انسان كامل اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری ( قسمت دوم )
جلسه اول : عيوب روحی و روانی انسان
فهرست مطالب
عيبهای جسمی و روانی
|
آفات روح انسان
|
نمونهای از بيماری حسد
|
انسان مسخ شده
|
رمضان ، ماه انسان سازی
|
v عيبهای جسمی و روانی
آيا انسان سالم و انسان معيوب هم داريم ؟ سلامت و عيب گاهی مربوط به تن انسان است . شكی نيست كه بعضی انسانها از نظر جسمی سالمند
و بعضی معيوب و مريض ، مثلا نقص عضوی دارند : نابينا ، كرو يا افليج هستند
و امثال اينها . ولی اينها مربوط به شخص انسان است . هيچ توجه داريد كه اگر انسانی كور باشد ، كر باشد ، افليج باشد ، بد شكل باشد ، كوتاه قد باشد ، شما اينها را برای او از نظر فضيلت و شخصيت و انسانيت ، نقصی نمیشماريد . مثلا سقراط ، فيلسوف يونان كه او را به اصطلاح " تالی تلو پيغمبران " حساب میكنند ، يكی از بدشكلترين مردم دنيا بود ، ولی هيچكس بد شكلی را برای سقراط به عنوان يك انسان ، عيب نمیگيرد . يا مثلا " ابوالعلاء معری " (احمدبن عبدالله بن سليمان شاعر و لغوی معروف عرب
كه در چهار سالگی به سبب آبله نابينا شد ) و " طه حسين " (اديب و
محقق معاصر مصری كه در سن سه سالگی نابينا گرديد ] ) كور بودهاند ، آيا
اين كوری كه نقصی در جسم و شخص اين افراد است به عنوان يك نقص در
شخصيت اين افراد شمرده میشود ؟ نه ، اينچنين نيست . اين مطلب دليل
بر اين است كه انسان دو چيز دارد : " شخصی " دارد و " شخصيتی " ، تنی
دارد و روحی ، جسمی دارد و روانی . حساب روان از حساب جسم جداست .
اين كسانی كه خيال میكنند روان انسان ، صد درصد تابعی از جسم اوست ،
اشتباهشان همين جاست . اساسا آيا روان انسان میتواند بيمار باشد ،
در حاليكه جسم او سالم است ؟ اين خودش يك مسئلهای است .
بنابر نظر كسانی كه منكر اصالت روح هستند و تمام خواص روحی را اثر
مستقيم و بلاواسطه سلسله اعصاب انسان میدانند ، اساسا روان ، حكمی
ندارد ، همه چيز تابع جسم است . [ از نظر اينها ] اگر روان بيمار باشد ، حتما
جسم بيمار شده كه روان بيمار است و بيماری روانی همان بيماری جسمی
است . خوشبختانه امروز ، بيشتر اين مطلب ثابت شده است كه ممكن است
انسان از نظر جسم ، از نظر تعداد گلبولهای سفيد و قرمز خون ، ويتامينها و از نظر متابوليسم (به معنای سوخت و ساز ) بدن [ و همه جهات جسمی
ديگر [ و حتی از نظر پزشك اعصاب ، سالم سالم باشد ، و در عين حال
از نظر روانی بيمار باشد . چطور بيمار باشد ؟ مثلا به قول امروزيها
" عقده روانی " داشته باشد . واقعا علم امروز به آدمی كه عقده روانی دارد ،
" بيمار " میگويد ، يعنی در دستگاه روانی او اختلال پيدا شده است بدون اينكه
اختلالی در دستگاه جسمی او پديد آمده باشد و لهذا اين نوع بيماريها را از راه
جسم [ نمیتوان درمان كرد ، يعنی ] راه معالجه اين بيماران روانی دواهای
مادی نيست ،( البته بعضی از بيماريهای روانی هست كه مربوط به اختلالات
جسمی است ، مثل كسانی كه به واسطه ضعف اعصاب دچار ترس و وحشت
میشوند . مقصود من برخی از بيماريهای روانی است . )
مثل كسی كه دارای عقده روانی " تكبر " است . امروز ثابت شده است كه تكبر ، واقعا بيماری است ، واقعا اختلال روحی و روانی است ، ولی آيا میشود يك دارو برای تكبر در داروخانه پيدا كرد ؟ آيا میشود انسان يك قرص بخورد و تكبرش از بين برود و تبديل به يك انسان متواضع شود ؟ آيا میشود به يك انسان قسی القلب و جلاد مثل شمربن ذی الجوشن يك آمپول بزنند و يا يك قرص به او بدهند تا تبديل به يك انسان عطوف ، مهربان و با شفقت و رحمت شود ؟ نه ، [ امكان ] معالجه برای او هست ولی معالجه او ، راه ديگری دارد . حتی گاهی بيماری جسمی از راه روانی معالجه میشود ، همچنانكه گاهی بيماری روانی از راه جسم معالجه میشود . مثلا يك بيماری ، واقعا جسمی است ولی با يك سلسله تلقينها و تقويتهای روحی كه اينهم خودش داستانی دارد و يك مسأله عجيبی است [ معالجه میشود . اين مطلب ] جزء دلايل قاطع بر اين است كه واقعا انسان ، موجودی است مركب از تن و روان ، و روان انسان از تن استقلال دارد و يك تابع مطلق از تن نيست ، همچنانكه تن ، تابع مطلق از روان نيست ، اين دو در يكديگر اثر دارند . به قول حكما : النفس والبدن يتعا كسان ايجابا و اعدادا بدن در روان اثر میگذارد و روان در بدن ، و بدن كار مستقل از روان انجام میدهد و روان هم كار مستقل از تن انجام میدهد . اين خودش دليل بر اين است كه دستگاه روانی انسان ، خود يك دستگاه مستقل است . ما در صحبت از انسان كامل قبل از اينكه وارد [ اصل ] بحث شويم ، سخن از انسان سالم و انسان معيوب آورديم . اين مقدمه لازم
بود [ تا روشن شود كه مقصود ما ] عيب و سلامت مربوط به جسم نيست ، نمیخواهيم بحث پزشكی كنيم كه انسانی صد درصد سالم است كه اگر برود " چكاپ " كند ، معلوم میشود همه جهازات بدنش سالم است ، اين بحث به ما مربوط نيست ، ما اساسا به بدن ، كاری نداريم . پس واقعا ممكن است انسان از نظر روانی ، بيمار و معيوب باشد ، همچنانكه
ممكن است از اين نظر سالم باشد . قرآن اين اصل را پذيرفته است ، میفرمايد :
" « فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا »" (سوره بقره ، آيه . 10 )
در دل و روحشان بيماری است ، نمیفرمايد مثلا چشمشان بيمار است .
قلبی كه قرآن میگويد غير از قلب پزشكیای است كه [ برای درمان آن ]
لازم است به طبيب قلب مراجعه كنيم . " قلب " در قرآن يعنی همان روح
و روان انسان . درباره قرآن میفرمايد : " « و ننزل من القران ما هو شفاء
و رحمة للمؤمنين »" (سوره اسراء ، آيه . 82 ) ما قرآن را برای شفا و
رحمت ، برای مؤمنين فرستاديم . قرآن ، شفای مؤمنين است . اميرالمؤمنين میفرمايد : " « الا و ان من البلاء الفاقة » " از جمله بلايا و شدايد فقر است " « و اشد من الفاقة مرض البدن » " و از فقر بدتر ، مريضی بدن است " « و اشد من مرض البدن مرض القلب » "
(نهجالبلاغه ، حكمت . 388 ) و از بيماری تن بدتر و شديدتر ، بيماری دل و قلب انسان است . يكی از برنامههای قرآن ، ساختن انسان سالم است و ماقبل از
آنكه بخواهيم توقع اين را داشته باشيم كه انسان كامل باشيم يا به
انسان كامل نزديك باشيم ، بايد خود را از اين نظر كه اساسا " انسان
سالم " يا " انسان معيوب " هستيم ، [ به خوبی بشناسيم]
v آفات روح انسان
به طور اجمال ريشههای اصلی آنچه كه روح انسان را آفت زده میكند برايتان عرض میكنم . از نظر روانشناسی ، محروميتها منشأ بيماريهای
روانی میشود ، يعنی منشأ بسياری از عقدههای روانی و بيماريهای
روانی انسان ، احساس مغبونيتها و محروميتهاست . میدانيد كه فرويد
به طور افراط تكيهاش روی اين موضوع است ، خصوصا در امر جنسی .
به هر حال اين خود يك مسئله اساسی است كه محروميتهای انسان
در او ايجاد بيماريهائی میكند .
اين كينه چيست كه وقتی انسان احساس میكند نسبت به كسی
حقد و كينه دارد ، دلش میخواهد از او انتقام بگيرد و تا او را به خاك و
خون نكشد نمیتواند آرام گيرد ؟
اين حس انتقامجويی در انسان چيست ؟ آدم حسود وقتی خير و نعمتی را در ديگران میبيند ، همه آرزويش اين است كه از او سلب نعمت شود ، درباره خودش فكر نمیكند . انسان سالم ، " غبطه " دارد نه " حسد " . او هميشه درباره خودش فكر میكند كه جلو بيفتد . اگر يك انسان هميشه در فكر اين باشد كه خودش جلو بيفتد ،
سالم است ، اين ، دليل بر عيب نيست ، اما اگر كسی هميشه در اين
انديشه است كه ديگری عقب بيفتد بيمار است ، مريض است . حتی شما
میبينيد كه گاهی آدمهای حسود به مرحلهای میرسند كه حاضرند به
خودشان صد درجه صدمه بزنند ، بلكه به ديگری پنجاه درجه صدمه وارد شود .
v نمونهای از بيماری حسد
داستان خيلی معروفی در كتب تاريخ نقل میكنند : در زمان يكی از خلفا ، مرد ثروتمندی غلامی خريد . از روز اولی كه او را خريد ، مانند يك غلام با او رفتار نمیكرد ، بلكه مانند يك آقا با او رفتار میكرد . بهترين غذاها را به او میداد ، بهترين لباسها را برايش میخريد ، وسائل آسايش او را فراهم میكرد و درست مانند فرزند خود با او رفتار میكرد ، گوئی پرواری برای خودش آورده است . غلام میديد كه اربابش هميشه در فكر است ،
هميشه ناراحت است . بالاخره ارباب حاضر شد او را آزاد كند و سرمايه
زيادی هم به او بدهد . يك شب درد دل خود را با غلام در ميان گذاشت و
گفت : من حاضرم تو را آزاد كنم و اين مقدار پول هم بدهم ، ولی میدانی
برای چه اينهمه خدمت به تو كردم ؟ فقط برای يك تقاضا ، اگر تو اين تقاضا را انجام دهی هر چه كه به تو دادم حلال و نوش جانت باشد ، و بيش از اين هم به تو میدهم ولی اگر اين كار را انجام ندهی من از تو راضی نيستم . غلام گفت : هر چه تو بگوئی اطاعت میكنم ، تو ولی نعمت من هستی و به من حيات دادی . گفت : نه ، بايد قول قطعی بدهی ، میترسم اگر پيشنهاد كنم ، قبول نكنی . گفت : هر چه میخواهی پيشنهاد كنی بگو ، تا من بگويم " بله " . وقتی كاملا قول گرفت ، گفت : پيشنهاد من اين است كه در
يك موقع و جای خاصی كه من دستور میدهم ، سر مرا از بيخ ببری . گفت : آخر چنين چيزی نمیشود . گفت : خير ، من از تو قول گرفتم و بايد اين كار را انجام دهی . نيمه شب غلام را بيدار كرد ، كارد تيزی به او داد ، و با هم به پشت بام يكی از همسايهها رفتند . در آنجا خوابيد و كيسه پول را به غلام داد و گفت : همينجا سر من را ببر و هر جا كه دلت میخواهد برو . غلام گفت : برای چه ؟ گفت : برای اينكه من اين همسايه را نمیتوانم ببينم . مردن برای من از زندگی بهتر است . ما رقيب يكديگر بوديم و او از من پيش افتاده و همه چيزش از من بهتر است . من دارم در آتش حسد میسوزم ، میخواهم قتلی به پای او بيفتد و او را زندانی كنند . اگر چنين چيزی شود ، من راحت شدهام . راحتی من فقط برای اين است كه میدانم اگر اينجا كشته شوم ، فردا میگويند جنازهاش در پشت بام رقيبش پيدا شده ، پس حتما رقيبش او را كشته است ، بعد رقيب مرا زندانی و سپس اعدام میكنند و مقصود من حاصل میشود ! غلام گفت : حال كه تو چنين آدم احمقی هستی ،
چرا من اين كار را نكنم ؟ تو برای همان كشته شدن خوب هستی . سر او را
بريد ، كيسه پول را هم برداشت و رفت . خبر در همه جا پيچيد . آن مرد
همسايه را به زندان بردند ، ولی همه میگفتند اگر او قاتل باشد ، روی
پشت بام خانه خودش كه اين كار را نمیكند ، پس قضيه چيست ؟ معمائی
شده بود . وجدان غلام او را راحت نگذاشت ، پيش حكومت وقت رفت و حقيقت
را اينطور گفت : من به تقاضای خودش او را كشتم . او آنچنان در حسد
میسوخت كه مرگ را بر زندگی ترجيح میداد . وقتی مشخص شد قضيه از
اين قرار است ، هم غلام و هم مرد زندانی را آزاد كردند .
پس اين يك حقيقتی است كه واقعا انسان به " بيماری حسد " بيمار میشود . قرآن میفرمايد : " « قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها » " ( سوره شمس ، آيات 9 و . 10) اولين برنامه قرآن تهذيب نفس است ،
تزكيه نفس است ، پاكيزه كردن روان از بيماريها ، عقدهها ، تاريكيها ،
ناراحتيها ، انحرافها و بلكه از مسخ شدنهاست .
v انسان مسخ شده
مسئله مسخ شدن خيلی مهم است . مسخ يعنی چه ؟ شنيدهايد كه میگويند
در ميان امم سالفه مردمی بودند كه در اثر اينكه مرتكب گناهان زياد شدند ، مورد نفرين پيغمبر زمان خود واقع ، و مسخ شدند ، يعنی به يك حيوان تبديل شدند ، مثلا به ميمون ، گرگ ، خرس و يا حيوانات ديگر . اين را " مسخ " میگويند . حال ، اين مسخ به چه صورت است ؟ آيا " انسانها مسخ شدند " . يعنی واقعا حيوان شدند ؟ توضيحش را عرض میكنم : يك مطلب] مسلم است ] و آن اين است كه انسان اگر فرضا از نظر جسمی مسخ نشود تبديل به يك حيوان نشود به طور يقين از نظر روحی و معنوی ممكن است مسخ شود
تبديل به يك حيوان شود و بلكه تبديل به نوعی حيوان شود كه در عالم ،
حيوانی به آن بدی و كثافت وجود نداشته باشد . قرآن از " « بل هم اضل »"
(سوره اعراف ، آيه . 179 ) سخن میگويد ، يعنی از مردمی كه از چهارپا
هم پستتر هستند .
مگر میشود انسان واقعا از نظر روحی تبديل به يك حيوان شود ؟ بله ، چون شخصيت انسان به خصائص اخلاقی و روانی اوست . اگر خصائص اخلاقی و روانی يك انسان ، خصائص و اخلاقی (صفت نسبی است ،
به معنای آنچه مربوط و منسوب به اخلاق است ) يك درنده بود ، خصائص و اخلاقی يك بهيمه بود ، او واقعا مسخ شده است ، يعنی روحش حقيقتا مسخ و تبديل به يك حيوان شده است . جسم خوك با روح آن تناسب دارد و انسان ممكن است تمام خصلتهايش خصلتهای خوك باشد . اگر
انسانی اينگونه باشد ، از انسانيت منسلخ شده و در معنی و باطن و [ نزد ]
چشم حقيقتبين و در ملكوت ، واقعا يك خوك است و غير از اين چيزی نيست . پس انسان معيوب ، گاهی به مرحله انسان مسخ شده میرسد . ما اينها را كمتر میشنويم و شايد بعضی خيال كنند اينها مجاز است و ديرتر باورشان بيايد ، ولی حقيقت است . شخصی میگويد : با امام زينالعابدين ( ع ) در صحرای عرفات بوديم . از آن بالا كه نگاه كردم ، ديدم صحرا از حاجی موج میزند . به امام عرض كردم : ما اكثر الحجيج الحمد لله چقدر امسال حاجی زياد است . امام فرمود : " « ما اكثر الضجيج و اقل الحجيج » " (بحار ، ج 24 ، ص . 124 ) چقدر فرياد
زياد است و چقدر حاجی كم است . آن شخص میگويد من نمیدانم امام
چه كرد و چه بينشی به من داد و چه چشمی را در من بينا كرد كه وقتی به
من گفت حالا نگاه كن ، ديدم صحرايی است پر از حيوان ، يك باغ وحشكامل
كه فقط يك عده انسان هم در لابلای اين حيوانها دارند حركت میكنند .
فرمود : حالا میبينی ؟ باطن قضيه اين است . از نظر اهل باطن و اهل معنی ،
اين مسئله ، امری به واضحی اين چراغهاست ، حال اگر ذهن متجدد ماب
بعضی از ما نمیخواهد قبول كند ، اشتباه میكنيم . در زمان خود ما افرادی
بوده و هستند كه میتوانند حقيقت انسانها را درك كنند و ببينند . انسانی كه مانند يك بهيمه و چهارپا جز خوردن و خوابيدن و جز عمل جنسی ، ] فكر ديگری ندارد ] و فقط در فكر اين است كه بخورد و بخوابد و لذت جنسی ببرد ، اصلا روحش يك چهارپاست و غير از اين چيزی نيست . واقعا باطن چنين انسانی مسخ شده است ، فطرتش مسخ شده است ، يعنی
خصلتهای انسانی كه درباره آن توضيح خواهيم داد و انسانيت ، به كلی از
او گرفته شده است و به جای آنها خودش برای خودش خصلتهای حيوانی و
خصلتهای بهيمهای و درندگی كسب كرده است . در سوره مباركه نبأ میخوانيم :
" « يوم ينفخ فی الصور فتانون افواجا 0 و فتحت السماء فكانت ابوابا
0 و سيرت الجبال فكانت سرابا »" ( سوره نبأ ، آيات 18 تا . 20 )
در روز قيامت مردم گروه گروه مبعوث و محشور میشوند .
مكرر در مكرر پيشوايان دين گفتهاند كه فقط يك گروه از مردم به صورت انسان
محشور میشوند . گروههايی به صورت مورچگان ، گروههايی به صورت
بوزينگان ، گروههايی به صورت عقربها ، گروههايی به صورت مارها و گروههايی
به صورت پلنگها مبعوث میشوند . چرا ؟ مگر ممكن است خدا انسانی را
بیجهت به صورت آنها درآورد ؟ آن كه در دنيا جز گزندگی كاری نداشته و تمام
لذتش آزار رسانی است ، به صورت واقعی خودش كه عقرب است ، محشور
میشود ، و آن كس كه در دنيا كاری جز ميمون صفتی ندارد . در قيامت قطعا
به صورت يك ميمون محشور میشود و كسی كه [ در دنيا مانند [ يك سگ
است ، به صورت يك سگ محشور میشود .
" « يحشر الناس علی نياتهم » " (مسند احمد ، ج 2 ، ص . 392 )
مردم در قيامت مطابق منويات و مقاصد و خواستهها و مطابق
خصلتها و صفات واقعیشان محشور میشوند .
شما در اين دنيا چه هستيد ؟
چه میخواهيد باشيد ؟
چه چيز را میخواهيد ؟
آيا خواستههای شما خواستههای يك انسان است يا خواستههای يك درنده است ؟
يا خواستههای شما خواستههای يك چرنده است ؟
هر چه كه خواسته شما باشد ، شما همان هستيد ، و همان محشور
میشويد كه هستيد . اين است كه ما را از همه پرستشها ، جز خداپرستی
منع میكنند . هر چه را كه ما بپرستيم همان چيز میشويم . اگر پول پرست
شويم ، پول جزء ماهيت ما و جزء وجود ما میشود . اين پول در قيامت ، همان
فلز گداخته است . قرآن به اين موجودهايی كه در دنيا ، اين فلز جزء وجودشان
شده و غير از پرستش اين فلز ، كار ديگری نداشتهاند ، میگويد :
" « الذين يكنزون الذهب و الفضة و لا ينفقونها فی سبيل الله فبشرهم
بعذاب اليم 0 يوم يحمی عليها فی نارجهنم فتكوی بها جباههم و
جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لانفسكم »" ( سوره توبه ، آيات 34 و . 35 ) همين پولها او را در آن دنيا داغ میكنند ،
آتشهای جهنم او هستند ( نگوئيد پول فلزی از بين رفته ،
اسكناس آمده ، در آن دنيا ماهيت همه چيز شكل ديگری دارد ، اسكناسها
هم در آن دنيا به صورت آتشی درمیآيد كه از فلزهای زرد و سفيد ، بيشتر
انسان را آتش میزند . ) . اين يكی از چيزهايی است كه انسان را مسخ
میكند . من در اين جلسه خواستم اجمالا مسئله انسان معيوب و انسان
سالم را طرح كرده باشم . انسان عقدهدار ، انسان معيوب است ، انسانی
كه يك ماده از مواد اين عالم را پرستش میكند نه اينكه مادهای را مورد
استفاده قرار میدهد يك انسان معيوب و يك انسان مسخ شده است .
v برنامه انسانسازی ماه مبارك رمضان
اساسا برنامه ماه مبارك رمضان برنامه انسان سازی است ، يعنی برنامه اين است كه انسانهای معيوب در اين ماه خود را تبديل به انسانهای سالم ، و انسانهای سالم خود را تبديل به انسانهای كامل كنند . برنامه ماه مبارك رمضان برنامه تزكيه نفس است ، برنامه اصلاح معايب و رفع نواقص است ، برنامه تسلط عقل و ايمان و اراده ، بر شهوات نفسانی است ، برنامه دعاست ، برنامه پرستش حق است ، برنامه پرواز به سوی خداست ، برنامه ترقی دادن روح است ، برنامه رقاء دادن روح است . اگر بنا باشد كه ماه مبارك بيايد و انسان سی روز گرسنگی و تشنگی و بیخوابی بكشد و مثلا
شبها تا ديروقت بيدار باشد و به اين مجلس و آن مجلس برود و بعد هم عيد
فطر بيايد ، و با روز آخر شعبان يك ذره هم فرق نكرده باشد ، چنين روزهای برای
انسان اثر ندارد . اسلام كه نمیخواهد همينطور مردم دهانشان را ببندند ،
دهانشان را ببندند يا نبندند [ برای اسلام فرق نمیكند ] ، نه ، با روزه گرفتن
قرار است كه انسانها اصلاح شوند . چرا در روايات ما آمده است كه بسياری
از روزهداران هستند كه حظ و بهره آنها از روزه ، جز گرسنگی چيزی نيست ؟ بستن دهان از غذای حلال برای اين است كه انسان همراه آن سی روز تمرين
كند كه زبان خود را از گفتار حرام ببندد ، غيبت نكند ، دروغ نگويد ، فحش ندهد . باز اين از همان امور معنوی و باطنی و ملكوتی است كه زنی آمد خدمت پيغمبر اكرم ( ص ) در حالی كه روزه داشت . رسول اكرم شير يا چيز ديگری به او تعارف كرد و فرمود : بگير و بخور . گفت : يا رسول الله ! روزه دارم . فرمود : نه ، روزه نداری ، بگير و بخور . گفت : نه ، يا رسول الله ! روزه دارم . باز رسول اكرم اصرار كرد كه بخور گفت : نه ، روزه دارم ، واقعا روزه دارم چون به حساب خودش واقعا روزه داشت ، ولی روزه ظاهری مثل روزههای ما فرمود : تو چگونه روزه داری ، حال آنكه گوشت برادر ( يا خواهر ) مؤمنت را يك ساعت پيش خوردی ( غيبت كردی ) ؟ میخواهی الان به خودت ارائه دهم كه تو گوشت خوردهای ؟ قی كن ! يكدفعه قی كرد و لختههای گوشت [ از دهانش بيرون آمد ] . انسان روزه بگيرد و غيبت كند ، يعنی دهان جسم خودش را از غذای حلال ببندد و دهان روح خود را برای غذای حرام باز كند . چرا به ما گفتهاند يك دروغ كه انسان بگويد تعفنی از
دهان او بلند میشود كه تا هفت آسمان (منظور ، اين آسمانهای ظاهری
نيست ، بلكه بطون و ملكوت عالم است. ) ، فرشتگان را متأذی میكند ؟ آنوقت میگويند چرا انسان وقتی در جهنم است ، اينقدر جهنم عفونت دارد ، عفونت جهنم ، همين عفونتهائی است كه ما خودمان در دنيا ايجاد كردهايم ، همين دروغهائی است كه خودمان میگوئيم . دشنام دادن و همزو لمز كردن
هم همينطور است . تهمت زدن سرور همه اينهاست ، چون تهمت زدن هم [ رذيلت ] دروغ گفتن را دارد و هم [ رذيلت ] غيبت كردن را . چون آدمی كه غيبت میكند ، راست میگويد و بدگوئی میكند و آدمی كه دروغ میگويد ، دروغ میگويد ، ولی بدگوئی كسی را نمیكند ، يك دروغی میبافد و میگويد . ولی آدمی كه تهمت میزند ، در آن واحد ، هم دروغ میگويد و هم غيبت میكند ، يعنی دو گناه كبيره را با يكديگر انجام میدهد . [ آيا صحيح است ] يك ماه رمضان بر ما بگذرد كه در آن ماه ما يك سلسله
تهمتها به يكديگر بسته باشيم ؟ ماه رمضان برای اين است كه مسلمين ،
بيشتر اجتماع كنند ، عبادتهای اجتماعی انجام دهند و در مساجد جمع شوند ،
نه اينكه ماه رمضان وسيله تفرقه قرار گيرد . و لا حول و لا قوت الا بالله العلی العظيم
( پایان جلسه اول )
( ادامه دارد )
منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books |