انسان كامل اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری ( قسمت دوم )
جلسه سوم : " درد انسان " از ديدگاههای مختلف
فهرست مطالب :
|
|
|
|
|
" درد انسان " در كلام اميرالمؤمنين
|
تمثيل مولوی
|
درد انسان نسبت به خلق خدا
|
نظر اسلام
|
درد مطلوب
|
|
|
|
v " درد انسان " در كلام اميرالمؤمنين
چقدر زيبا میگويد اميرالمؤمنين علی ( ع ) وقتی كه با كميل بن زياد نخعی به صحرا میرود . كميل میگويد همين كه به صحرا رسيديم و ديگر كسی در آنجا نبود ، علی ( ع ) آه عميقی كشيد « فلما اصحر تنفس الصعداء » بعد فرمود : " « يا كميل بن زياد ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها ، فاحفظ عنی ما اقول لك » " دل انسان به منزله ظرف است ، بهترين ظرفها آن است كه ظرفيتش بيشتر باشد يا بهتر [ مظروف را [ نگهداری كند . گوش كن آنچه را كه من به تو میگويم . اول مردم را به سه قسمت تقسيم میكند كه اينها محل بحث من نيست تا در اواخر ، شكايت میكند كه : افسوس ! افراد صاحبسری نيستند كه من آنچه را كه در دل دارم ، بتوانم به آنها اظهار كنم . بعد میگويد :
ولی اينچنين هم نيست كه هيچكس نباشد ، هميشه در همه زمانها افرادی [ اينچنين ] هستند . « اللهم بلی لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهرا مشهورا او خائفا مغمورا » تا آنجا كه میفرمايد : « هجم بهم العلم علی حقيقة البصيرش » علم حقيقی در نهايت بصيرت بر آنها هجوم آورده است و به مقام يقين كامل رسيدهاند
|
« و باشروا روح اليقين ، و استلانوا ما استوعره المترفون ، و انسوا بما استوحش منه الجاهلون » به روح يقين اتصال پيدا كردهاند و فاصلهای با روح يقين ندارند . آن چيزهايی كه برای اهل ترف و ماده پرستها خيلی سخت است ، برای آنها رام و نرم است ، آنچه برای نادانها مايه وحشت است يعنی خلوت با حق ، برای آنها مايه انس است « و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی » (نهجالبلاغه ، حكمت . 147)
اينها در دنيا با مردم همراهند ولی با روحهايی كه مجذوب [ عالم ] بالا هستند
. در عين اينكه در اين دنيا هستند ، در اين دنيا نيستند ، در حالی كه
در اين دنيا هستند ، در دنيای ديگری هستند .
دردهای علی و به تعبير ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی و مناجاتهای علی يك مسئله بسيار واضح و روشنی است . كارش در عبادت به جائی میرسد كه آنچنان از خود بیخود میشود و گرم محبوب و معشوقش میشود كه از آنچه در اطراف او میگذرد بیخبر است ، حتی اگر تيری را از بدنش بيرون بكشند . اين درد انسان است ، يعنی درد جدائی از حق ، و آرزو و اشتياق تقرب به ذات او و حركت به سوی او و نزديك شدن به او . تا انسان به ذات حق نرسد ، اين دلهره و اضطراب از بين نمیرود و دائما اين حالت برای او هست . اگر انسان خود را به هر چيز سرگرم كند ، آن چيز سرگرمی است ، حقيقت چيز ديگر است ، قرآن اين مطلب را به اين تعبير میگويد : " « الا بذكر الله تطمئن القلوب »" (سوره رعد ، آيه . 28 ) بدانيد فقط
|
و فقط دلها با يك چيز از اضطراب و دلهره و ناراحتی ، آرام میگيرد ، اين درد بشر به وسيله يك چيز است كه آرامش پيدا میكند و آن ، ياد حق و انس با ذات پروردگار است . عرفا بيشتر روی اين درد تكيه كردهاند و ديگر به درد ديگری توجه ندارند و يا بگوئيم كمتر توجه دارند .
v تمثيل مولوی
داستانی را مولوی ذكر میكند كه البته تمثيل است . میگويد مردی بود كه هميشه با خدای خودش راز و نياز میكرد و داد " الله ، الله " داشت . يك وقت شيطان بر او ظاهر شد و او را وسوسه كرد و كاری كرد كه اين مرد برای هميشه خاموش شد . به او گفت : ای مرد ! اين همه كه تو " الله ، الله " میگويی و سحرها با اين سوز و درد خدا را میخوانی ، آخر يك دفعه هم شد كه تو لبيك بشنوی ؟ تو اگر به در هر خانهای رفته بودی و اين همه فرياد كرده بودی ، [ لااقل ] يك دفعه در جواب تو " لبيك " میگفتند . اين مرد به نظرش آمد كه اين حرف ، منطقی است . دهانش بسته شد و ديگر " الله ، الله " نگفت . در عالم رؤيا هاتفی به او گفت : چرا مناجات خدا را ترك كردی ؟ گفت : من میبينم اين همه كه دارم مناجات میكنم و با اين همه درد و سوزی كه دارم ، يك بار هم نشد در جواب ، به من لبيك گفته شود . هاتف به او گفت : ولی من مأمورم از طرف خدا جواب را به تو بگويم : " آن الله تولبيك ماست " .
نی كه آن الله تو لبيك ماست
|
آن نياز و سوز و دردت ، پيك ماست
|
|
تو نمیدانی كه همين درد و سوزی كه ما در دل تو قرار داديم و همين عشق و شوقی كه در دل تو قرار داديم ، خودش لبيك ماست . چرا علی ( ع ) در دعای كميل میفرمايد : " « اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء » " خدايا آن گناهانی كه سبب میشود دعا كردن من حبس شود و درد دعا كردن و مناجات كردن از من گرفته شود ، بيامرز . اين است كه میگويند دعا برای انسان ، هم مطلوب است و هم وسيله ، يعنی دعا هميشه برای استجابت نيست ، اگر استجابت هم نشود ، استجابت شده است . دعا خودش مطلوب است .
v درد انسان نسبت به خلق خدا
گروهی ديگر در موضوع درد انسان كه آن را ارزش ارزشها تلقی میكنند ، متوجه امر ديگری شدهاند : درد انسان نسبت به خلق خدا ، نه درد انسان نسبت به خدا . میگويند معيار انسانيت انسان به اين است كه درد ديگران را داشته باشد ، يعنی ناراحتيهايی كه متوجه ديگران است و هيچ به شخص او مربوط نيست ، در او درد ايجاد میكند ، او غمخوار ديگران است . به قول سعدی :
من از بينوائی نيم روی زرد
|
غم بينوايان رخم زرد كرد
|
اگر درد ديگران و غمخوارگی در كسی پيدا شد ، از گرسنگی ديگران خوابش نمیبرد . گرسنگی برای خودش از گرسنگی ديگران آسانتر است ، اگر خاری در پای ديگران فرو رود ، مثل اين است كه در چشم او فرو رفته است . میگويند اين درد انسان است ، دردی است كه به انسان ، شخصيت و ارزش میدهد و اين
|
است منشأ همه ارزشهای انسانی . امروز میبينيم آنهايی كه دائما میگويند فلان مسئله ، انسانی است ، اصلا انسانيت را جز در اينجا در جای ديگر پياده نمیكنند . هر چيزی كه باز گشتش به احساس مسئوليت انسان و درد انسان [ در قبال [ انسانهای ديگر باشد ، آن را انسانی میدانند و هر چيز ، غير از اين باشد آن را انسانی نمیدانند . باز اين هم محو شدن ارزشها در يك ارزش ديگر است .
v نظر اسلام
آيا از نظر معيارهای اسلامی ، انسان كسی است كه درد ديگران را داشته باشد ؟ يا كسی است كه فقط درد خدا را داشته باشد ؟ از نظر معيارهای اسلامی ، انسان كسی است كه درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد ، درد انسانهای ديگر را هم دارد . ببينيد قرآن ] درباره درد ديگران داشتن ] چگونه سخن میگويد . قرآن راجع به پيغمبر اكرم ( ص ) میفرمايد : " « فلعلك باخع نفسك علی اثارهم ان لم يؤمنوا بهذا الحديث اسفا »" (سوره كهف ، آيه . 6 ) پيغمبر آنچنان برای هدايت و سعادت مردم ونجات آنان از اسارتها و گرفتاريهای دنيا و آخرت حريص است كه میخواهد خود را هلاك كند . خطاب میرسد كه چه خبر است ؟ مثل اينكه تو میخواهی خودت را به خاطر مردم تلف كنی . " « طه 0 ما انزلنا عليك القران لتشقی 0 الا تذكرش لمن يخشی »" (سوره طه ، آيات 1 تا . 3 ) .
|
در آيهای ديگر میفرمايد : " « لقد جائكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم » " (سوره توبه ، آيه . 128 ) . ببينيد تعبير قرآن چقدر عجيب و عالی است : مردم ! پيامبری از ميان شما و از جنس شما برای شما آمده است ، اولين خصوصيتش اين است كه « عزيز عليه ما عنتم » ) عنت يعنی مشقت ، رنج ، ناراحتی ) رنجهای شما بر او ناگوار است و او درد شما را دارد . پس مسلمان كيست ؟ مسلمان كسی است كه هم درد خدا را داشته باشد و هم درد خلق خدا را . « حريص عليكم »قرآن تعبير " حريص " را بكار برده است . گاهی بعضی پدرها كه میخواهند بچههايشان ملا بشوند ، آنقدر [ در اين خواسته ] افراط میورزند كه میگويند فلانكس حريص است به اينكه بچهاش باسواد بشود ، مثل آدمی كه حريص مال دنياست ، درست مثل آدمی كه پول پرست و حريص جمع آوری پول است ، پيغمبر حريص نجات مردم است ، حريص بهبود بخشيدن به دردهای مردم است . اين میشود درد خلق داشتن . مگر خود علی ( ع ) اين تعبير را نمیكند ؟ مگر تعبير " درد " مال خود او نيست ؟ داستان معروفی است كه مكرر شنيدهايد : در بصره ، عثمان بن حنيف در يك مجلس ميهمانی شركت كرده است . در آن مجلس ميهمانی چه خبر بوده است ؟ العياذبالله مشروب بوده ؟ نه . قمار بوده ؟ نه . فسق و فجوری بوده ؟ نه . پس چه بوده ؟ گناه عثمان بن حنيف اين بوده كه در يك مجلس صد درصد اشرافی شركت كرده ،
|
يعنی از فقرا كسی در آن مجلس نبوده است (چيزی كه ما اصلا امروز اينجور چيزها
را درد احساس نمیكنيم ، يعنی كمك كسی نمیگزد . ) .
به علی ( ع ) خبر میرسد كه نماينده و حاكم شما در مجلسی شركت
كرده است كه در آن مجلس ، اغنيا و پولدارها و اشراف وجود داشتهاند
ولی از فقرا كسی در آنجا نبوده است . علی ( ع ) میفرمايد
: " « و ما ظننت انك تجيب الی طعام قوم عائلهم مجفو و غنيهم مدعو » "
عثمان بن حنيف ! من باور نمیكردم كه تو دعوت بر سفرهای را بپذيری كه اغنيا را در آنجا دعوت كرده باشند ولی فقرا را دعوت نكرده باشند و آنها پشت درمانده باشند . بعد علی ( ع ) شروع به گفتن دردهای خودش میكند تا میرسد به آنجا كه راجع به خودش میگويد : ²و لو شئت لاهتديت الطريق الی مصفی هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز » . علی ( ع ) خليفه است . میگويد اگر من بخواهم ، امكانات برايم فراهم است ، بهترين خوردنيها و نوشيدنيها و بهترين پوشيدنيها و هرچه كه بخواهم برای من فراهم است . « و لكن هيهات ان يغلبنی هوای ، و يقودنی جشعی الی تخير الاطعمة » هيهات هيهات كه من چنين كنم ، محال است كه من مهار خود را به دست حرص و هوای نفسم بدهم . حال چرا [ علی ( ع ( اينگونه میگويد ] ؟ مگر خدا اين نعمتها را حرام كرده است ؟ علی ( ع ( توضيح میدهد تا كسی خيال نكند لباس خوب پوشيدن حرام است ، عسل مصفی خوردن حرام است . نه ، مسئله ديگری است ، اينها حرام نيست ، حلال است. « و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له فی القرص ، و لا عهد له بالشبع » اگر من اينجا شكم خود را سير كنم ، شايد در عراق و
|
كوفه و يمامه و سواحل خليجفارس و در حجاز ، كسانی باشند كه اميد به اين يك قرص نان را هم نداشته باشند . « او ابيت مبطانا و حولی بطون غرثی و اكباد حری » آيا من شكم سير بخوابم و در اطرافم شكمهائی گرسنه و جگرهايی تشنه باشد ؟ آيا من آنجور باشم كه شاعر میگويد :
و حسبك داء ان تبيت ببطنة
|
و حولك اكباد تحن الی القد
|
يعنی اين درد ( داء ) تو را بس كه شكم سير بخوابی و در اطرافت شكمهائی گرسنه وجود داشته باشد . به اين میگويند درد خلق خدا . اين را میگويند معيار انسانيت ، و به تعبير صحيحتر مادر دوم ارزشها . سپس میفرمايد : « اقنع من نفسی بان يقال اميرالمؤمنين و لا اشاركهم فی مكاره الدهر » ؟ )نهجالبلاغه ، نامه . 45 ( آيا من به لقب و اسم قناعت كنم ؟ آيا به لقبی كه به
من میدهند و " يا اميرالمؤمنين ، يا اميرالمؤمنين " میگويند و مرا امير مؤمنان و خليفه میخوانند و به اينكه مرا به عنوان رئيس يك مملكت اسلامی كه بيشترين معموره عالم را گرفته است [ خطاب میكنند ] ، قناعت كنم و برخود نام اميرالمؤمنين بگذارم و با مؤمنان در سختيهای روزگار شركت نداشته باشم ؟ « و لا اشاركهم فی مكاره الدهر » ؟ ببينيد همه سخن [ در اينجا ] از همدردی است ، از درد ديگران را احساس كردن است .
v درد مطلوب
حال از شما میپرسم آيا بهتر است آدم ، لخت باشد ،
|
اعضايش كرخ باشد و راحت باشد و يا بهتر است حساس باشد و اين درد را درك كند ؟ اين دردی است كه در عين حال ، لذيذ هم هست ، چون دردی كه برای ديگران باشد ، هميشه لذيذ است . اين مطلب چه رازی دارد ؟ خدا خودش میداند . همچنانكه درد ديگران داشتن لذيذ است ، درد هجران حق هم لذيذ است . بوعلی در اشارات درباره اين مسئله كه گاهی يك چيز درد هست ، ولی در عين اينكه درد است لذيذ است ، مثال میآورد
(خود بوعلی میگويد كه اين مثال ، مثال دوری است . ) .
میگويد اين نوع درد نظير خارش بدن است كه بدن خارش میكند و
سوزش دارد و انسان وقتی خارش میدهد ، [ محل خارش ] درد میكند
و در عين اينكه درد میكند ، خوشش میآيد . اين درد ، درد تلخی نيست . اين درد ، دردی است كه جان را میسوزاند ، اشك را جاری میكند اما غم محبوب است ، غم مطلوب است . انسان از يك سلسله غمها هميشه فرار میكند ، ولی چطور میشود كه اگر به ما بگويند مجلس ذكر مصيبت امام حسين ( ع ) برقرار است و مجلس خيلی باحالی است ، میخواهيم به آنجا برويم ؟ انسان تا دلش نسوزد و درد نگيرد ، اشك نمیريزد ولی در عين حال انسان دلش میخواهد به اين مجلس باحال برود ، اين درد را احساس كند و اين اشك را بريزد ، وقتی اين قطرات اشك میريزد ، انسان صفائی را احساس میكند كه آن درد ، ديگر در مقابل اين ، چيزی نيست ، اين است درد انسانيت . خوشا به حال آن تنها و بدنهائی كه روحهاشان فقط درد تن
|
خودشان را احساس میكنند و خوشا به حال آن بدنی كه روحش فقط درد بدنش را احساس میكند ، چون آن روح دائما در فكر اين است كه ناراحتيهای اين بدن را از بين ببرد . ولی دشوار است حال آن بدنی كه روحش ، تنها روح خودش نيست ، روح همه بدنهاست . يك روح ، درد همه را به تنهايی احساس میكند . اين بدن است كه مجبور است با وجود فراهم بودن همه امكانات ، با دو لقمه نان جو بسازد برای اينكه مبادا در حجاز يا يمامه يك " نان جوخور " پيدا شود . اين بدن است كه بايد كفش وصلهدار بپوشد برای اينكه با روحی مانند روح علی ( ع ) توأم باشد . شاعر عرب میگويد :
و اذا كانت النفوس كبارا
|
تعبت فی مرادها الاجسام
|
روحها وقتی بزرگ شد ، وای به حال آن بدنها ! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس كرد ، كارش به آنجا میكشد كه مجازات میبيند ، برای چه ؟ برای غافل ماندن از حال يك بيوه زن و چند يتيم . ميان كوچه ، زنی را میبيند كه مشك به دوش گرفته است ، نگاه میكند . علی ( ع ) آدمی نيست كه بیتفا وت از كنار اين مناظر بگذرد . علت ندارد كه يك زن خودش آب كشی كند ، حتما كسی را ندارد يا كسی دارد ولی او به حال اين زن نمیرسد . فورا خودش جلو میرود ، نمیگويد آی شرطه ! آی پاسبان ! آی نوكر ! آی غلام ! آی قنبر ! تو بيا ، خودش جلو میرود . با كمال ادب میگويد : خانم ! اجازه میدهيد شما را كمك دهم و من مشك آب را به دوش بكشم ؟ اين زحمت را به من بدهيد . آن زن میگويد خدا پدر تو را بيامرزد . به خانه آن بيوه زن میرود . همين كه مشك را زمين میگذارد ، استفسار میكند كه ممكن است برای من
|
توضيح بدهيد كه چرا خودتان آب كشی میكنيد ؟ شايد مردی نداريد ؟ میگويد بله ، اتفاقا شوهر من در ركاب علی بن ابیطالب كشته شد . من هستم و چند تا يتيم . اين كلمه را كه میشنود ، سرتاپايش آتش میگيرد . نوشتهاند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت ، تا صبح خوابش نبرد . صبح ، نان و گوشت و خرما و پول با خودش برمیدارد و با عجله میرود و در خانه همان زن را میزند . میگويد كيستی ؟ میفرمايد : من همان برادر مؤمن ديروز تو هستم . به سرعت گوشتها را كباب میكند و به دست خودش در دهان يتيمها میگذارد و يتيمها را روی زانو مینشاند و [ آهسته ] به آنها میگويد كه از تقصير علی كه از شما غافل مانده بگذريد . آنگاه تنور را آتش میكند . وقتی سر تنور میرود ، صورتش را به آتش نزديك میكند ، حرارت آتش را احساس میكند ، [ با خود میگويد : ] علی ! حرارت آتش دنيا را بچش و آتش جهنم يادت بيايد ، تا ديگر از حال مردم غافل نمانی . بدنی كه بايد جور بكشد اينطور است ، بدنی كه روحش روح همه مردم است ، اينطور است . باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله . خدايا تو را قسم میدهيم به حقيقت علی بن ابیطالب كه درد اسلام را در دل ما ايجاد كن . عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . درد محبت ، و معرفت و طاعت و عبادت خودت را در دلهای ما قرار بده . احساس همدردی با خلق خودت را در ما ايجاد بفرما . ما را از پرتو نور ولايت علی ( ع ) بهرهمند بفرما . ما را پيرو واقعی آن بزرگوار قرار بده . دلهای ما را به نور ايمان ، منور بگردان . ما را با حقايق اسلام آشنا بفرما . و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم
( پایان جلسه سوم )
|