بخواهد . همين نماز است كه به او نيرو داده است ، اگر اين نماز نبود ، آن سرباز مجاهد ، مجاهد نبود . تو او را از اشتباه بيرون بياور . مگر اسلام نمیگويد كه اين دستورها به يكديگر وابسته است ؟ آنكه جهاد بر او واجب است ، بايد جهاد كند و ماندنش برای نماز در مسجد مدينه حرام است . شرط قبول نماز جهاد است ، و شرط قبول جهاد ، نماز . آنكه شرايط يك مجاهد برايش فراهم است ، بر او واجب است كه جهاد كند ، به او بگو كه اسلام میگويد نماز منهای جهاد باطل است . اين نه تنها خيرالعمل نيست ، بلكه شرالعمل است و نماز نيست . نماز اسلام را به او ياد بده . آن نمازی كه آدم از جهاد فرار كند و مسجد را انتخاب كند ، نماز اسلام نيست ، نماز اسلام ، خيرالعمل است . نه اينكه بيائی " حی علی خيرالعمل " را از اذان برداری و خيال كنی اين بدآموزی دارد ، چون مسلمانان به جای جهاد ، سراغ نماز میروند ! نه ، فكرش را اصلاح كن ، اشتباه را از كله اش بيرون بياور . چرا چنين حرفی میزنی ؟ ! اين است كه در منطق اسلام و اگر بخواهيم به تعبير امروز بگوييم ، در نظام ارزشهای اسلامی ارزش ارزشها " عبادت " است ، اما " عبادت اسلامی " ، " عبادت با شرايط " . قرآن به ما گفته است كه نماز ، آن وقت نماز است كه اثرش هويدا باشد ، اثر خود را نشان دهد . چطور نشان میدهد ؟ " « ان الصلوش تنهی عن الفحشاء و المنكر »" (سوره عنكبوت ، آيه . 45 )
خصلت نماز درست ، اين است كه انسان را از كارهای زشت باز
میدارد . اگر ديدی نماز میخوانی و در عين حال معصيت میكنی ، بدان كه نمازت نماز نيست . پس نمازت را درست كن . نماز ، تو را به همه ارزشهای ديگر میرساند به شرط اينكه نمازت واقعا نماز باشد . همه درسها را بايد از علی ( ع ) ياد بگيريم . علی ( ع ) مجمع تمام ارزشهای اسلامی است و نهجالبلاغه سخن اوست ، كتابی كه انسان به هر جای آن [ مراجعه كند ] كانه منطقی ديگر میبيند ، يعنی يك انسان ديگری ، غير از انسانی كه در جای ديگر اين كتاب حرف میزند ، میبيند . در هر جائی ، علی ( ع ) يك شخصيت است [ به اين معنا كه ] شخصيتی است جامع همه ارزشهای انسانی . يك جا منطقش ، منطق حماسه است ، گوئی پس از دوره كودكی ، وارد نظام شده و دوره سربازی و بعد درجات نظامی را طی كرده و يك فرمانده شده است ، و غير از مسائل فرماندهی چيز ديگری نمیداند ، روحی است مملو از حماسه نظامی . در جای ديگر سراغ همين علی میرويم ، او را عارفی میبينيم كه گوئی جز راز و نياز عاشقانه چيز ديگری را متوجه نيست .
v مروت علی ( ع )
شب بيست و يكم است . دو قطعه كوچك از نهجالبلاغه از هر دو قسمت میخوانم با اينكه قسمتهای زيادی در اين زمينهها هست برای اينكه با منطق اسلام آشنا بشويم . لشكر معاويه و لشكر علی ( ع ) ، در جائی كه كنار فرات بوده است ، به يكديگر نزديك میشوند . معاويه دستور میدهد يارانش پيش دستی كنند و قبل از اينكه علی ( ع ) و يارانش برسند ، آب را به روی آنان ببندند . ياران معاويه خيلی خوشحال میشوند . [ پيش خود ] میگويند از وسيله خوبی استفاده كرديم ، چون وقتی آنها بيايند آب به چنگشان نمیآيد و مجبور میشوند فرار كنند ) . . . افتادگی از نوار است( علی ( ع ) فرمود : ابتدا با يكديگر مذاكره كنيم بلكه بتوانيم با مذاكره ، مشكل را حل كنيم ( به اصطلاح گرهی را كه با دست میشود باز كرد ، با دندان باز نكنيم ) ، كاری كنيم كه از جنگ و خونريزی ميان دو گروه از مسلمانان جلوگيری كنيم . [ سپس خطاب به معاويه فرمود ] : اما هنوز ما نرسيده ايم تو دست به چنين كاری زدهای ! معاويه شورای جنگی تشكيل داد و قضيه را با سربازان و افسران خود مطرح كرد و گفت : شما چه مصلحت میبينيد ؟ آنها را آزاد بگذاريم يا نه ؟ بعضی گفتند آزاد بگذاريم و بعضی گفتند نه . عمروعاص گفت : آزاد بگذاريد ، برای اينكه اگر آزاد نگذاريد به زور از شما میگيرند و آبرويتان میرود . به هر حال آنها آزاد نگذاشتند و جنگ را به علی ( ع ) تحميل كردند . اينجاست كه علی ( ع ) يك خطابه حماسی در مقابل لشكرش ايراد میكند كه اثرش از هزار طبل و هزار شيپور و هزار نغمه و مارش نظامی بيشتر است . صدا زد : « قد استطعموكم القتال ، فاقروا علی مذلة و تأخير محلة ، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء » معاويه گروهی از گمراهان را دور خودش جمع كرده است و آنها آب را به روی شما بستهاند ، میدانيد چه كردهاند ؟ آب را به روی شما بستهاند . اصحاب من ! تشنه هستيد ؟ آب میخواهيد ؟ سراغ من آمدهايد كه آب نداريد ؟ مردم ! میدانيد چه بايد بكنيد ؟ شما اول بايد شمشيرهای خودتان را از اين خونهای پليد ، سيراب كنيد تا آن وقت خودتان سيراب شويد . بعد جملهای گفت كه هيجانی در همه ايجاد كرد ، موت و حيات را از جنبه حماسی و نظامی تعريف كرد : ايهاالناس !
حيات يعنی چه ؟
زندگی يعنی چه ؟
مردن يعنی چه ؟
آيا زندگی يعنی راه رفتن بر روی زمين و غذا خوردن و خوابيدن ؟
آيا مردن يعنی رفتن زير خاك ؟
خير ، نه آن ، زندگی است و نه اين ، مردن .
« فالموت فی حياتكم مقهورين ، و الحياش فی موتكم قاهرين » ( نهج البلاغه ، خطبه . 51 )
زندگی آن است كه بميريد و پيروز باشيد و مردن آن است كه زنده باشيد و محكوم ديگران . اين جمله چقدر حماسی است ! چقدر اوج دارد ! ديگر بايد به زور جلوی لشكر علی ( ع ) را نگه داشت . با دو حمله رفتند و معاويه و اصحابش را تا چند كيلومتر آن طرفتر [ از شريعه ] راندند . شريعه در اختيار اصحاب علی ( ع ) قرار گرفت . جلوی آب را گرفتند و معاويه بیآب ماند . [ معاويه كسی را ] برای التماس فرستاد . اصحاب علی (ع ) گفتند : محال است ، ما كه ابتدا نكرديم ، شما چنين كاری كرديد و حال ، ما به شما آب نمیدهيم ولی علی ( ع ) فرمود : من چنين كاری نمیكنم ، اين عملی است ناجوانمردانه ، من با دشمن در ميدان جنگ روبرو میشوم ، من هرگز پيروزی را از راه اين گونه تضييقات نمیخواهم ، به دست آوردن پيروزی از اين راه ، شأن من و شأن هيچ مسلمان عزيز و باكرامتی نيست . اسم اين كار چيست ؟ اين را میگويند : " مروت " ، مردانگی . مروت بالاتر از
شجاعت است . چه خوب میگويد ملای رومی در آن شعر كه از بهترين اشعاری
است كه در مدح مولا سروده شده است آنجا كه خطاب به علی ( ع ) میگويد :
در شجاعت شير ربا نيستی
|
در مروت خود كه داند كيستی
|
در شجاعت شير خدا هستی ، اما كسی نمیتواند در مروت تو را توصيف كند كه تو كيستی . اينجا علی ( ع ) را ما در يك موقف و صحنه و در يك لباس و جامه [ خاص ] میبينيم .
v مناجات علی ( ع )
يك وقت هم سراغ علی ( ع ) میرويد ، هنگامی كه از كار مردم فارغ شده است . اوست و خدای خودش ، اوست و خلوتش ، اوست و راز و نيازهای عاشقانه و عابدانهاش . (مخصوصا برای جوانان - كه خوشبختانه اخيرا
توجهی به نهجالبلاغه پيدا كردهاند - اين قسمتها را میخوانم كه همه
جنبههای نهجالبلاغه را بشناسند . )
باز هم خوشبختانه در نهجالبلاغه است ، آنجا كه میگويد :
« اللهم انك انس الانسين لاوليائك » خدايا تو از هر انيسی برای اولياء خودت انيستر هستی ، يعنی با هيچ انيسی مانند تو انس نمیگيرم ، انيس من توئی . وقتی با هر كه غير از تو هستيم ، با انيسی نيستم ، تنها هستم ، فقط وقتی با تو هستم حس میكنم كه با كسی هستم « و احضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك » كسانی كه به تو اعتماد كنند ، میبينند از هر كس ديگر حاضرتری ، برای اينكه به سراغ كسانی كه به تو اعتماد میكنند ، میروی « تشاهدهم فی
|
سرائرهم ، و تطلع عليهم فی ضمائرهم ، و تعلم مبلغ بصائرهم » خدايا ! تو دوستان و عاشقانت را در آن سر ضميرشان مشاهده میكنی و از باطن ضميرشان آگاهی ، به مقدار عرفان و بصيرت آنها عالم و آگاهی و میدانی كه اينها در چه حد از بصيرت هستند . « فاسرارهم لك مكشوفه ، و قلوبهم اليك ملهوفة» ( نهجالبلاغه ، خطبه . 225 )
اسرارشان پيش تو پيداست و دلهاشان به سوی تو در پرواز است . دعای كميل را كه دعای علی ( ع ) است ، در شبهای جمعه بخوانيد . اين دعا از نظر مضمون در اوج عرفان است ، يعنی شما از اول تا آخر اين دعا را كه بخوانيد ، نه دنيا در آن پيدا میكنيد و نه آخرت ( مقصودم از آخرت همان بهشت و جهنم است ) . چه میبينيد ؟ مافوق دنيا و مافوق آخرت : خدا ، روابط يك بنده خالص و پرستنده و واله و شيدا نسبت به ذات اقدس الهی ، يعنی حقيقت عبادت و خودش هم میگويد عبادت حقيقی همين است . ببينيد علی ( ع ) در دعای كميل با خدای خودش چگونه راز و نياز میكند ! چگونه مناجات میكند ! ببينيد زينالعابدين ( ع ) در سحرهای ماه رمضان در دعای ابوحمزه چگونه با خدای خود راز و نياز و مناجات میكند ! اين ، قدم اول مسلمانی ماست ، قدم اول ما اين است كه به خدای خود نزديك شويم و با نزديك شدن به خدای خودمان است كه آن وقت ساير مسئوليتهايمان و از آن جمله مسئوليتهای اجتماعی را میتوانيم به خوبی انجام دهيم . كوشش كنيم كه اين گرايشهای يك جانبه را كه هميشه اسلام دچار اين درد گرايشهای يك جانبه ملت خودش بوده است كنار بگذاريم ، تا دين دچار اين بيماری گرايش
يك جانبه نشود. ارزش عبادت را هرگز كم نگيريم . در لحظات آخر كه امام صادق ( ع ) در حال رفتن بودند ، دستور دادند همه خويشان نزديك را جمع كردند . [ سپس ] چشمهايشان را برای آخرين بار باز كردند و يك جمله گفتند و رفتند . جمله اين بود كه : « لن تنال شفاعتنا مستخفا بالصلوش » (وسائل الشيعه ، ج 3 ، ص . 16 ) شفاعت ما شامل
كسی كه نماز را كوچك بشمارد ، نمیشود .
v علی ( ع ) در ساعات آخر عمر
شگفتانگيزترين دورههای زندگی علی ( ع ) در حدود چهل و پنج ساعت است . علی ( ع ) چند دوره زندگی دارد : از تولد تا بعثت پيغمبر ، از بعثت پيغمبر تا هجرت ، از هجرت تا وفات پيغمبر كه دوره سوم زندگی علی ( ع ) است و شكل و رنگ ديگری دارد ، از وفات پيغمبر تا خلافت خودش ( آن بيست و پنج سال ) دوره چهارم زندگی علی ( ع ) است و دوره خلافت چهارساله و نيمهاش دوره ديگری از زندگی اوست . علی ( ع ) يك دوره ديگری هم دارد كه اين دوره از زندگی او ، كمتر از دو شبانه روز است و شگفت انگيزترين دورههای زندگی علی ( ع ) است ، يعنی فاصله ضربت خوردن تا وفات . انسان كامل بودن علی ( ع ) اينجا ظاهر میشود ، يعنی در لحظاتی كه مواجه با مرگ شده است . (شايد در جلسه ديگری اين را توضيح دهم كه يكی
از معيارهای انسان كامل چگونگی عكسالعملش در مواجهه با مرگ است . )
اولين عكسالعمل علی ( ع ) در مواجهه با مرگ چه بود ؟
ضربت كه به فرق مباركش وارد شد دو جمله از او شنيده شد . يك جمله اينكه : " اين مرد را بگيريد " و ديگر اينكه : " « فزت و رب الكعبة »
" قسم به پروردگار كعبه كه رستگار شدم ، به شهادت نائل شدم ، شهادت برای من رستگاری است . علی ( ع ) را آوردند و در بستر خواباندند . طبيبی به نام اثيربن عمرو را كه از تحصيل كرده های جندی شاپور و عرب بود و در كوفه میزيست برای معاينه زخم اميرالمؤمنين آوردند . حضرت را با وسائل آن زمان معاينه كرد (نوشتهاند رگی از شش گوسفند را كه گرم بود لای زخم گذاشت )و با اين آزمايش
فهميد كه زهر وارد خون حضرت شده است . لذا
[ نسبت به درمان ] اظهار عجز كرد . . . (افتادگی از نوار است )
[ معمولا احوال مريض لاعلاج را [ به خود مريض نمیگويند ، به كسان او میگويند ،
ولی او میدانست كه علی )ع ) كسی نيست كه لازم باشد احوالاتش
را به كسان او بگويد . پس عرض كرد : يا اميرالمؤمنين ! اگر وصيتی داريد بفرمائيد . وقتی ام كلثوم سراغ آن لعين ازل و ابد ( ابنملجم ) میرود ، شروع به بدگوئی كردن به او میكند كه پدر من با تو چه كرده بود كه چنين كاری كردی ؟ بعد به او میگويد : اميدوارم كه پدرم سلامت خود را باز يابد و روسياهی برای تو بماند . تا اين جمله را ام كلثوم گفت ، ابن ملجم شروع به صحبت كرد و گفت : خاطرت جمع باشد ،
|