به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » شرط بالا رفتن عمل انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 566 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

 

یکی از آثار استاد فرشچیان

 

شرط بالا رفتن عمل انسان

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

بسم الله الرحمن الرحيم

. . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم « و الذين كفروا اعمالهم كسراب‏ بقيعه يحسبه الظمان ماء حتی اذا جاءه لم يجده شيئا و وجد الله عنده فوفيه‏ حسابه و الله سريع الحساب * او كظلمات فی بحر لجی يغشيه موج من فوقه‏ موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكد يريها و من‏ لم يجعل الله له نورا فما له من نور ».

بحث اين آيات درباره سرنوشت عمل كافر است كه اگر كافر عمل به اصطلاح‏خيری به عقيده خودش بكند چه سرنوشتی پيدا می‏كند و اگر عمل شری مرتكب‏ بشود چه سرنوشتی پيدا می‏كند . يكی دو مطلب به عنوان مقدمه بايد عرض كنم‏ . يكی اينكه وقتی قرآن می‏گويد " كافر " مقصود از كافر چيست ؟ آيا مقصود از كافر هر غير مؤمن است ، هر غير مسلمانی را ما می‏توانيم بگوييم " كافر " و آنچه‏ قرآن در اينجا تحت عنوان " كافر " می‏فرمايد شامل همه غير مسلمانها می‏شود ، يا اينكه كافر معنی خاصی دارد كه در واقع غير مسلمان به تقصير را شامل می‏شود و به اصطلاح غير مسلمان به قصور را شامل نمی‏شود ؟

علما يك اصطلاحی دارند كه اين اصطلاح ريشه قرآنی دارد ، جاهل را مقسم‏ قرار می‏دهند و می‏گويند جاهل بر دو قسم است : يا قاصر است و يا مقصر ، و طبعا هر خلافكاری اين طور است . يك نفر خلافكار و مجرم يك وقت قاصر است و يك وقت مقصر . " قاصر " يعنی كوتاه و " مقصر " يعنی كوتاهی‏ كننده . اگر كسی چيزی را نمی‏دانست و يا جرمی را مرتكب شد ، يك وقت‏ علت اين كار قصور يعنی دست نارسی و كوتاهی است ، يعنی او تقصير ندارد ، مقصر نيست و راهی غير از اين نداشته است (مثلا شما يك دهی را در ميان كوههای دور افتاده كه كمتر پای مردم‏ شهری به آنجا می‏رسد و كمتر پای مردم آنجا به شهر می‏رسد در نظر بگيريد . اگر در آنجا از يك جوان مثلا بيست ساله ، يكی از مسائل شكيات يا سهويات يا مساله‏ای در باب روزه يا خمس بپرسيد می‏بينيد خيره به شما نگاه می‏كند كه اين چه می‏گويد ؟ چه بسا هست كه اين مسائل اساسا در عمرش‏ به گوش او نخورده و اصلا متوجه نشده كه چنين چيزهايی هم هست . به يك‏ چنين آدمی " قاصر " می‏گويند چون اين بيچاره تقصيری ندارد ، از اولی كه‏ چشم به اين دنيا باز كرده خودش را در همين محيط ديده ، در خانواده‏ای‏ بوده كه در آن اصلا نماز و روزه‏ای وجود نداشته ، تا وقتی كه بزرگ شده و به سن بلوغ رسيده است و بعد دنبال همان كاری رفته كه پدر و مادرش رفته‏ بودند ، و اصلا اين گونه مسائل به فكرش نمی‏رسيده و كسی هم نبوده كه او را آگاه كند . از نظر قوانين به اصطلاح مدنی و دولتی هم ، دولت حق مؤاخذه از يك چنين افرادی را ندارد ، زيرا او چيزی نمی‏داند و اساسا اسم " قانون‏ مدنی " هم در عمرش به گوشش نخورده است . ) ، و يك وقت او مقصر است و آن ، وقتی است كه انسان يك چيزی را دانسته و فهميده ، اما به خاطر هوا پرستی و نفس پرستی ، علی رغم آنچه خودش‏ می‏داند و می‏فهمد عمل می‏كند .

قرآن خودش اصطلاحی در اين زمينه‏ها دارد ولی نه به نام قاصر و مقصر ، تعبير قرآن تعبير ديگری است از قبيل " « المستضعفين »" مستضعفين يعنی‏ ضعيف شمرده شدگان ، دست نارسان . در بعضی جاهای ديگر تعبير دارد : " « مرجون لامر الله »" يعنی درباره يك طبقه‏ای شما اساسا قضاوت نكنيد كه‏ عاقبت اينها چيست ، بگوييد به خدا واگذار است ، خدا خودش می‏داند كه‏ بعد با آنها چه بكند ، كه البته اين خودش يك نويد رحمت است .

چنين اشخاصی ممكن است مسلمان نباشد . الان نقاطی در جهان وجود دارد در آفريقا ، آمريكا ، اروپا ، مشرق زمين و خيلی از نقاط ديگر كه بسا هست‏ مردم نام اسلام را نشنيده‏اند و چه بسا در بعضی مناطق سياستهای بالخصوصی‏ حكومت می‏كند كه اصلا از اول نگذاشته‏اند آنها نام دين و نام خدا را بشنوند . اينها هم به يك معنا كافرند ، يعنی مسلمان نيستند ، اما كسی اينها را كافر معاند و كافر جاحد نمی‏گويد . كافر معاند يعنی آن فردی كه اسلام بر او عرضه شده و او درك كرده و فهميده ، ولی به خاطر اينكه منفعت و جاه طلبی‏ و تعصبش اقتضا نمی‏كرده ، وقتی خودش را مواجه با حق ديده است در مقابل‏ حق و حقيقت قيام كرده و ايستاده است .

اصل معنی كفر اين است . هر غير مسلمانی را ، ولو كسی كه اسلام بر او عرضه نشده است تا عكس العمل مخالف‏ در مقابلش نشان بدهد ،به يك معنا می‏توانيم بگوييم كافر ، ولی به يك معنای ديگر [ نمی‏توانيم‏ بگوييم ] و قرآن هر جا " « الذين كفروا »" می‏گويد ناظر به آن طبقه‏ نيست ، بلكه ناظر به طبقه‏ای است كه حقيقت بر آنها عرضه شده است و آنها در مقابل حقيقت عناد می‏ورزند . " كفر " يعنی پرده كشی . آنها می‏خواهند روی حقيقت ، ساتر و پرده بيندازند ، يعنی مقصر هستند و از روی‏ تقصير [ عمل می‏كنند ] . درباره همينهاست كه قرآن می‏فرمايد : " « و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم »" (نمل / . 14 ) يعنی در حالی كه در عمق روحشان‏ يقين دارند مع ذلك جحود می‏ورزند .

حقيقت اسلام تسليم است نه دانستن و ندانستن . دانستن و كشف حقيقت‏ كردن ، برای اينكه يك نفر مسلمان باشد كافی نيست . وقتی حقيقت برای‏ انسان كشف شد بايد عكس العملش در مقابل حقيقت اين باشد كه " امنا و سلمنا و صدقنا " . اين می‏شود اسلام ، والا من از شما می‏پرسم آيا شيطان‏ كافر است يا كافر نيست ؟ بدون شك كافر است . قرآن هم می‏گويد : " « و كان من الكافرين »" (ص / . 74) . ولی از شما می‏پرسم آيا شيطان كه قرآن او را كافر می‏خواند خدا را می‏شناسد يا نمی‏شناسد ؟ می‏داند خدايی هست يا نه ؟ او از همه بهتر می‏داند . خدا را آنچنان می‏شناخت كه می‏گفت : " « فبعزتك " (ص / . 82 ) ( به عزت خودت قسم ) . آيا شيطان پيغمبران و عباد مخلص خدا را می‏شناسد يا نمی‏شناسد ؟ خيلی هم خوب می‏شناسد ، چون می‏گفت : " « الا عبادك منهم المخلصين »" (صافات / . 74 ) يك عده عباد را سراغ داشت كه آنها را " عباد مخلص " می‏ناميد و می‏گفت ديگر دستم به‏ آنها نمی‏رسد . بندگان مخلص خدا را آنچنان می‏شناسد كه می‏گويد " ولی من‏ به آنها دسترسی ندارم ، هيچ روزنه و نقطه ضعفی در آنها نيست كه من در آنها نفوذ پيدا كنم " . ائمه را چطور ؟ ائمه را مثل انبياء خوب می‏شناسد . آيا به معاد اعتقاد دارد يا نه ؟ يعنی آيا علم دارد كه روز قيامتی هست‏ يا نه ؟ به آن هم علم و يقين داشت ، می‏گفت : " « فانظرنی الی يوم‏ يبعثون »" (ص / . 79 ) خدايا مرا تا روز قيامت مهلت بده .

اين عنصری كه خدا و پيغمبران را می‏شناسد و به معاد هم اعتقاد جازم دارد اين سه ركنی كه ما هميشه شرط اسلاميت می‏دانيم در عين حال قرآن می‏گويد كافر است ، چون ملاك كفر اين نيست كه انسان بداند يا نداند ، و ملاك‏ اسلام هم اين نيست كه انسان بداند يا نداند . ملاك اسلام اين است كه‏ انسان بداند و در مقابل حقيقت تسليم باشد ، و ملاك كفر اين است كه‏ انسان بداند ، حقيقت بر او عرضه شده باشد و او در مقابل حقيقت بايستد و مخالفت كند .

پس اينكه قرآن در يك جا می‏فرمايد اعمال كافران مانند تلی از خاكستر است كه باد تندی بوزد ، در يك جا می‏فرمايد مانند سرابی است كه تشنه او را آب خيال می‏كند و در يك جا به ظلمتهايی تشبيه می‏كند كه در اعماق‏ درياها وجود دارد ، همه درباره انسانهايی است كه حقيقت بر آنها عرضه‏ شده و در عين حال در مقابل حقيقت ايستاده‏اند . قرآن در يك جا تابلوی عجيبی را مجسم می‏كند : " « و اذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فامطر علينا حجاره من السماء " (انفال / . 32 ) می‏گويد ياد كن آن وقتی را كه دست به آسمان بلند می‏كردند و می‏گفتند خدايا اگر سخن اين محمد كه مدعی نبوت است حق است و واقعا پيغمبر است و راست می‏گويد و از ناحيه توست (در اينجا انسان با خود می‏گويد لابد دست به دعا بلند كرده كه خدايا اگر اين پيغمبر از ناحيه توست پس نوری در دل من وارد كن و به من توفيق‏ تبعيت بده . ) سنگی از آسمان بفرست‏ و ما را ببركه نبينيم .

كفر معنايش همين است . می‏گويد اگر اين حقيقت‏ است مرا ببركه نبينم . اما آن طبقات ديگر ، يعنی كافرانی كه كافرند به معنی اينكه مسلمان‏ نيستند ولی قاصران‏اند و به تعبير خود قرآن " مستضعفان‏اند مرجون لامر الله »" هستند كه شايد اكثريت كافرها و غير مسلمانها از اين‏ قبيل باشند ، خدا عالم است در آنها بحثی نيست . فلان زن يا بچه ، فلان‏ دهاتی يا بی‏سواد ، يك گوشه‏ای افتاده و اساسا [ حقيقت به او نرسيده است‏ ] و گاهی حتی افراد دانشمندی [ چنين هستند . ]

در كتاب عدل الهی اين‏ داستان را كه در شرح حال دكارت می‏نويسند ، نقل كرده‏ام . دكارت فيلسوف‏ معروفی است كه فلسفه خودش را از " شك " شروع كرد ، يعنی در راهی كه‏ از نظر فلسفه می‏رفت كم كم احساس كرد كه به بن بست رسيده است ، يكدفعه‏ همه خطها را كور كرد و گفت از نو و از همان اول شروع می‏كنم . يكمرتبه‏ شك كرد و گفت می‏خواهم در همه چيز شك كنم تا ببينم يقين را از كجا پيدا می‏كنم . نه تنها در امور مذهبی شك كرد ، در ساير امور نيز شك كرد ، گفت شايد خدا نباشد ، پيغمبرانی نباشند ، اصلا شايد دنيايی وجود نداشته باشد ، رنگ و حجم و جسم و حرارت وجود نداشته باشد ، همه اينها خيال باشد مگر نه اين است كه انسان گاهی در خواب يك دنيای بسيار وسيع و عظيمی را می‏بيند كه در عالم خواب شك‏ نمی‏كند كه آنچه می‏بيند حقيقت است اما وقتی بيدار می‏شود می‏بيند همه آنها خيال بوده است . بعد گفت : ولی در هر چه شك كنم در يك چيز نمی‏توانم‏ شك كنم و آن اينكه " شك می‏كنم " ، در اينكه " شك می‏كنم " نمی‏ توانم شك بكنم ، پس شكی وجود دارد و شخص شك كننده‏ای وجود دارد كه من‏ هستم . پس اگر هيچ چيز در جهان وجود ندارد من و شكم وجود داريم . بعد گفت پس يك نقطه پيدا كردم . حالا پايم را روی اين نقطه می‏گذارم و اين‏ را پله اول قرار می‏دهم و قدم به قدم جلو می‏روم . بعد آمد درباره خودش‏ بررسی كند ، گفت من كه هستم ، شك من هم كه وجود دارد ، آيا اگر هيچ چيز وجود نداشته باشد ، من و شك من می‏تواند وجود داشته باشد ، يا يك چيز ديگری هم بايد وجود داشته باشد تا من و شكم وجود داشته باشيم ؟ ديد نه ، بايد چيز ديگر هم وجود داشته باشد . قدم به قدم جلو رفت كه داستانش‏ مفصل است و ديد خدا را نمی‏تواند انكار كند ، خدا وجود دارد ، روح وجود دارد ، جسم وجود دارد ، و كم كم خيلی از چيزهايی را كه قبلا هم قبول داشت‏ قبول كرد و خيلی از چيزها را قبول نكرد . رفت سراغ مذاهب اينجاست كه‏ انسان احساس انصاف می‏كند ، يعنی احساس می‏كند كه او واقعا مرد با انصافی است . مذاهب محيط خودش را يك يك بررسی كرد و معتقد شد كه‏ مذهب مسيح در ميان مذاهب موجود بهترين مذهب است ، ولی گفت من‏ نمی‏گويم مذهب مسيح بهترين مذهب جهان است چون من نمی‏دانم در جهان چه‏ مذاهبی وجود دارد عرض كردم سيصد و پنجاه سال پيش مثل حالا نبوده ، تازه حالا هم هنوز حقايق نسبت به همه جهان مكشوف نيست تا چه رسد به آن وقت شايد در جهان‏ مذاهب ديگری وجود داشته باشد كه آن مذاهب بر مذهب مسيح ترجيح داشته‏ باشد . من فعلا می گويم بهترين مذهب موجودی كه من می‏شناسم اين است . و عجيب اين است كه وقتی می‏خواهد مثالی برای يك نقطه دور افتاده ذكر كند كه او بی‏خبر است در آن نقطه چه مذهبی وجود دارد ، می‏گويد مثلا ممكن است‏ در ايران يك مذهبی وجود داشته باشد كه از مذهب مسيح بهتر باشد .

يك چنين آدمی كه تعصب ندارد و در دلش را به روی حقيقت باز كرده ، گيرم به حقيقت هم نرسد ، از مستضعفين و قاصران است و او را نمی‏توان‏ كافر به آن معنا شمرد يعنی كسی كه حقيقت برايش كشف شده و در مقابل‏ حقيقت عكس العمل مخالف نشان می‏دهد ، عناد و حجود و كفر می‏ورزد .

بعد از دانستن اين مطلب ، درباره مقبول واقع شدن اعمال انسان در درگاه‏ الهی و به تعبير قرآن بالا رفتن عمل انسان توضيح می‏دهيم . اصلا معنی‏ مقبوليت [ عمل ، همان بالا رفتن آن است . ] قبول كردن خدا مثل قبول‏ كردنهای ما نيست كه يك امر قراردادی باشد . ماهيت و واقعيت اعمالی كه‏ انسان مرتكب می‏شود ، به درجه اخلاص انسان ، نيت انسان و پاكی روح انسان‏ بستگی دارد .

يك وقت هست كه عمل به سوی خدا بالا می‏رود . " « اليه‏ يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه » " (فاطر / . 10 ) و يك وقت هست كه‏ عمل انسان بالا نمی‏رود بلكه پايين می‏رود . " « ان كتاب الفجار لفی سجين »" (مطففين / . 7 ) در روايت هست يك نماز ما می‏خوانيم ما كه از عالم غيب خبر نداريم ، ولی عالم غيب از اين عالم شهادت ما خيلی وسيع‏تر و فصيح‏تر و منظم‏تر و حسابهايش دقيق‏تر است يك وقت هست كه اين نماز ما يك تجسم نورانی‏ پيدا می‏كند ، بالا می‏رود و پرده‏های هفتگانه ( هفت حجاب ) را پاره می‏كند . يك وقت هم هست كه نماز ما به صورتی است كه ملائكه‏ای كه مامور بالا بردن هستند ، وقتی كه آن را به يك مقام بالاتر عرضه می‏كنند ، آن مقام‏ بالاتر می‏گويد " « لفوه فی خرقه » " اين را در يك پارچه‏ای بپيچيد و بكوبيد به سر خواننده‏اش . خيلی نمازها هست كه به جای اينكه بالا برود پايين می‏رود .

در روايت است كه انسان گاهی يك عمل خير را به قصد قربت‏ انجام می‏دهد ، مثلا به قصد قربت و واقعا " قربه الی الله " از يك نفر دستگيری می‏كند . اين عمل او می‏شود يك عمل نورانی و در مقامات بالا جا می‏گيرد ، ولی بعد شيطان وسوسه می‏كند ، با اينكه در حين عمل قصد ريا نداشته و ريا هم نكرده و عملش پاك بوده اما ريای بعد از عمل می‏كند . در مجلسی می‏نشيند ، در حالی كه يك خيال در ذهن اوست مثل يك گربه‏ای كه او را در يك جوال كرده باشند می‏خواهد زود خودش را بيرون بياندازد كه بله ، اطلاع پيدا كرديم فلان كس گرفتار است ، ما هم به نوبه خودمان كمك كرديم‏ ! دستور می‏دهند يك درجه عمل او را پايين بياوريد . [ اين كار تكرار می‏شود . ] دفعه سوم دستور می‏رسد كه آن عمل را از بالا برداريد و بگذاريد در سجين ، در جهنم ، يعنی عملی می‏شود در رديف شرابخواری ، همان عملی كه در ابتدا بالا رفت ، می‏گويند آن را پايين‏بياوريد .

پس اعمال انسان يك نظام واقعی دارد . برای اينكه عمل انسان بالا رود بايد قصد انسان بالا رفتن باشد . اين همان است كه به آن " قصد قربت " می‏گوييم . برای اينكه عمل انسان بالا برود بايد نيت انسان خالص باشد و قصد بالا رفتن داشته باشد ، والا محال است انسان قصد بالا رفتن نداشته باشد و عمل او بالا برود . اين است كه گفتيم انسان لااقل بايد ايمان به خدا و ايمان به آخرت كه شرط قصد قربت است داشته باشد ، والا آدمی كه اصلا به‏خدا ايمان ندارد و قصد قربت هم ندارد ، نبايد انتظار داشته باشد كه عمل‏ او بالا برود . وقتی او عمل را بالا نفرستاده ، عمل چگونه بالا برود ؟ ! اين‏ درست مثل اين است كه كسی سنگی را به طرف پايين انداخته و می‏گويد چرا سنگ به طرف بالا نمی‏رود ؟ سنگ را به طرف بالا نينداخته كه بالا برود .

اين مقدار ( ايمان به خدا و ايمان به آخرت ) شرط اصلی [ مقبوليت و بالا رفتن عمل ] است ولی چيزهايی هم هست كه به منزله آفت هستند ، يعنی يك‏ عمل راست و درست را خراب و فاسد می‏كنند ، از جمله همين مسأله عناد و كفری است كه عرض كردم . اگر انسان با حقيقت عناد بورزد ، خاصيت عناد اين است كه اعمال گذشته انسان را حبط می‏كند . يك نفر مسيحی مؤمن ممكن‏ است عملی را به قصد قربت انجام دهد و مسلم عملش در نزد خدا ضايع‏ نمی‏شود ، اما اگر همان فرد در جای ديگر معاند باشد يعنی تا سخن از پيغمبر اسلام بيايد فورا عكس العمل مخالف نشان بدهد ، اين كفرش ، آن عملش را ضايع و باطل می‏كند . همچنين يك نفر سنی ممكن است يك عمل را به قصد قربت انجام بدهد و عملش پاك و پاكيزه بالا برود اما اگر مسأله امامت اميرالمؤمنين بر او عرضه شد و قبول نكرد و عناد ورزيد قطعا اعمالش همه به هدر رفته است .

نه تنها عناد اين كار را می‏كند ، خيلی چيزهای ديگر هم خود ما داريم [ كه اعمالمان را هدر می‏دهد ] . نبايد خيال كرد اين مسأله فقط مربوط به‏ آنهاست . لازم نيست عناد تنها در مورد نبوت يا امامت يا توحيد باشد ، در موارد ديگر هم همين طور است . ممكن است انسان به نحو ديگری معاند باشد . فرض كنيد كسی يك مسأله‏ای از من می‏پرسد و من جوابی می‏دهم . از يك نفر ديگر هم همان مسأله را می‏پرسد و او جواب ديگری می‏دهد . بعد به‏ من می‏گويند فلان كس جواب مسأله را اين طور داد . تا به من گفتند ، با اينكه من خودم بهتر از ديگران می‏فهمم كه او درست گفته اما حاضر نيستم‏ خودم را بشكنم و بگويم ببخشيد ، من اشتباه كردم ، ايشان درست فرمودند ، بلكه شروع می‏كنم به توجيه و تأويل كردن و می‏خواهم به هر نحوی شده حرف او را خراب كنم و حرف خودم را به كرسی بنشانم . اين هم خودش درجه‏ای از عناد است . در اين صورت نمی‏تواند نماز من نماز درستی باشد در حالی كه‏ من اينقدر خودخواه و معاندم كه حاضر نيستم نسبت به اينكه مسأله‏ای را ديگری بهتر از من جواب داده تسليم باشم و به اشتباه خود اعتراف كنم .

حسادت هم همين طور است . پيغمبر اكرم فرمود : " « ان الحسد لياكل‏ الحسنات كما تأكل النار الحطب » " (اصول كافی ، كتاب الايمان و الكفر ، باب الحسد ، حديث 2 ) .حسد ، حسنات انسان را می‏خورد آنچنانكه آتش هيزم را ، يعنی انسان حسناتی انجام می‏دهد و در ديوان اعمالش حسنات زيادی هست ،بعد مرتكب يك حسادت می‏شود ، تمام آنها محو و نابود می‏شود . در حديثی‏ پيغمبر اكرم در مورد بعضی از اعمال و اذكار فرمود هر كس اين عمل را مرتكب بشود يا اين ذكر را بگويد خداوند متعال برای او درختی در بهشت‏ غرس می‏كند . يكی از حاضرين عرض كرد : يا رسول الله ! پس ما در بهشت‏ خيلی درخت داريم . فرمود : بلی ، اگر آتشی از اينجا نفرستيد و آنها راآتش نزنيد .

پس می‏بينيد اگر كافر (به معنی غير مسلمان كه شامل اهل كتاب و غيره می‏شود ) ايمان به خدا نداشته باشد و به قيامتی‏ معتقد نباشد و كاری را برای عالم بالا انجام ندهد عملش بالا نمی‏رود ، و اگر چنين كاری را كرد ولی كفر عنادی و كفر جحودی داشت ، خود اين كفر جحودی ، عملش را بعد از اينكه مأجور بوده از بين می‏برد ، همين طور كه‏ اعمال ما را مثلا حسادت از بين می‏برد . اعمال خيری كه مرتكب می‏شود اگر به قصد خدا نباشد و قصد قربت در كار نباشد تو خالی و پوچ و سراب است ، خيال می‏كند كاری كرده ولی وقتی كه چشم به آن جهان باز كرد می‏بيند تمام‏ اين اعمالی كه او آنها را خير و مفيد به حال خودش خيال می‏كرد بی روح وبی معنی و مرده است ، اينها همه سراب‏اند و او خيال می‏كرده آب است . ديگر وای به حال انسانی كه كافر باشد ، كفرش هم كفر جحودی و عنادی باشد و گناه هم مرتكب بشود ، كافر در حال كفر مرتكب گناه بشود ، آن ديگر " « ظلمات بعضها فوق بعض »" است .

قرآن برای اين دسته مثل عجيبی ذكر می‏كند : [ مثل آنها مثل ] تاريكی اندر تاريكی است ، می‏فرمايد : " « او كظلمات فی بحر لجی »" دريايی را در نظر می‏گيرد كه آن دريا " لجی " باشد ، يعنی قسمتی از آن‏ يا همه آن ، عمق بسيار زيادی داشته باشد . چرا قرآن مثال به دريای عميق‏ ذكر می‏كند و می‏گويد ظلماتی در دريايی عميق ، يعنی در عمق آن دريا ؟ برای‏ اينكه اگر ما بخواهيم مثالی ذكر كنيم برای جايی كه در آنجا نور به هيچ‏ وجه وجود نداشته باشد و انسان را در جايی ببرند كه هيچ نور وجود نداشته‏ باشد ، اين است كه انسان را در عمق يك دريای عميق فرو ببرند و خيلی هم‏فرو ببرند .

امروز بهتر از گذشته ثابت شده است كه نور در آب نفوذ می‏كند ، يعنی‏ همين طور كه هوا را روشن می‏كند آب را هم روشن می‏كند چنانكه شما كف حوضی‏ را كه آب صاف داشته باشد می‏بينيد ، چون نور در آب نفوذ می‏كند و تا كف‏ حوض می‏رسد . اما در درياهای خيلی عميق می‏گويند از عمق چند هزار متر بيشتر ديگر اساسا نور هيچ نفوذی ندارد ، آنجا ظلمت مطلق است . در قديم خيال می‏كردند در طبقات زيرين اقيانوسها ديگر جانداری وجود ندارد ، چون نور به هيچ وجه به آنجا نمی‏رسد و فشار آب هم خيلی زياد است‏ ، ولی امروز كشف شده كه با اينكه نور خورشيد به آنجا نمی‏رسد در عين حال‏ جاندار وجود دارد . خدا مخلوقاتی را كه آنجا هستند طوری خلق كرده كه‏ خودشان از اندرون خودشان نور توليد می‏كنند و مايحتاج نوری در وجود خودشان‏توليد می‏شود .

بنابراين مثال برای جايی كه در آنجا نور هيچ وجود نداشته باشد كه بتوان‏ فرض كرد انسانی را به آنجا ببرند ، يكی " بحر لجی " است . قرآن‏ نمی‏گويد " بحر " ( دريا ) كه شامل همه درياها بشود و بگويند بعضی‏ درياها نور تا ته آنها می‏رسد بلكه می‏گويد" بحر لجی " دريای خيلی عميق ، اشاره به بعضی درياها كه عمقشان در حدی‏ است كه نور در آنجا نفوذ نمی‏كند . ولی قرآن می‏خواهد بگويد كه عواملی از ظلمت بر وجود اينها (گروهی از كافران ) احاطه‏ پيدا كرده كه هر كدام به تنهايی اينها را در ظلمت فرو می‏برد . صرف اين‏ نيست كه اينها در ظلمت هستند ، بلكه در ظلمت چند قبضه هستند و چند عامل روی همديگر وجود دارد كه هر كدام به تنهايی مانع رسيدن نور است : در دريايی عميق باشند ، آنجا كه نور نمی‏رسد ، بعلاوه سطح دريا هم آرام‏ نباشد ، دائما امواجی روی امواج قرار بگيرد كه از سطح عادی دريا مثل دو كوه بالا آمده باشد كه باز مانع بيشتری برای رسيدن نور است ، از اين هم‏ بالاتر ، هوا هم ابری باشد كه ابر هم مانع رسيدن نور خورشيد يا ماه و ستاره و امثال اينها باشد . اين ديگر چقدر ظلمت اندر ظلمت است : "« ظلمات بعضها فوق بعض غ" مثل می‏آورد اينها را كه آنچنان ظلمتهايی روی‏ ظلمتهايی بر اينها احاطه پيدا كرده است كه در حكم آدمی هستند كه در قعرچنين دريايی باشد كه چند عامل روی همديگر قرار گرفته و مانع رسيدن نور شده است ، درست عكس آن مثلی كه در آيه نور خوانديم ، كه گفتيم آن مثل‏ را چند جور توجيه كرده‏اند و از جمله در روايت داشتيم مثل مؤمن هم هست :« مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه كأنها كوكب‏ دری يوقد من شجره مباركه زيتونه لا شرقيه و لا غربيه يكاد زيتها يضيی و لو لم تمسه نار نور علی نور يهدی الله لنوره من يشاء آنجا انسانهايی را فرض می‏كند كه اين انسانها در جوی قرار گرفته‏اند كه‏نور است بالای نور ، نور فطرتشان ، نور نبوت ، روشنايی در روشنايی است‏ .

بشر ديگری هم هست كه در ظلمت فوق ظلمت است : نور فطرت خودش را خاموش كرده است ، اين خودش يك ظلمت . ظلمت عناد آمده روی آن راگرفته است ، ظلمت ديگر ، و ظلمت ناشی از گناه و معصيتهای متوالی كه‏همان موجها و طغيانهای روحی انسان است : " « موج من فوقه موج » "ظلمت ديگری ، چون هر ظلمتی نقطه مقابل يك نور است : نور نبوت ، نوروحی ، هدايت وحی . آنجا كه هدايت وحی نباشد ظلمت است . نور فطرت ،هدايت فطرت . آنجا كه چراغ فطرت خاموش شده باشد ظلمت است . نور عمل‏صالح ( چون عرض كرديم : " « و العمل الصالح يرفعه »" خاصيت عمل صالح‏ اين است كه به قلب انسان نور می‏دهد ) . وقتی كه انسان عمل صالح انجام‏ندهد نقطه مقابلش ظلمت است . هر چه بر آن طبقه ، نور فوق نور احاطه‏ كرده ، بر اين طبقه ظلمت فوق ظلمت [ حاكم است ] .

پس ، از اين دو مثلی كه قرآن در اينجا ذكر كرده است يك مثل اين بود كه مثل اعمال كافران مثل سراب است . اينجا نظر به كارهای خيرشان دارد كه اينها به آن اميد بسته‏اند . بيچاره‏ها ! شما خيال [ باطل ] می‏كنيد ، تا ايمانتان به خدا درست نباشد و تا به نور خدا روشن نباشيد اعمال شما روح‏ پيدا نمی‏كند ، اعمال شما حالت آب را پيدا نمی‏كند كه تشنگی شما را بر طرف كند . مثل دوم برای گناهان اينهاست . مفسرين هم راجع به اينكه چرا قرآن دو مثل آورده است وجوهی‏ ذكر كرده‏اند و شايد بيشتر همين وجه را كه بهتر هم همين است گفته‏اند كه‏ مثال اول برای كار خوب آنهاست و مثال دوم برای كار بدشان كه در ظلمت‏ است .

عرض كرديم كه برای اعمال كافران يك مثل ديگر هم در قرآن ذكر شده . مثال می‏زند به تلی از خاكستر كه باد تند بوزد و آن را از بين ببرد . جلسه‏ پيش عرض كرديم كه اين مثل ، مثل كارهای خوبی است كه [ آنها ] به قصدقربت هم انجام داده‏اند و واقعا هم كاری كرده‏اند ولی بعد عناد و كفرشان‏ يا چيز ديگری سبب شده است كه آن عمل از هم پاشيده شود . به هر حال قرآن‏اين منطق را دارد چه برای كافر و چه برای مسلمان كه : " « و قدمنا الی‏ ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا »" قرآن می‏گويد بسا هست كه‏ انباری از عمل نيك وجود دارد ولی ما می‏آييم آن را مثل غبار پراكنده‏ می‏كنيم . ( البته خداوند هرگز عمل خوب را با قيد خوب بودن خراب نمی‏كند ) يعنی نظام تكوينی ما اين است ، آنها گناهانی مرتكب می‏شوند كه اثر آن‏ گناهان اين است كه اعمال خيرشان را به كلی از ميان ببرد و نيست و نابود كند .

اين ، سه مثلی بود كه قرآن برای اعمال كافران ذكر می‏كند ، و همان طور كه عرض كردم مقصود از كافران در اينجا هر غير مسلمانی نيست ، بلكه آنان‏ كه در مقابل حقيقت می‏ايستند و مخالفت و قيام و مبارزه می‏كنند .

آيه ديگر باز صحنه‏ای از نور را ذكر می‏كند ، بر عكس اين دو آيه كه‏ صحنه‏ای از محروميت از نور ( محروميت از نور وحی و محروميت از نور فطرت ) را كه اسمش ظلمت است ، ذكر كرد ، و آن اين است كه نه سراغ‏ انسان می‏رود ، آن هم انسانی كه با حقيقت مخالفت می‏كند ، بلكه سراغ همه‏ ذرات عالم می‏رود كه همه ذرات عالم به نور الهی روشن هستند و هر موجودی‏ در عالم خودش خدای خودش را می‏شناسد و تسبيح گوی خدای خودش است ، و اين قرآن بود كه برای اولين بار گفت كه اگر گوش شنوا و قلب بينا و آگاه داشته باشيد ، می‏بينيد كه در سراسر هستی [ همهمه ] خداشناسی و ذكر خدا و تسبيح خدا وجود دارد . تفسيرش را ان شاء الله جلسه آينده عرض‏ می‏كنم . و صلی الله علی محمد و اله الطاهرين .

منبع : از کتاب " آشنائی با قرآن جلد چهارم ( تفسير سوره نور ) " اثر شهید مطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir