به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان کامل ) » جلسه دوم - 250389
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 240 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان كامل
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت دوم )

 

 

جلسه دوم : لزوم هماهنگی در رشد ارزشهای

فهرست مطالب

انسانی  

 

 

جامعيت نهج‏البلاغه

 

اوصاف علی (ع)

 

آخرين روزهای حيات علی ( ع)

 

       

v       جامعيت نهج‏البلاغه 

  

نهج‏البلاغه - كه من نمی‏توانم بگويم كتاب علی است (چون مع‏الاسف انتخابی

است كه سيد رضی از قسمتهايی از سخنان‏ اميرالمؤمنين كرده است .

سيد رضی كه مردی اديب بوده ، فقط می‏توانسته با يك جنبه از نهج‏البلاغه

 تماس بگيرد [ يعنی ] شاهكارهای ادبی كلام‏ اميرالمؤمنين را انتخاب كرده است .

 آنچه كه الان در نهج‏البلاغه هست در حدود دويست و بيست و نه خطبه است ،

 در صورتی كه مسعودی صاحب مروج‏ الذهب كه صدسال قبل از سيد رضی بوده

 چون در متن مروج الذهب ، گاهی‏ می‏نويسد الان سال 333 است می‏گويد :

 " الان در حدود چهارصد و هشتاد خطبه‏ از علی ( ع ) در دست مردم است "

. [ با اين وصف ] چطور بعضی می‏گويند كه نهج‏البلاغه بعد از سيدرضی پيدا شده است ؟ !  )

- چگونه كتابی‏ است ؟ در نهج‏البلاغه عناصر گوناگون را می‏بينيد . وقتی انسان نهج‏البلاغه را
مطالعه می‏كند ، گاهی خيال می‏كند بوعلی سيناست كه دارد حرف می‏زند ، يك‏
جای ديگر را كه مطالعه می‏كند ، خيال می‏كند ملای رومی يا محی الدين عربی‏
است كه دارد حرف می‏زند ، جای ديگرش را كه مطالعه می‏كند ، می‏بيند يك‏
مرد حماسی مثل فردوسی است كه دارد حرف می‏زند ، يا فلان مرد آزاديخواه كه جز
آزادی چيزی سرش نمی‏شود دارد حرف می‏زند ، يك جای ديگر را كه مطالعه‏
می‏كند ، خيال می‏كند يك عابد گوشه‏نشين و يك زاهد گوشه‏گير و يا يك راهب‏
دارد حرف می‏زند . همه ارزشهای انسانی را [ در علی ( ع ) می‏بينيم ] ، چون‏
سخن ، نماينده روح گوينده است . ببينيد علی چقدر بزرگ است و ما چقدر
كوچك ! تا حدود پنجاه سال پيش كه گرايش جامعه ما در مسائل دينی و مذهبی فقط
روی ارزش زهد و عبادت بود ، وقتی واعظی بالای منبر می‏رفت كدام قسمت از
نهج‏البلاغه ر ا می‏خواند ؟ حدود ده تا بيست خطبه بود كه معمول بود خوانده‏
شود . كدام خطبه‏ها ؟ خطبه‏های زهدی و موعظه‏ای نهج‏البلاغه ، [ مانند اين‏
خطبه كه اينطور شروع می‏شود : ] « ايها الناس انما الدنيا دار مجاز ، و
الاخرش دار قرار ، فخذوا من ممركم لمقركم
» ( نهج البلاغه عبده ، خطبه . 201  ) باقی خطبه‏های‏
نهج‏البلاغه مطرح نبود ، چون اصلا جامعه نمی‏توانست آنها را جذب كند .
جامعه به سوی يك سلسله ارزشها گرايش پيدا كرده بود و [ فقط ] همان‏
قسمت نهج‏البلاغه كه در جهت آن گرايشها و ارزشها بود ، معمول بود . صد
سال می‏گذشت و شايد يك نفر پيدا نمی‏شد كه " فرمان اميرالمؤمنين به‏
مالك اشتر " را كه خزانه‏ای از دستورهای اجتماعی و سياسی است بخواند ،
چون اصلا روح جامعه اين نشاط و اين موج را نداشت . مثلا آنجا كه علی ( ع (
می‏گويد : «  فانی سمعت رسول الله ( ص ) يقول فی غير موطن " لن تقدس‏
امة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوی  غير متتعتع  
» " ( نهج‏البلاغه ، نامه . 53  ) .

علی ( ع ) می‏گويد كه از پيغمبر مكرر شنيدم كه‏ می‏فرمود : هيچ امتی به مقام قداست

 و طهارت و مبرا و خالی بودن از عيب‏ نمی‏رسد ، مگر قبلا به اين مرحله رسيده باشد

 كه ضعيف در مقابل قوی بايستد و حق خود را مطالبه كند ، بدون اينكه لكنت زبان پيدا كند .

 جامعه پنجاه‏ سال پيش نمی‏توانست ارزش اين حرف را درك كند ، چون جامعه يك ارزشی‏
بود ، فقط به سوی يك ارزش يا دو ارزش گرايش كرده بود ، ( جامعه خودمان را نمی‏خواهم

 تقديس كنم ، ولی باز در جامعه ما بعضی‏ ارزشها پيدا شده كه خيلی

 جای خوشوقتی است ، ولی اين بيم را دارم كه اين‏ ارزشها باز يك جانبه

 و يكطرفه شود و سبب محو بعضی ارزشهای ديگر گردد .)

ولی كلام‏ علی ( ع ) است كه همه ارزشهای انسانی در آن موجود می‏باشد و اين ارزشها
در تاريخ زندگی و شخصيت علی ( ع ) موجود است .

 

v       اوصاف علی ( ع )

  

ما اگر علی را الگو و امام خود بدانيم ، يك انسان كامل و يك انسان
متعادل و يك انسانی را كه همه ارزشهای انسانی به طور هماهنگ در او رشد
كرده است ، [ پيشوای خود قرار داده‏ايم . ]
وقتی شب می‏شود و خلوت شب فرا می‏رسد ، هيچ عارفی به پای او نمی‏رسد .
آن روح عبادت كه جذب شدن و كشيده شدن به سوی حق و پرواز به سوی خداست‏
، با شدت در او رخ می‏دهد ، مثل آن حالتی كه انسان در مطلبی داغ می‏شود .
مثلا وقتی در حالت جنگ و دعوا و ستيز است ، چاقو قسمتی از بدنش را می‏برد و يك تكه گوشت‏
از بدنش به طرفی انداخته می‏شود ولی آنچنان توجهش متمركز مبارزه است كه‏
احساس نمی‏كند يك قطعه گوشت از بدنش جدا شده است . علی در حال عبادت‏
چنان گرم می‏شود و آن عشق الهی چنان در وجودش شعله می‏كشد كه اصلا گوئی در
اين عالم نيست . خودش گروهی را اينطور توصيف می‏كند :
«  هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرش و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما
استوعره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون ، و صحبوا الدنيا

بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی 
»  ( نهج‏البلاغه ، حكمت . 147  ) . با مردمند و با مردم نيستند
، در حالی كه با مردمند ، روحشان با عاليترين [ مقامها]  وابسته است .
در حال عبادت تير را از بدنش بيرون می‏آورند ، ولی او آنچنان مجذوب حق‏
و عبادت است كه متوجه نمی‏شود ، حس نمی‏كند . آنچنان در محراب عبادت‏
می‏گريد و به خود می‏پيچد كه نظيرش را كسی نديده است .
روز كه می‏شود ، گوئی اصلا اين آدم ، آن آدم نيست . با اصحابش كه‏
می‏نشيند ، چنان چهره‏اش باز و خندان است ( برخلاف زهاد و عباد ما كه

 وقتی زاهد و عابد می‏شوند ، خاصيت زهدشان‏ اين است كه رويشان را

 ترش می‏كنند ، عبوس می‏شوند و به همه مردم منت‏ دارند    )

كه از جمله اوصافش اين‏
بود كه هميشه قيافه‏اش باز و شكفته است . به قدری علی ( ع ) به اصطلاح‏
خوش مجلس و حتی بذله‏گو بود كه عمروعاص وقتی عليه علی ( ع ) تبليغ‏
می‏كرد ، می‏گفت : او به درد خلافت نمی‏خورد ، چون خنده روست ، آدم خنده رو كه به درد خلافت نمی‏خورد ،
" خلافت " ، آدم عبوس می‏خواهد كه مردم از او بترسند . اين را هم خودش‏
در نهج‏البلا غه نقل می‏كند (خطبه . 82  ) : « عجبا لابن النابغة يزعم لاهل الشام أن‏
فی دعابة و انی امرو تلعابة
» . [ از پسر نابغه تعجب می‏كنم كه ] می‏گويد
علی خيلی با مردم خوش و بش می‏كند ، خيلی شوخی و می‏كند ، مزاح است
.
با دشمن كه در ميدان جنگ به صورت يك مجاهد روبرو می‏شود ، باز
چهره‏اش باز و خندان است كه درباره‏اش گفته‏اند :

هو البكاء فی المحراب ليلا  

هو الضحاك اذا اشتد الضراب  

اوست كه در محراب عبادت ، بسيار گريان و در ميدان نبرد ، بسيار
خندان است . " بكاء " يعنی بسيار گريان و " ضحاك " يعنی بسيار
خندان ) . او چگونه موجودی است ؟ او انسان قرآن است . قرآن ، اينچنين‏
انسانی می‏خواهد .
" «  ان ناشئة الليل هی اشد وطأ و اقوم قيلا 0 ان لك فی النهار سبحا
طويلا
  »" (سوره مزمل ، آيات 6 و . 7  ) شب را برای عبادت بگذار و روز

 را برای شناوری در زندگی‏ و اجتماع .

 علی ( ع ) گويی شب يك شخصيت ، و روز شخصيتی ديگر است .
حافظ ( در اين موضوع شعری از حافظ را برايتان مطرح می‏كنم ، زيرا حافظ جزء
كسانی است كه می‏خواهند آنان را وسيله‏ای برای گمراهی و انحراف جوانان قرار دهند .
وقتی جوانان ببينند يك شخصيت خيلی بزرگ و شاعر هنرمند عالی كارش‏
شرابخواری و هرزگی بوده ، می‏گويند بنابراين ما هم برويم مثل حافظ بشويم ،
از او كه بهتر نيستيم ، در صورتی كه اشعار حافظ ، همه ، عرفان و معنی‏
است و تمام شعرهايش به صورت رمز است . تاريخ اينطور بيان كرده كه‏
اساسا يك مرد عالم بوده نه شاعر ، و تا دويست سال بعد [ از وفاتش [
عالمی شمرده می‏شد كه گاهی هم شعر می‏گفته است . بعد از دويست سال‏
جنبه‏های علمی او " مغفول عنه " و فراموش شد و به صورت يك شاعر ،
معروف شد . عالمی بود كه كارش تفسير قرآن هم بود و اصلا مفسر قرآن بود و
معمولا كتاب " كشاف " زمخشری را تدريس می‏كرد . مردی بود عارف و مفسر
و عالم ، و اساسا در اين عوالمی [ كه برخی می‏گويند ] نبوده است ، ولی‏
زبان شعرش ، زبان رمز است .
 ) چون مفسر است و پيچ و تابهای قرآن را خوب درك

می‏كند ، با زبان رمزی خود ، همين موضوع را كه شب وقت عبادت و روز موقع‏
حركت و رفتن به دنبال زندگی است ، در اشعارش آورده است :

روز در كسب هنر كوش كه می‏خوردن روز

دل چون آينه در زنگ ظلام اندازد

آن زمان وقت می‏صبح فروغ است كه شب

گرد خرگاه افق پرده شام اندازد

(  استاد در حواشی خود بر " ديوان حافظ " در كنار اين شعر چنين‏
نوشته‏اند : " مقصود اين است كه روز ، وقت خلوت و حالات خاص نيست :
ان لك فی النهار سبحا طويلا ، شب است كه وقت خلوت و انس و فيض است‏

: " ان ناشئة الليل هی اشد وطأ و اقوم قيلا 0 و من الليل فتهجد به‏

نافلة لك عسی ان يبعثك ربك مقاما محمودا ». بنابراين ، اين دو بيت‏
در رديف ابياتی است كه از ذكر و ورد و مناجات و خلوت سحر ، ياد كرده‏
است " . سپس استاد محل ابيات ديگر حافظ در اين زمينه را مشخص‏
كرده‏اند 
.)

علی ( ع ) روز و شبش اينگونه است .
اين تعبير " جامع الاضداد بودن " كه ما درباره انسان كامل می‏گوئيم ،
صفتی است كه از هزار سال پيش علی ( ع ) با آن شناخته شده است . حتی‏
خود سيد رضی در مقدمه نهج‏البلاغه می‏گويد : مطلبی كه هميشه با دوستانم در
ميان می‏گذارم و اعجاب آنها را برمی‏انگيزم ، اين موضوع است كه جنبه‏های‏
گوناگون سخنان علی ( ع ) [ به گونه‏ای است ] كه انسان ، در هر قسمتی از
سخنان كه وارد می‏شود ، می‏بيند به يك دنيايی رفته است ، گاهی در دنيای‏
عباد است و گاهی در دنيای رهاد ، گاهی در دنيای فلاسفه است و گاهی در
دنيای عرفا ، گاهی در دنيای سربازان و افسران است و گاهی در دنيای حكام‏
عادل ، گاهی در دنيای قضات است و گاهی در دنيای مفتی‏ها ، علی ( ع ) در
همه دنياها وجود دارد و از هيچ دنيايی از دنياهای بشريت ، غائب نيست .
صفی الدين حلی - كه در قرن هشتم هجری می‏زيسته است - می‏گويد :

جمعت فی صفاتك الاضداد

فلهذا عزت لك الانداد

اضداد در تو يك جا جمع شده‏اند ، بعد می‏گويد :

زاهد حاكم حليم شجاع

ناسك فاتك فقير جواد

(  استاد ، پنج بيت از اين شعر را در كتاب سيری در نهج‏البلاغه ،
صفحه‏29 آورده‏اند . تمام شعر 15 بيت است كه طالبان می‏توانند به ديوان‏
صفی‏الدين حلی صفحات 88 و 89 مراجعه كنند .
)  

هم حليمی در نهايت درجه حلم و [ هم ] شجاعی در نهايت درجه شجاعت ،
خونريزی در نهايت درجه خونريزی - در جايی كه بايد خون كثيفی را ريخت -
و عابد هستی در منتها درجه عبادت ، فقيری و جواد ! نداری و بخشنده هستی‏
، نداری و آنچه به دستت می‏آيد می‏بخشی كه :

قرار در كف آزادگان نگيرد مال

نه صبر در دل عاشق ، نه آب در غربال

همينطور علی را توصيف می‏كند :

خلق يخجل النسيم من العطف

و بأس يذوب منه الجماد

در يكجا اخلاق تو آنچنان لطيف و رقيق و آنچنان نازك است كه نسيم از
لطافت اين اخلاق ، شرمسار است ، و آنچنان شجاعت و تهاجم و روح مجاهده‏ای‏
داری كه سنگها و جمادات و فلزات در برابر آن ، آب می‏شوند . روح تو آن‏
نسيم لطيف است يا اين قدرت و صلابت و قوت ؟ تو چگونه موجودی هستی ؟ !
پس انسان كامل يعنی انسانی كه قهرمان همه ارزشهای انسانی است ، در
همه ميدانهای انسانيت ، قهرمان است .
ما چه درسی بايد بياموزيم ؟ اين درس را بايد بياموزيم كه اشتباه نكنيم‏
كه فقط يك ارزش را بگيريم و ارزشهای ديگر را فراموش كنيم . ما
نمی‏توانيم در همه ارزشها قهرمان باشيم ، ولی در حدی كه می‏توانيم ، همه‏
ارزشها را با يكديگر داشته باشيم ، اگر انسان كامل نيستيم ، بالاخره يك‏
" انسان متعادل " باشيم . آن وقت است كه ما به صورت يك مسلمان‏
واقعی در همه ميدانها درمی‏آئيم . پس اين معنی انسان كامل و اين هم‏
نمونه‏ای از آن كه انشاءالله در جلسه آينده بقيه مطلب را برای شما عرض می‏كنم .

 

v       آخرين روزهای حيات علی ( ع )

آخرين ماه مبارك رمضانی كه بر علی ( ع ) گذشت ، يك ماه رمضان ديگری‏
بود و صفای ديگری داشت . برای خاندان علی اين ماه رمضان از همان روز اول‏
، توأم با دلهره و اضطراب بود ، چون روش علی در اين ماه با همه ماه‏
رمضانهای ديگر تفاوت داشت .
باز يكی از همان خصلتهای قهرمانی او را - كه در نهج‏البلاغه هست - در
مقدمه اين قسمت از عرايضم عرض می‏كنم . علی ( ع ) می‏فرمايد : «  لما انزل‏
الله سبحانه قوله : " « الم 0 احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و

هم لا يفتنون
»"(  سوره عنكبوت ، آيات 1 و 2 [ آيا مردم گمان كرده‏اند رها شده‏اند كه‏
بگويند ايمان آورديم و مورد آزمايش قرار نگيرند ؟
] علمت ان الفتنه لا تنزل بنا و رسول الله ( ص )
بين اظهرنا
» وقتی اين آيه نازل شد ، فهميدم كه بعد از پيغمبر فتنه‏ها و
آزمايشهای بزرگی برای اين امت پيش می‏آيد .
« فقلت : يا رسول الله ، ما
هذه الفتنه التی اخبرك الله تعالی بها ؟
» در عين حال سؤال كردم : يا
رسول الله ! مقصود از فتنه‏ای كه در اين آيه آمده است چيست ؟
فرمود :
« يا علی ان امتی سيفتنون من بعدی » بعد از من ، امت من مورد امتحان و
آزمايش قرار می‏گيرند . « فقلت : يا رسول الله ا و ليس قد قلت لی يوم‏
احد حيث استشهد من استشهد من المسلمين و حيزت عنی الشهادش ، فشق ذلك‏

علی
» وقتی علی ( ع ) شنيد كه پيغمبر ( ص ) می‏ميرد و بعد از

پيغمبر امتحانها و آزمايشها پيش می‏آيد ، به ياد امری در گذشته افتاد ،
فرمود : يا رسول‏الله ! آن روزی كه در احد شهيد شد آنكه شهيد شد - هفتاد
نفر از مسلمين شهيد شدند ، كه در رأس آنها جناب حمزشبن عبدالمطلب قرار

داشت و علی ( ع ) جزء قهرمانهای احد بود - و به فيض شهادت نائل شدند

آنها كه نائل شدند
" « وحيزت عنی الشهادش » " و " شهادت " از من‏
دور شد و از اين فيض محروم ماندم و خيلی ناراحت شدم ، به شما عرض كردم‏

يا رسول الله چرا اين فيض از من گرفته شد ؟
( علی ( ع ) در احد يك جوان

بيست و پنج ساله است ، تازه با زهرا  ( س ) ازدواج كرده است و يك فرزند ،

 بيشتر ندارد كه امام حسن ( ع ) است‏ ] معمولا ] يك خاندان جوان ، همه

 آرزويشان اين است كه زندگی شان كم كم‏ پيش برود ، ولی علی را ببينيد

 كه آرزوی بزرگش اين است كه در راه خدا شهيد شود .  )

  فرموديد : « ابشر فان‏ الشهادش من ورائك » اگر در اينجا شهيد نشدی ، عاقبت امر در راه خدا
شهيد خواهی شد. سپس پيامبر فرمود : « ان ذلك لكذلك فكيف صبرك اذن ؟»
[ به تحقيق كه اينچنين است ، پس ] صبر تو در شهادت چگونه خواهد بود
؟ عرض كرد :
« ليس هذا من مواطن الصبر و لكن من مواطن البشری و الشكر »
(نهج‏البلاغه ، خطبه . 154  )  يا رسول الله ! نفرمائيد كه چگونه صبر می‏كنی ، بفرمائيد چگونه‏
سپاسگزار هستی ، آنجا كه جای صبر نيست ، جای شكر است
.
در اثر خبرهايی كه پيغمبر اكرم داده بود و علائمی كه خود علی ( ع)
می‏دانست و گاهی اظهار می‏كرد ، ناراحتی و اضطراب در ميان اهل بيت و
اصحاب نزديكش پيدا شده بود . چيزهای عجيبی می‏گفت . در اين ماه رمضان

 در خانه فرزندانش افطار می‏كرد .

 (شايد در ماه رمضانهای ديگری هم همينطور بوده است .  ) ، هر شب‏
مهمان يكی از فرزندان بود ، يك شب مهمان امام حسن و يك شب مهمان امام‏
حسين و يك شب مهمان دخترش زينب ، كه زن عبدالله بن جعفر بود ، و از
هميشه كمتر غذا می‏خورد . بچه‏ها دلشان به حال اين پدر می‏سوخت و واقعا
رقت می‏كردند . گاهی می‏پرسيدند : پدرجان ! چرا اينقدر كم غذا می‏خوری ؟
می‏فرمود : می‏خواهم در حالی خدای خود را ملاقات كنم كه شكمم گرسنه باشد .
[ بچه‏ها ] می‏فهميدند كه علی در يك حالت انتظاری است . گاهی به آسمان‏
نگاه می‏كرد و می‏گفت : حبيبم پيغمبر كه به من خبر داده است ، راست گفته‏
است ، سخن او دروغ نيست ، نزديك است ، نزديك است ، روز سيزدهم ماه‏
رمضان موضوعی گفت كه از همه وقت ، بيشتر ناراحتی ايجاد كرد . ظاهرا روز
جمعه‏ای بود كه خطبه می‏خواند . . ( افتادگی از نوار است ) . فرزندم حسين !

از اين ماه چند روز باقی مانده است ؟ [ پاسخ داد ] پدر جان ! هفده روز فرمود : آری ،
نزديك است كه اين محاسن به خون اين سر رنگين شود ، زمان رنگين شدن اين‏
[ محاسن ] نزديك است . شب نوزدهم فرا رسيد . بچه‏ها پاسی از شب را
خدمت علی بودند . امام حسن به خانه خودشان رفتند . علی ( ع ) هم در مصلای‏
خود بود . ( مستحب است هر كسی در خانه‏اش ، برای عبادت محل مشخصی داشته باشد
و علی ( ع ) هم چون خليفه بود و در دارالاماره زندگی می‏كرد ، در آنجا يك‏
مصلی داشت . شبها را معمولا نمی‏خوابيد و وقتی كه از كارهای زندگی و
اجتماع و مسؤليتها فارغ می‏شد ، به خلوت عبادت می‏رفت .
)

هنوز صبح طلوع نكرده بود كه امام حسن - به

خاطر ناراحتی و يا اينكه هر شب اينطور بوده است - بار ديگر به مصلای پدر
رفت . اميرالمؤمنين برای امام حسن و امام حسين كه از اولاد زهرا بودند ،
احترام خاصی قائل بود و احترام پيغمبر و زهرا را در احترام به اينها ]
می‏دانست ] . به فرزندش فرمود : « ملكتنی عينی و انا جالس فسنح لی رسول‏
الله ( ص ) فقلت : يا رسول الله ما ذا لقيت من امتك من الاود و اللدد

!
فقال : ادع عليهم . فقلت : ابدلنی الله بهم خيرا منهم ، و ابدلهم بی‏

شرا لهم منی » (نهج‏البلاغه ، خطبه . 68 ) پسر جان ! يكدفعه در عالم رؤيا پيغمبر در برابرم‏
ظاهر و مجسم شد ، تا پيغمبر را ديدم ، عرض كردم : يا رسول الله ! من از

دست اين امت تو چه خون دلی خوردم !
واقعا ناهماهنگی مردم با علی و
آماده نبودن آنها برای راهی كه علی پيش پای آنها گذاشته بود ، عجيب‏
است . چه خون دلهايی كه خورد ! آن اصحاب عايشه و آن نقض بيعتشان و آن‏
معاويه و آن نيرنگها و جنايتها ! معاويه يكی از دهات عالم است ، يعنی‏
يكی از آن زيركهای دنياست ، می‏فهميد چه چيزهايی دل علی را آتش می‏زند ،
مخصوصا همان كارها را می‏كرد . در آخر كار هم ، اين خوارج و خشكه مقدسها
بودند كه از روی كمال عقيده و ايمان و خلوص ، علی ( ع ) را تكفير و
تفسيق می‏كردند . نمی‏دانيد اينها با علی چه كردند ! واقعا انسان وقتی‏
مصائب اميرالمؤمنين را می‏بيند ، حيرت می‏كند ! يك كوه هم طاقت ندارد
اينقدر مصيبت را ] تحمل كند ] . درد دل خود را با كه بگويد ؟ حال كه‏
پيغمبر را در عالم رؤيا می‏بيند ، می‏گويد : « يا رسول الله ماذا لقيت من

امتك من الاود و اللدد »! چقدر اين امت تو خون به دل من كردند ! چه كنم‏
با اينها ؟ بعد به امام حسن فرمود : پسر جان ! جدت به من دستوری داد ،
گفت : علی به اينها نفرين كن . من هم در عالم رؤيا نفرين كردم ، نفرينم‏
اين بود : « ابدلنی الله بهم خيرا منهم و ابدلهم بی شرا لهم منی » خدا هر
چه زودتر مرگ مرا برساند و بر اينها همان كسی را مسلط كند كه شايسته او

هستند .
معلوم است كه با اين جمله چقدر دلهره و اضطراب رخ می‏دهد . علی ( ع )
بيرون می‏آيد ، مرغابيها صدا می‏كنند ، می‏گويد : « دعوهن فأنهن صوائح‏
تتبعها نوائح
» ( كشف الغمه‏ج 1 ، ص 437 ، و منتهی الامال ، ص   172  )

الان صدای صيحه مرغ است ، ولی طولی نمی‏كشد كه صدای‏
نوحه‏گری انسانها در همين جا بلند می‏شود . آمدند جلوی اميرالمؤمنين را
گرفتند ، گفتند : پدرجان ! نمی‏گذاريم به مسجد بروی ، حتما بايد يك نفر
ديگر را به نيابت بفرستی . اول فرمود : خواهرزاده‏ام جعدشبن هبيره را
بگوئيد برود با مردم نماز جماعت بخواند . بعد فورا خودش نقض كرد ،
فرمود : نه ، خودم می‏روم . گفتند : اجازه بدهيد كسی شما را همراهی كند .
فرمود : خير ، نمی‏خواهم كسی مرا همراهی كند .
برای او شب باصفائی بود . خدا می‏داند او چه هيجانی دارد ! البته خودش‏
می‏گويد من خيلی كوشش كردم كه راز مطلب را كشف كنم ، ولی اجمالا می‏داند
كه حوادث بزرگی [ در انتظار اوست ، چنانكه ] از نهج‏البلاغه چنين استفاده‏
می‏شود : « كم اطردت الايام ابحثها عن مكنون هذا الامر ، فابی الله الا اخفاءه »

(نهج‏البلاغه ، خطبه . 147  )   

خيلی كوشش كردم كه سر و باطن اين كار را بدست آوردم ،

 ولی خدا ابا كرد جز اينكه آن را اخفا كند .
خودش اذان صبح را می‏گفت . نزديك طلوع صبح بود كه بالای مأذن رفت و
ندای " الله اكبر " را بلند كرد ، اذان را كه گفت ، با سپيده دم‏
خداحافظی كرد . گفت : ای صبح ! ای سپيده دم ! ای فجر ! از روزی كه علی‏
چشم به اين دنيا گشوده ، آيا روزی بوده است كه تو بدمی و چشم علی در
خواب باشد ؟ يعنی ديگر بعد از اين ، چشم علی برای هميشه خواب خواهد
رفت . وقتی [ از مأذن ] پائين می‏آيد ، می‏گويد :

خلوا سبيل المؤمن المجاهد

فی الله ذی الكتب وذی المشاهد

فی الله لايعبد غيرالواحد

ويوقظ الناس الی المساجد

(  مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص . 310 )
راه اين مؤمن مجاهد را باز كنيد ( خودش را به عنوان يك مؤمن مجاهد
توصيف می‏كند . )
اهل بيتش اجازه ندارند از جای خود حركت كنند . علی گفته بود كه پشت‏
سر اين صيحه‏ها ، نوحه‏هايی هست . علی القاعده زينب ، ام كلثوم و بقيه‏
اهل بيت ، همه بيدار ، ولی نگران و ناراحت ، كه امشب چه پيش خواهد
آمد ؟ يك وقت فريادی همه را متوجه خود كرد و صدايی در همه جا پيچيد :
« تهدمت و الله اركان الهدی ، و انطمست 

اعلام التقی ، و انفصمت العروش الوثقی ، قتل ابن عم المصطفی ، قتل الوصی‏
المجتبی ، قتل علی المرتضی ، قتله اشقی الاشقياء »
و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم

 

( پایان جلسه دوم  )

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir