به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه سوم - 260389
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 342 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت اول ) 

فهرست مطالب  

جلسه سوم : " درد انسان " از ديدگاههای مختلف 

معنويات انسان 

" درد " و فوائد آن 

شكايت از عقل 

درد انسان 

چند تمثيل درباره " درد انسان "

 
 
 
 
 

v       جلسه سوم : درد انسان از ديدگاههای مختلف

  

بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين ، باری الخلائق أجمعين ، والصلوش والسلام علی‏

عبدالله ورسوله ، وحبيبه وصفيه ، وحافظ سره و مبلغ رسالاته ، سيدنا و

نبينا و مولانا أبی القاسم محمد ، واله الطيبين الطاهرين المعصومين‏

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

" «
واذ ابتلی ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال انی جاعلك للناس‏

اماما قال و من ذريتی قال لا ينال عهدی الظالمين »" (سوره بقره ، آيه . 124  )
می‏دانيم كه درباره حقيقت و ماهيت انسان ، اختلاف نظرهايی وجود دارد .
به طور كلی دو نظريه اساسی در مقابل يكديگر قرار گرفته‏اند : نظريه "
روحيون " و نظريه " ماديون " . براساس نظريه روحيون ، انسان حقيقتی‏
است مركب از جسم و روان ، و روان انسان ، جاويدان است و با مردن‏
اوفانی نمی‏شود . همچنانكه می‏دانيم منطق دين و مخصوصا نصوص اسلامی بر همين‏
مطلب دلالت می‏كند . نظريه دوم اين است كه انسان جز همين ماشين بدن چيز
ديگری نيست و با مردن به كلی نيست و نابود می‏شود و متلاشی شدن بدن

 يعنی متلاشی شدن شخصيت انسان .

 

v                   معنويات انسان

  

در عين اينكه درباره حقيقت و ماهيت انسان چنين اختلاف نظر بزرگی وجود
دارد ، درباره يك مسئله ديگر اگر چه با اين مسئله وابستگی دارد هيچگونه‏
اختلاف نظری نيست و آن اين است كه يك سلسله امور وجود دارند كه در عين‏
اينكه از جنس ماده و ماديات نيستند و می‏شود نام آنها را معنويات‏
گذاشت به انسان ، ارزش و شخصيت می‏دهند . انسان بودن انسان به اين امور
است ، يعنی اگر اين معانی را از انسان بگيرند ، با حيوان هيچ فرقی‏
نمی‏كند ، به عبارت ديگر انسانيت انسان به ساختمان جسمانی او نيست كه‏
هر كسی كه يك سرو دو گوش داشت و پهن ناخن و مستوی القامه بود و حرف‏
زد ، انسان است ، حال هر كه و هر چه می‏خواهد باشد ، نه ، اينطور نيست .
سعدی همين مطلب را به اين زبان گفته است :

تن آدمی شريف است به جان آدميت  

نه همين لباس زيباست نشان آدميت  

اگر آدمی به چشم است و زبان و گوش و بينی

 چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
اگر آدم بودن (خودمان هميشه " آدم بودن " و " آدم شدن " را به كار می‏بريم و
حتی اين مثل از بين خود طلبه‏ها برخاسته است كه : " ملا شدن چه آسان ،
آدم شدن چه مشكل " .
 ) به داشتن همين اندام است ، همه از مادر ،  

     

آدم به دنيا می‏آيند . نه ، آدم بودن به يك سلسله صفات و اخلاق و معانی‏ای‏
است كه انسان به موجب آنها انسان است و ارزش و شخصيت پيدا می‏كند .
امروزه همين اموری كه به انسان ارزش و شخصيت می‏دهند و اگر نباشند انسان
با حيوان تفاوتی ندارد ، به نام " ارزشهای انسانی " اصطلاح شده است .
در اين جلسه ، بحث را در دنباله مطلب جلسه گذشته ادامه می‏دهيم كه‏
عرض كرديم انحرافاتی كه برای فرد يا جامعه پيدا می‏شود دو نوع است : يكی‏
انحرافاتی است كه " ضد ارزش " ها در مقابل ارزشها ايستادگی می‏كنند ،
مثل آنجا كه ظلم در مقابل عدل ، اختناق و خفقان در مقابل آزادی ،
خدانشناسی و بی‏بندوباری در مقابل عبادت و خداپرستی ، و سفاهت و حماقت‏
در مقابل عقل و فهم و حكمت می‏ايستد . ولی شايد بيشترين انحرافات بشر به‏
اين شكل نباشد كه ضد ارزشها در مقابل ارزشها می‏ايستند ، آنجا كه ضد
ارزشها در مقابل ارزشها می‏ايستند ، زود شكست می‏خورند . بيشتر انحرافات‏
بشر به اين صورت است كه همانطور كه دريا جزر و مد دارد ، گاهی يك‏
ارزش از ارزشهای بشری رشد سرطان مانندی می‏كند ، بطوريكه ارزشهای ديگر را
در خود محو می‏كند مثلا چنانكه عرض كرديم زهد و تقوی يك ارزش است ، يكی‏
از معيارهای انسانيت است ولی گاهی می‏بينيد يك فرد ( يا يك جامعه )
آنچنان به زهد گرايش پيدا می‏كند و در زهد محو می‏شود كه همه چيز برای او
می‏شود " زهد " ، مثل انسانی می‏شود كه فقط يك عضوش ( مثلا بينی‏اش )
رشد كند و عضوهای ديگر از رشد باز مانند .

 

v       " درد " و فوائد آن

  

با اين مقدمه‏ای كه عرض كردم كه حتی ماديترين مكتبها قائل به يك سلسله‏
ارزشهای معنوی هستند ، [ به اين مطلب می‏پردازم ] كه می‏توان گفت ارزشهای‏
انسانی به طور كلی تحت يك عنوان خلاصه می‏شود كه خود آن شعبی پيدا می‏كند
و آن ، عنوانی است كه هم در اصطلاح عرفای خود ما و هم در اصطلاح علمای‏
جديد آمده است و بلكه قبل از آنكه در اصطلاح عرفا بيايد ، در متون اسلامی‏
آمده است و آن اين است كه اصلا می‏شود گفت معيار اصلی انسانيت آن چيزی‏
است كه از آن به " درد داشتن " و " صاحب درد بودن " ، تعبير می‏شود
. فرق انسان و غير انسان در اين است كه انسان صاحب درد است ، يك‏
سلسله دردها دارد ولی غير انسان حال می‏خواهد حيوان باشد يا انسانهای يك‏
سر و دو گوشی كه بهره‏ای از روح انسانيت ندارند صاحب درد نيستند .
اول بايد راجع به خود " درد " بحث كنيم . ممكن است ابتدائا عجيب‏
به نظر بيايد كه يعنی چه ؟ درد كه بد چيزی است و انسان بايد آن را از
خود دفع كند و آن را از بين ببرد ، آن وقت چطور ممكن است معيار
انسانيت و ارزش ارزشها " درد داشتن " باشد . مگر درد می‏تواند چيز
خوبی باشد ؟
بايد بگوئيم ما ميان " درد " و " منشأ درد " اشتباه می‏كنيم . مثلا
در يك بيماری و يا جراحت ، آنچه كه بد است وجود آن ميكروب است ، ]
وجود ] آن بيماری است ، وجود آن جراحتی است

كه بر بدن وارد می‏شود و بعد منشأ درد می‏شود . مثلا در مورد زخمی كه در
معده يا روده هست كه انسان دردش را احساس می‏كند آنچه بد است وجود آن‏
زخم يا ضايعه‏ای است كه در معده يا روده وجود دارد . ولی درد ، در عين‏
اينكه انسان را ناراحت می‏كند ، [ موجب ] آگاهی و بيداری برای انسان
است . حتی همين دردهای جسمانی يعنی دردهای مشترك انسان و حيوان شما را
آگاه و بيدار می‏كند . وقتی سر انسان درد می‏كند ، امكان ندارد كه هيچگونه‏
ضايعه‏ای پيدا نشده باشد و درد پيدا شود . اگر درد پيدا می‏شود خبر می‏كند
كه در سر ، يك ناراحتی و ضايعه‏ای پيدا شده است و شما به فكر معالجه‏اش‏
می‏افتيد . درست مثل عقربه‏هايی كه در كارخانه‏ها و يا در اتومبيل هست .
مثلا در اتومبيل عقربه‏ای است كه [ مقدار [ روغن را نشان می‏دهد و عقربه‏
ديگری درجه حرارت آب را نشان می‏دهد . اگر اين عقربه به شما نشان می‏دهد
كه درجه حرارت آب ، خيلی بالا رفته است ، اين خوب است يا بد ؟ اين‏
خيلی خوب است ، چون شما را بيدار و متوجه می‏كند . آنچه بد است اين‏
است كه ماشين شما گرم كرده است . اگر درد در بدن انسان نمی‏بود و انسان
، احساس درد نمی‏كرد ، اولا هيچگاه از درد اطلاع پيدا نمی‏كرد و آگاه نمی‏شد
و ثانيا اين درد ، مثل يك مأمور نافذالحكم انسان را وادار به چاره‏جويی‏
می‏كند و او را مأمور می‏كند كه زود در فكر حل مشكل برآيد . چون درد است ،
انسان را ناراحت می‏كند و دائما به او می‏گويد هر طور هست اين درد را
درمان كن . اين است كه خود درد - حتی دردهای جسمانی و عضوی – نعمت

 است ، احساس‏ است ، آگاهی و بيداری است . آگاهی و

بيداری خوب است ولو انسان از اين كه يك ضايعه‏ای در بدنش پيدا شده‏
است ، آگاه شود : مولوی در اينجا چقدر شيرين می‏گويد :

حسرت و زاری كه در بيماری است  

وقت بيماری همه بيداری است  

پس بدان اين اصل را ای اصل جو  

هر كه را درد است ، او برده است بو  

هر كه او بيدارتر ، پردردتر  

هر كه او آگاهتر ، رخ زردتر  

(بين بيتهای اول و دوم چند بيت ديگر نيز هست)
بعد ، از اينجا گريز می‏زند به آن حرفهايی كه خودش در اين زمينه‏ها دارد
. می‏گويد : هر كسی كه صاحب درد است ، به هر اندازه كه در عالم ، درد
دارد و دردی را احساس می‏كند كه ديگران احساس نمی‏كنند ، به همين نسبت‏
از ديگران بيدارتر و آگاهتر است . بی‏دردی مساوی است با لختی ، بی‏حسی ،
بی‏شعوری ، بی‏ادراكی ، و احساس درد مساوی است با آگاهی و بيداری و شعور
و ادراك . انسان اگر امرش دائر باشد كه راحت باشد و درد را احساس‏
نكند ، يعنی جاهل و لخت و بی‏درد باشد ، و يا هوشيار باشد و درد را در
خود احساس كند [ كدام را انتخاب می‏كند ؟ ] آيا انسان ترجيح می‏دهد كه‏
هوشيار و آگاه باشد و درد را احساس كند يا نه ، بی‏هوش و كودن و احمق‏
باشد و درد را احساس نكند ؟ [ جواب اين است كه ] ناراحتی هوشيار و
آگاه ، ترجيح دارد بر راحتی و آسايش جاهل و بی‏خبر و لخت و بی‏حس . در
مثل می‏گويند : " انسان اگر سقراطی باشد نحيف و لاغر ، بهتر است از
اينكه خوكی باشد فربه " يعنی اگر انسان ، دانا و دانشمند باشد ولی محروم‏
، بهتر است از اينكه مانند يك خوك همه نوع وسائل برايش فراهم باشد
ولی هيچ چيز را نفهمد .

v       شكايت از عقل

يكی از مسائلی كه در ادبيات ما نمايان است ، مسئله شكايت از عقل‏
است كه خودش مسئله‏ای است . ما در ادبيات مخصوصا در اشعار خودمان‏
بسيار می‏بينيم كه مردم از عقل شكايت كرده‏اند كه (البته شكايت از عقل

 جنبه‏های مختلفی دارد . عرفا نظرشان به يك شی‏ء ديگری است ولی

 بسياری از اشخاص كه شكايت كرده‏اند ، به خاطر همين جهت‏ است   )

ای كاش ، من اين‏ عقل را نمی‏داشتم ، فايده‏اش چيست كه آدم

هوش داشته باشد و در جامعه ، هوشيار و عاقل و حساس باشد ؟ !

اين حساس بودن و عاقل بودن و هوشيار بودن ، آسايش را از انسان سلب می‏كند :

دشمن جان من است عقل من و هوش من

كاش گشاده نبود چشم من و گوش من

ديگری می‏گويد :

عاقل مباش تا غم ديوانگان خوری

ديوانه باش تا غم تو عاقلان خورند

يعنی [ اينگونه افراد ] آسايش توأم با جنون را بر ناآرامی و ناراحتی‏
توأم با عقل و فكر و درك ، ترجيح می‏دهند . ولی اين حرفها غلط است . آن‏
كسی كه به مقام انسانيت برسد و ارزش درد داشتن و حساس بودن را درك‏
كند ، هرگز نمی‏گويد : " دشمن جان من است عقل من و هوش من " ، بلكه‏
كلام پيغمبر ( ص ) را می‏گويد : « صديق كل امری‏ء عقله ،

و عدوه جهله » (اصول كافی ، ج 1 ، ص . 11) دوست راستين هركس ، عقل و هوشياری او و دشمن واقعی‏
هركس ، جهل و نادانی اوست . آن كسی كه گفته است : " دشمن جان من است‏
عقل من و هوش من " و از ناراحتيهای ناشی از عقل و هوش [ اينطور شكايت‏
می‏كند ] ، معلوم می‏شود ناراحتيها و بدبختيهای ناشی از جهل و نادانی را
حس نكرده است والا هرگز چنين حرفی را نمی‏زد . بله ، اگر امر دائر باشد
ميان اينكه " موجب درد " نباشد و انسان درد نداشته باشد ، " درد
نداشتن " به دليل نبودن موجب درد ، از درد داشتن بهتر است . ولی اگر
موجب درد وجود داشته باشد ، منشأ درد وجود داشته باشد ، اما انسان درد
ناشی از اينها را احساس نكند ، [ مايه ] بدبختی و بيچارگی و بی‏خبری است‏
. لهذا در بيماريهای جسمی هم ، اينطور است كه هر بيماريی كه درد نداشته‏
باشد ، كشنده است ، برای اينكه انسان ، وقتی خبردار می‏شود كه كار از كار
گذشته است . سرطان كه كشنده است ، علتش اين است كه لااقل در ابتدا درد
ندارد والا اگر از آن ابتدائی كه اين بيماری پيدا می‏شود ، درد داشته باشد
ممكن است قبل از اينكه وارد خون و لمفها (معرب اين كلمه ، " لنف " است ) شود ، به كلی آن را از
بين ببرند . خطر عمده سرطان از اين جهت است كه بی‏خبر يعنی بی‏درد وارد
می‏شود .
بنابراين ، اين كه " ارزش ارزشها در انسان ، درد داشتن است " را
نمی‏شود به اين عنوان كه درد ، بد چيزی است ، [ رد كرد [ .

 

v       درد انسان

درد انسان چيست ؟ اگر سر انسان درد بگيرد ، درد او از آن جهت كه‏
انسان است ، نيست چون سر يك حيوان مثل گوسفند هم درد می‏گيرد . اينكه‏
دست و پای انسان درد می‏گيرد ، از [ نوع ] دردهای حيوانی و عضوی و شخصی‏
است . اما آنها كه صحبت از " درد انسان " و " صاحب درد بودن انسان
" می‏كنند ، مقصودشان اين نيست . آن دردی كه ارزش ارزشها در انسان است‏
، چيز ديگری است .
گروهی - مانند عرفای خودمان - آن دردی را كه در انسان سراغ دارند و
دائما آن را تقديس می‏كنند ، درد خداجوئی است . می‏گويند اين درد از
مختصات انسان است و حتی انسان به اين دليل بر فرشته ترجيح دارد كه‏
فرشته بی‏درد است و انسان ، درد دارد .
طبق نظر اسلام ، انسان يك حقيقتی است كه نفخه الهی [ در او دميده شده‏
] و از دنيای ديگری آمده است و با اشيائی كه در طبيعت وجود دارد ،
تجانس كامل ندارد . انسان در اين دنيا ، يك نوع احساس غربت و احساس‏
بيگانگی و عدم تجانس با همه موجودهای عالم می‏كند چون همه فانی و متغير و
غير قابل دلبستگی هستند ، ولی در انسان ، دغدغه جاودانگی وجود دارد . اين‏
درد همان است كه انسان را به عبادت و پرستش خدا و راز و نياز و به خدا
نزديك شدن و به اصل خود نزديك شدن می‏كشاند .

 

v       چند تمثيل درباره درد انسان

می‏بينيد چه مثلهايی در عرفان ما در اين زمينه آمده است ! گاهی مثال‏
می‏زنند به طوطی‏ای كه از جنگلهای هندوستان آورده‏اند و آن را در قفسی‏
زندانی كرده‏اند و اين طوطی هميشه ناراحت است و در فكر اين است كه اين‏
قفس شكسته شود و به جائی كه مقر اصلی اوست باز گردد ، و گاهی انسان را
به مرغی كه از آشيانه خود دور افتاده باشد ، تشبيه می‏كنند . يكی از
عاليترين تشبيهات ، همين تشبيه مولوی در اول مثنوی است . او [ انسان را ]

تشبيه به نی‏ای كرده كه او را از نيستان بريده‏اند و حال دارد دائما ناله‏
و فرياد می‏كند و همه ناله و فريادش برای اين [ فراق [ است .

بشنو از نی چون حكايت می‏كند

واز جدائيها شكايت می‏كند

كز نيستان تا مرا ببريده‏اند

از نفيرم مرد و زن ناليده‏اند

سينه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگويم شرح درد اشتياق

بعد می‏گويد :

دو دهان داريم گويا همچونی

يك دهان پنهانست در لبهای وی

گاهی مولوی به شكل ديگری تشبيه می‏كند :

پيل بايد تا چو خسبد اوستان

خواب بيند خطه هندوستان

خر نبيند هيچ هندوستان به خواب

خر زهندوستان نكرده است اغتراب

می‏گويند فيل را كه از هندوستان می‏آورند ، بايد دائما به سرش بكوبند ،
اگر نكوبند به ياد هندوستان می‏افتد . مولوی در اينجا می‏گويد فقط فيل است‏
كه هندوستان را به خواب می‏بيند ، چون از

هندوستان آمده است ، الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمی‏بيند ، چون غريب‏
هندوستان نيست و او را از آنجا نياورده‏اند . می‏خواهد بگويد انسان است‏
كه دغدغه بازگشت به عالم ديگر را دارد ، درد عرفانی دارد ، درد بازگشت‏
به سوی حق و به سوی خدا را دارد ، درد مناجات و وصال حق را دارد .

 

( ادامه دارد )

 

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books

 

 

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir