخه‏های ديگر از بين می‏رود

. فرق مكتب نيچه و مكتب اسلام در اين است كه در مكتب نيچه ، انسانيت‏

يك ارزش بيشتر ندارد ، و آن توانائی و قدرت است ، پس همه ارزشهای‏

ديگر محو و فدای اين ارزش می‏شود ولی در اسلام ، قدرت يك ارزش از

مجموعه چندين ارزش متعالی است كه در انسان است ، وقتی اين ارزش در

كنار ساير ارزشهای قرار گرفت آنوقت شكل ديگری پيدا می‏كند .

و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم

 

( پایان جلسه دهم  )

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir