به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » انسانهای مسخ‏شده ( قسمت اول )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 276 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

 ... أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ

انسانهای مسخ‏شده

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره ملک( بخش چهارم )

( قسمت اول )

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِوَ لَقَدْ کَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَکَيْفَ کانَ نَکِيرِ «18» أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صافَّاتٍ وَ يَقْبِضْنَ ما يُمْسِکُهُنَّ إِلاَّ الرَّحْمنُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ بَصِيرٌ «19» أَمَّنْ هذَا الَّذِي هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ يَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ إِنِ الْکافِرُونَ إِلاَّ فِي غُرُورٍ «20» أَمَّنْ هذَا الَّذِي يَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِي عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ «21»  )ملك / 18 -  21  (

آيات پيش ، همه تذكر به توحيد بود و اينكه خداوند متعال كه اشيا راآفريده است به آفريده‏های خود آگاه است ، و بعد ذكر قسمتی از نعمتهای‏خداوند ، از آن جمله اين كه خدای متعال زمين را برای انسانمحال است كه چنين نباشد ، بلكه اين اراده و عنايت خداوند است كه اين‏نظام را در وضع موجود قرار داده و نگهداری كرده است و می‏كند ، و اگرمشيت الهی تعلق بگيرد كه غير اين باشد ، همين زمين كه اينچنين برای شمايك مركب رهوار و رامی است ، در يك " آن " می‏تواند مانند يك حيوان‏بسيار درنده‏ای دهان باز كند و شما را در خود فرو ببرد . همين آسمان وقسمت مافوق شما كه از آنجا هميشه برای شما نور و رحمت می‏ريزد و منشاخير و رحمت است ، اگر خدای متعال نخواهد چنين باشد و بخواهد عكس اين‏باشد ، بجای اينهمه رحمت ، ممكن است بر شما سنگ از آسمان فرود بيايد . اينها خلاصه‏ای بود از آيات گذشته .

انكار الهی

بعد نكته‏ای را ذكر می‏كند كه در آيه اولی است كه خواندم ، می‏فرمايد : در ميان اقوام گذشته اقوامی بودند كه خدا را ( يا اين حقايق را ) انكاركردند .بعد تعبير عجيبی دارد ، می‏فرمايد : آنها انكار كردند ، حالاببينيد خدا چگونه آنها را انكار كرد .آن مكافاتها و عقوبتها را به تعبير " انكار الهی " ذكر كرده است . آنها اين حقايق را انكار كردند ، ببينيد اين حقايق چگونه آنها را انكار كرد . درواقع نفی كردن است ، منتها نفی كردن در عالم ذهن . وقتی [ اين حقايق را ] می‏گوييد ، سرش رابالا می‏اندازد ، می‏گويد : نه . انكار می‏كند : خير ، چنين نيست ، من نفی‏می‏كنم . ولی وقتی كه حقيقت به سراغ اينها می‏آيد و اينها را نفی و انكارمی‏كند آن را برويد ببينيد . " « و لقد كذب الذين من قبلهم »"مردمی‏كه پيشينيان اينها هم مانند اينها تكذيب و انكار كردند . حالا ببينيدانكار من آنها را ، چگونه بود ، آنها كه نفی می‏كردند ، نفی ما آنها را ، چگونه بود ، نفی ما به اين صورت بود كه ديگر از آنها اثری باقی نماند  .

آيه بعد باز در روال آيات قبل است ، می‏فرمايد : " « اولم يروا الی‏الطير فوقهم صافات و يقبضن ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شی‏ء بصير »"اينها اين مرغها را در بالای سر خودشان در حالی كه بالها را باز كرده‏اند وصاف نگه داشته‏اند و پرواز می‏كنند و گاهی هم بالها را بهم می‏زنند ، نگاه‏نمی‏كنند ؟ يعنی صنع الهی را نمی‏بينند ؟ مقصود از صنع الهی را ديدن در اين‏گونه موارد اين است :

ديدن صنع الهی

خيلی چيزها در عالم هست كه اگر انسان ، ساده آن مطلب را ببيند به‏ نظرش می‏آيد كه غير از اين ديگر چيزی امكان‏پذير نيست . ولی يك وقت‏انسان می‏بيند كه در همين عالم چيزهای ديگری بر ضد آنچه كه وجود داردامكان‏پذير هست اما بدون آنكه آنچه كه بر ضد اين است درواقع مخالف اين‏باشد ، بلكه امری است مافوق اين . حال برايتان مثالی عرض بكنم . من نمی‏دانم اين مطلب حقيقت است يا افسانه ، می‏گويند اول باری كه‏هواپيما پيدا شده بود شخصی به حكيمی از حكيمان قديم ايران كه معلوم می‏شودآن سوال‏كننده هم خودش يك آدم نيمه‏مطلعی بوده و لهذا طرح قضيه را به‏صورت غلط كرده است گفته بود :

شمافيلسوفان مدعی هستيد كه يك جسم ثقيل و سنگين لازمه طبيعتش به طور جبراين است كه توجه به مركز زمين دارد ، و لهذا اگر ما سنگی را در بالا رهاكنيم ، به طرف مركز زمين حركت می‏كند ، يك قطعه آهن را رها كنيم ، به‏طرف مركز زمين حركت می‏كند . گفت بله . گفت : اخيرا يك صنعتی دراروپا پيدا شده است كه اين صنعت نظريه شما را باطل كرده است ، معلوم‏می‏شود كه جسم ثقيل هم می‏تواند آن بالا بايستد بدون اينكه به زمين سقوط كند ( نظير همان كه در جلسه گذشته از ابوعلی سينا و ابوسعيد ابوالخير نقل‏كردم ) . می‏گويند : آن حكيم گفت : چنين چيزی محال است و امكان ندارد . البته طرح اين حرف به اين صورت برای آن حكيم از اول غلط بوده ، چون آن‏چيزی كه آن حكيم گفته محال است الان هم محال است ، يعنی اگر ما يك جسم‏ثقيلی را رها كنيم بدون اينكه يك نيروی مقاومتی در مقابل نيروی ثقل وجودداشته باشد ، محال است سقوط نكند .

گفتيم در آن داستان بوعلی سينا وابوسعيد ابوالخير نيز ابوسعيد همين سوال را مطرح كرد . می‏گويند در حمام ، او با يك قدرت به اصطلاح عرفانی خاص تشت مسی را به طرف بالا انداخت وتشت آنجا ايستاد . گفت : شما حكيمها كه می‏گوييد يك جسم ثقيل اگر بالابرود طبعا بايد بيفتد ، اين چرا نمی‏افتد ؟ بوعلی گفت : ما حكيمهامی‏گوييم بدون قاسر نمی‏ايستد ، يعنی بدون يك قوه ديگری كه بيايد اثر آن‏قوه را خنثی كند ، ولی الان اراده يك عارف مانع سقوط اوست ، الان هم اومی‏خواهد بيفتد پايين ولی فعلا اراده يك مرد كامل مانع افتادن است .

حال ، در مورد هواپيما معلوم است كه اگر يك قوه ديگری به نام قوه‏بخار نباشد كه هواپيما هيچ‏وقت آن بالا نمی‏ايستد . طرح مساله بهاين صورت غلط است . ولی اين نشان می‏دهد كه اگر صنعی و صنعتی در كارباشد ، اگر تدبيری در كار باشد ، آن تدبير می‏تواند با تركيب كردن نيروهاعملی بر ضد عمل نيروی ديگری انجام بدهد . جسم مرغ هم در آسمان چنين‏چيزی‏است ، يعنی اگر خداوند متعال نيروی پرواز كردن و آن بالها و آن لوازمی‏كه برای پرواز لازم است ، در وجود اين حيوان قرار نداده بود ، اين حيوان‏هم اگر خودش را از پشت‏بام رها می‏كرد چون جسم سنگين است می‏افتاد پايين‏، ولی ببينيد خداوند چه تدابيری در وجود اين حيوان به كار برده است و چه‏نيروهای ديگری در اين عالم خلق كرده است كه اثر يك نيرو را خنثی می‏كند .

از اينجا شما بفهميد كه در همه چيز عالم ، اين جريان هست . يعنی مااگر الان می‏گوييم : منظومه شمسی داريم ، خورشيد مركز است ، زمين به دورش‏می‏چرخد و در هر 365 روز تقريبا يك دور به دور خورشيد می‏چرخد ، همچنين به‏دور خودش می‏چرخد ، خيال می‏كنيم كه اينها اموری است كه بايد باشد و خلاف‏اينها محال است . چنين چيزی نيست ، سررشته همه اينها به دست خداونداست . اگر كسی نظر به مسبب‏الاسباب داشته باشد ( چون به آن سبب هم كه‏نگاه كند می‏بيند يك سببی دارد ، باز آن سبب يك سبب ديگری دارد و آن‏سبب يك سبب ديگری و . . . ) فورا می‏فهمد كه نگهدارنده همه اسباب ، يعنی آن قدرتی كه تمام اسباب و وسائط و وسائل در اختيار اوست ، ذات‏مقدس پروردگار است .

بشر اساسا پرواز در هوا و سير بر روی آب را كه همين كار كشتی باشد ازهمين موجودهايی كه در عالم طبيعت وجود دارند الهام گرفت ، يعنی وقتی كه‏انسان مرغ را ديد كه در آسمان پرواز می‏كند ، فهميد پس اين يك امری است عملی ، يك حساب و قانونی دارد . تا هر حدی‏كه بشر بتواند آن حساب و قانون را كشف كند ، از آن حساب و قانون‏می‏تواند استفاده كند .

می‏فرمايد : " « اولم يروا الی الطير فوقهم صافات »" آيا مرغ را دربالای سر خود درحالی كه اينها صافات [ هستند نمی‏بينند ؟ ] " صافات " را به دو معنا می‏توانيم بگيريم : يكی اينكه در بالای سرش صف زده‏اند ، مثل آن وقتی كه مرغها مخصوصا بعضی از آنها با صف حركت می‏كنند . ولی‏مفسرين گفته‏اند مقصود آن معنايی است كه به آن " صفيف " می‏گويند . اين‏مطلب در فقه مطرح است كه بعضی از مرغها در حين پرواز بيشتر صفيف دارند، يعنی بيشتر بال می‏زنند ، بالشان را مرتب حركت می‏دهند ، مثل گنجشك . بعضی حيوانات كمتر بال می‏زنند و بيشتر بالها را پهن می‏كنند و در حالی كه‏بالهايشان پهن است حركت می‏كنند مثل كركس كه انسان می‏بيند وقتی درآسمان است اغلب بال نمی‏زند يعنی در حالی كه بالهايش پهن است مثل بال‏هواپيما حركت می‏كند بدون اينكه بال بزند . مقصود از " « صافات » " اين است :

در حالی كه صفيف دارند ، يعنی در حالی كه بالها را همين‏جورباز كرده‏اند و دارند حركت می‏كنند . " « و يقبضن » " و احيانا قبض‏می‏كنند . ( آن حالت بسط و پهن كردن را " صفيف " می‏گويند ، حالت قبض‏و جمع‏كردن بال را كه جمع می‏كند و دوباره باز می‏كند " قبض " می‏گويند . )آيا اينها را در بالاسر خود نمی‏بينند ؟ كيست كه اينها را در آن بالانگهداری می‏كند ؟ غير ازخدا كيست ؟چون خداست كه اينهمه نيروها وقانونها و ضابطه‏ها را قرار داده است و اگر نخواهد ، همه اينها نقض‏می‏شود . " « انه بكل شی‏ء بصير »" خدا به همه چيز بيناست ،يعنی‏اينهمه اسرار در عالم هست و خدایمتعال اين اسرار عالم را از هر كس ديگر بهتر می‏داند ، چون خودش خالق‏عالم است .

معنی توحيد

« امن هذا الذی هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن ان الكافرون الا فی‏غرور ».اساس توحيد و اساس دعوت انبيا بر اين است كه انسان يك ديدنافذی پيدا كند و از همه اسباب عبور كند و مسبب همه اسباب را ببيند . گفت :

ديده‏ای خواهم سبب سوراخ كن               تا سبب را بركند از بيخ و بن 

از سبب سازيش من سودائيم                  وز سبب سوزيش سوفسطائيم 

اصلا معنی توحيد اين است كه انسان آن مسبب الاسباب و عله العلل و آن‏ذاتی را كه به تعبير اميرالمومنين زمام همه امور به دست اوست كه تعبيرعالی و لطيفی است : « " علما بان ازمه الامور بيدك " » (نهج‏البلاغه فيض‏الاسلام ، خطبه . 218 ) [ در نظرداشته باشد . ] " زمام همه امور به دست اوست " يعنی جريانهای عالم ، نظام اسباب و مسببات ، كار خودشان را انجام می‏دهند ولی همه اينها حكم‏يك قافله‏ای را دارد كه مهار آن قافله به دست يك نفر است . اين تشبيه‏قهرا نمی‏تواند تشبيه كاملی باشد : مثل يك هواپيمايی كه حركت می‏كند ولی‏اختيار اين هواپيما در دست يك نفر است ، به راست ببرد ، به چپ ببرد، كج كند ، راست كند ، بالا ببرد ، پايين ببرد ، خاموش كند ، احيانا اگردلش بخواهد ساقطش كند . زمام و مهار همه اينها در دست اوست .

 اين‏است كه انسان نبايد اعتمادش جز به خداباشد . تكيه‏گاه انسان فقط بايد خدا باشد . همه حرفها برای اين است . اينها كه ذكر كرديم يك سلسله اسباب تكوينی بود . يك سلسله اسباب‏اجتماعی هم هست كه اينها هم انسان را مشرك می‏كند يعنی سبب می‏شود كه‏انسان از خدا غفلت كند و اعتماد و تكيه‏اش به آنها باشد . آنها چيست ؟

انسان وقتی كه در دنيا يار و ياور زياد پيدا می‏كند ، به تعبير قرآن‏آنهايی كه در دنيا جند و سپاه پيدا می‏كنند ، ياوران زيادی پيدا می‏كنند ، يك غروری به اينها دست می‏دهد و می‏گويند كه تكيه‏گاه ما اينهاست ، باوجود اينها ديگر چه كسی می‏تواند كاری بكند ؟ در يك آيه‏ای كه در سوره‏ذاريات بود ، قرآن مجيد راجع به فرعون تعبير عجيبی داشت و آن اين بودكه فرعون به سپاهيان خودش فوق‏العاده اعتماد داشت و همه چيزش آنهابودند . تعبير قرآن اين بود : " « فتولی بركنه »"(ذاريات /  39 ) پس پشت كردهمراه پايه و ركنش . اين خانه اگر پايه‏هايی داشته باشد ، اين ستونها راما می‏گوييم اركان ، كما اينكه پاهای انسان را می‏گويند اركان . در حيوان ، چهار دست و پا را می‏گويند اركان اين حيوان ، چون بدن اين حيوان روی اين‏چهار دست و پاست . به تعبير امروز اين ميليتاريسم فرعون را قرآن باكلمه " « فتولی بركنه »" بيان كرده است ، يعنی او تكيه‏گاهی جز سپاهش‏نداشت ، با همان ركن و پايه‏اش ، همان كه تكيه‏اش به آن بود، پشت كرد ورفت .

اين هم برای انسان يك غرور است . مگر سپاه و سپاهی می‏تواند انسان رااز خدا بی‏نياز كند ؟ يك وسيله امتحان است و يك مايه‏ای است كه برایانسان بدبخت چندصباحی غرور می‏آورد و موجب بدبختی وهلاكت است . آيا اگر اراده خدا تعلق بگيرد ، از اين لشكرها كاری ساخته‏است ؟ " « امن هذا الذی هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن »"آيا اين‏كه سپاه شما شمرده می‏شود و آن را سپاه خودتان می‏دانيد اينها هستند كه شمارا در مقابل حق ياری كنند و به فرياد شما برسند ؟ اينها فقط غرور است وفريب .

داستان مرگ مامون

داستان مرگ مامون داستان عجيبی است . مسعودی در مروج‏الذهب می‏نويسد كه مامون در يكی از جنگهايش ( گويا با روم جنگيده بود ) ( آن زمان ، استانبول فعلی و قسطنطنيه قديم مركز روم بوده است و اين‏ قسمت سوريه و اطراف آن تقريبا مرز دنيای اسلامی شمرده می‏شد ، بعد در دوره‏های سلاطين عثمانی و سلطان محمد فاتح بود كه اينها فتح كردند و خلافت‏ شرقی مسيحيت را برچيدند .  ) با يك‏ لشكر فوق‏العاده جراری لشكركشی كرده بود ، در حدود صد هزار نفر سپاهش‏ شمرده می‏شدند . دشتی را در همين قسمتهای شمال سوريه نام می‏برد به نام " پرسوس " كه دشت بسيار باصفايی بود . وقتی مامون برمی‏گشت ، اين دشت‏ باصفا را ديد ، خيلی خوشش آمد ، دستور داد همين جا اطراق شود .

چشمه‏ بسيار بزرگی آنجا بود و آب بسيار سردی از زمين می‏جوشيد . اين چشمه به‏ قدری باصفا بود كه آن ريگهای زير كاملا پيدا بود . دستور داد تخت و خرگاهش را همان‏جا زدند . نشسته بود و غرق در خيالات و افكار خودش بود . در اين بين ، در همان جلوی چشمه كه استخرمانندی بود ناگهان يك ماهی سفيد بسيار زيبايی پيدا شد . مامون هوس كرد همين ماهی را بگيرند و كباب كنند . گفت : غواص بيايد اين را بگيرد . فورا مردی آمد و خودش را در آب انداخت و اين ماهی را در همان داخل آب گرفت ( غواص خيلی ماهری‏ بود ) و به دست مامون داد . چون حيوان هنوز زنده بود يك تكانی به خودش‏ داد و دوباره پريد در آب . دو مرتبه غواص پريد كه ماهی را بگيرد ، و گرفت . ولی همين آب كه از بدن اين ماهی به بدن مامون پاشيد ( چون سرد بود يا وضع ديگری داشت ) بعد از آن يك حالت رعشه‏ای در او پيدا شد يعنی‏ احساس لرز كرد . ماهی را گرفتند و بعد دستور داد كباب كردند . مامون‏ احساس كرد كه حالش خوش نيست ، سرما سرمايش می‏شود ، و كم‏كم تب كرد  .

طبيب آوردند و بستری شد . دم به دم بر تبش افزوده می‏شد . هر چه رويش‏ لحاف و چيزهای گرم‏كننده می‏انداختند ، می‏گفت : بيشتر مرا بپوشانيد سرمايم می‏شود . هر چه می‏انداختند ديگر فايده نمی‏كرد . " بختيشوع " و " ابن ماسويه " دو طبيب درجه اول بودند كه همراهش‏ بودند ، آمدند و او را كاملا معاينه كردند . چيزی تشخيص ندادند و نتوانستند بفهمند . بعد از مدتها يك عرق خاصی و يك رطوبت لزج و چسبنده‏ای از بدنش بيرون آمد ، يك حالت عجيبی كه باز آنها نفهميدند چيست . آن ماهی كه اساسا خورده نشد . يك يا دو شبانه روز به همين حال‏ بود . اينها هرچه كوشش كردند كه اين بيماری را تشخيص بدهند نتوانستند . معالجاتی كردند ولی موثر واقع نشد . ديگر كم‏كم خود مامون هم احساس كرد قضيه خطری است . اين دو طبيبش نصرانی بودند . يك نبضش به دست يكی‏ بود و نبض ديگرش به دست ديگری . يك نفر آمد به بالين مامون و به او گفت كه ذكر خدا بگو ، شهادتين بگو . ظاهرا ابن ماسيه گفت : حالا وقت‏ حرف زدن نيست . مامون بدش آمد و فكر كرد كه اين چون مسيحی است‏ نمی‏خواهد او دم مرگ شهادت بگويد . همين‏طور كه دستش به دست او بود ، دستش را كشيد و با مشت محكم به سينه پزشك كوبيد كه تو چرا چنين حرفی‏ زدی ؟

بالاخره معالجات موثر نشد . شب شد . مامون گفت كه اين تخت مرا بگيريد و ببريد بالای آن تپه روی بلندی . بردند روی بلندی . از بالای آن‏ بلندی به تمام لشكرگاه مشرف بود . شب بود و هر گروهی در يك جا جمع شده‏ و آتشی روشن كرده بودند . آنها هم بی‏خبر كه الان به سر مامون بدبخت چه‏ آمده است . مامون نگاه كرد ديد تمام اين دشت ، چند فرسخ در چند فرسخ ، همين‏طور آتش و چراغ روشن است ، ديد اين دشت را سپاهيان مامون پر كرده‏اند . حالا يك چنين لشكری و يك چنين قدرتی دارد و اينچنين در مقابل‏ يك بيماری كه ريشه‏اش معلوم نيست عاجز و ناتوان است . می‏گويند : در همان حال سرش را به آسمان بلند كرد و گفت : " يا من يبقی ملكه ارحم من‏ لا يبقی ملكه " ای كسی كه ملكش باقی است رحمی بكن به اين بدبختی كه‏ ملكش فانی است. ولی اين حالتش مثل حالت فرعون در دم آخر است ( « الان‏و قد عصيت قبل ») (يونس / . 91  ) .

( ادامه دارد )

منبع : کتاب  " آشنايی با قرآن ( جلد 8 ) تفسير سوره ملک (  4  ) " اثر متفكر شهيد استادمطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir