به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » اگر انسان مختار نباشد ،...
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 542 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

شهید مطهری و علامه طباطبائی

اگر انسان مختار نباشد ، بهشت و جهنم معنا نخواهد داشت

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره حديد(بخش اول )

« بسم الله الرحمن الرحيم » الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :

« وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِيمَ وَ جَعَلْنا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ  «26» ثُمَّ قَفَّيْنا عَلى آثارِهِمْ بِرُسُلِنا وَ قَفَّيْنا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ وَ جَعَلْنا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ  رَأْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبانِيَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَيْهِمْ إِلاَّ ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعايَتِها فَآتَيْنَا  الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ أَجْرَهُمْ وَ کَثِيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ «27»» ( حديد / 26 و27)

 در جلسه گذشته آيه قبل از اين آياتی كه تلاوت كردم تلاوت و تفسير شد (نوار جلسه مذكور موجود نيست )و همچنان كه عرض كرديم در آن آيه فلسفه نبوت و ارسال رسل و انزال‏ كتب بيان شد . عرض كرديم كه اين مسأله از قديم الايام مطرح بوده است كه‏ فلسفه ارسال رسل و انزال كتب جيست ؟ چرا خدای متعال پيغمبران را می‏فرستد ؟ معلوم است ، جواب ابتدائی كه داده می‏شود اين‏ است كه خداپيغمبران را برای هدايت و راهنمايی مردم و برای خوب شدن و اصلاح مردم می‏فرستد .

 پشت سر اين مطلب يك سؤال و گاهی به صورت ايراد و اشكال مطرح می‏شود و آن اينكه اگر خدای متعال - به تعبير آنها - علاقه‏مند به هدايت و اصلاح مردم است ، او كه قادر است ، قادر متعال و قادر علی‏ الاطلاق است ، چه ضرورتی هست كه پيغمبران را برای هدايت و اصلاح مردم‏ بفرستد ؟ آيا بهتر نبود كه خودش به قدرت غير متناهی كه دارد مردم را مهتدی و راه يافته خلق كند ، مردم را اصلاح شده و ترتبيت شده و خوب خلق‏ كند تا اساسا نيازی به فرستادن انبياء در كار نباشد ؟ اگر چينين علاقه‏ای‏ از طرف خدای متعال به هدايت و خوبی مردم می‏بود ( می‏بايست ) از اول‏ مردم را جور ديگر خلق می‏كرد نه اين جور كه نيازمند باشند به عده‏ای به نام‏ " انبياء " كه برای هدايت مردم بيايند .

 در آن جلسه عرض كرديم كه در اين آيه كريمه مطلب به گونه‏ای طرح شده‏ است كه پيشاپيش به اين سؤلات يا به اين ايراد و اشكال‏ها جواب داده شود . نمی‏خواهيم آنچه را كه در جلسه پيش عرض كرديم تكرار كنيم ، فقط برای‏ يادآوری ، خلاصه و تتمه‏اش را عرض می‏كنيم و آن اينكه پی بردن به راز اين‏ مطلب از يك جهت مربوط به خداست و از يك جهت مربوط به انسان ، و به‏ عبارت ديگر اين سؤال و اين ايراد ناشی از خداشناسی است از يك جهت (خدا را آنچنان كه بايد در علو و عزتش نشناختن از يك جهت ) و انسان را نشناختن از جهت ديگر . اما خدا را نشناختن از آن جهت است كه غالبا در اين گونه مسائل ، در ميان صفات خداوند فقط به يك صفت تكيه می‏شود و آن‏ صفت " قدرت " است : خدا كه قدرت دارد همه انسانها را خوب بيافريند ، پس چرا خوب نيافريده است ؟

 اگر می‏خواست مردم هدايت بشوند او كه می‏توانست بدون‏ اينكه نيازی به اين اسباب و مسببات و به اين مقدمات و اسباب چينی‏ها باشد از اول مردم را صالح و خوب و مهتدی و كامل خلق كند و بعد هم آنها را به بهشت ببرد . اينها توجه نكرده‏اند و نمی‏دانند كه خداوند همين طور كه قادر علی الاطلاق است ، حكيم علی الاطلاق است و اين نظام عالم هستی به‏ اصطلاح نظام احسن و نظام اكمل است و معنی حكمت است كه هر چيزی بر نظام‏ خودش وجود پيدا كند و بلكه محال است كه برغير نظام خودش وجود پيدا كند . گفتيم اين مثل اين است كه كسی بگويد چرا خدای متعال مثلا دندانها را اينچنين خلق كرده ، بعضی دندانها را قاطع و برنده خلق كرده و بعضی را طاحن و آسيا ؟ بعد كسی بگويد برای اين است كه انسان - و همينطور حيوانات - در جذب كردن غذا اولا نياز دارد به اينكه مأكولات را ببرد ، و ثانيا احتياج دارد به اين كه اينها را با وسيله ديگری نرم كند برای اينكه‏ در معده و بعد در روده قابل حذب باشد ، ( و بعد آن شخص اول بگويد ) خدا كه قادر است ، خدا كه قدرت علی الاطلاق دارد ، خدا می‏توانست بدون اين‏ اسباب و وسايل هم اين كار را انجام بدهد ، انسان غذا ها را همين طور در بسته بفرستد در معده ، بعد خدا اينها را همين طور بدون اين اسباب به هضم‏ برساند ، مگر خدا قدرت ندارد ؟ ! خدا كه قادر است همه مأكولات را از اول به صورت جويده شده و كامل شده خلق كند كه انسان وقتی به دهانش‏ گذاشت ديگر نيازی به جويدن و حتی فرو بردن نداشته باشد .

 معنای اين حرف اين است كه اصلا در عالم نظامی وجود نداشته باشد ، هيچ‏ چيزی در عالم شرط هيچ چيزی نباشد . گذشته از اينكه چنين چيزی خيال انسان‏ است و از نظر عقل محال است ، ضد حكمت باری تعالی است . اين كه در آخر آيه اشاره می‏فرمايد : " « ان الله قوی‏عزيز »" يعنی بعد از آنكه اشاره می‏كند كه ما پيغمبران را با دلايل ، با معجزات ، با بينات فرستاديم ، كتاب و ميزان با آنها فرستاديم و هدف‏ اصلاح مردم بود و هست و بعد اشاره می‏كند به مسؤوليتی كه - غير از انبياء- خود مردم هم دارند و آن مسؤوليت مجاهده در راه حق است : " « و انزلناالحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله‏بالغيب »" (حديد / . 25) كه از مردم استنصار كرده و خواسته است كه به كمك اين‏ هدايت و اين دين برخيزند ، بعد از اشاره به اينها می‏خواهد بگويد شما اينها را به حساب عجز و ناتوانی نگذاريد ، خداوند در عين اينكه فاعل‏ بالاسباب است ( « ابی الله ان يجری الامور الا باسبابها ») در عين‏ حال فاعل به آلت نيست يعنی نياز به اين امور ندارد ، منشأ اينها عجز و ضعف و ذلت و ناتوانی نيست ، لهذا می‏فرمايد : " « ان الله قوی عزيز " در عين قدرت و عزت و در كمال قدرت و عزت ، اين امور هست ، يعنی‏ اينها را به حساب كمبودی در قدرت و عزت نگذاريد .

 و اما آن جهتش كه به انسان بستگی دارد ، عرض كرديم كه كمال هر موجودی‏ متناسب با خود آن موجود است . كمال انسان با كمال يك فلز دو گونه است‏ ، يعنی فلز آن كمالی كه می‏تواند داشته باشد اگر تمامش هم وابسته به‏ عوامل بيرون از وجود آن باشد باز اين كمال ، كمال است . اگر ما مثلا يك‏ برليان را در نظر بگيريم و آن را بهترين برليانهای دنيا بدانيم در عين‏ حال توجيه همه صفات خوب و انواع خوبيهايش ( در ارتباط با خارج خودش‏ است ) . به چه دليل اين صفت را دارد ؟ به دليل فلان عامل كه مثلا عامل‏ محيطی است . به چه دليل آن صفت ديگر را دارد ؟ به دليل اينكه مثلا صنعتگران روی آن خوب كار كرده‏اند . ولو اينكه همه اين‏ خصوصيات را از بيرون خودش كسب كرده است در عين حال اين خوبيها را دارد ، يعنی شرط خوبی يك برليان اين نيست كه خود برای خود كسب كرده‏ باشد .

 ولی انسان در ميان موجودات ، رسيده به مرحله آزادی و اختيار و خليفة اللهی و انتخاب و به مرحله‏ای كه خود بايد برای خود نيكی را انتخاب كند و آن نيكی كه خود برای خود انتخاب نكرده و از خارج به او تحميل شده است اصلا آن برايش نيكی نيست . مثلا صداقت ، امانت ، راستی‏ ، آزاديخواهی ، آزادمنشی . تقوا همه اينها آن وقت برای انسان فضيلت است‏ كه اين انسانی كه در سر دو راهی انتخاب قرار می‏گيرد طرف خوب را برای‏ خود انتخاب كند . همين قدر كه از خارج به او تحميل شد يعنی طبيعی و ذاتی‏ شد ، آن كمال ديگر كمال انسانی و آن فضيلت ديگر فضيلت انسانی نيست . شرط فضيلت انسانی اين است كه خود انسان قيام به آن فضيلت بكند .

بعد ما می‏آييم سراغ بهشت و مقابل آن ، جهنم ، طبيعت بهشت يعنی تجسم‏ اعمال اختياری انسان ، اگر عملی اختياری نباشد اصلا بهشتی وجود ندارد . بهشت يعنی مخلوق خود انسان ، يعنی تجسم اعمال اختياری خود انسان . اگر انسانی نباشد و اگر اختياری و عمل اختياری وجود نداشته باشد اصلا بهشتی‏ نمی‏تواند وجود داشته باشد . پس اين ، حرف مهمل است كه خدا انسانرا خلق‏ كند بعد هم ببرد به بهشت . خيال كرده‏اند بهشت مثل باغی است در شميرانات ، انسان هم مثل يك فلز يا گياه است ، اين را ببرند آنجا بگذارند ، قضيه حل می‏شود . اين جهت راعرض كرديم كه آيه كريمه با اين‏ تعبير بيان می‏كند : " « لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ  فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ " (حديد / . 25) برای اينكه خود مردم قيام به قسط و عدالت‏ بكنند ، خود مردم خوبی را برای خود كسب كنند . " « إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً «2» إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «3» »" (انسان / 3 و . 2  ) .

 پس گذشته از اينكه حكمت باری تعالی اقتضا می‏كند كه هر مسببی به وسيله‏ سبب خاص خودش صورت بگيرد ، وضع خاص انسان چنين امری را اقتضاد می‏كند ، و حتی نكته‏ای در اينجا هست - كه در آيات بعد آن را بيشتر توضيح‏ می‏دهيم - و آن اين است كه مسؤول دين ، يعنی مسؤول ترويج و پخش دين ، مسؤول حفظ و نگهداری و صيانت دين فقط انبياء نيستند ، مردم هم در اينجا مسؤوليتی دارند و اين مسؤوليت را بسا هست با زور و با نيرو بايد انجام‏ بدهند . اينجاست كه مسأله آهن را مطرح می‏كند : " « و انزلنا الحديد فيه‏بأس شديد و منافع للناس »" . هر چيزی در عالم طبيعت برای غايتی خلق‏ شده و احيانا برای غايات ديگری كه هدف اصفی نيست ( و ) در موارد ديگر هم مورد استفاده قرار می‏گيرد . خدا آهن را فرستاده است در عالم به اين‏ معنی كه آهن را نازل كرده - چون گفتيم خدا همه چيز را نازل كرده و نازل‏ شدن يعنی از اراده حق ناشی شدن - برای اينكه يكی از ابزارها و وسايلی‏ است كه بشر در عالم می‏تواند از آن استفاده كند بلكه از مهمترين موادی‏ است كه بشر در اين عالم آنها را مورد استفاده خودش قرار داده است .

 آنگاه استفاده‏ای كه از آهن در جنگها می‏شود ممكن است كسی بگويد اين ديگر استفاده به اصطلاح عرضی است نه استفاده اصلی . ولی قران می‏خواهد بگويد نه‏ ، اين در خلقت آهن اصالت دارد : " « و انزلنا الحديد فيه بأس شديد ومنافع للناس » " ما آهن را فرود آورديم كه در آن نيروی دفاعی شديد و منافعی برای مردم‏است، يعنی ايندو را در كنار يكديگر ذكر می‏كند "« و ليعلم الله من ينصره‏و رسله بالغيب »" و برای اينكه خدا ياران خودش را در دنيا بداند .  گفتيم " بداند " يعنی تحقق بپذيرد ، چون علم حق تعال و تحقق اشياء در مرتبه فعل يك چيز است ، يعنی : و برای اينكه ناصران دين الهی در دنيا وجود پيدا كنند. اينجاست كه اشاره به مسؤوليت خود مردم هم در اين زمينه‏ می‏شود . اين خلاصه‏ای بود از آنچه كه در جلسه پيش به تفصيل بيشتر گفتيم . حال آيات بعد :

  و لقد ارسلنا نوحا و ابراهيم و جعلنا فی ذريتهما النبوش و الكتاب‏ " ما قبلا نوح و ابراهيم را فرستاديم و در نسل ايندو " پيامبری " قرار داده‏ايم ، يعنی در ميان ذريه اينها افرادی هستند كه پيغمبرند ، و در ميان نسل اينها كتاب را قرار داده‏ايم يعنی كتابهای آسمانی برافرادی از نسل اين دو نفر فرود آمده است . " « فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون " . حساب عالم حساب جبر و اجبار نبوده كه مثلا خدا همه مردم را خوب خلق‏ كند يا لا اقل ذريه پيغمبران را خوب خلق كند ، ذريه پيغمبران همه‏ خوب باشند ، مثلا ذريه‏های نوح همه خوب باشند ( البته همه مردم به حكم " « جعلنا ذريته هم الباقين »" (صافات / . 77) از ذريه نوح هستند ، ولی ذريه ابراهيم‏ كه اين جور نيست ) ، ذريه ابراهيم همه خوب باشند . نه ، ذريه پيغمبران‏ هم مثل همه مردم ديگر هستند ، آنها هم می‏توانند خوب باشند می‏توانند بد باشند . در عمل هم اين جور بوده ، بعضی از اينها مهتدی و راه يافته بودند يعنی از آن چراغی كه به وسيله پيغمبران به مردم ارائه شده است استفاده‏ كردند و بسياری از آنها هم فاسق و منحرف از آب درآمدند .

 " « ثم قفينا علی اثارهم برسلنا »" اين سنت ، كه اينجا قرآن از نوح‏ شروع كرده است ، پی در پی ادامه داشت . جای پای آنها و پشت سر آنها پی‏ در پی پيامبرانی فرستاديم . اين رشته لا ينقطع ادامه داشت . كلمه " « قفينا »" مصدرش " تقفيه " و از ماده " قفا " است "قفا" پشت‏ گردن را می‏گويند . وقتی كه افرادی رديف و پشت گردن يكديگر بايستند ، مثل يك صف نظامی ، چهره هر يك از آنها به پشت گردن ديگری است ، كأنه‏ تمام چهره اين شخص در پشت گردن آن ديگری قرار گرفته است . ما در فارسی‏ می‏گوييم " پشت سر " منتها " سر " چيزی است كه شامل جلو می‏شود ، شامل عقب هم می‏شود ، ولی وقتی " پشت گردن " بگوييم نشان می‏دهد كه يكی‏ جلو است و ديگری واقعا در پشت او قرار گرفته . اما در فارسی وقتی كه‏ می‏گوييم " پشت سر " آن قسمت عقب سر منظور ماست. " « ثم قفينا... " يعنی پشت سر هم . . .

 قافيه را كه در شعر قافيه می‏گويند برای همين است . می‏گويند قافيه و رديف . مثلا در يك قصيده يا غزل آخرهای ابيات ، رديف يكديگر ، پشت سر يكديگر و مانند يكديگر هستند . مثلا اگر آخر يك شعر " باز آمد " باشد اين " باز " را قافيه می‏گويند . بعد ديگری می‏آيد مثلا " راز " و می‏گويند " دمساز " . اينها را كه پشت سر همديگر قرار می‏گيرند " قافيه‏ " می‏گويند . اين هم باز تشبيه به همين است . گويی انسان هايی هستند كه‏ پشت گردن يكديگر قرار گرفته‏اند .

 قرآن می‏فرمايد كه ما پيغمبران خود را يك يك پشت سر يكديگر قرار داديم ، پيغمبری بعد از پيغمبری و پيغمبری بعد از پيغمبری برای همين‏ رسالت و مأموريت آمد . جمله " « ثم قفينا علی اثارهم »" متضمن اين‏ نكته است كه هر پيغمبر بعدی از همان راه رفته است كه پيغمبران قبلی‏ رفته‏اند ، يعنی كسی خيال نكند پيغمبران راههای مختلف دارند ، راه‏ يكی بوده ، از نوح تا خاتم الانبياء راه يكی است . اختلافاتی كه در شرايع‏ و قوانين هست - كه اختلافات در فروع است - به شكلی نيست كه راه را دو راه كند . به تعبيری كه علامه طباطبائی می‏فرمايند شاهراه يكی است ولی‏ راههای فرعی كه متصل به شاهراه می‏شود احيانا اختلاف پيدا می‏كند . اين‏ است كه كلمه " « علی اثارهم » " را می‏فرمايد . آثار جمع " اثر " است و اثر يعنی جای پا .

 در قديم ( مسافتها را ) يا پياده می‏رفتند يا با مال . جای پای انسان ها يا جای پای حيواناتی كه رفته بودند ( باقی می‏ماند ) . اساسا همان اثر پاها راه درست می‏كرد . غير از اين بود كه حالا بشر در اثر تكامل صنعت ، اول راه را با اصول هندسی می‏سازد بعد می‏رود . در قديم‏ اول می‏رفتند بعد راه ساخته می‏شد ، يعنی از رفتن ، راه ساخته می‏شد . آن‏ شعر معروف می‏گويد :

 اين خط راههای كه به صحرا نوشته‏اند               ياران رفته با قلم پا نوشته‏اند 

 سنگ مزارها همه سر بسته نامه‏هاست        كز آخرت به عالم دنيا نوشته‏اند 

 غرض اين است كه راه در قديم يعنی آن چيزی كه جای پاها آن را درست‏ كرده بود و با مفهوم راه امروز خيلی فرق می‏كرد . مفهوم راه امروز يعنی آن‏ كه اول بشر آن را می‏سازد بعد در آن راه می‏رود ، ولی راه در قديم يعنی آن‏ كه انسان می‏رفت و با رفتن درست می‏شد . اين است كه اينجا تعبير " « علی اثارهم »" ( آمده است ) : پيغمبران هر كدام آمدند پا جای پای‏ ديگران گذاشتند . وقتی می‏خواهد بگويد از راه آنها رفتند ، چون راه همان‏ بوده كه جای پاها درست می‏كرده ، می‏گويد پای جای پای ديگران گذاشتند ، بر آثار آنها ( قدم نهادند ) ، يعنی از همان راهی كه آنها رفته بودند رفتند كه اين هم اشاره به اين است كه راه انبياء يك راه بيشتر نيست ، تفاوتی كه در راهها هست از نظر اصل راه نيست ، از نظر خصوصيات ديگر است ، كه آن را بايد در فرصت ديگری عرض كنيم و گاهی هم به اين مطلب‏ اشاره كرده‏ايم . اين مطلب البته در آيات زيادی از قرآن آمده است و قرآن همه اينها را هم " اسلام " می‏نامد در تعبير قرآن اسلام منحصر ( به‏ دين اسلام ) نيست آن طور كه در اصطلاح ماست . ما می‏گوييم " اديان " داريم ، يك دين مثلا نوح از جانب خدا آورده بود ، دين ديگری ابراهيم‏ آورده بود ، دين ديگری موسی آورده بود ، دين ديگری عيسی آورده بود و دين‏ ديگر حضرت رسول آورده است. هرگز در قرآن " دين " جمع بسته نشده است.

 دين يكی بيشتر نيست و آن همان اسلام است ( إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ  مَنْ يَکْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ)  (آل عمران / . 19  ) . دينی كه نوح آورد غير از همان يك چيز نبود ، همان است كه‏ " اسلام " ناميده می‏شود . بعد مردم منحرف می‏شوند ، چيزهايی می‏سازند كه‏ آنها دين خدا و اسلام نيست . ابراهيم می‏آيد ، ابراهيم همان راهی را می‏رود كه نوح رفته . باز آنچه كه ابراهيم آورده - كه حقيقت است - نامش " دين " و " اسلام " می‏گوييم كه می‏خواهيم بگوييم دين حقيقی و آن دينی كه‏ همان حقيقت دين است و تكامل يافته همان حقيقت است و بقيه همه‏ انحرافات است اين دين است . ما دين خودمان را از اين جهت " اسلام " می‏گوييم كه می‏خواهيم بگوييم ادامه حقيقی همان دين حقيقی‏ای است كه از او تا آخر عالم بوده است ( ما کانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِينَ ). (آل‏عمران / . 67  ) اين هم يك نكته. در اين ميان ظاهرا برای اينكه می‏خواهد نكته خاصی را درباره اتباع عيسی‏ بن مريم گوشزد بفرمايد كه اين نكته خاص مربوط است به جمله‏ای كه در آيه‏ پيش خوانديم ( « و انزلنا الحديدی فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم‏الله من ينصره و رسله بالغيب ») يعنی عملا انحرافی است از آن ، چون اين‏ نكته می‏خواهد گوشزد شود عيسی را اختصاصا با حساب جدايی ذكر كرده است .

 اسمی از هيچ پيغمبری بعد از ابراهيم حتی موسی - با اينكه يك پيغمبر خيلی‏ بزرگ است - نيامده، همين قدر آمده كه " « ثم قفينا علی اثارهم برسلنا " و بعد : " « و قفينا بعيسی بن مريم »" و در قفا قرار داديم و پشت سر آنها قرار داديم عيسی بن مريم را . " « و اتيناه الانجيل »" و به او انجيل داديم ، نازل كرديم " « و جعلنا فی قلوب الذين ابتعوه رأفةو رحمة »" در دل پيروان او رأفت و رحمت قرار داديم . بعضی گفته‏اند رأفت و رحمت اصلا يك معنا دارد ، همان است كه ما در فارسی به آن " مهربانی " و " محبت " می‏گوييم . بعضی می‏گويند فی الجمله فرقی دارد ، مهربانی‏ای كه برای دفع شرور باشد " رأفت " گفته می‏شود و مهربانی‏ای كه‏ برای جلب خير باشد " رحمت " . به هر حال مقصود معلوم است . در اينجا لازم است به بخشی از آن نكته‏ای كه می‏خواستيم اشاره كنيم و نكرديم اشاره‏ كنيم :

 حضرت عيسای مسيح بيشتر مبلغ رأفت و رحمت بود . قرآن در عين اينكه‏ می‏گويد همه پيغمبران يك راه را می‏رفتند و يك برنامه را اجرا می‏كردند ، با كمال صراحت اين مطلب را ذكر می‏كند كه هر پيغمبری مأموريت خاصی‏ داشت ، به اين معنا كه شما می‏بينيد يك پيغمبر تكيه او فقط روی حيف و ميل‏های كسبی است ، مثل شعيب ، يك‏ پيغمبر ديگر تمام تكيه‏اش روی اين است كه می‏خواهد به قومش حركت و نيرو بدهد و سستی و تنبلی را از آنها بزدايد ، مثل موسی ، و يك پيغمبر ديگر بر عكس می‏خواهد به مردم تلقين محبت و مهربانی كند ، مثل عيسی . اين‏ چگونه است ؟ در واقع برنامه‏ها اختلاف ندارد . هر كدام در زمانی مبعوث‏ شده‏اند كه بايد آن انحراف زمان خودشان رااصلاح كنند . اين مثل اين است‏ كه ما دو طبيب داشته باشيم ، هر دو در يك حد متخصص . ايندو را می‏فرستيم به دو ده برای بهداشت آنجا ، ولی در اين دو ده دو بيماری وجود دارد ، در اين ده يك بيماری وجود دارد ، در آن ده بيماری ديگر . قهرا اين طبيب كه در دهش بيماری مالاريا وجود دارد و آن ديگری كه در دهش‏ بيماری تيفوس وجود دارد ، هر يك بايد بيماری ده خودش را معالجه كند .

 ولی اين معنايش اين نيست كه اينها دو برنامه دارند . برنامه اين با برنامه آن يكی است ولی مريضها با هم اختلاف دارند . عيسای مسيح در زمانی مبعوث شده كه بيماری قومش بيماری‏ای بود كه او بايد مردم را بيشتر به رأفت و رحمت و مهربانی دعوت می‏كرد يعنی كسری در ميان مردم اين بود و قهرا عيسی هم همين اثر را گرفت يعنی در ميان امت و ملت خودش تا حد زيادی ( اين امر را ترويج كرد ) . قرآن تصديق و اعتراف‏ می‏كند كه اين محبت به وسيله عيسای مسيح در ميان امت مسيح پخش شد و هميشه مسيحيها را به اين صفت بر يهوديها ترجيح می‏دهد . ما در دل پيروان‏ مسيح رأفت و رحمت قرار داديم ، يك چيزی هم خودشان از پيش خود ساختند ، بدعتی هم خودشان آوردند ، بدعتی كه - عجيب اين است - قرآن می‏گويد اگر همين بدعت را خوب عمل می‏كردند می‏توانست مطابق رضای خدا هم باشد ولی‏ همان بدعت را هم خوب عمل نكردند .

 بدعتشان چه بود ؟ رهبانيت ، همين حالت‏ به اصطلاح غار نشينی و صومعه نشينی ، حالت گريز از خلق و نجات دادن خود، برای نجات دادن خود و دين خود فرار كردن از خلق. "« رهبانية ابتدعوها " يعنی ما ديگر رهبانيت را برای آنها فرض نكرده بوديم ، يعنی خيال‏ نكنيد كه اين رياضت و رهبانيتی كه در ميان پيروان مسيح هست اين هم جزو تعليمات مسيح بوده ، نه ، اين جزو تعليمات مسيح نبوده ، اين را ابتداع‏ كردند يعنی از خود ساختند ، از خود به وجود آوردند . " « ما كتبناهاعليهم »" ( اين جمله ) تأكيد و توضيح همان " « ابتدعوها »" است : بدعتی بود كه خود ايجاد كردند و ما بر آنها اين را ننوشته بوديم . حال‏ آنها چرا اين كا را كردند ، هدفشان در ابتدا چه بود ؟ آيا از اول هدف‏ بدی داشتند يا هدف خوبی داشتند ؟ قرآن می‏گويد از اول هدفشان رضای خدا بود ، اين كار برای رضای خدا كردند : " « الا ابتغاء رضوان الله »" . استثناء است از يك امر مقدر ، يعنی اينها اين رهبانيت را ابتداع‏ نكردند جز برای رضای حق ، ولی همين بدعتی را هم كه برای رضای حق ايجاد كردند آنچنان كه بايد رعايت نكردند ، يعنی از مسير چيزی كه خودشان خلق‏ كرده بودند و بدعتی كه ايجاد كرده بودند نيز منحرف شدند .

 روايتی هست از حضرت رسول صلی الله عليه و آله و سلم كه خيلی عجيب و عالی اين آيه را تفسير می‏كند . در حديث است كه يك وقتی ( حضرت ) با ابن مسعود بودند و ظاهرا سوار بودند . ( ابن مسعود همان صحابی معروف‏ است كه از غلامان مكه و غلام ابوجهل بود و بعد مسلمان شد و جزو مسلمين‏ خيلی جليل القدر قرار گرفت و جزو محدثين خيلی بزرگوار و از صحابه جليل و به اصطلاح مبالی اميرالمؤمنين علی عليه السلام است . او از آن غلامهايی بود كه در جاهليت اصلا هيچ به حساب نمی‏آمد و در اثر اسلام مقام عالی پيدا كرد . ظاهرا يك وقتی پشت سر حضرت رسول سوار بود . ) حضرت به او فرمود : " « يابن ام عبد » " ( گويا به مادر " ام عبد " می‏گفتند . كنيه مادرش بوده . او را به نام مادرش خطاب‏ كرد ،)  فرمود : " يابن ام عبد " آيا می‏دانی كه چگونه نصاری رهبانيت رااز پيش خود اختراع كردند ، منشأ رهبانيت چه بود و از كجا پيدا شد ؟ او گفت " الله و رسوله اعلم " خدا و رسولش بهتر می‏دانند ، شما بفرماييد . فرمود در ميان اتباع عيسی فسق و فجور و كفر پيدا شد و مؤمنين امت عيسی‏ عليه كفرها و فسق و فجورها قيام كردند و جنگيدند ولی چون نيروی طرف‏ بيشتر بود اينها مكرر شكس خوردند به طوری كه از اينها باقی نمايند مگر عده كمی . اينها ديدند كه ديگر تاب مقاوت ندارند ، گفتند اگر ما باز هم‏ به مبارزه ادامه بدهيم همه ما كشته می‏شويم و كسی در روی زمين باقی‏ نمی‏ماند كه بخواهد دعوت به دين بكند ، پس مصلحت اين است كه در بلاد متفرق و مخفی بشويم تا وقتی كه پيغمبری كه عيسی به ما وعده داده است كه‏ خواهد آمد ( يعنی خاتم الانبياء ) ظهور كند و آن وقت اگر ما زنده باشيم‏ در ركاب آن پيغمبر اين مبارزه را ادامه بدهيم . اين بود كه اينها رفتند در شعاب جبال مخفی شدند .

 اين كار ، كاری بود كه خدا بر آنها ننوشته بود ولی خلاف رضای خدا هم نبود ، كار معقولی بود . اين عمل را آنها نكردند مگر برای رضای خدا ، يعنی اين جور نبود كه صرفا برای حفظ جانشان ، برای‏ طمع به مال دنيا ، برای طمع به بقاء در زندگی دنيا ترك جهاد كنند ، بلكه‏ برای يك امر معقول اين كار را كردند ، يعنی وقتی كه ديدند واقعا ديگر عملشان فايده ندارد و اگر اينها هم كشته شوند كسان ديگری نيستند كه دعوت‏ به اين دين بكنند ناچار رفتند و متفرق شدند و فلسفه اعراضشان از خلق اين‏ شد كه ما تنها می‏رويم در دامنه كوهها خدا را عبادت می‏كنيم تا وقتی كه آن‏ پيغمبری كه خدای متعال به وسيله عيسی وعده داده است ظهور كند . ( آنها كه نمی‏دانستند در چه تاريخی ظهور می‏كند ) . ابتدای انعزال اينها از مردم ( ناشی از ) يك چنين هدف معقول و صحيح و درستی بود ، ( اين دستور ) از ناحيه عيسی‏ نيامده بود از ناحيه خدا نيامده بود ، دستوری بود كه با فكر خودشان ( اختراع ) كردند ولی غلط هم نكردند اما بعد كم كم خود همين كار برای اينها اصالت پيدا كرد ، كم كم خود رهبانيا و گوشه گيری و انعزال از خلق ، مجرد از اين فلسفه‏ای كه در ابتدا آن پيشروان به وجود آوردند موضوعی برايشان شد ، برايش تشريفات و آداب قرار دادند كه همان امری را هم كه اول خودشان‏ اختراع كرده بودند رعايت نكردند يعنی آن را تبديل به چيز ديگری كردند .

 بعد فرمود : « يابن ام عبد ! » آيا می‏دانی كه رهبانيت امت من چيست ؟ باز ابن مسعود گفت : " الله و رسوله اعلم " خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : " « رهبانية امتی الهجرش و الجهاد و الصلوش و الصيام و الحج والعمرش » " (تفسير مجمع البيان ، ج / 5 ص . 243  ) هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره رهبانيت امت‏من است ، يعنی در امت من ديگر رهبانيت به هيچ معنا نيست ، همينها به‏ جای آن رهبانيتهاست ، با اينكه تقريبا ضد آنهاست . " « فاتينا الذی امنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون »" اتباع عيسی‏ هم قهرا به دو گروه تقسيم شدند : گروه مؤمن ، و ما اجر گروه مؤمن را به‏ آنها عنايت كرديم ، و بسياری از آنها هم فاسق و منحرف شدند .

  و صلی‏الله علی محمد و اله الطاهرين .

 منبع : کتاب  " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الحديد ( 1 ) " اثر شهید مطهری

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir