به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه نهم ( قسمت دوم ) - 190589
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 354 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل  

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری  

( قسمت دوم )

 

جلسه نهم : نقد و بررسی مكتب عرفان ( 2 )

  

فهرست مطالب : 

تصوف و " عزت نفس "           

" من " واقعی انسان              

" عزت نفس " در قرآن و حديث               

توصيه ای به جوانان                

 

تصوف و " عزت نفس "

  

گاهی (باز هم " گاهی " عرض می‏كنم .  ) در مكتب تصوف در همين جهاد با نفس ، تن به دنائت و پستی‏ می‏دهند برای اينكه نفس را رام و ذليل كرده ، از فرمان دادن باز دارند . چطور ؟ مثلا شخصی در جائی می‏تواند از حيثيت خودش دفاع كند ، ولی دفاع‏ نمی‏كند . چيزی كه ما اسمش را عزت مؤمن می‏گذاريم در بعضی از مكتبهای‏ تصوف معنی ندارد . در ميان بسياری از اين مكاتب ، در مراسمی كه سالك بايد به شيخ و استاد خود خدمت كند ، آن استاد به سالك فرمان می‏دهد كه كارهائی را كه‏ خيلی پست و دنی است انجام دهد . مثلا اين

سالك حتما بايد مدتی سرگينهای حيوانات را جمع كند ، كناسی كند و يا كارهائی بدتر از اينها را انجام دهد برای اينكه نفسش كشته شود ، كه اسلام‏ اينها را اجازه نمی‏دهد . ابراهيم ادهم كه از مشايخ تصوف است می‏گويد: (نقل من در اينجا از ابن ابی الحديد است . ابراهيم ادهم ، اول‏ شاهزاده بود بعد فرار كرد و در حال تنهائی زندگی كرد و مشغول سلوك و

مجاهده با نفس شد .  ) من در عمرم‏ هيچوقت به اندازه سه موضع خوشحال نشدم . يكی آنكه وقتی مريض بودم و در

مسجدی افتاده بودم و نمی‏توانستم بلند شوم ، خادم مسجد آمد و گداها و فقيرها را كه خوابيده بودند ، بلند كرد . به من هم كه رسيد [ با عتاب ] گفت : بلند شو ! و چند لگد با پايش به من زد ، و من هم نمی‏توانستم بلند شوم . همه رفتند و من تنها بودم . بعد خادم پايم را گرفت و مثل يك لاشه‏ مرا از مسجد بيرون انداخت . خيلی خوشحال شدم چون ديدم اين نفس در اينجا دارد حسابی كوبيده و ذليل و خوار می‏شود . مورد دوم اينكه يك وقت همراه عده زيادی سوار كشتی بوديم . دلقكی در اين كشتی بود كه برای سرگرمی اهل كشتی دلقك بازی می‏كرد و قصه می‏گفت و مردم را می‏خنداند . يكدفعه گفت : بله در فلان جا به جنگ كفار رفته بوديم‏ و چنين و چنان می‏كرديم و بعد يك كافر كثيفی در آنجا بود و من رفتم و

ريش او را گرفتم و كشيدم . آن دلقك در مجلس نگاه كرد چون آدمی‏ می‏خواست كه او را به اصطلاح ، سوژه خودش قرار دهد از من پست‏تر كسی را پيدا نكرد ، آمد ريش مرا گرفت و كشيد و مردم خنديدند . اينجا هم خيلی‏

خوشحال شدم چون ديدم حسابی نفس دارد كوبيده می‏شود . مورد سوم هم اينكه روزی در زمستان در جائی بودم . از جای خود بيرون و در زير آفتاب آمدم . به پوستينم نگاه كردم ، ديدم آنقدر شپش داشت كه‏ نفهميدم پشم زيادتر است يا شپش . اين هم يكی از آن مقاماتی بود كه خيلی‏ خوشحال شدم . بله ، اينها مبارزه با نفس است ، جهاد با نفس است ، اما جهاد با نفسی است كه اسلام آن را اجازه نمی‏دهد  (حال دليل اينكه اجازه نمی دهد را بعد عرض می‏كنم .  )  اساسا اسلام به هيچوجه چنين‏ مجاهده با نفسی را كه انسان تن به خواری بدهد و آن دلقك بخواهد مردم را بخنداند ، يعنی يك كار بطالی بكند كه اصل كارش خلاف است و توهين كردن‏ او به من خلاف ديگر است قبول ندارد . آيا او بيايد ريشم را با دست‏ بگيرد و مرا اين طرف و آن طرف بكشد و من هيچ چيز نگويم و تسليم او شوم‏ برای اينكه جهاد با نفس است ؟ ! اسلام می‏گويد نفس مؤمن ، عزيز و محترم‏ است ، مؤمن بايد از شرافت خود دفاع كند . طبق منطق اسلام بر ابراهيم‏ ادهم واجب بوده كه در آنجا در مقابل آن دلقك بايستد و بگويد : فضولی‏ موقوف ! دور شو ! ديگری می‏گويد : شبی يك نفر مرا برای افطاری به خانه اش دعوت كرد . وقتی در خانه‏اش رفتم ، را هم نداد . يك شب ديگر مرا دعوت كرد ولی باز هم مرا راه نداد و بار ديگر اين مطلب تكرار شد . آخر كار گفت : واقعا تعجب می‏كنم ، من سه دفعه تو را دعوت كردم و هر سه دفعه راهت ندادم ولی‏ در عين حال ، هر وقت تو را دعوت می‏كنم

باز می‏آيی ، عجب آدمی هستی ! گفتم : سگ هم كه همينطور است ، سگ را اگر ده دفعه هم صدايش كنی و بعد برانی ، دوباره برمی‏گردد . ولی اسلام اجازه نمی‏دهد كه انسان تا اين حد نفس خود را خوار و تحقير كند و به آن توهين كند ، چرا ؟ راز مطلب اينجاست . ما در اسلام از يك طرف به جائی می‏رسيم كه وقتی صحبت نفس پيش می‏آيد می‏گويند بايد با اين نفس ، مجاهده و مبارزه كرد و آن را ميراند و نفس‏ اماره بالسوء چنين و چنان است . از طرف ديگر در اسلام به جای ديگری‏

می‏رسيم ، می‏بينيم به همين اندازه و بلكه بيش از اين اندازه صحبت از عزت نفس و قوت نفس و كرامت نفس است ، صحبت از اين است كه نفس‏ مؤمن عزيز است ، نفس مؤمن محترم است و حتی همه اخلاق اسلامی براساس‏

توجه دادن انسان به كرامت و شرافت نفسش است ، می‏گويد : شرافت نفس‏ خودت را لكه‏دار نكن . اين چطور می‏شود كه اسلام از يك طرف می‏گويد مجاهده‏ با نفس كن و از طرف ديگر می‏گويد شرافت نفس خود را لكه دار نكن ؟ مگر

دو نفس وجود دارد كه بايد با يك نفس مجاهده كرد و نفس ديگر را محترم‏ شمرد ؟ جواب اين است كه دو نفس به معنای اين كه دو شخص باشد وجود ندارد ، يك نفس وجود دارد ، ولی يك نفس است كه هم درجه عالی دارد و هم درجه‏ دانی و پست . نفس در درجه عالی خودش ، شريف است و وقتی در درجه دانی‏ خود ، پايش را از گليمش درازتر می‏كند نه اينكه بگوئيم پست است بايد جلوی او را گرفت . اين مطلب است كه در زبان عرفا به آن آنچنان كه‏

بايد توجه نشده است و لذا آنجا كه مسئله جهاد با نفس در كلمات آنها مطرح است ، ضمنا جهاد با آن نفس شريفه هم شده است ، نه اينكه فقط جهاد با نفس اماره شده باشد ، يعنی به اين كه چنين خودی در كار هست ، كمتر توجه شده است ( باز كلمه " كمتر " را می‏گويم ، برای اينكه خيال نكنيد كه می‏خواهم‏ بگويم هيچ توجه نشده است .   )

 

" من " واقعی انسان

  

نكته‏ای در اينجا هست كه در فلسفه جديد هم به صورت ديگری مطرح است و آن اينكه " من واقعی " انسان كيست و چيست ؟ فلاسفه نظر خاصی دارند . نظرشان اين است كه من هر كس همان روان و روح اوست ، همان است كه‏

انسان آن را تشخيص می‏دهد . " من " را كه انسان احساس می‏كند ، يعنی‏ همان روح او ، وقتی به انسان می‏گويند ، " من " كيست ؟ می‏گويد " من " يعنی روحم . روانشناسی امروز لااقل به اين مقدار رسيده است كه مقداری از خودت را

كه تو احساس می‏كنی ، يك قسمت از " من " توست ، قسمت بيشتر از " من " تو ، من ناآگاه توست كه تو خودت از وجود او آگاه نيستی ، يعنی در شعور ظاهر تو وجود ندارد . عرفا در اينجا اعجاز كرده‏اند و چند درجه از روانكاوهای امروز هم دقيقتر رفته‏اند و صريحا با فلاسفه مخالفت كرده ، گفته‏اند : فلاسفه اشتباه

كرده‏اند كه گفته‏اند " من " انسان همان روح انسان است ، " من " خيلی‏ دقيقتر و عميقتر است از آنچه كه فلاسفه آن را روح انسان می‏دانند . به قول شبستری :

من و تو برتر از جان و تن آمد  

كه جان و تن ز اجزای من آمد

البته آنها می‏گويند هر كس به من حقيقی خودش آن وقت دست می‏يابد و من‏ خود را آن وقت كشف می‏كند كه خدا را كشف كرده باشد . شهود من خود ، از شهود خدا هيچ وقت جدا نيست و اين مطلب در قرآن است : " « و لا تكونوا  

كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون » " (سوره حشر ، آيه . 19  ) كه‏ داستانش مفصل است .

عرفا شديدا توجه دارند كه " من " انسان ، خيلی عميقتر از آن حدی است‏ كه فلاسفه درك كرده‏اند . محی‏الدين عربی (محی‏الدين عربی چنانكه قبلا گفتيم پدر عرفان اسلامی است و تمام‏ عرفائی كه از قرن هفتم به بعد آمده‏اند و عرفان نظری داشته‏اند چه آنهائی‏ كه به زبان فارسی گفته‏اند ( از قبيل مولوی ) و چه آنهائی كه به زبان عربی‏ گفته‏اند شاگردهای مكتب او هستند . عرفان از نظر فكری [ از زمان او ] خيلی توسعه پيدا كرده است .  ) ، فلاسفه‏ای نظير بوعلی را سخت تحقير می‏كند می‏گويد . . . (  افتادگی از نوار است   ) سخن شبستری هم عين سخن محی‏الدين‏ است .

ملای رومی در يك جا عجيب اين مطلب را بيان كرده است ، می‏گويد :

ای كه در پيكار ، خود را باخته

ديگران را تو زخود نشناخته

ای كسی كه خود يعنی همان " من " را باخته‏ای . اين

تعبير هم از قرآن است : « قل ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم » ( سوره زمر ، آيه . 15  )  قرآن می‏گويد كه بزرگترين باختنها و بزرگترين باختن در قمارها اين است كه‏ انسان " خود " را ببازد .

ای كه در پيكار ، خود را باخته

ديگران را تو زخود نشناخته

توبه هر صورت كه آيی بيستی (يعنی بايستی )

كه منم اين ، والله آن تو نيستی

بعد دليل می‏آورد ، می‏گويد :

يك زمان تنها بمانی تو زخلق

درغم و انديشه مانی تا به حلق

آيا زمانی كه خلوت برايت رخ دهد كه اجبارا در خلوت بروی و يا اختيارا از مردم جدا شوی ، از تنهايی وحشت می‏كنی يا نمی‏كنی ؟ كداميك از ما هستيم كه ده شبانه روز در يك جا تنها باشيم و حوصله‏مان سر نرود ؟

حبس تك سلولی بالاترين حبسهاست چون آدم تنها می‏ماند . اگر خودت را يافته بودی و خودت را درك كرده بودی [ چنين حالتی پيدا نمی‏كردی ] .

اين توكی باشی كه توآن او حدی

كه خوش و زيبا و سرمست خودی

اگر تو خودت را كشف كرده بودی ، وقتی در خلوت با خودت بودی ، نيازی‏ به هيچ چيز نداشتی . اينكه در خلوت وحشت می‏كنی برای اين است كه با خودت هم نيستی ، خودت را هم گم كرده‏ای ، خودت را باخته‏ای . اين است كه روح و حقيقت عبادت كه توجه به خداست ، باز يافتن خود واقعی است . انسان خود حقيقی‏اش را در عبادت و در

توجه به ذات حق پيدا می‏كند و می‏يابد . بنابراين عرفا تا اين حد ، اين مسئله را كشف و درك كرده‏اند ولی ما در

عين حال در مسئله جهاد با نفس ، توجه مكتب عرفان به مسئله كرامت و عزت و شرافت مقام عالی نفس را كه نبايد لكه‏دار شود و اساسا با تكيه به‏ آن است كه انسان به مقامات عالی می‏رسد خيلی خيلی كم می‏بينيم ، آنقدر كم‏

می‏بينيم كه بايد بگوئيم نيست ، يعنی اگر آن را با دستورهائی كه در متون‏ اسلام آمده است مقايسه كنيم ، می‏بينيم با اينكه عرفا همه چيز را از دستورهای اسلام الهام گرفته‏اند ، اين الهام را كمتر گرفته‏اند و شايد سرش‏ اين بوده كه كمتر نكته اين مطلب را درك كرده‏اند .

 

" عزت نفس " در قرآن و حديث

 در اسلام با همه اينها كه عرض كردم كه " « نهی النفس عن الهوی » " هست ، " « ان النفس لامارش بالسوء »" ، هست ، " « قد افلح من زكيها  و قد خاب من دسيها " هست ، " « موتوا قبل ان تموتوا » " هست ، در عين حال روی عزت نفس هم تكيه شده است . قرآن می‏فرمايد : « و لله‏ العزه و لرسوله و للمؤمنين » ( سوره منافقون ، آيه . 8)  نمی‏گويد عزت نفس ، خودپرستی است ، نه ، عزت نفس غير از اين حرفهاست . پيغمبر فرمود : « اطلبوا الحوائج‏

بعزش الانفس » [ طبيعتا ] بشر ، به بشر حاجت پيدا می‏كند . فرمود : اگر حاجتی داريد هيچوقت پيش كسی ، با ذلت حاجت نخواهيد ، با عزت نفس‏

بخواهيد ، يعنی عزت خودتان را لكه‏دار نكنيد . نگوئيد از نظر جهاد نفس و مبارزه با هوای نفس بهتر است كه به شكل يك گدا از كسی چيزی بخواهم ، نه ، اسلام اجازه نمی‏دهد . اگر حاجتی پيش كسی داری ، با عزت نفس حاجت‏ خود را از او بخواه و بگير . ببينيد علی ( ع ) در ميدان جنگ چه می‏گويد . اينجا صحبت از عزت نفس‏ و شرافت است . می‏فرمايد : " « فالموت فی حياتكم مقهورين ، و الحياش فی موتكم قاهرين » "  (نهج‏البلاغه ، خطبه . 51  ) .

تن مرده و گريه دوستان

به از زنده و خنده دشمنان

مرا عار آيد از اين زندگی

كه سالار باشم كنم بندگی

امام حسين ( ع ) می‏فرمايد : " « موت فی عز خير من حياش فی ذل » " ( ملحقات احقاق الحق ، ج 11 ، ص . 601  ) مردن در سايه عزت بهتر است از زندگی با ذلت . امام حسين ( ع ) نمی‏گويد جهاد با نفس حكم می‏كند كه ما تن به حكم يزيد و ابن زياد بدهيم‏ ، چون بيشتر با نفس خودمان مجاهده كرده‏ايم ! « الا و ان الدعی ابن الدعی‏

قد ركز بين اثنتين بين السله و الذلة ، و هيهات منا الذلة ، يأبی الله‏ ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت »  (لهوف ص 85 ، نفس المهموم ص . 149  ) پسر زياد ،اين ناكس پسر ناكس از من خواسته است كه يكی از اين دو را برگزينم : يا تن به ذلت بدهم و يا شمشير « و هيهات منا الذله » ما كجا و تن به ذلت‏ دادن كجا ! خدا راضی نمی‏شود تن به ذلت بدهيم . يعنی می‏خواست بفرمايد نه‏ اينكه احساسات شخصی من است ، مكتب من

به من اجازه نمی‏دهد ، خدای من به من اجازه نمی‏دهد ، پيغمبر من به من‏ اجازه نمی‏دهد ، تربيت من به من اجازه نمی‏دهد ، من در دامن علی ( ع ) و در دامن زهرا ( س ) بزرگ شده‏ام ، از پستان زهرا شير خورده‏ام ، آن‏ پستانی كه به من شير داده به من اجازه نمی‏دهد ، يعنی گوئی مادرم اينجا حاضر است و به من می‏گويد : حسين ! تو از پستان من شير خورده‏ای ، آنكه از پستان من شير خورده ، تن به ذلت نمی‏دهد . امام حسين نفرمود ما می‏رويم تن‏ به ذلت ابن زياد می‏دهيم ، بگذار هر كاری می‏خواهد بكند ، مگر غير از اين‏ است كه به ما اهانت و توهين می‏كند و فحش می‏دهد ؟ هرچه او بيشتر از اين‏ كارها كند ، بيشتر جهاد با نفس كرده‏ايم ! ابدا چنين چيزی نيست " « لا و الله لا اعطيكم بيدی اعطاء الذليل ، و لا افر فرار العبيد » "  ( ارشاد مفيد ، ص . 235  ) من‏ هرگز دست ذلت به شما نمی‏دهم و مانند بندگان فرار نمی‏كنم . يا به نقل‏ ديگری : « و لا اقر اقرار العبيد » مانند بندگان اقرار و اعتراف نمی‏كنم و

تن به ذلت نمی‏دهم . از اين نوع تعبيرات در قرآن و حديث و در كلمات‏ ائمه اطهار ( ع ) مخصوصا در كلمات امام حسين ( ع ) خيلی زياد است .

 

توصيه‏ای به جوانان

من مطلبی را در مسجد جاويد گفتم كه برای توضيح باز در اينجا تكرار می‏كنم . در يكی از آن جلسات درباره اين جمله‏ای 

كه اخيرا به نام امام حسين ( ع ) معروف شده كه : ان الحيوش عقيدش وجهاد عرض كردم كه در هيچ مدركی از مدارك اسلامی چنين جمله‏ای از امام حسين ( ع‏ ) نقل نشده است ، بنابراين سند ندارد . اين جمله معنايش هم درست نيست‏

و با منطق امام حسين جور درنمی‏آيد . منطق اسلام اين نيست كه زندگی اين‏ است كه انسان يك عقيده‏ای داشته باشد و در راه عقيده‏اش جهاد كند . در اسلام صحبت عقيده نيست ، صحبت " حق " است . زندگی اين است كه انسان

حق را پيدا كند و در راه حق جهاد كند . اين مسئله كه در راه عقيده بايد جهاد كرد ، يك فكر فرنگی است كه بعدها در ميان مسلمين به صورت اين شعر آمده است :

قف دون رأيك فی الحيوش مجاهدا

ان الحيوش عقيدش وجهاد

من می‏خواهم اين مطلب را عرض كنم چون ديدم چند نفر از جوانان دلشان‏ می‏خواهد كه اين جمله از امام حسين باشد و خوششان نيامده است كه من گفتم‏ اين جمله از امام حسين نيست كه ما برای نسل جوان اين احترام را نسبت به‏

نسل گذشته قائل هستيم كه آنان را حقيقت جو می‏دانيم ، نه متعصب در عقيده‏ای كه ولو بدون دليل پيدا كرده است . اولا اگر بنا شود نسل جوان‏ اينطور باشد كه اگر يك چيزی در كله‏اش رفت ، نشود آن را بيرون آورد و اگر بدون هيچ دليل و منطقی چيزی را گفت ، نشود با او درباره عقيده‏اش‏ حرف زد ، اين نسل هم مانند نسل كهن می‏شود ، منتها شما از اين جمله خوشت‏ آمده و او از جمله ديگری خوشش آمده ، او بی‏دليل به عقيده خودش چسبيده ، شما هم بی‏دليل به عقيده خودت چسبيده‏ای .

ثانيا شما عجالتا از زبان دوست خودتان می‏شنويد كه اين جمله نه منطقا با اسلام تطبيق می‏كند و نه در هيچ كتابی ، مدرك و سندی دارد . حال فرض‏ كنيم يك آدمی از مخالفان و دشمنان شما ، يك آدم غير مسلمان كه انسان‏ واردی باشد ، به شما كه دائما می‏گوئيد جمله " ان الحيوش عقيدش و جهاد " را امام حسين گفته است ، بگويد : آقا ! هرچه كه امام حسين گفته است ، لابد مدرك و سندی در كتابی دارد ، امام حسين در كجا اين سخن را گفته است‏ ؟ شما كه پيدا نمی‏كنيد . بعد می‏آئيد سراغ من ، می‏گوئيد اين جمله : ان‏ الحيوش عقيده و جهاد در كجاست ؟ زود به من نشان بده ، می‏خواهم مدركش‏را به يك آدم مخالفی كه با او مباحثه كرده‏ام نشان دهم . آنوقت من به شما می‏گويم آقا اين جمله در هيچ كتابی  [ از قول امام حسين ( ع ) ]  وجود ندارد . بعدا به من می‏گوئيد پس چرا تا به حال به من نگفتيد ؟ به من خواهيد گفت شما كه هميشه می‏ديدی ما اين حرفها را می‏زنيم ، چرا يك بار به ما نگفتی اين جمله از كلمات امام حسين نيست كه ما اين اشتباه را نكنيم ؟ همان وقت ، مثل شمايی به مثل منی حمله خواهيد كرد كه آقا شما چرا اينقدر سكوت كرديد ، نگفتيد و نگفتيد و نگفتيد تا وقتی كه ما در مقابل دشمن‏ گرفتار شديم و محكومش شديم . حالا داری به ما می‏گوئی كه چنين جمله‏ای نيست ؟ ! ثالثا اگر شما از جنبه حماسی شيفته اين جمله هستيد ، امام حسين ( ع ) جمله‏هائی صد درجه بالاتر از اين جمله دارد . آيا " ان الحيوش عقيدش و جهاد " بالاتر است يا همين جمله‏ای كه خواندم : « موت فی عز خيرمن حياش فی ذل » ؟ كداميك بهتر است ؟ آيا اين بهتر است يا

جمله روز امام حسين ( ع ) كه فرمود :

الموت خير من ركوب العار

و العار اولی من دخول النار  (نفس المهموم ، ص 128 و بحارالانوارج 78 ، ص . 219 )

آيا اين بالاتر است . يا همان جمله ديگر روز عاشورای امام حسين ( ع ) كه فرمود : " « الا و ان الدعی ابن الدعی قد ركز بين اثنتين بين السله و الذلة ، و هيهات منا الذله ، يابی الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت ؟ » " آيا آن جمله بالاتر است يا جمله‏ای كه در خطبه‏اش فرمود : " « من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علی لقاء الله نفسه‏ فليرحل معنا ، فانی راحل مصبحا ان شاء الله تعالی » "  (لهوف ، ص 53 و كشف الغمه ص . 184  )  و دهها جمله‏ ديگر ؟ ما كه در فقر شعار نيستيم . اگر ما مردمی بوديم كه در فقر اين جور شعارها بوديم ، يعنی شعارهای زنده حماسی نداشتيم ، اگر می‏گفتند جمله‏ای‏ مال امام حسين است می‏گفتيم حال كه ما از خودمان چيزی نداريم ، يك جمله‏

ديگر را العياذبالله به نام امام حسين می‏گوئيم . ما هيچ دچار فقر شعار نيستيم . آنقدر از خود امام حسين ، از پدر امام حسين ، از برادر امام‏ حسين ، از مادر امام حسين ، از فرزندان امام حسين ، شعارهای زنده داريم‏ كه دنيا بايد بيايد از ما قرض كند . ما چرا برويم شعار مردم آنهم شعار نادرست مردم را قرض كنيم ؟ ! شايسته نيست نسل جوان تعصب بورزد .

باز هم می‏گويم ، اگر واقعا كسی اين جمله را پيدا كرد ،  (من به احتمال نود و نه درصد می‏دانم كه پيدا نمی‏شود . اينكه صددرصد نمی‏گويم برای اين است كه ادعا نكرده باشم .  )  من‏

قول می‏دهم كه بالای همين منبر بيايم و بگويم كه من اشتباه كردم . ولی ما بايد مستند حرف بزنيم ، نه همينطور غير مستند يك چيزی را بگوئيم . باز در اين زمينه‏ها مطالب زيادی داريم كه چون وقت گذشت ، ناچارم عرايض‏

خودم را در همين جا خاتمه بدهم . پس اين هم خودش يك نقد ديگری با محك اسلام بود كه در ادبيات‏ صوفيانه ما ، در مسئله جهاد نفس آنچنان پيش رفته‏اند كه ضمنا عزت و كرامت نفس هم پايمال شده است و وقتی با معيار اسلام بسنجيم ، بايد اين‏ قسمت را اصلاح كنيم .

و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم

( پایان جلسه نهم )

 

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir