به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » رابطه انسان ها با يكديگر
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 551 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

شهيد استاد مرتضی مطهری

 

رابطه انسان ها با يكديگر

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره ممتحنه  ( بخش اول )

« بسم الله الرحمن الرحيم »

الحمد لله رب العالمين. . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * « يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِي سَبِيلِي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِيلِ * » (ممتحنه / . 1)

اين سوره مباركه به نام " سوره ممتحنه " است و مدنی هم هست و اين‏ كه اين سوره را " ممتحنه " می‏گويند - مثل اغلب سور - به مناسبت مطلبی‏ است كه در ضمن سوره آمده است . آن مطلب ، مطلبی است كه در آيه دهم‏ خواهد آمد راجع به زنانی كه از مكه مهاجرت می‏كردند و به مدينه می‏آمدند و احيانا كسانی هم بودن كه از شوهران كافر خودشان فرار می‏كردند يعنی شوهری‏ به كفر و عناد خودش باقی می‏ماند و زنی مسلمان می‏شد و بعد از آنجا فرار می‏كرد و می‏آمد در ميان مسلمين .

آيه‏ می‏فرمايد اگر زنان مؤمنه‏ای اينچنين هجرت كردند و نزد شما آمدند ، آنها را از نظر ايمانشان بيازماييد و امتحان كنيد و اگر مطلب حقيقت بود اينها را ديگر به سوی شوهرهای كافرشان باز نگردانيد ( درباره خود آيه بعد بحث می‏كنيم . ) يك قسمت هم البته بعد می‏آيد راجع به بيعت زنان با پيغمبر كه دستور می‏دهد اگر زنان برای بيعت آمدند با چه شرايطی با آنها بيعت كن .

ولی بيشتر آيات اين سوره درباره مطلب ديگری است كه آن‏ مطلب را در آيات ديگر قرآن هم احيانا هست و شايد در هيچ جا به اندازه‏ اينجا مفصل بيان نشده است و آن مسأله و لاء كفار است يعنی پيوند ودوستی‏ با كافران و دشمنان دين و ايمان و قهرا با دشمنان مؤمنين و مسلمين داشتن‏ . اينجا دو مقدمه كوچك بايد عرض كنم . اين آيات شأن نزولی دارد كه خود موضوع نشان می‏دهد كه از نظر خود آن‏ موضوع برای پيغمبر اكرم اهميت زيادی نداشته است ولی آيات يك سلسله‏ دستورهای كلی است .

در شأن نزول اين آيات اينچنين گفته‏اند كه مردی بود از صحابه - كه اتفاقا از بدريون و از مهاجرين هم هست - به نام " حاطب‏ بن ابی بلتعه " . او خودش به مدينه آمده بود و زن و بچه‏اش در مكه‏ بودند ( حال اين برای من روشن نيست كه زن و بچه‏اش مسلمان بودند يا نه ، ظاهرا مسلمان هم بودند . خودش به مدينه آمده بود و مهاجر بود . ) يك‏ وقتی كفار از خانواده او سؤال كردند كه آيا پيغمبر قصد فتح مكه را دارد يا ندارد ؟ آنها هم برای اينكه به نوعی دل قريش را به دست آورده باشند نامه‏ای به حاطب نوشتند كه آيا چنين چيزی هست يا نه ؟ حاطب هم در نامه‏ای به آنها همين قدر نوشت كه بلی ، و بعد آن را همراه زنی كه به مكه‏ می‏رفت - كه آن زن هم حتما از مسلمين نبوده است - فرستاد ، و شايد خود زن هم جاسوس بوده به دليل اينكه او هم نامه را پنهان كرد به گونه‏ای كه احدی كشف نكند .

به پيغمبر اكرم وحی‏ شد كه چنين قضيه‏ای هست ( يعنی قرائن چنين نشان می‏دهد جز وحی چيز ديگری‏ نبوده ) . اين روايت را شيعه و سنی همه نقل كرده‏اند . حضرت ، اميرالمؤمنين و زبير و مقداد را فرستاد و فرمود می‏رويد ، زنی به چنين‏ نشانی از مدينه به قصد مكه خارج شده ، در نزديكی مدينه ، به روضه " خاخ‏ " كه می‏رسيد چنين زنی می‏بينيد ، نامه‏ای دارد ، آن را از او بگيريد . اميرالمؤمنين و زبير و مقداد رفتند و از او مطالبه نامه كردند . انكار كرد ، گفت نامه‏ای همراه من نيست . تفتيشش كردند ، هر چه اثاثش را گشتند پيدا نكردند . بعد زبير گفت پس برگرديم ، معلوم می‏شود نيست .

اميرالمؤمنين فرمود چنين چيزی محال است و اگر نبود پيغمبر نمی‏گفت ، حتما هست . بعد به اين زن گفت كه من می‏دانم نامه‏ای هست ، بايد نامه را بدهی و الا سرت را نزد پيغمبر می‏برم . شمشيرش را كشيد . زن گفت پس دور برويد ، بعد از لای موهايش نامه در آمد . نامه را آوردند دادند خدمت‏ پيغمبر اكرم ، ديدند در آن نامه نوشته است كه پيغمبر قصد فتح مكه را دارد . بديهی است كه اين كار خيلی خطايی بود . حضرت رسول حاطب را خواست ، فرمود اين چه كاری بود كه كردی ؟ قسم خورد كه يا رسول ‏الله من بر ايمان خودم هستم . اصل قضيه اين است :

من بر خلاف خيلی افراد ديگر كه‏ نزد قريش عزتی دارد و در نبودن آنها زن و بچه‏شان را اذيت و آزار نمی‏كنند ( چنين نيستم ) ، پيش خودم گفتم كه شايد اين مقدار سبب شود كه‏ وضع زن و بچه من بهتر شود . خلاصه اگر گناهی هم بوده من از ايمانم برنگشتم‏ ، نخواستم واقعا خيانتی كرده باشم و مرا ببخشيد . پيغمبر هم زود بخشيد و قبول كرد كه او قصد خيانت بزرگی نداشته يعنی يك غير مسلمانی نيست كه‏ بخواهد واقعا خيانتی كرده باشد ، فقط می‏خواسته به خيال خودش از اين راه‏ به خانواده‏اش خدمتی كرده باشد . عمر گفت : يا رسول ‏الله اين مرتد شده ، اجازه بدهيد الان من اين را بكشم . پيغمبر فرمود : نه (شأن نزول اين سوره همراه با اين قضيه در مجمع البيان جلد 5 صفحه‏ 269 و 270 آمده است .) .

مطلب ديگر : يكی از مسائل بسيار اساسی كه فرق اسلام را با ساير اديان و بالخصوص مسيحيت بلكه با جميع اديان روشن می‏كند همين مسأله است : از نظر مسيحيها ( ايمان يك امر قلبی است و . . . ) كه می‏بينيد همين تبليغ‏ را در همه جا كرده‏اند و حتی بسيار از مسلمين هم گاهی همين حرفها را می‏زنند بدون اينكه توجه داشته باشند كه اينها اصلا با اسلام جور در نمی‏آيد . می‏گويند ايمان فقط يك امر قلبی است ، مربوط است به رابطه انسان با خدا ، غير از اين چيزی نيست ، به روابط انسان با انسان كاری ندارد . ايمان امری است قلبی ، وجدانی ، مربوط به رابطه انسان به خدا ، و اما رابطه انسان با انسان مسأله‏ای است كه به ايمان ارتباط ندارد . تو در دلت رابطه‏ ات را با خدا درست كن ، ديگر رابطه ‏ات با انسان ها را بر هر اساس ديگری می‏خواهی تنظيم كنی تنظيم كن .

گاهی كه می‏خواهند ايمان رابطه‏ انسان با انسان را هم در بر بگيريد به اين شكل ذكر می‏كنند كه رابطه يك‏ نفر مؤمن با همه انسان ها علی السويه ( است ) ، با همه انسان ها بايد رابطه دوستی و مودت داشته باشد و نبايد ميان انسانی و انسانی فرق بگذارد . فقط انسان دوست بايد ( نوع خاصی از انسان دوستی كه اينها می‏گويند ) كه‏ اين موضوع را بعد بيشتر بايد تشريح كنم . اين حرف دومشان خيلی حرف‏ جالبی هم به نظر می‏رسد كه ايمان مربوط است به رابطه انسان با خدا و اما رابطه انسان با انسان ، آن طرف همين قدر كه انسان شد ديگر كافی است كه‏ انسان هر گونه ارتباطی با او داشته باشد و بلكه بايد با همه انسان ها رابطه دوستی داشت بدون اينكه بين‏ انسان مؤمن و انسان غير مؤمن فرق بگذاريم .

اين مطلب با تعليمات اسلامی جور در نمی‏آيد و قرآن بعد می‏فرمايد - مثل‏ اينكه تعريضی به مسيحيت هم هست - كه سيره و سنت ابراهيم كه خود مسيحيها و يهوديها هم قبول دارند اين نبوده است و نبايد باشد ، و قدر مسلم اين است كه اين امر با دين جامعه ساز يعنی دينی كه مسؤوليت ساختن‏ يك جامعه را به عهده گرفته است جور در نمی‏آيد . فرق است ميان تعليماتی‏ كه صرفا يك تعليمات اخلاقی و فردی است و تعليماتی كه علاوه بر جنبه فردی‏ ، جنبه اجتماعی هم دارد . در اين تعليمات نمی‏تواند ميان انسان مؤمن و انسان ضد ايمان هيچ فرق گذاشته نشود .

اتفاقا خود قرآن اين مسأله را در آيات بعد طرح كرده است كه بنابراين‏ ( آيا ) رابطه انسان فقط با انسان های مؤمن بايد رابطه دوستی و خوبی باشد و انسان با هر كس كه غير مؤمن شد بايد رابطه دشمنی و عدوات داشته باشد و هيچ به او احسان و خوبی نكند ، پس انسان دوستی اساسا غلط است ؟ در آيه‏ هشتم اين را هم توضيح می‏دهد : " « لا ينهاكم الله عن الذين لم يقاتلوكم‏فی الدين و لم يخرجوكم من دياركم ان تبروهم و تقسطوا اليهم »" از اين ( مطلب ) شما اينچنين استنباط نكنيد كه كسانی كه دين و ايمان ندارند و اسلام ندارند اگر با شما سرستيزه و دشمنی ندارند صرف احسان به آنها را خدا نهی می‏كند ، به آنها احسان كنيد ، ولی مسأله ، مسأله ديگر است ، كسانی كه با اسلام و مسلمين سر ستيزه جوی دارند ، كسانی كه اگر شما با ساده دلی بخواهيد با آنها رابطه دوستی بر قرار كنيد آنها زهر خودشان را حتما خواهند ريخت ، آنها را ما داريم می‏گوييم ، و چنين چيزی هست ، آنها دشمن مسلكی شما هستند .

آنچه كه ما می‏گوييم در واقع هشداری است به شما كه از كينه توزی و كينه ورزی‏ آنها غافل نمانيد . در اين جهت ، آيات قرآن بسيار حساسيت دارد و هشدار می‏دهد كه شما گاهی غافل می‏شويد و به اينها حسن ظن پيدا می‏كنيد و يك وقت‏ می‏بينيد آنها كار شما را ساخته‏اند . در آيه‏ای در سوره نساء می‏فرمايد : " « ود الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدش »" (نساء / . 102 ) شما اشتباه می‏كنيد ، اگر امروز آنها روی خوش به شما نشان می‏دهند از قدرت شما می‏ترسند ، اگر بتوانند شما را غافلگير كنند - به تعبير ما - يك لقمه ‏تان می‏كنند ، اينقدر از آنها غافل نباشيد .

در آن مقاله " ولاءها و ولايتها " (اين مقاله اكنون به صورت كتاب درآمده است ) من مفصل در اين زمينه بحث‏ كرده‏ام كه ما انواع و لاءها داريم : ولاء اثباتی و ولاء منفی ، . . . از نظر اسلام جامعه اسلامی حكم پيكر واحد را دارد ، تفاوتی كه ميان مسلمان و غير مسلمان هست اين است كه با مسلمانان بايد آن طور رفتار كند كه با اعضای‏ پيكر خودش رفتار می‏كند و با غير مسلمان بايد آن طور رفتار كند كه خوبی و احسان هم كه می‏كند بايد توجه داشته باشد كه او فردی است خارج و بيرون از اين پيكره . حال مقداری از اين آيات را ترجمه كنيم بعد به تفصيل بيشتر به اين مطلب می‏پردازيم .

" « يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولياء »" ای اهل‏ ايمان ، دشمنان مرا ( و دشمنان خودتان را دوستان نگيريد ) . دشمنان خدا كسانی هستند كه منكر خداو پيام خدا هستند . هر كس كه بر ضد ايمان به خدا يا بر ضد پيام خدا - كه همان وحی و رسالت است - قيام كرد او دشمن خداست . دشمنی معنی ديگری ندارد . عده‏ای از روشنفكرهای اخير مثل‏ فروغی به سعدی ايراد می‏گيرند كه چرا گفته است :

 ای كريمی كه از خزانه غيب           گبر و ترسا وظيفه خور داری

دوستان را كجا كنی محروم            تو كه با دشمنان نظر داری 

می‏گويند مگر می‏شود خدا دشمن كسی باشد يا مگر كسی می‏تواند دشمن خدا باشد ؟ ! چون سعدی در اين شعرش پيوند خودش رابا اسلام روشن می‏كند و غير مسلمان ( را دشمن خدا معرفی می‏كند ) - كه حساسيت اينها بيشتر روی كلمه‏ " گبر " است ، گبر و زردشتی و دوره قبل از اسلام و از اين حرفها - ناراحتند كه چرا سعدی عليه گبر اين جور حرف می‏زند ، می‏گويند اين حرف‏ سعدی قابل قبول نيست كه " ای كريمی كه از خزانه غيب - گبر و ترسا وظيفه خور داری " ، آنگاه مسلمانها را " دوستان می‏ماند و گبر و ترسا را " دشمنان " . گبرها كه همين زردشتيهای خودمان هستند ، ترساها هم كه‏ اربابهای خودمان هستند ! بنابراين چطور ما اينها را " دشمنان خدا " بدانيم ؟

اينها همه حرف مفت است . هر كسی كه بر خلاف فطرت خودش كه فطرت‏ توحيد است و بر ضد ايمان به خدا و بر ضد پيام خدا قيام كند دشمن خداست‏ . اينها فرض می‏كنند كه خدا از نظر مسلك - العياذ بالله - يكصلح كلی‏ است ، يعنی هر كسی هر مسلكی و هر راهی می‏خواهد ، داشته باشد ، اينها ديگر به خدا مربوط نيست ، دوست و دشمن ديگر معنی ندارد . ولی قرآن‏ تصريح می‏كند ، مشركين را ، منكرين خدا و منكرين پيام خدا را دشمنان خدا معرفی می‏كند .

حال نكته اين است كه بعد از آن كه می‏فرمايد : " عدوی " می‏گويد : " و عدوكم " نه فقط به دليل اينكه دشمنان پيام من و ضد ايمان به من هستند . اينها دشمن شما هم از آن جهت كه مؤمن هستيد هستند ، يعنی دشمن‏ مؤمن بما هو مؤمن هم هستند . اگر شما را از ايمان عاری كنند با شما دوستند ، تا شما در لباس ايمان هستيد و اين جامه را به تن كرده‏ای دشمن‏ شما هستند . پس در واقع اين هشدار درباره دشمنهای خودتان هم هست . دشمنان مرا و دشمنان خود را دوستان و نزديكان خود قرار ندهيد .

در يك آيه ديگر در سوره آل‏ عمران می‏فرمايد : " « لا تتخذوا بطانة من‏دونكم »" ( آل‏ عمران / . 118  ) . آنجا تعبير ديگری است . " بطانه " يعنی آستر . لباسی كه انسان می‏پوشد يك رويه دارد ( و يك آستر ) . شعر نصاب می‏گويد: " الظهاره ابره دان و البطانة آستر."  عرب رويه پارجه لباس را " ظهاره " می‏گويد و آستر را " بطانه " . اين تشبيهی است كه قرآن می‏كند . می‏فرمايد در جامعه از غير خود بطانه‏ نگيريد ، خيلی تعبير عجيبی است ! يعنی در جامعه مسلمان ، غير مسلمان هم‏ شركت داشته باشد مانعی ندارد ولی يك وقت هست به صورت ظهاره شركت‏ دارد ، پارچه رو ، يعنی پارجه شناخته شده ، آن كه ديده می‏شود ، ( و يك‏ وقت به صورت بطانه و آستر ) ، يعنی تشكيلات جامعه اسلامی يك كارهای‏ علنی دارد ، يك كارهای سری و مخفی مثل آن كارهايی كه به سياست اجتماع‏ مربوط است ، غير مسلمان بخواهد كارهايی در جامعه اسلامی داشته باشد كه‏ روست ، مثلا تجارت يا زراعت داشته باشد ، مانعی ندارد ، اما غير مسلمان‏ را در اسرار جامعه مسلمان ، در كارهای اساسی و پنهانی و نهانی و كارهايی‏ كه در زير و باطن اجتماع است ( شركت دادن ، جايز نيست )

 .  " « لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالمودش »" شما القاء دوستی ميان خود و آنها برقرار می‏كنيد . القاء مودت يعنی در دل مودتی‏ نسبت به آنها داريد ، علاقه‏ای پيدا می‏كنيد و بعد اين علاقه را آشكار و ظاهر می‏سازيد و روابط دوستانه با آنها برقرار می‏كنيد " « و قد كفروا بما جائكم من‏الحق »" در حالی كه آنها كفر می‏ورزند . ( هميشه گفته‏ايم كه مفهوم " كفر " صرف قبول نكردن اسلام نيست ، قبول نكردن و به عناد و ستيزه‏ برخاستن است ) ، و حال آنكه آنها با حقی كه بر شما نازل شده و برای شما آمده است ( يعنی همين پيام خدا ، همين قرآن ) ستيزه می‏كنند . معنايش‏ اين است : پس مسلكی بودن كجا رفت ؟ آنها اينقدر نسبت به دين و ايمان‏ و مسلك شما مخالفت می‏كنند ، باز شما آنها را برادر خوانده خودتان قرار داده‏ايد ؟

 " « يخرجون الرسول و اياكم ان تؤمنوا بالله ربكم »" اينهامردمی هستند كه پيامبر را و شما را از شهر و ديارتان اخراج كردند به گناه‏اينكه به رب خودتان ، به پروردگارتان ايمان آورديد . چرا فراموش می‏كنيد ؟ اينها نگذاشتند كه پيغمبر و شما در زادگاه خودتان زندگی كنيد ، شما را مجبور به مهاجرت كردند ( واقعا هم مجبور به مهاجرت كردند يعنی اگر به‏ آنها آزادی می‏دادند مهاجرت نمی‏كردند ) ، شما را از شهر و ديارتان اخراج‏ كردند به گناه ايمانتان ، ايمان به چه ؟ آيا به يك ارتباط برقرار كرده‏اند اخراج می‏كنند ؟ ( خير ) ، می‏گويد چرا تو به خدای خالق و پروردگارت ايمان آوردی ؟ در واقع خود آيه نشان می‏دهد ، می‏گويد آنها به‏ دليل مسلك با شما مخلفند ، آن وقت شما چطور می‏خواهيد بين آنها و غير آنها به دليل مسلك فرق نگذاريد ؟

نظير اين آيه است آيه‏ای كه در سوره مباركه حج است و اولين آيه‏ای است‏ كه در مورد جهاد نازل شده است و می‏فرمايد : "« اذن للذين يقاتلون بانهم‏ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدير الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق الا ان « يقولوا ربنا الله »" (حج / 39 و . 40  ) به مقاتلان و مجاهدان اجازه داده شد ( برای‏اولين بار است كه اجازه داده می‏شود ) كه دست به اسلحه ببرند به دليل‏اينكه مظلوم واقع شده‏اند و خدا قادر است كه آنها را ياری بفرمايد . بعد(بيان ) می‏فرمايد كه كدام مجاهدين و مقاتلين را می‏گوييم : همين مردمی كه‏ اينها را به زور از شهر و ديارشان اخراج كردند به گناه اينكه گفته‏اند :

" «ربنا الله  ان كنتم خرجتم جهادا فی سبيلی و ابتغاء مرضاتی »" اگر شما راست‏می‏گوييد ای مؤمنين ، اگر واقعا شما به نيت جهاد در راه خدا و برای طلب‏ رضای الهی خارج شده ‏ای ، ( پس بايد آن طور باشيد كه رابطه‏ تان را با دشمنان خدا و خودتان قطع كنيد ) . ( درباره ) اين شرطی كه در اينجا ذكر شده است ، مفسرين گفته‏اند در زبان عرب ( در فارسی هم اين مطلب هست ) شرط گاهی واقعا به مفهوم شرط است يعنی در يك صورت بلكه و در صورت‏ ديگر نه ، و گاهی معنايش اين است كه " و حال آنكه چنين است " ، مثل‏ اينكه به پسری كه آمادگی ندارد كه به پدرش نيكی كند ، می‏گوييم اگر اين‏ پدرت هست كه تو بايد اين طور با او رفتار كنی ! اين " اگر " نه به‏ اين معنی است كه ما شك داريم كه آيا او پدرش هست يا نيست ، بلكه‏ يعنی به دليل اينکه پدرت هست ( پس حالا كه پدرت هست ) تو بايد رفتارت با او چنين باشد . اينجا هم " « ان كنتم خرجتم جهادا فی سبيلی"  يعنی شما كه به نيت جهاد در راه خدا از شهر و ديارتان خارج شده‏ايد وشما كه هدفتان رضای الهی است پس بايد اين جور باشيد ، يعنی لازمه مجاهد در راه خدا بودن و در راه خدا گام برداشتن اين است كه اين پيوندها را با دشمنان خودتان ببريد .

" « تسرون اليهم بالمودش و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم »" شما كه مدعی ايمان به خدا هستيد ( به طور جمع ذكر كرده ولی همين طور كه عرض‏ كردم شأن نزول آيه در مورد يك فرد است كه همان حاطب باشد ) در سر و خفاء علقه خودتان را به كفار و مسلمين اظهار می‏كنيد ، مخفيانه علقه‏ خودتان را به آنها می‏رسانيد ، مثل اينكه يادتان رفته كه شما مؤمن هستيد و به خدا ايمان داريد كه آن خدا همه چيز را می‏داند ، آنچه را كه شما ظاهر كنيد و آنچه را كه مخفی كنيد ، يعنی مگر غافليد از اينكه خدا از اسرار شما آگاه است و از ظاهر و باطن شما ( و از ) همه چيز آگاه است ؟ !  " « و انا اعلم بما اخفيتم و ما اعلنتم »" من كه خدای شما هستم به آنچه ‏شما پنهان كنيد و به آنچه شما آشكار كنيد ، از خود شما آگاهترم " « و من‏يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل »" هر كسی كه چنين كاری را بكند، از راه‏راست منحرف شده است .

آيه بعد باز توضيحی در همين زمينه است . ( كمی به صورت مختصرتر تا آخرين اين آيات تفسير می‏كنيم بعد شرح مفصلتری عرض می‏كنم ) . " «  إِنْ يَثْقَفُوکُمْ يَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْکُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»" (ممتحنه / . 2  ) عرض كرديم كه قرآن كريم مكرر در مكرر اين هشدا را می‏دهد كه مسأله اين نيست كه ما می‏گوييم شما فقط به دليل اينكه آنها مسلمان نيستند با آنها رابطه دوستی و احسان برقرار نكنيد ، مسأله اين‏ است كه شما غافليد كه در زير پرده اين چهره ظاهری كه اينها نشان می‏دهند ( چه نياتی نهفته است ! ) .

احيانا به شما می‏گويند كه شما مسلمانيد ، ما مسلمان نيستيم ولی در عين حال اهل يك قبيله هستيم ، يك فاميل هستيم و بالاخره قوم و خويش هستيم ، ما قبل از اينكه مسلمان يا غير مسلمان باشيم - مثلا - همه‏مان مكی هستيم و يعنی اين يك‏ مسأله سطحی است ، چيز مهمی نيست ، حالا شما اين جور باشيد يا آن جور ، دروغ میگويند . اگر امروز چنين حرفی می‏زنند دنبال فرصت هستند . ( قرآن‏ خيلی روی فرصت طلبی آنها تكيه می‏كند . ) اگر امروز چنين حرفی می‏زنند ته‏ دلشان حرف ديگری است . " « ان يثقفوكم يكونوا لكم اعداء »" اگر بر شما دست بيابند يعنی روزی فرصت دستشان بيايد كه ضربه خودشان را وارد كنند - تعبير اين است كه - آن وقت دشمنان شما خواهند بود ، با اينكه‏ قبلا فرمود الان دشمنان شما هستند . اين كه می‏گويد : " دشمنان شما هستند " يعنی من كه از اسرار آگاهم الان می‏دانم دشمن شما هستند ولی شما احساس‏ نمی‏كنيد ، آن روزی كه آنها فرصت پيدا كنند و بر شما دست بيابند آن وقت‏ می‏بينيد كه چگونه اينها دشمنان شما هستند . " دشمنان شما خواهند بود " يعنی خواهيد ديد كه اين دلهايشان از دشمنی می‏جوشد .

آيا فقط همان‏ دلهايشان خواهد جوشيد ، كاری به كارتان ندارند ؟ " « و يبسطوا اليكم‏ ايديهم »" ببينيد دستشان چگونه بر روی شما دراز می‏شود! " « و السنتهم‏ " و زبانشان . دست و زبانشان به بدی بر روی شما دراز خواهد شد " « و ودوا لو تكفرون غ" تمام آرزويشان اين است كه شما را از اين ايمان و دين و مسلكتان برگردانند . " « لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحامُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ »" (ممتحنه / . 3 ) . ضمنا اين سؤال پيش می‏آمده است - هم به حسب‏ مورد و هم هميشه - كه چه بكنيم ؟ از طرف ديگر پای ارحام و خويشاوندان و زن و بچه ما در ميان است ، جانب آنها را هم كه نمی‏شود رعايت نكرد . قرآن البته نهی نمی‏كند از اين كه كسی به ارحام خودش و لو اينكه كافر باشند از آن جهت كه ارحام هستند احسان كند - كه در آيه بعد خواهيم خواند - ولی‏ آيا احسان به آنها به قيمت خيانت با جامعه اسلامی ؟ احسان به آنها به‏ قيمت خيانت به خدا و رسول ؟ نه .

در آيات زيادی از قرآن اين مطلب تصريح شده است كه ايمان آن وقت‏ ايمان است كه هر جا كه در سر دو راهی قرار گرفتيد كه يا خدا يا - مثلا - پدر ، يا خدا يا مادر ، يا خدا يا فرزند ، يا خدا يا زن ، يا خدا يا مال‏ ، يا خدا يا مسكن ، همه جا بگوييد خدا : " « قل ان كان اباؤكم و ابناؤكم‏ و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجارش تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فی سبيله فتربصوا حتی‏ يأتی الله بامره »" (توبه / . 24 ) به آنها بگو ايمان مساوی است با پاكباختگی ، ايمان مساوی است با اينكه هر چه غير ايمان است در درجه بعد قرار بگيرد . نمی‏گوييم آنها را به كلی نفی كنيد بلكه می‏گوييم آنها در درجه بعد است‏ يعنی تا آن حدی است كه با اين تضاد نداشته باشد . بگو اگر پدران و فرزندان و خويشاوندانتان و اگر تجارت و بازرگانی‏تان - كه خوف و بيم‏ ورشكستگی و كسادش را داريد - و اگر خانه‏ ها و كاخها و منزلهايی كه علاقه‏ به نشيمن در آنها داريد ، اگر اينها در نزد شما محبوبتر از خدا و پيامبر باشد پس فعلا برويد ، عجالتا برويد تا بعد خبرش را به شما بدهيم ، يعنی‏ برويد دنبال كارتان .

 ايمان آن وقت ايمان است كه در درجه اول واقع شود و هيچ چيزی هم درجه با آن نباشد ، اگر هم درجه شد می‏شود شرك . اصلا توحيد معنايش اين است ، يعنی خدا محبوب و مطلوب اول انسان و هر چه غير خدا هست تابع اين محبوب و به خاطر اين محبوب ، محبوب باشد ، و اگر چيزی‏ محبوبيتش در اين عرض يا بيشتر از آن باشد اين ديگر با توحيد جور در نمی‏آيد و شرك است .

اينجا هم حاطب بن ابی بلتعه حرفش اين بود كه زن و بچه ‏ام الان در آنجا هستند ، من جانب آنها را هم بايد رعايت كنم ، نه ، ديگر " جانب آنها را هم " ، يك مقدار جانب اين را يك مقدار جانب آن را يك جا به نفع‏ اين يك جا به نفع آن ، ( با ايمان ) جور در نمی‏آيد . قرآن می‏خواهد بفرمايد كه اين روابط : رابطه با ارحام ، خويشان ، فرزندان ، اينها يك‏ رابطه‏ هايی است كه در چهار صباح دنيا بين انسان و اشياء و اشخاص هست و يگانه رابطه‏ای كه برای انسان الی الابد باقی می‏ماند رابطه با خداست يا با دوستان خدا . " « لن تنفعكم ارحامكم و لا اولادكم يوم القيامة »" ارحام‏ و خويشاوندان و فرزندانتان در روز قيامت سودی به حال شما نمی‏بخشند . در روز قيامت ميان انسان و همه اينها جدايی واقعه می‏شود ، جز يك سبب ( باقی نمی‏ماند ) : " « اذا تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا و رأواالعذاب و تقطعت بهم الاسباب »" (بقره / . 166  ) رابطه ‏ها در آنجا قطع می‏شود جز رابطه‏هايی كه از ناحيه حق بر قرار باشد . " « الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض‏عدو الا المتقين »" (زخرف / . 67  ) در قيامت همه دوستان تبديل به دشمنان يكديگر می‏شوند مگر دوستانی كه از روی تقوا با يكديگر دوست بودند يعنی دوستانی‏ كه پيوندشان با يكديگر ناشی از پيوندشان با خدا بوده . زن و بچه و ارحام‏ و اولاد و همه اينها اين جور است ، تاحدی كه پيوند انسان با اينها ناشی‏ از پيوند ايمانی باشد و آنها با انسان شركت داشته باشند ، اين پيوند در قيامت باقی می‏ماند ، ولی اگر از اين راه نباشد به كلی از بين می‏رود اصلا در قيامت انسان ( از اينها ) تبری می‏جويد و فرار می‏كند  ( « يوم يفر المرء من اخيه و امه و ابيه صاحبته و بنيه » ) (عبس / 34 - . 36).

" « و الله بما تعملون بصير »" خدا به همه كارهای شما بيناست ." « قد كانت لكم اسوش حسنة فی ابراهيم و الذين معه اذ قالوا لقومهم‏انا برءؤا منكم و مما تعبدون من دون الله كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم‏العداوش و البغضاء ابدا حتی تؤمنوا بالله وحده » " اين درس را ازابراهيم و گروهی كه همراه ابراهيم بودند - نشان می‏دهد كه البته گروهی ازتربيت شدگان ابراهيم هم بوده‏اند - از ابراهيم و ابراهيميان ياد بگيريدكه آنها چگونه به خاطر ايمانشان از همه بريدند حتی از نزديكترين ارحام‏خودشان .

اينحا كلمه " « اسوش »" آمده است . تعبير اين آيه راجع به ابراهيم‏ عليه السلام و تعبير آيه‏ای در سوره احزاب راجع به رسول اكرم خيلی به‏ يكديگر نزديك است . در سوره احزاب داريم : " « لقد كان لكم فی‏ رسول‏الله اسوش حسنة »" (احزاب / . 21 ) برای شما در وجود پيغمبر اسوه‏ای است . اسوه به تعبير امروزيها يعنی الگو ( در فارسی شايد كلمه‏ ای نداريم كه به‏ جای آن بگذاريم ) ، يعنی شخصيتی كه بايد مقتدا قرار بگيرد و ميزان و معيار باشد و ديگران خودشان را با او بسنجند .

از نظر تعبيرات ادبی اين را " تجديد " می‏نامند . تجديد - كه در علم‏ بديع ذكر می‏كنند - اين است كه مثلا انسانی كه دارای خصلت و خصوصيتی هست‏ ، آن خصلت و خصوصيت او را به صورت شی‏ء مجسمی جدا از او فرض می‏كنند مثلا می‏گويند : " رأيت فی زيد اسدا " من در زيد شيری را ديدم . كأنه در وجود او شيری نهفته است . يا می‏گويند : " او از زيد يك دانشمند ساخت‏ " و حال آنكه مقصود اين است كه خود زيد را دانشمند كرد ولی گويی الان اين زيد يك چيز است و دانشمند چيز ديگر ، فقط زيد مايه شده برای اينكه شخص ديگری دانشمند شود . اين را در ادبيات عربی و در علم بديع " تجديد " می‏گويند .

اين تعبير در قرآن آمده است ، می‏فرمايد كه در وجود پيغمبر يك الگو وجود دارد . البته مقصود اين است كه خود پيغمبر الگوی شماست اما به اين‏ تعبير ( می‏فرمايد كه ) در وجود پيغمبر يك الگو وجود دارد . كأنه اين‏ پيغمبر دو شخصيت است : شخصيتی كه شما الان به طور سطحی ، و شخصيتی كه‏ به آن پی نبرده‏ايد كه آن شخصيتی كه شما به آن پی نبرده‏ايد و بايد او را بشناسيد در اين شخصيت پنهان است و آن شخصيت است كه اگر به آن پی‏ ببريد و آن را بشناسيد بايد الگوی شما قرار بگيريد .

همين تعبير درباره ابراهيم عليه السلام آمده است : " « قد كانت لكم‏ اسوش حسنة فی ابراهيم »" يك تأسی نيكی و يك اسوه نيكی در وجود ابرهيم‏ برای شما هست يعنی در وجود ابراهيم هم الگويی ( وجود دارد ) ، منتها اين‏ مربوط به خصوص همين مسأله ولاء دشمنان ( است ) . يك الگويی در وجود ابراهيم و همراهان ابراهيم برای شما مسلمين هست . مگر آنها چه كرده‏اند ؟" « اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منكم »" . آنها هم با قوم خودشان بودند و با همه آنها صله قوم و خويشی داشتند ، آن يكی پسر عمويش می‏شد ، آن يكی‏ پسر خاله‏اش ، آن يكی نوه عمه‏اش ، او برادر زنش و . . . ابراهيم و همراهان ابراهيم هم كه - به تعبير عوامانه - از پای بته بلند نشده بودند ، آنها هم مردمی بودند كه فاميل و قوم و خويش و دوستان داشتند ، ولی به‏ خاطر ايمانشان و اينكه قومشان با اينها ستيزه كردند و به كلی از آنها بريدند ، گفتند ما از شما تبری می‏جوييم . حال از اينجا ما به كلمه " تولی و تبری " ( می‏رسيم ) كه فقط پوسته‏اش برای ما مانده و معنايش هيچ‏ باقی نمانده است و به غلط هم " تولی و تبری " به كار می‏بريم .

  تولی و تبری‏ يعنی پيوند دوستی با دوستان خدا برقرار كردن و پيوند بيزاری با دشمنان‏ خدا بر قرار كردن . " « اذ قالوا لقومهم انا برءؤا منكم »" به قومشان‏ گفتند ما از شما تبری می‏جوييم ، هم از شما و هم از معبودهای شما ( آن‏ معبودها سمبل مسلك و عقيده و ايمان شماست ) ، يعنی از شما و از فكر و عقيده و راه شما تبری می‏جوييم . " « كفرنا بكم »" ( اين تعبير جالب‏ است و در قرآن مكرر آمده است ) تنها شما كافر نيستيد ، ما هم كافريم ، شما كافريد به آنچه ما ايمان داريم ، ما هم كافريم به شما و به عقيده ، مسلك شما ( گفتيم در مفهوم " كفر " ستيزه كردن و مبارزه و مخالفت‏ كردن عملی خوابيده است ) يعنی به شدت با شما و باعقيده شما مبارزه ، خواهيم كرد .

اين كه می‏گويند كلمه " « لا اله الا الله »" جمعی است ميان نفی و اثبات ، سخن درستی است . " « لا اله »" نفی و انكار است ، كفر به‏ غير خداست ، " « الا الله »" ثبات ايمان به خداست ، كه در " آية الكرسی " اين طور می‏خوانيم : " « لا اكراه فی الدين قد تبين الرشد من‏الغی فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروش الوثقی (بقره / . 256  ) »".  تنها نفرمود : " من يؤمن بالله " ، قبل از ايمان به الله ، كفر به طاغوت را ذكر كرد: " « فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك‏بالعروش الوثقی »" .

اين است كه هر مؤمنی شرط مؤمن بودنش كافر بودن هم هست و اين نكته‏ اساسی است در آنچه كه در اين آيه در مورد ولاء كفار نداشتن آمده است ، كه عرض كرديم می‏خواهيم اينها را تا آخر بخوانيم بعد بيشتر درباره فلسفه‏ اين ( مطلب ) بحث كنيم . اين در واقع همان مطلب را می‏خواهد بگويد كه برای مردم مسلمان و جامعه اسلامی تنها جبنه اثباتی كافی‏ نيست . در مسيحيت ادعا می‏كنند كه فقط جنبه اثباتی هست و اساسا هيچ‏ عنصری از كفر و انكار وجود ندارد . ولی اسلام دين تولی و تبری است ، دين‏ نفی و اثبات با يكديگر است ، دينی است كه حتی نفيش تقدم دارد بر اثباتش ، به قول علمای اخلاق " تخليه " تقدم دارد بر " تحليه " ، يعنی اول بريدن از غير او ، بعد به او پيوند كردن ، سعدی خوب می‏گويد :

ما در خلوت به روی غير ببستيم        از همه باز آمديم و با تو نشستيم 

البته او يك امر عرفانی و معنوی را می‏گويد ، چون اين قانون در همه جا جاری است ، در همان امر عرفانی و معنوی ( يعنی در اين كه انسان حالت‏ خلوص و ذكر پيداكند ) می‏گويند اول طرد خاطرات ديگر است . به قول حافظ:

ز فكر تفرقه باز آی تا شوی مجموع        به حكم آنكه چو شد اهرمن سروش 

عرض كردم آنها معنی عرفانی را می‏گويند : در دل ، اول تفرقه و تفرق را طرد كن تا حالت مجموعيت خاطر ( كه اصطلاح عرفانی خاصی است ) يعنی حالت‏ تمركز ذهن ، حالتی كه بتوانی دو ساعت در حال خلوت با خدا به سر ببری و كوچكترين خاطره‏ای در ذهن تو نيايد ( برايت حاصل شود ) . تا اهر من نرود سروش نمی‏آيد . اول بايد اهرمن برود بعد سروش بيايد .

حديثی پيغمبر اكرم دارد كه خواجه نصيرالدين طوسی از اين حديث حتی يك‏ معنی عرفانی هم فهميده است . فرمود :  " « لا يدخل الملائكة بيتا فيه كلب او صورش كلب » " (جامع السعادات ، ج / 1 ص . 46) فرشتگان در خانه‏ای‏كه در آن سگ يا صورت سگ باشد وارد نمی‏شوند ، يعنی فرشته رحمت در دل‏ انسان ، آن دلی كه در آن هزاران صورت زشت و پليد و كثيف هست ، هرگز وارد نمی‏شود .

ما در خلوت به روی غير ببستيم          از همه باز آمديم و با تو نشستيم

آنچه نه پيوند يار بود بريديم                و آنچه نه پيمان دوست بود شكستيم

مردم هشيار از اين معامله دورند         شايد اگر عيب ما كنند كه مستيم

تعبير قرآن اين است كه " « كفرنا بكم »" قرآن می‏گويد از اينها ياد بگيريد : " « قد كانت لكم اسوش حسنة فی ابراهيم والذين معه »" از ابراهيم و ابراهيميان ( آن كسانی كه با ابراهيم بودند ، تربيت شدگان‏ ابراهيم ، آن گروه و لو شايد كم بودند ) از اينها ياد بگيريد ، چه درسی ؟ درس كفر را از اينها ياد بگيريد ، گفتند : " « كفرنا بكم »" ما به‏ شما كفر می‏ورزيم " « و بدا بيننا و بينكم العداوش و البغضاء »" اعلام‏ می‏كنيم كه ميان ما و شما جز دشمنی ، اصل ديگری حكومت نمی‏كند ، به قول‏ امروز آشتی ناپذيری . " « حتی تؤمنوا بالله وحده »" . اين رابطه آشتی‏ ناپذيری كی تبديل به آشتی پذيری می‏شود ؟ آنگاه كه خدا را به وحدت و يگانگی بپذيرد و ايمان پيدا كنيد . اينجا قهرا مسأله‏ای طرح می‏شود كه پس‏ مسأله رابطه ابراهيم با پدرش يا عمويش كه او را پدر می‏خواند ( آزر ) چه‏ بود كه با اينكه كافر بود به او وعده داد كه من با تو استغفار می‏كنم ؟

 قرآن در قسمت بعد آن را توضيح می‏دهد كه اشتباه نكنيد ، آن تولی نبود ، حال چه بود ، چون وقت گذشته و روز عرفه‏ هم هست آن قسمت را می‏گذاريم برای بعد . امروز به حسب افق ما روز عرفه است كه در افق حجاز ، برادران مسلمان‏ ما امروز يكی از بهترين و بزگترين روزها را می‏گذرانند كه روز عيد قربان‏ است و مسلمين - اين طور كه می‏گويند - امسال قريب سه ميليون جمعيت در منی جمع شده‏اند و حتما در ميان اينها مردمان خالص و مخلص هست و زياد هم هست . ولی به هر حال روز عرفه از روزهای عباد است ، شب و رزعرفه از ايام و ليالی متبركه است . اعم از اينكه انسان در منی و عرفات باشد يا نباشد ( البته روز عرفه را در عرفات هستند ) . اين ( مطلب ) را يك‏ وقتی راجع به شب قدر هم عرض كرديم : روزها گاهی شرافت و فضيلت خود را از همان دستوری كه در آن روز رسيده است كسب می‏كنند و اين يك جنبه‏ روانی و روحی هم دارد اينكه انسان در يك حال تنها عبادت كند و خدا را بخواند و به درگاه الهی ابتهال و تضرع كند ، با اين كه صدايش همراه صدای‏ جمع باشد عملا هم فرق ( دارد و اثر آن ) در روح خود انسان هم متفاوت است‏ .

ما در سوره مباركه حمد می‏خوانيم : " « اياك نعبد و اياك نستعين »" خدايا همه با هم تو را می‏پرستيم ، در صورتی كه انسان نماز را با حالت‏ انفراد می‏خواند . نماز ، اصلش نماز فردای است ، نماز جماعت سنتی است‏ كه اگر انسان نخواند هم نخواند . ولی در نماز فردای هم انسان به خدا اين‏ طور می‏گويد : خدايا ما همه با هم تو را می‏پرستيم و همه با هم از تو مدد می‏خواهيم و كمك می‏جوييم . امام فخر رازی معروف ، صاحب التفسير الكبير ( تفسير مفاتيح الغيب )در همين سوره حمد و در همين آيه تعبير شاعرانه و زيبايی معايبی در اين آدم هست ولی مرد فوق العاده باهوش با استعداد فاضل متتبع‏ متبحری بود است . از يك اصل فقهی استفاده می‏كند و آن اين است كه در مواردی زيادی می‏گويند فروشنده يا خريدار ، خيار پيدا می‏كند يعنی خيار فسخ‏ پيدا می‏كند . يكی از موارد را " خيار تبعض صفقه " می‏گويند .

مقصود از " صفقه " همان " كالا " است . انسان وقتی معامله می‏كند ، چه از نظر فروشنده چه از نظر خريدار ، تمام اين جنس را می‏فروشد به تمام اين پول . حال اگر بعد جريانی پيدا شد كه قسمتی از اين جنس قابل معامله نبود مثل‏ اينكه فروشنده ده خروار گندم فروخته است به فلان قيمت ، بعد معلوم می‏شود او شريكی هم دارد و پنج خروار آن مال آن شريك است ، شريكش بايد امضا كند و قبول نكرده ، بنابراين همه اين ده خروار نمی‏توان مال آن شخص بشود ، پنج خروارش كنار می‏رود ، آيا نسبت به آن پنج خروار ديگر ، مشتری‏ الزام دارد بگيرد يا نه ؟ ( چند دقيقه‏ای از بيانات استاد شهيد به دليل به پايان رسيدن نوار متأسفانه ضبط نشده است .)

منبع : کتاب " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الممتحنه ( 1 ) " اثر شهید مطهری

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir