جز عقل هيچ چيز ديگری حق مداخله ندارد ، يعنی اگر از شما بپرسند كه يكی از اصول دين شما چيست ، میگوئيد " توحيد " ، وجود خدای يگانه اگر دوباره بپرسند به چه دليل به خدا ايمان آوردهايد [ شما بايد دليل عقلی بياوريد ] ، اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمیكند . اگر بگوئيد من خودم قبول دارم كه خدا يگانه است ، دليلی هم ندارم ، تو چه كار داری ؟ " خذ الغايات و اترك المبادی " تو نتيجه را بگير ، به مقدمه چه كار داری ؟ من از قول مادر بزرگم يقين پيدا كردهام ، بالاخره به يك حقيقتی يقين پيدا كردهام ، ولو از قول مادر بزرگم باشد ، ولو خواب ديده باشم ! اسلام میگويد نه ، ولو به وجود خدای يگانه اعتقاد داشته باشی ولی آن اعتقادی كه ريشهاش خواب ديدن است ، ريشهاش تقليد از پدر و مادر يا تأثير محيط است ، مورد قبول نيست . جز تحقيقی كه عقل تو با دليل و برهان مطلب را دريافت كرده باشد ، هيچ چيز ديگر را ما قبول نداريم . اصول ايمان مسيحيت . منطقهای ممنوع برای ورود عقل است و وظيفه يك مؤمن [ مسيحی ] حفظ اين منطقه از هجوم قوای عقلی و فكری است ، ولی [ اصول ] ايمان در اسلام ، منطقهای است كه در قرق عقل است و غير از عقل هيچ قدرت ديگری حق مداخله در اين منطقه را ندارد . در اسلام و در متون اسلامی سخنانی فوقالعاده بلند و عجيب درباره عقل گفته شده است . اولا خود قرآن دائما دم از تعقل میزند( حال شايد موفق
شوم در همين جلسه حديث موسی بن جعفر را كه با استناد به آيات قرآن ،
اصالت عقل را بيان كردهاند ، برايتان بخوانم . ان شاءالله ) .
گذشته ، از اين ، در اخبار و احاديث ما آنقدر برای عقل ، اصالت و اهميت قائل شدهاند كه وقتی شما كتابهای حديث را باز كنيد اولين بابی كه میبينيد ، " كتاب العقل " است . مثلا اگر سراغ " اصول كافی " برويد اصول كافی تمام ابواب حديثی ما را دارد اولين بابی كه با باز كردن اين كتاب میبينيد ، كتاب العقل است . در اين " كتاب العقل " ، احاديث شيعه از اول تا به آخر به حمايت از عقل برخاسته است . موسی بن جعفر سلام الله عليه تعبيری فوقالعاده عجيب دارد ، میفرمايد : ( اصول كافی ، كتاب العقل و الجهل ، روايت . 10 )
خدا دو حجت دارد ، دو پيغمبر دارد : يك پيغمبر درونی كه عقل انسان است و يك پيغمبر بيرونی كه همان پيغمبرانی هستند كه انسانند و مردم را دعوت كردهاند . خدا دارای دو حجت است و اين دو حجت مكمل يكديگر هستند ، يعنی اگر عقل باشد و انبياء نباشند ، بشر به تنهايی راه سعادت خود را نمیتواند طی كند و اگر انبياء باشند و عقل نباشد ، باز انسان راه سعادت خود را ] نمیپيمايد ] . " عقل " و " نبی " هر دو با يكديگر يك كار را انجام میدهند . ديگر از اين بالاتر در حمايت عقل نمیشود گفت . تعبيراتی از اين قبيل كه شايد خيلی شنيده باشيد ، زياد داريم : " خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است " ، " خوردن عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتر است " ، " سكوت و سكون عاقل از حركت كردن جاهل بالاتر است " و " خدا هيچ پيغمبری را مبعوث نكرد ، مگر آنكه اول عقل آن پيغمبر را به حد كمال رساند ، به طوری
|