به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه نهم - 170589
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 458 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل  

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری  

( قسمت اول )

 

جلسه نهم : نقد و بررسی مكتب عرفان ( 2)

 

فهرست مطالب  :  

درجه اول خودخواهی      

درجه دوم خودخواهی    

درجه سوم خودخواهی  

تسويل

عقده‏های روانی مخفی

جهاد با نفس در قرآن و حديث

روش ملامتی

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين ، باری الخلائق أجمعين ، و الصلوش و السلام علی‏ عبد الله ورسوله ، و حبيبه وصفيه ، و حافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و نبينا و مولانا أبی القاسم محمد واله الطيبين الطاهرين المعصومين . أعوذ بالله من الشيطان الرجيم " « فاما من طغی 0 و اثر الحيوش الدنيا 0 فان الجحيم هی الماوی 0 و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی 0 فان الجنة هی المأوی » "  (سوره نازعات ، آيات 37 تا . 41  ) يكی از مسائل مهم در مورد انسان كامل در مكتب عرفان ، مسئله رابطه‏ انسان با نفس خودش است . البته اين مسئله در عين حال يك مسئله اسلامی‏ هم هست ، يعنی ما هم در زبان عرفا و اهل تصوف ، و هم در تعليمات عاليه‏ اسلامی مسئله مبارزه با خودخواهی و خودپرستی و پيروی از هوای نفس را می‏بينيم و بلكه اين تعبير " هم در آنجا و هم در اينجا " تا اندازه‏ای‏ تعبير نادرستی است ، برای اينكه عرفای اسلامی در اين مسائل از خود اسلام‏ الهام گرفته‏اند و همه تعبيرات ، تعبيرات اسلامی است . ما در اين جلسه‏ می‏خواهيم در اطراف اين مطلب توضيح دهيم . در آنچه كه تزكيه نفس ناميده می‏شود ، با" خود " كه در عربی به آن‏ " نفس " گفته می‏شود مبارزه می‏شود ، می‏گويند :

" جهاد با نفس " . حتی " نفس " به عنوان يك دشمن درونی برای انسان تلقی می‏شود ، چنانكه‏ سعدی می‏گويد :

تو با دشمن نفس هم خانه‏ای

چه دربند پيكار بيگانه‏ای

اين تعبير اقتباس از كلام مقدس نبوی است كه فرمود : " « اعدی عدوك‏ نفسك التی بين جنبيك » " ( محجةالبيضاء ، ج 5 ، ص . 6  ) خطرناكترين دشمنان تو همان نفس خودت‏ است كه در ميان دو پهلويت قرار گرفته است .

 سعدی در گلستان می‏گويد : از عارفی معنی اين حديث را پرسيدند كه چرا پيغمبر فرمود : « اعدی عدوك‏ نفسك » نفس خودت از همه دشمنها با تو دشمنتر و از همه نسبت به تو خطرناكتر است ؟ آن مرد عارف اينطور جواب داد : برای اينكه اگر تو به‏ هر دشمنی نيكی كنی و آنچه می‏خواهد به او بدهی با تو دوست گردد ، الا نفس‏ كه هرچه بيشتر خواسته‏هايش را به او بدهی با تو دشمن‏تر می‏گردد . پس به چشم يك دشمن به نفس نگاه كرده‏اند و اين نفس همان " خود " است ، می‏گوئيم : " نفس پرستی " يا " خودپرستی " . حال می‏خواهيم اين مطلب را بشكافيم ، ببينيم كه اين خود  يا خودخواهی ای‏ كه گفته می‏شود بد است ، چيست .

 

درجه اول خودخواهی

 

يك درجه از خودخواهی اين است كه انسان " خودمحور " باشد ، به اين‏ معنا كه [ فقط ] برای خودش كار می‏كند و تمام كارها و حركاتش برای خودش‏ است ، از صبح كه حركت می‏كند تا شب كه می‏خوابد تمام تلاشهايش برای‏ زندگی

خودش است ، برای شكمش است كه سير شود ، برای تنش است كه‏ پوشيده شود و برای مسكنش است كه در جائی سكنی گزيند . فعاليت در اين‏ حد چطور است ؟ آيا اين ، سيئه اخلاقی و ضد اخلاق است كه انسان برای خودش‏ در اين

 حد فعاليت كند ؟ [ بايد گفت اينگونه فعاليت ] اخلاق نيست ، يعنی يك ارزش انسانی نيست ، ولی در عين حال ضد اخلاق و يا يك بيماری‏ هم نيست . در اينجا توضيحی درباره اخلاق و ضد اخلاق عرض می‏كنم : قرآن برای انسانيك مقام فوق حيوانی قائل است و يك مقام همدرجه با حيوان و يك مقام‏ پائينتر از حيوان ، يعنی انسان گاهی در حيوانيت با حيوان همدرجه می‏شود ، گاهی ارزشی بالاتر از حيوان و حتی بالاتر از ملك و فرشته پيدا می‏كند و گاهی ارزش منفی پيدا می‏كند و زير صفر قرار می‏گيرد ، يعنی از حيوان هم‏ پست‏تر می‏شود . كارهای انسان هم سه قسم است :

. 1 اخلاق يعنی بالاتر از حد حيوان .

. 2 ضد اخلاق يعنی پائينتر از حيوان .

 . 3   "نه اخلاق " ، يعنی اخلاق نيست ولی ضد اخلاق هم

نيست . " نه اخلاق و نه ضد اخلاق " يعنی يك كار عادی در حد حيوان . حال اگر شما يك آدمی را در دنيا پيدا كنيد و اينطور آدمها زياد هستند كه درست خصلت كبوتر و يا گوسفند را دارد ، يعنی فقط در فكر خودش است‏ و بس ، از صبح كه بلند می‏شود همه فعاليتش برای اين است كه شكم خود را سير كند و شب هم بخوابد ، چنين آدمی در حد حيوان است . كار او در اين‏ حد ، اخلاق نيست ولی ضد اخلاق هم نيست .

 

درجه دوم خودخواهی

 

اما يك وقت در مسئله " خود " ، مسئله اين نيست كه انسان به فكر زندگی  خود است ، مسئله اين است كه دچار نوعی بيماری روانی است و در واقع ، آن مقام انسانيش در خدمت حيوانيتش قرار می‏گيرد ، بعد می‏بينيد " به خودكش "

(  يعنی همه چيز را برای خود می‏خواهد   ) می‏شود ، نه فقط به اندازه‏ای كه بخواهد زندگی كند [ بلكه هدفش ، بيشتر جمع كردن است ] .  كبوتر دانه جمع می‏كند برای اينكه‏ سير شود و اين ، يك امر طبيعی و عادی است ، اسب می‏چرد برای اينكه سير شود ، اين هم يك امر عادی است .  اگر يك بشر بخواهد در اين حد باشد عادی است ، يعنی يك حيوان است . اما يك وقت بشر گرفتار آز می‏شود ، گرفتار حرص می‏شود ، اينجا ديگر صحبت اين نيست كه می‏خواهد برای زندگی‏

خود فعاليت كند ، بلكه فقط برای اينكه جمع كند فعاليت می‏كند و هر چه هم‏ جمع كند ، باز می‏خواهد بيشتر و بيشتر جمع كند و جمع كردن او حدی ندارد . اسم اين [ حالت ] ، " آز " است . چنين آدمی آنجا كه می‏خواهد بدهد ، ببخشد و يا

احسان كند دچار " بخل " است اين بيماری ديگری است دچار " امساك " است و به تعبير پيغمبر اكرم " شح مطاع " ( تعبير " شح " مال قرآن است : " و من يوق شح نفسه »" ( سوره‏ حشر ، آيه 9  . ) دارد ، يعنی‏ يك حالت روانی‏ای دارد كه

 آن حالت روانی حاكم بر اوست ، نه فكر و عقل‏ و اراده‏اش . پول به جانش چسبيده و هيچ حساب و كتاب و عقل و منطقی در كار نيست والا اگر عقل و منطق در كار باشد ، می‏فهمد كه اينجا جای خرج‏ كردن است ، يعنی خير و مصلحت و

منفعت و خوشی و سعادتش در خرج كردن‏ است ، ولی بخل به او اجازه نمی‏دهد . حالت حرص و آز ، ضد اخلاق است ، يعنی پائينتر از اخلاق است و بيماری است .

 

درجه سوم خودخواهی

 

انسان حالات ديگری نيز دارد . بيماری نفس انسان ، فقط اين نيست كه‏ دچار حرص و آز می‏شود ، دچار بخل می‏شود ، بلكه انسان ، گاهی يك نوع‏ بيماريهای پيچيده‏ای پيدا می‏كند كه از بيماريهای تن پيچيده‏تر و مشكلترند ، بيماريهائی كه

اساسا با منطق و عقل سازگار نيستند و فقط با روح همان‏ بيمار سازگارند ، همان چيزهايی كه امروز عقده‏های روانی می‏نامند ، مثل‏ حالت " حسد " .

حالت حسد در انسان يك حالت ضد منطق است ، يعنی چه ؟ يعنی انسان حالتی‏ پيدا می‏كند كه فراموش می‏كند در فكر سعادت خودش باشد ، فقط در فكر بدبختی ديگری است . آرزويش اين نيست كه خودش خوشبخت شود ، اگر هم‏

 آرزو دارد كه خودش خوشبخت شود ، ده برابر آرزويش اين است كه ديگری‏ بدبخت شود . اين ديگر با چه منطقی [ جور درمی‏آيد ] ؟ ! در هيچ حيوانی‏ چنين حالتی نيست كه آرزوی آن حيوان بدبختی حيوان ديگری باشد . حيوان در فكر شكم

خودش است و بس ، ولی در انسان چنين حالتی پيدا می‏شود . گاهی در انسان حالت تكبر پيدا می‏شود و گاهی در او عقده های روانی ای‏ پيدا می‏شود كه در باطن نفس انسان مخفی شده است و خودش هم از آن بی خبر است . اينها

 مشكلاتی است كه نفس انسان برای انسان به وجود می‏آورد .

 

تسويل

 

گاهی نفس انسان ، انسان را فريب می‏دهد ، يعنی خود آدم ، خود آدم را فريب می دهد . اين ديگر چه حسابی است كه انسان از درون خودش فريب‏ بخورد ؟ ! در قرآن می‏فرمايد : " « بل سولت لكم أنفسكم »" ( سوره يوسف ، آيه . 83  )

 . " تسويل " يك تعبير روانشناسانه بسيار دقيقی است كه در قرآن آمده است . يعنی چه ؟ يعنی انسان گاهی خودش ، از درون خودش فريب می‏خورد ، اگر نفس انسان چيزی را می‏خواهد ، آنچنان

آن را برای انسان جلوه می‏دهد و آنچنان آن را آرايش و زينت و به اصطلاح‏ " توالت " می‏كند و آنچنان به دروغ به آن نقش و نگار می‏بندد كه انسانخيال می‏كند يك چيزی است ، ولی همان درون خود انسان است كه اين كار را كرده ،

برای اينكه انسان خودش را فريب دهد . تعبير " تسويل " تعبير عجيبی است . امروز كه روانشناسی خيلی پيشرفت و ترقی كرده ، عميقا و دقيقا به اين نكات رسيده‏اند . حتی به اين نكته رسيده‏اند كه گاهی انسانديوانه می‏شود و اين

 ديوانگی هيچ علت عصبی و جسمی ندارد و فقط علت داخلی‏ و روانی دارد . مثلا وقتی [ تحمل ] مصائب ، خيلی سخت و دشوار می‏شود ، روان انسان برای اينكه خودش را از شر اين غصه‏ها راحت كند ، عقل را مرخص می‏كند . به قول شاعر :

زهشياران عالم هر كه را ديدم غمی دارد

دلا ديوانه شو ، ديوانگی هم‏ عالمی دارد

و اين يك اصل روانشناسی است . به هر حال مسئله كيد و مكر نفس ( مكائد نفس ) نه مكر نفس انسان با ديگری بلكه مكر نفس انسان با خود انسان يك مسئله بسيار مهمی است و در عرفان به اين نكات ، خوب توجه شده است . اين دو قسمت آخر ( ظاهرا مقصود درجه سوم خودخواهی و مسأله تسويل است كه توضيح داده‏ شد  ) كه‏ انسان را وارد ضد اخلاق نموده ، بيمار می‏كند و از حيوان هم پست‏تر می‏كند در عرفان در حد اعلی خوب بيان شده‏اند و حتی نكاتی گفته شده است كه‏ واقعا حيرت‏آور است ، يعنی انسان تعجب می‏كند كه چگونه اين افراد در ششصد سال ، هفتصد سال و يا هزار سال پيش اين نكات بسيار دقيق روانی را

گفته‏اند كه امروز در قرن بيستم ، روانشناسی به عمق اين نكات پی می‏برد . البته همانطور كه گفتم ريشه همه اين مطالب مثل همان مسأله تسويل از قرآن‏ الهام گرفته شده است ، منتها چون اينها افراد با استعدادی هستند ، از يك سررشته‏ای

كه قرآن به دست می‏دهد ، خوب می‏توانند دنباله رشته را بگيرند و [ مطالب را ] پيدا كنند . مثلا در زمينه همين " تسويل " مطلبی‏ را از مولوی برای شما بگويم .

 

عقده‏های روانی مخفی

 

امروز اين مطلب ثابت شده است كه گاهی در شعور باطن انسان ، شرارتهائی رسوب می‏كند كه چون در بيرون نيست و رسوب كرده و در ته حوض‏ است ، انسان خودش از وجود آنها آگاه نيست و فقط در يك شرائط خاصی‏ است كه محركاتی پيدا می‏شود و انسان يكمرتبه می‏بيند كه از آن عمق عمق‏ روحش [ اين رسوبات ] بالا می‏آيد كه آدم خودش تعجب می‏كند و باور نمی‏كند كه در درونش چنين چيزهائی وجود داشته باشد . گاهی انسان ، خودش به‏ خودش ايمان پيدا می‏كند : وقتی به خودش نگاه می‏كند می‏بيند در قلبش‏ هيچگونه كدورتی نيست ، كينه و حسدی نسبت به كسی ندارد ، تكبر و عجبی‏ ندارد ، و واقعا هيچيك از اينها را در خودش نمی‏بيند ولی يك موقع به‏ تعبير قرآن " امتحان " پيش می‏آيد و در امتحان يكمرتبه انسان می‏بيند كه‏ تكبرها و عجبهائی از درونش بيرون آمد ، حسدها و كينه‏ها و عقده هائی از درونش بيرون آمد كه آن سرش ناپيداست . مولوی می‏گويد:

نفست اژدرهاست او كی مرده است

از غم بی‏آلتی افسرده است

نفس انسان ، حالت مار افعی را دارد . مار افعی در زمستان حالت‏ يخ‏زدگی و كرخی پيدا می‏كند و اگر انسان به آن دست هم بزند ، تكان نمی‏خورد و اگر بچه‏ای با آن بازی كند او را نيش نمی‏زند و انسان خيال می‏كند كه اين‏ مار به خوبی رام شده است . اما وقتی آفتاب گرمی به اين مار بتابد [ گويی ] يكمرتبه عوض می‏شود و چيز ديگری می‏شود كه ملا راجع به آن مارگير كه‏ اژدهائی را از كوه آورد ، داستان مفصلی آورده است كه آن را ذكر نمی‏كنم . در اواخر آن داستان ، همين بيت را می‏گويد :

نفست اژدرهاست او كی مرده است

از غم بی‏آلتی افسرده است

خيال نكن كه نفست مرده است ، او اژدهائی يخ زده است ، اگر حرارت به‏ آن بتابد ، آن وقت می‏فهمی چه خبر است ! مولوی در جای ديگری راجع به ميلهای پنهان و خفته در انسان تشبيهی می‏كند كه روانكاوها را به حيرت می‏اندازد ، می‏گويد :

ميلها همچون سگان خفته‏اند

اندر ايشان خير و شر بنهفته‏اند

چونكه قدرت نيست خفتند آن رده

همچو هيزم پارها وتن زده

گاهی ديده‏ايد تعدادی سگ در جائی خوابيده‏اند و سرهايشان را روی‏ دستهاشان  گذاشته‏اند و چشمهايشان را روی هم گذاشته و آرام گرفته اند ، بطوريكه انسان خيال می‏كند اينها تعدادی بره و گوسفند هستند .

تا كه مرداری درآيد در ميان

نفخ صور حرص كوبد بر سگان

چونكه در كوچه خری مردار شد

صد سگ خفته بدان بيدار شد

اما اگر در اين بين يك لاشه مردار پيدا شود ، همينهائی كه اينطور خوابيده‏اند و مثل گوسفند سرها را روی دستها گذاشته‏اند يكمرتبه از جا حركت می‏كنند و چشمهاشان از قالب بيرون می‏زند و صدای خورخور از حلق‏ اينها بيرون می‏آيد و هر كدام از موهايشان ، مثل يك دندان می‏شود .

حرصهای رفته اندركتم غيب

تاختن آورد و سربر زد زجيب

موبه موی هر سگی دندان شده

از برای حيله دم جنبان شده

تا اينجا مثل است ، بعد می‏گويد :

صد چنين سگ اندر اين تن خفته‏اند

چون شكاری نيستشان بنهفته‏اند

چه حقيقت بزرگی و چه نكته دقيق و باريكی است !

 

جهاد با نفس در قرآن و حديث

 

 تا اينجا مطالب صد درصد درست و بسيار عميق و دقيق است و شواهد قرآنی‏ و حديثی بسياری ، اين مطالب را تأييد می‏كند كه اگر بخواهم آنها را برايتان ذكر كنم خيلی مفصل می‏شود . به طور اجمال عرض می‏كنم كه هيچ شكی در اين مطلب نيست كه انسان ، گذشته از آن خود ابتدائی حيوانی خود محوری‏ كه فقط در فكر خودش است و از جنبه مثبت يا منفی در فكر ديگران نيست‏ كه اين يك حالت عادی است حالت آز و حرص دارد كه يك بيماری عجيب‏ است و همچنين دچار بيماريهای مخفی و عقده‏های روحی و روانی می‏شود . اينها همه در جای خود درست است ، حال نتيجه چيست ؟ نتيجه اين است كه نفس‏ را ،

 آنجا كه به صورت آز درمی‏آيد و آنجا كه به صورت

حرص درمی‏آيد و آنجا كه آن ميلها به صورت سگهای خفته‏ای در درون انسانمخفی می‏شوند و آنجا كه نفس انسان ، حالت آن افعی را پيدا می‏كند ، بايد از بين برد و " جهاد با نفس " كرد ، يعنی بايد با " نفس اماره‏ بالسوء " كه اين تعبير هم مال قرآن است اين نفسی كه به شدت فرمان به‏ بدی می‏دهد ، مبارزه كرد . آن حد اول كه می‏خواهد يك لقمه نان بخورد ، فرمان به بدی نيست . آن غريزه ، طبيعی است و خوب‏هم هست ولی وقتی به‏ صورت آز و حرص و بخل و حسد و كينه و عقده و خشم و غضب‏و امثال اينها درمی‏آيد ، آن وقت است كه اين نفس ، " اماره بالسوء " می‏شود . قرآن‏ هم می‏گويد با نفس اماره بالسوء

بايد مبارزه كرد : " « فاما من طغی 0 و اثر الحيوش الدنيا 0 فان الجحيم هی الماوی 0 و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی 0 فان الجنة هی الماوی »" قرآن تصريح می‏كند كه‏ بايد جلوی نفس را گرفت و بايد آن را از اينكه دنبال هوای خودش برود نهی كرد . در جای ديگر می‏فرمايد : " «  فرايت من اتخذ الهه هواه » " ( سوره جاثيه ، آيه . 23  ) آيا ديدی آن كسی را كه معبودش همان هوای نفسش است ؟ در جای ديگر از زبان يوسف صديق نقل می‏كند : " « و ما ابری نفسی ان النفس لامارش بالسوء »" ( سوره يوسف ، آيه . 53  ) من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی‏كنم . ببينيد

 يوسف چه‏ می‏گويد ، يوسفی كه از خودش مطمئن است ، در عين حال می‏گويد : " « ان‏ النفس لامارش بالسوء »" می‏خواهد بگويد دستگاه نفس انسان آنقدر پيچيده‏ و پيچيده است كه گاهی ممكن است در آن لايه دهمش چيزی باشد كه

انسان خودش نفهمد و لهذا می‏گويد من هرگز نفس خودم را تبرئه نمی‏كنم ، و خصلت مؤمن اين است كه هيچگاه به نفس خود از نظر شرارت نكردن اعتماد نمی‏كند . بنابراين اسلام هم ، جهاد با نفس را تأييد می‏كند و اصلا كلمه " جهاد نفس " مال خود اسلام است . كلمه جهاد با نفس آنجا [ گفته شد ] كه‏ گروهی از صحابه از غزوه‏ای مراجعت كردند ( شايد هم پيغمبر اكرم به استقبالشان رفته بودند .  ) و به طور دسته جمعی خدمت‏ حضرت رسيدند . ببينيد پيغمبر چقدر فرصت شناس است و می‏داند در كجا چه‏ سخنی را بگويد . مردمی سرباز و غازی ( به معنای جنگجو   ) هستند كه از جنگ برگشته‏اند ، پيغمبر می‏خواهد

به آنها آفرين بگويد ، همينجا بزرگترين درس اخلاق را به‏ آنها می‏دهد ، می‏فرمايد : " « مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی عليهم‏ الجهاد الاكبر » " آفرين ! آفرين بر مردمی كه از نبرد كوچك بازگشته‏اند و نبرد بزرگ بر آنها باقی مانده است . عرض كردند : يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر ؟ نبرد بزرگ چيست ؟ فرمود : « جهاد النفس » ( وسائل ، ج 11 ، ص .   122 ) مجاهده‏ با نفس اماره از جهاد با انسان ديگر بزرگتر است . پس جهاد با نفس را هم اسلام گفته است. تا اينجا مطالب مكتب عرفان در اين باره درست است. ولی ما در اين مكتب كه اسمش را مكتب عرفان و تصوف می‏گذاريم در مرحله جهاد با نفس و مبارزه با خودخواهی و خودپرستی و درهم كوبيدن " خود " ، گاهی به جائی می‏رسيم كه

اسلام آن را تأييد نمی‏كند . البته می‏گويم " گاهی " نمی‏خواهم بگويم حتی‏ اكابر هم اين اشتباه را می‏كرده‏اند ولی اين اشتباه در كلمات اهل اين‏ مكتب زياد است . يكی از مراحل ، رياضتهای شاقه است ( من نمی‏خواهم رياضتهای شاقه را [ به عنوان اينكه همه اهل اين مكتب‏ چنين چيزی را قبول دارند ] ذكر كنم ، آن خودش يك مرحله است . همه‏ مراحل را عرض خواهم كرد .  ) به اينجا كه می‏رسد اسلام در مقابل آن می‏ايستد ، می‏گويد بدنت برتو حق دارد . اصحابی از پيغمبر بودند كه می‏خواستند خودشان را در اين رياضتهای شاق وارد كنند . پيغمبر به شدت‏ با آنها مبارزه كرد . در عين حال گاهی ديده می‏شود افرادی تن به رياضتهای‏ شاقه‏ای می‏دهند كه اسلام در آن حد ، اين رياضتها را تأييد نمی‏كند . اين يك‏ ] اشكال است ] كه خيلی مهم نيست . مجاهده با نفس دو جور است . گاهی مجاهده با نفس به شكل رياضت است‏ ، يعنی خيلی به تن سختی می‏دهند : غذا خيلی خيلی كم می‏خورند و خواب را خيلی تقليل می‏دهند . بدن انسان هم حالتی دارد كه هر طور كه انسان آن را پرورش دهد قبول می‏كند . ممكن است كسی در اثر ممارست زياد ، كاری كند كه در شبانه روز واقعا بتو اند با چند مغز بادام بسر ببرد و همه خوابش‏ در شبانه روز به يك ربع ساعت تقليل پيدا كند ، يعنی اين تن را در حالت‏ زجر قرار دهد كه اين كار ، بيشتر در بين هنديها معمول است و در ميان‏ مسلمين كمتر يافت می‏شود ، چون منطق اسلام اجازه نمی‏دهد كه اين كار

رايج شود . ولی قسم ديگر جهاد با نفس ، مبارزه با تن نيست ، مبارزه با خود نفس‏ و با روان است ، يعنی برخلاف ميل نفس رفتار كردن است كه اين هم تا حدی‏ درست است . ولی در همين جا گاهی چيزهائی می‏بينيم كه با منطق اسلام جور درنمی‏آيد ، يعنی انسان كامل اسلام اينطور نيست . حال اينها را يك يك‏ برای شما عرض می‏كنم .

 

روش ملامتی

 

يكی از آنها روشی است كه در ميان بعضی از متصوفان نه در ميان همه‏ معمول بوده است ، ولی كم و بيش در ميان همه اثر گذاشته است كه آن را " روش ملامتی " يا " روش ملامتيان " می‏نامند . روش ملامتی چيست ؟ روش ملامتی نقطه مقابل روش رياكاری است . آدم رياكار باطنش بد است‏ ولی تظاهر به خوبی می‏كند ، ولی آدم ملامتی يك آدم خوب است كه برای‏ اينكه

مردم به او عقيده پيدا نكنند ، تظاهر به بدی می‏كند . مثلا شراب‏ نمی‏خورد ، ولی تظاهر به شرابخواری می‏كند ، زنا نمی‏كند و لی جوری رفتار می‏كند كه مردم او را يك آدم فاسد زناكار بدانند ، چرا ؟ می‏گويد من اين‏ كار را می‏كنم برای اينكه نفس را بكشم ، برای اينكه نفس بميرد . واقعا هم اين كارها مبارزه شديدی با نفس است چون نفس دلش می‏خواهد در ميان‏ مردم آبرو داشته باشد ، وجهه داشته باشد و مردم به او اعتقاد داشته باشند ولی او عمدا كاری می‏كند كه مردم به او اعتقاد نداشته

باشند . دزد نبود ولی تظاهر به دزدی می‏كرد . بسا بود مال مردم را به جائی‏ می‏برد كه او را بگيرند و كتك بزنند ، و اگر نمی‏فهميدند ، دوباره آن مال‏ را سرجايش می‏گذاشت . شيشه مشروب را با خودش حمل می‏كرد ، در حالی كه‏ شرابخوار نبود . آيا اين كارها با منطق اسلام وفق می‏دهد ؟ نه . اسلام می‏گويد عرض مؤمن در اختيار خودش نيست . مؤمن حق ندارد كاری كند كه شرف و احترام و عرض‏ خود را در ميان مردم بريزد . اسلام می‏گويد : رياكاری نكن ، تظاهر به خوبی‏ نكن ولی تظاهر دروغين هم به بدی نكن . هم آن ، دروغ عملی است و هم اين‏ دروغ عملی است . نه آن دروغ را بگو و نه اين دروغ را . يكی از علل اينكه در ادبيات عرفانی ، معانی بلند مقدس معنوی را در لباس الفاظ فسق و فجوری بيان كرده‏اند و از زبان شاهد و معشوق و می‏و نی‏ سخن گفته‏اند ، اين است كه می‏خواسته‏اند به چيزی كه خودشان اهل آن‏ نبوده‏اند تظاهر كنند . حتی در حافظ هم اين مطلب زياد ديده می‏شود ، گواينكه خودش می‏گويد كه من ملامتی نيستم و رياكار هم نيستم :

دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات

مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش

( منظور او از " به فسق مباهات كردن " همانهائی هستند كه اين‏ كارها را می‏كنند ، ولی شايد از بعضی از كلمات خود حافظ هم بشود اين‏ مطلب را فهميد . [ استاد در حواشی خود بر ديوان حافظ چند بيت از ابياتی‏ كه دليل بر ملامتی بودن حافظ گرفته شده  است مشخص كرده‏اند . مانند اين ابيات :

گر مريد راه عشقی فكر بدنامی مكن

شيخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت )

روش ملامتی يك نوع مجاهده با نفس صوفيانه است كه اسلام آن را نمی‏پذيرد . البته باز هم تأكيد می‏كنم كه اين روش در ميان همه‏ متصوفه نبوده است ، در ميان بسياری از متصوفه از قبيل خواجه عبدالله‏ انصاری ، حفظ آداب شريعت خيلی قوی بوده است ، ولی در ميان گروهی اين‏ مطلب بوده است . می‏گويند در ميان متصوفه خراسان ، ملامتيان زياد بوده‏اند . به هر حال اسلام در جهاد با نفس ، روش ملامتی را اجازه نمی‏دهد .

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir