به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه هشتم - 160489
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 401 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

( قسمت دوم )

جلسه هشتم : نقد و بررسی مكتب عرفان ( 1 )

فهرست مطالب:

 
 

رابطه انسان با طبيعت

نظر اسلام

تكامل روح در دنيا

ترك خودی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

رابطه انسان با طبيعت

 

اينجا يك نكته بسيار دقيقی وجود دارد ( نمی‏گويم هيچ معرفی نمی‏شود  من مخصوصا درباب مكتب عرفان بيشتر بحثم را ادامه می‏دهم ، زيرا چنانكه عرض كردم ، مكتب عرفان بيشتر با روحهای ما تماس داشته است ولی‏ مكتب فلاسفه مال خودشان و كتابهايشان بوده و بين مردم نيامده است . مكتب عرفان به واسطه ذوق و شور و حرارتی كه در آن است و جذبه و زيبائی‏
و جمالی كه دارد ، در تمام خانه‏ها نفوذ دارد ، مولوی در همه خانه‏ها نفوذ دارد ، سعدی و حافظ در همه خانه‏ها نفوذ دارند و لهذا اين مكتب [ از جنبه نقاط مثبتی كه دارد ] بسيار خدمت كرده و احيانا اگر انحراف و لغزشی هم در كلمات بعضی از عرفا باشد كه هست آن هم به نوبه خود اثر [ منفی ] زيادی دارد . از اين جهت است كه من بحث خود را درباره مكتب‏ عرفان نسبت به مكتب فلسفه ، بيشتر بسط می‏دهم .
 ) و آن اينكه رابطه انسان با طبيعت چگونه رابطه‏ای است ؟ آيا رابطه انسان با طبيعت ، رابطه يك‏ بيگانه با بيگانه است ؟ آيا رابطه انسان با طبيعت حتی بالاتر از رابطه‏ بيگانه با بيگانه رابطه يك زندانی با زندان و رابطه يك مرغ با قفس‏ است ؟ رابطه يوسف با چاه كنعان است ؟ اين خودش مسأله‏ای است . ممكن است كسی بگويد اساسا آمدن انسان به دنيا ، يعنی در قفس قرار گرفتن يك مرغ ، در زندان قرار گرفتن يك آزاد ، به چاه افتادن يك يوسف‏ . پس اگر بنا شود طبيعت برای ما يك زندان باشد ، برای ما چاه باشد ، برای ما قفس باشد . رابطه انسان و طبيعت در حد اعلا ، " ضد " است . بنابراين تلاش ما در طبيعت چگونه بايد

باشد ؟ تلاش [ برای ] نجات يك مرغ بايد خود را از قفس نجات دهد و كار ديگری غير از اينكه از قفس نجات پيدا كند ، ندارد ، يك زندانی با زندان كاری ندارد جز اينكه اگر بتواند ديوار زندان را خراب كند و خودش‏ را از آنجا خلاص كند ، يوسف در آن چاه انتظاری ندارد جز اينكه مسافرينی‏ بيايند و برای كشيدن آب ، دلوی به درون چاه بفرستند و او خودش را به‏ جای آب ، در آن دلو بيندازد و وقتی طناب را بالا بكشند يكوقت ببينند به‏ جای آب ، يوسف از چاه بيرون آمده است . آيا قرآن و اسلام رابطه انسان با طبيعت را رابطه زندانی و زندان می‏داند ؟ رابطه يوسف و چاه می‏داند ؟ رابطه مرغ و قفس می‏داند ؟ در عرفان روی‏اين مطلب خيلی تكيه شده است . سنائی می‏گويد : "

قفس بشكن چو طاووسان يكی برپر ، بر اين بالا

" ] و يا به قول ديگری [ : "

ای يوسف مصر درآاز چاه

" . ] در تشبيه رابطه انسان و طبيعت ] به " زندان و زندانی " هم كه‏ از زمين و آسمان گفته‏اند (كنايه از اينكه بسيار گفته‏اند ).

 

نظر اسلام

 

در اسلام رابطه انسان با طبيعت رابطه كشاورز است با مزرعه ، رابطه‏ بازرگان است با بازار تجارت ، رابطه عابد است با معبد . برای كشاورز ، مزرعه هدف نيست ، ولی وسيله هست ، يعنی محل زندگی و كانون زندگی‏ كشاورز ، شهر است اما از اين مزرعه است 

كه وسائل خوشی و سعادتش را به دست می‏آورد . يك كشاورز بايد به مزرعه‏ برود و زمين را شخم بزند ، بذر بپاشد و زمين را آباد كند . بعد كه محصول‏ روئيد ، اگر علف هرزه‏ای پيدا شدو جين كند و بعد درو و سپس خرمن كند . «    الدنيا مزرعةالاخره  (»   كنوزالحقايق ، متاوی ، باب دال )  دنيا كشتزار عالم آخرت است . بله ، اگر كشاورز مزرعه را با خانه خود اشتباه كند ، با مقر خود اشتباه كند ، خطا كرده است ، مزرعه را به عنوان مزرعه بودن ، نبايد با چيز ديگری اشتباه‏ كند . بازار برای يك بازرگان ، جای كار است ، يعنی جای اين است كه‏ سرمايه و عمل و تلاشی را برای سود و درآمد بيشتری به كار اندازد و بر آنچه‏
دارد بيفزايد . دنيا هم برای انسان چنين چيزی است . " « الدنيا مزرعة الاخره » " كه برايتان خواندم ، كلام پيغمبر بود و " « الدنيا متجر اولياء الله » " كلام اميرالمؤمنين است .
شخصی در حضور اميرالمؤمنين شروع كرد به مذمت كردن دنيا . شنيده بود كه‏ علی ( ع ) دنيا را مذمت می‏كند . ولی نمی‏فهميد كه او [ از چه جنبه‏ای [ دنيا را مذمت می‏كند . او خيال می‏كرد كه وقتی علی ( ع ) دنيا را مذمت‏ می‏كند ، مثلا طبيعت را مذمت می‏كند ، نمی‏دانست كه او دنياپرستی را مذمت‏ می‏كند ، او تو را از نظر پرستش دنيا كه ضد حق پرستی و حقيقت پرستی است‏ و مساوی با نفی همه ارزشهای انسانی است ، مذمت می‏كند . وقتی آن مرد دنيا را مذمت كرد ، علی ( ع ) كه ضد دنياپرستی است و آن را مذمت می‏كند [ به سختی برآشفت و فرمود ] : «  ايها الذام للدنيا ، المغتر بغرورها ، المخدوع باباطيلها ، اتغتر بالدنيا ثم تذمها ؟ انت المتجرم عليها أم هی‏ المتجرمة  عليك  

»؟ ای آقای مذمتگر دنيا ! ای كسی كه فريب دنيا را خورده‏ای ! دنيا تو را فريب نداد ، تو فريب خوردی . خيلی تعبير عجيبی است . دنيا كسی‏ را فريب نمی‏دهد ، انسان خودش فريب می‏خورد . من در اين‏باره مثلی می‏گويم : يك وقت پيرزنی با آرايشهای مصنوعی ، انسان را گول می‏زند . دندان در دهانش ندارد ، دندان مصنوعی می‏گذارد ، مو به سرش ندارد ، موی مصنوعی می‏گذارد . به قول آن شاعر عرب :

عجوز تمنت ان تكون فتية

و قد يبس العينان و احدودب الظهر

يك بيچاره‏ای او را به صورت يك زن جوان خيال می‏كند و وقتی كار از كار گذشته است ، می‏بيند كه اشتباه كرده است . ولی يك وقت همين پيرزن ، می‏گويد : آقا ! سن من پنجاه و نه سال و شش ماه و شش روز است و حقيقت‏ را می‏گويد . دندانها و موهايش را نشان می‏دهد ، می‏گويد : يك دندان هم به‏ دهانم ندارم و موهائی را كه می‏بينی ، موی مصنوعی است كه به سرم گذاشته‏ام‏ ، من همين هستم ، آيا حاضری با من ازدواج كنی ؟ او هر چه می‏گويد من دندان‏ ندارم [ انسان ] می‏گويد : قربان همان دندانهايی كه نداری ! هرچه می‏گويد من زلف ندارم ، انسان می‏گويد : شما تعارف می‏فرمائيد ، من می‏فهمم كه شما
داريد هزم نفس می‏كنيد . پس اين پيرزن تو را فريب نداده ، تو خودت‏ آماده فريب خوردن هستی ، خودت می‏خواهی خودت را فريب بدهی ، يك موضوع‏ برای فريب خوردن می‏خواهی . علی ( ع ) می‏فرمايد : دنيا كه چيزی را مخفی نكرده است . دنيا چه چيز را مخفی كرده كه می‏گوئی دنيا مرا گول زد ؟ آن روزی كه به دست خودت‏ پدرت را دفن كردی ، دنيا تو را گول زد ؟ ! دنيا

می‏گويد من همينم كه هستم ، من محل تغير هستم و ثباتی در من نيست . دنيا می‏گويد من را همانطور كه هستم ، درك كن ، چرا می‏خواهی مرا آنطور كه‏ نيستم ، باور كنی ؟ من يك جوری هستم و دارم خودم را هم به تو نشان می‏دهم‏ ولی تو می‏خواهی مرا آنطور كه نيستم و خودت خيال می‏كنی ، باور كنی ، پس‏ دنيا كسی را فريب نمی‏دهد ، انسان فريب می‏خورد . «  انت المتجرم عليها ام هی المتجرمة عليك  » ؟ بيا حساب كنيم ، آيا تو بر دنيا جنايت كردی‏ يا دنيا بر تو جنايت كرد ؟ تو به اين عالم خيانت می‏كنی يا عالم به تو خيانت می‏كند ؟ « متی غرتك ؟ » دنيا كی تو را فريب داد ؟ « ام متی‏ استهوتك ؟ » كی دنيا هوای نفس تو را طلب كرد ؟ اين تو هستی كه با هوای‏ نفس خود دنبال دنيا هستی . «  أبمصارع ابائك من البلی ؟ أم بمضاجع‏ امهاتك تحت الثری  » ؟ بعد فرمود : «  الدنيا مسجد احباء الله  » دنيا مسجد دوستان خداست . آيا اگر مسجد نباشد ، عابد می‏تواند عبادت كند ؟  « متجر اولياء الله  » (نهج‏البلاغه ، حكمت . 131  ) دنيا بازار تجارت اولياء خداست . اگر بازار
نباشد ، آيا بازرگان می‏تواند بازرگانی كند و سود ببرد ؟ آن فكر كه دنيا را برای انسان [ به منزله ] زندان و چاه و قفس می‏داند
و می‏گويد وظيفه انسان بيرون رفتن از اين زندان و خارج شدن از اين چاه و شكستن اين قفس است ، مبتنی بر يك اصل ديگری در باب " معرفةالنفس " و " معرفةالروح ) ] است كه اسلام آن را قبول ندارد .

 

تكامل روح در دنيا

 

قبل از اسلام در برخی از كشورها مثل يونان و هند [ عقيده‏ای ] وجود داشته‏ است و آن اينكه روح انسان قبلا در عالم ديگر به تمام و كمال آفريده شده‏ است و بعد ، از آنجا مثل مرغی كه در قفس می‏كنند ، او را به اين عالم‏ می‏آورند . اگر اينطور باشد ، بايد انسان قفس را بشكند ولی قرآن در يكی‏ از آيات سوره مؤمنون [ اين نظر را رد می‏كند ] و تعبير عجيبی دارد كه‏ صدرالمتألهين می‏گويد من نظريه "  جسمانية الحدوث و روحانيةالبقاء " بودن روح را از اين آيه كشف كردم . وقتی درباره انسان بحث می‏كند ،
می‏فرمايد : ما انسان را از خاك آفريديم ، مرحله به مرحله آمد تا اينكه‏ نطفه شد ، نطفه علقه شد ، علقه مضغه شد و مضغه استخوان شد و بر روی‏ استخوان گوشت پوشانيده شد . بعد می‏فرمايد : " « ثم انشاناه خلقا اخر " ( سوره مؤمنون ، آيه . 14  ) ما همين ماده و طبيعت را تبديل به چيز ديگری كه روح است كرديم‏ ، يعنی روح زائيده همين طبيعت است . روح مجرد است ، ولی " مجرد زائيده از ماده " است . پس انسان در جای ديگری به صورت كامل نبوده تا بعد در اين عالم ، در قفس قرار گرفته باشد . انسان در اينجا در دامن‏ مادر خودش است . طبيعت ، ما در روح انسان است و انسان در طبيعت كه‏ زندگی می‏كند ، در دامن مادر زندگی می‏كند . بنابراين در همين جا بايد تكامل پيدا كند ، نه اينكه قبلا تكامل پيدا كرده است و بعد اينجا

در زندان يا چاه گرفتار شده و از چاه بايد در بيايد ، اين ، فكر اسلامی‏ نيست . البته اسلام می‏گويد تو برای هميشه نبايد در دامن مادر بمانی ، اگر برای‏ هميشه بخواهی در دامن مادر باشی ، يك " بچه ننه " خواهی بود و هرگز مرد ميدان نخواهی شد . اگر از طبيعت عروج نكنی و از دامن اين مادر برنخيزی و بالا نيائی ، در طبيعت می‏مانی ، يك موجود طبيعی می‏شوی ، "
« ثم رددناه اسفل سافلين »" می‏شوی و ديگر " « الا الذين امنوا و عملوا الصالحات »" (سوره تين ، آيات 5 و . 6  ) نيستی ، در اسفل السافلين می‏مانی . اگر انسان در اسفل السافلين كه طبيعت است محبوس بماند محبوس به اين معنا كه از [ حد ] طبيعت ، بالا نرود اين در دنيای ديگر برای او جهنم اوست ، « فامه‏ هاوية »( سوره قارعه ، آيه . 9  ) مادرش همان جهنم است . خداوند مولودی را در دامن اين‏ مادر ( طبيعت ) متولد كرده كه از دامن اين مادر بالا برود ، مدرسه برود و مدرسه را طی كند و بالاتر برود . اگر او در اين دامن بماند ، برای هميشه‏ در اينجا خواهد ماند . اگر چه اين تشبيه خيلی ناقص است ولی چنين شخصی‏ حالت بچه‏ای را دارد كه واقعا " بچه ننه " شده است ، يك بچه ننه‏ای كه‏ وقتی بيست و پنج ساله هم شده باز بايد در بغل مادرش بخوابد و مادرش‏ پستانش را بغل صورتش بگذارد كه اين آقازاده خوابش ببرد ! اين آدم ديگر چه از آب درمی‏آيد !
پس انسان در انسان شناسی وجهان شناسی اسلام ، يك مرغ 

ساخته و پرداخته قبلی كه در فضای عالم قدس پرواز می‏كرده " طاير عالم‏ قدسم چه دهم شرح فراق " نيست كه بعد او را در اين قفس ، زندانی كرده‏ باشند و وظيفه‏اش اين باشد كه فقط زندان را بشكند . اسلام اين را قبول‏ ندارد . بله ، اگر شما شنيده‏ايد كه عالم ارواح بر عالم اجسام تقدم دارد ، به اين معناست كه سنخ ارواح تقدم دارد ، يعنی روح پرتوی است كه تكوينش‏ در اين عالم است ، ولی پرتوی است كه از عالم ديگر به اين عالم تابيده‏ است ، نه اينكه به تمام و كمال در يك جای ديگری بوده و بعد او را به‏
اينجا آورده‏اند و در قفس كرده‏اند . اين فكر يعنی فكر تناسخ يك فكر هندی‏ و يك فكر افلاطونی است . افلاطون در بين يونانيها معتقد بود كه روح انسان ساخته و پرداخته عالمی قبل از اين عالم عالم مثل است ، بعد اين ساخته و پرداخته را آورده‏اند و به حكم مصلحتی در اينجا زندانی كرده‏اند ، لذا بايد از اين زندان رها شود و برود . ولی اسلام با اين ديد به طبيعت نگاه‏ نمی‏كند .
البته اين را هم عرض كنم ( برای اينكه بعضی اگر تاريخچه‏هايی را خوانده‏اند [ توهم نكنند ] ) . نمی‏خواهم بگويم تمام عرفا اينقدر اشتباه‏ كرده‏اند ، نه عرفای بزر گ گاهی لااقل در كلمات خودشان متوجه اين نكته‏ بوده‏اند و نه ترك جامعه گرائی كرده‏اند و نه ترك طبيعت گرائی . آنها به‏ اين نكته كه قرآن آيات آفاق و انفس را در كنار يكديگر ذكر كرده است و اينكه طبيعت هم ، آيه و آئينه جمال حق است ، كاملا توجه كرده‏اند . مگر شبستری نيست كه در آن منظومه بسيار بسيار عالی وراقی خودش كه واقعا شاهكاری در

عالم انسانيت است ، (پيدايش اين كتاب هم عجيب است . سؤالهايی از خراسان در مسائل‏ عرفانی از او می‏كنند و او اين سؤالها را در يك جلسه جواب می‏دهد البته‏ خودش می‏گويد كه بعد آنها را بسط داده است و يك شاهكار به وجود می‏آورد.  ) می‏گويد :

به نام آنكه جان را فكرت آموخت

چراغ دل به نور جان برافروخت

زفضلش هر دو عالم گشت روشن

زفيضش خاك آدم گشت گلشن

در يك جا توجهش به آيات آفاقی كاملا خوب است ، می‏گويد :

به نزد آنكه جانش در تجلی است

همه عالم كتاب حق تعالی است

عرض اعراب و جوهر چون حروف است

مراتب همچو آيات وقوف است

غرض اين مطلب است كه گاهی اين توجهات [ در بين عرفا ] هست . يا جامی می‏گويد :

صلای باده زد پير خرابات

بيا ساقی كه فی‏التاخير آفات

جهان مرآت حسن شاهد ماست

فشاهد وجهه فی كل مرات

اگر ما قرآن را يك طرف و عرفان را در طرف ديگر بگذاريم ، يعنی‏ ببينيم كه قرآن تا چه اندازه به طبيعت توجه دارد و عرفان تا چه اندازه‏ به طبيعت توجه دارد ، متوجه می‏شويم كه قرآن بيش از عرفان به طبيعت‏ توجه دارد ، بدون آنكه قرآن مسئله توجه به باطن نفس و رجوع به آن را به‏ شكلی انكار كرده باشد . بنابراين ، انسان كامل قرآن در كنار عقل گرايی و در كنار دل گرائی [ جامعه‏گرا و طبيعت گرا هم هست ] . حال ارزش هر كدام‏ از اينها چقدر است ، مطلبی است كه وقتی سيمای انسان كامل اسلام را

برايتان ذكر می‏كنم ، شايد موفق شوم اين قسمت را هم بيان كنم ولی [ به هر حال ] انسان كامل قرآن ، انسان عقل‏گرا و دل‏گرا و طبيعت‏گرا و جامعه‏ گراست .

 

ترك خودی

 

مسئله‏ای در آخر جلسه گذشته عنوان كردم كه باز در اين جلسه در آخر بحثم‏ به اين مطلب رسيدم . اين بحث ، مقدماتی دارد كه اگر آن مقدمات را ذكر نكنم اصلا هيچ و پوچ است . فقط زمينه بحث را برايتان عرض می‏كنم . آن‏ مسئله ، " ترك خودی " است .
عرفان ، دل را محترم می‏شمارد ولی چيزی را كه به نام نفس در قرآن آمده‏ است ، خوار می‏شمارد . قسمتی از دعوت عرفان به " ترك خودی " و " رفتن از خود " و " نفی خود " و " نفی خودبينی " است . اين مطلب ، فی حد ذاته مطلب درستی است و منطق اسلام هم اين را تأييد می‏كند . ما در جلسه آينده به حول و قوه الهی ، هم بيان عرفان و هم بيان اسلام را در مورد نفی " خود " ( نفس ) ذكر می‏كنيم . ما در اسلام با دو " خود " و حتی با دو نفس برخورد می‏كنيم . اسلام در عين اينكه يك " خود " را نفی می‏كند و آن را خرد می‏كند ، " خود " ديگر را در انسان زنده می‏كند و اين مطلب ، خيلی دقيق است . می‏دانيد اين‏ مسئله ، مثل چيست ؟ مثل اين است كه يك دوست و يك دشمن در كنار و هم‏ مرز يكديگر ايستاده باشند و دوست در خطر باشد . اگر دوست را بزنيم ، ديگر تمام هدفمان از بين رفته است . مثلا بچه‏ای بالای درختی برود برای‏ اينكه ميوه‏ای بچيند .

اتفاقا يك مار بسيار خطرناك در بالای درخت ظاهر شده ، پهلوی آن بچه‏ برود . اينجا يك صياد بسيار ماهری لازم است كه سر آن مار را نشانه‏گيری‏ كند و آن مار را بزند ولی به آن بچه هم نخورد . اگر صياد يك ذره اشتباه‏ كند ، تير هدر رفته است . اگر كمی اين طرف يا آن طرف بزند ، تير هدر رفته ، نه به مار خورده نه به بچه ، و يا اينكه به بچه خورده و به جای‏ اينكه مار را بكشد ، بچه را كشته است . صياد بايد آنقدر دقيق باشد كه‏ نشانه گيری‏اش طوری باشد كه مار را بزند ، بدون اينكه به بچه آسيبی برسد ، و نظير اين مسئله زمانی است كه دوست و دشمنی با يكديگر گلاويز می‏شوند و هر يك می‏خواهد ديگری را بكشد . شما بايد تير يا شمشيرتان را آنچنان‏ بزنيد كه دشمن را بكشيد و به دوستتان اصابت نكند . اين دو " خود " در آدمی آنچنان به يكديگر پيوسته هستند كه يك شكارچی‏ فوق‏العا ده ماهری می‏خواهد كه يك " خود " را كه دنائت و پستی است ، درهم بشكند و يك " خود " ديگر را كه تمام ارزشهای انسانی به آن " خود " وابسته است ، از آسيب مصون بدارد ! معجزه اسلام اين است كه اين دو خود را آنچنان دقيق تشخيص داده است كه‏ هيچ اشتباه نمی‏شود ! در عرفان گاهی می‏بينيم اين تشخيص هست . ولی گاهی‏
وقتها می‏بينيم به جای اينكه " خود دشمن " را نشانه‏گيری كرده و زده‏ باشند ، " خود دوست " را زده‏اند ، يعنی به جای اينكه نفس قربانی شده‏ باشد ، همان چيزی كه آن را خودشان " دل " و يا " انسان " می‏نامند قربانی شده است . اين مسئله ، نكته بسيار دقيقی است كه انشاءالله در جلسه بعد در اطراف آن توضيح می‏دهم .
و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم

( پایان جلسه هشتم )

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir