به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » تربيت عقلانی انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 448 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

علامه طباطبائی و شهید مطهری

 

 

 

تربيت عقلانی انسان

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

در جلسه پيش بحث ما در اطراف اين مطلب دور می‏زد كه در اسلام هم‏ دعوت به علم شده است و هم دعوت به عقل ( به معنی تعقل ) و فرق اين دو را ذكر كرديم كه علم به معنی آموزش و فراگيری است ، ولی تنها فراگيری‏ كافی نيست و آنچه كه در زمينه فراگيری ضرورت دارد ، مسأله تفكر كردن در ماده‏های فرا گرفته شده است .

اول در نظر داشتم كه به همين خلاصه اكتفا كنيم و بگذريم ، ولی بعد رجوع كردم به يادداشتهايی كه چندين سال پيش در موضوع عقل و فكر داشتيم ، ديدم مسائلی هست كه حيف است ولو به طور اجمال آنها را ذكر نكنيم . گواينكه اغلب كه بر اين مسائل عبور می‏كنيم‏ خيال می‏كنيم كه يك عده مسائل نظری بيان شده‏اند ، ولی هدف از اين بيانها تعليم و تربيت است ، و اينها برای آن گفته شده است كه افراد مسلمان‏ بايد اينجور بار بيايند .  ابتدا از آنچه كه درباب عقل آمده است شروع‏می‏كنيم .

عقل بايد غربال كننده باشد

روايت بسيار معروفی داريم كه در " كتاب العقل و الجهل " كافی ، بحار و تحف العقول آمده است (اصول كافی 14 / 1 و تحف العقول / . 384 ) و روايتی است كه " هشام‏بن الحكم " (هشام از اصحاب حضرت صادق و حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام است‏ و خيلی هم مورد علاقه اين دو امام بوده است ، از متكلمين اصحاب امام و از فضلا ، و كسی است كه متكلمين بسيار بزرگ آن عصر - كه فرنگی‏ها آنها را جزء نوابغ می‏شمارند و افراد فوق العاده‏ای بوده‏اند از قبيل " نظام " و" ابوالهذيل علاف " - در مقابل اين مرد خضوع می‏كردند . شبلی نعمان در كتاب " تاريخ علم كلام " می‏نويسد كه " ابوالهذيل علاف " كسی بود كه‏ همه از بحث با او احتراز داشتند ( يعنی اينقدر قوی بود ) و او از تنهاكسی كه بيم داشت با او بحث كند هشام بن الحكم بود .  ) متكلم معروف نقل كرده است از حضرت موسی بن جعفر عليه‏السلام خطاب‏ به خود هشام كه روايت بسيار مفصلی است و من قسمتهايی از آن را سالها پيش يادداشت كردم و اكنون همان قسمتها را برای شما می‏خوانم .

در آنجا حضرت استناد می‏فرمايند به يك آيه در قرآن كه در سوره " زمر " است و می‏فرمايد : « فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم‏الله الله و اولئك هم اولوا الالباب » (سوره زمر ، آيه . 20 ) . آيه عجيبی است : بشارت بده بندگان مرا ، آنان كه سخن را استماع‏ می‏كنند ( اينجا كلمه " سماع " هم نيست . نمی‏گويد : سمع القول يا يسمعون‏ القول ، می‏فرمايد : يستمعون القول »يعنی به سخنان گوش فرا می‏دهند ، در سخنان دقت می‏كنند . چون " سماع " با " استماع " فرق می‏كند : " سماع " يعنی شنيدن ولو اينكه انسان‏ نخواسته باشد بشنود . " استماع " گوش فرا دادن است .    ) .

بعد چكار می‏كنند ؟ آيا هر چه را شنيدند همان را باور می‏كنند و همان را به كار می‏بندند ، يا همه را يكجا رد می‏كنند ؟²فيتبعون احسنه »، نقادی می‏كنند ، سبك سنگين می‏كنند ، ارزيابی می‏كنند ،آن را كه بهتر است انتخاب می‏كنند و آن بهتر انتخاب شده را پيروی‏ می‏نمايند . آنوقت می‏فرمايد : چنين كسانی هستند كه خدا آنها را هدايت‏ كرده ( يعنی هدايت الهی يعنی اين ، استفاده از نيروی عقل يعنی اين ) « و اولئك هم اولوا الالباب » ا ينها به راستی صاحبان عقل هستند . اين ، دعوت عجيبی است . حضرت خطاب به هشام اينطور می‏فرمايد : « يا هشام ان الله تبارك و تعالی بشر اهل العقل و الفهم فی كتابه فقال » خدا اهل عقل و فهم را بشارت داده و فرموده : « فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه .. . »

از اين آيه و حديث كاملا پيداست كه يكی از بارزترين صفات عقل برای‏ انسان همين تمييز و جدا كردن است ، جدا كردن سخن راست از سخن دروغ ، سخن ضعيف از سخن قوی ، سخن منطقی از سخن غير منطقی ، و خلاصه غربال كردن‏ . عقل آنوقت برای انسان عقل است كه به شكل غربال دربيايد ، يعنی هر چه‏ را كه وارد می‏شود سبك سنگين كند ، غربال كند ، آنهايی را كه به درد نمی‏خورد دور بريزد و به درد خورها را نگاه دارد .

حديثی هست كه ظاهرا از پيغمبر اكرم ، و ناظر به همين مطلب است ، واز اين احاديث زياد است . می‏فرمايد : « كفی بالمرء  جهلا ان يحدث بكل ماسمع » (جامع الصغير . 90 / 2 و در آن بجای جهلا ، كذبا و اثما آمده است . ) . برای جهالت انسان همين بس كه هر چه‏ می‏شنود نقل كند ( خوش باوری ) . بعضی‏ها خاصيت ضبط صوت و گرامافون را دارند . كأنه هر چه ديگران می‏گويند پر می‏شوند و بعد هم در جای ديگر تحويل‏ می‏دهند بدون آنكه تشخيص بدهند . كه آنچه می‏شنوند [ صحيح است يا غلط ] . خيلی چيزها انسان می‏شنود ، كمی از آن را بايد قابل قبول و قابل نقل بداند .

قبلا هم عرض كرديم بعضی از عالمها هستند - عالمهای خيلی عالم - كه كمتر از آنچه كه عالمند عاقلند . ( عقلی كه در اينجا می‏گوئيم ، معيارش يكی‏ همين است ) . عالمند به معنای اينكه اطلاعات بسيار وسيعی دارند . كمتر عاقلند برای اينكه هر چه را از هر جا ديدند جمع می‏كنند و برايشان فرق‏ نمی‏كند ، همه را هم پس می‏دهند بدون اينكه فكر بكنند كه اين [ با واقع ] جور درمی‏آيد يا جور درنمی‏آيد . و عجيب اينست كه با اينكه ما در روايات‏ خودمان داريم كه راوی بايد نقاد باشد و هر چه را كه می‏شنود روايت نكند ، معذلك می‏بينيم كه در ميان همين راويان و محدثان يا مورخان خودمان فراوان‏ ديده می‏شوند [ افرادی كه اين اصل را رعايت نمی‏كنند ] .

انتقاد ابن خلدون

ابن خلدون در مقدمه تاريخ خودش يكی از نقدهايی كه بر بعضی از مورخين‏ می‏كند اين است كه می‏گويد اينها در نقل تاريخها ، فقط دنبال صحت سند هستند كه اين تاريخ را فلان كس نقل كرده و او آدم معتبری است . می‏گويد قبل از اين بايد به دنبال صحت مضمونی رفت . اول بايد فكر كرد كه اصلا خود مطلب با منطق جور درمی‏آيد يا جور درنمی‏آيد . بعد مثال می‏زند ، می‏گويد اينها نوشته‏اند كه وقتی قوم موسی از دريا عبور كردند و فرعونيها آنها را تعقيب می‏نمودند ، دويست و پنجاه هزار مرد جنگی بودند . آخر اين را بايد حساب كرد كه اولاد اسرائيل همه اولاد يعقوب‏ و فرزندان يك نفر بودند و پنج شش نسل هم بيشتر نگذشته بود ( 164 سال ، 400 سال هم نوشته‏اند ) . گيرم كه چهارصد سال گذشته باشد وقتی می‏گوييم‏ دويست و پنجاه هزار مرد جنگی ، اقلا بايد بگوييم يك ميليون جمعيت اينها بوده كه دويست و پنجاه هزار مرد جنگی داشته‏اند ، با اينكه فرعون پسرهای‏ اينها را می‏كشت : « يقتلون ابنائكم و يستحيون نسائكم » (سوره اعراف ، آيه . 141 ) . با اينهمه بچه كشی كه از اينها بوده ، آيا عقلا چنين چيزی ممكن است ؟

ابن خلدون می‏گويد مورخين به اين نكته اصلا فكر نمی‏كردند كه آيا [ واقعه‏ای كه نقل می‏كنند ] با منطق جور درمی‏آيد يا جور درنمی‏آيد . يك وقتی از يك واعظ خيلی مشهور كه می‏خواست بگويد بنی‏اميه چگونه‏ منقرض شدند و خداوند چگونه به فرزندان امام حسين بركت داد شنيدم كه‏ گفت : از امام حسين در روز عاشورا يك فرزند بيشتر باقی نماند كه حضرت‏ علی بن الحسين بود و از او اينهمه سادات حسينی ، موسوی و رضوی كه آنها هم باز حسينی هستند باقی مانده است ، و از بنی‏اميه كسی باقی نماند . آنوقت راجع به بنی‏اميه اينجور می‏گفت كه " در سال 61 هجری كه حادثه كربلا اتفاق افتاد دوازده‏ هزار گهواره زرين در خانه‏های بنی‏اميه بود " . حالا بايد حساب كرد كه‏ چقدر بايد بنی‏اميه باشند ، چقدر گهواره در خانه‏های اينها باشد ، و از اين‏ گهواره‏ها چقدر گهواره زرين باشد .

مرحوم آقای خوانساری يك وقت اينگونه نقلها را مسخره می‏كرد و به صورت‏ تمسخر آميز می‏گفت : بلی ، يك وقتی هرات آنقدر بزرگ بود كه بيست و يك هزار احمد يك چشم كله پز داشت . حالا شما حساب كنيد كه چقدر كله پز بوده ، در ميان كله پزها چقدر اسمشان احمد بوده ، و در بين آنها چقدر احمد يك چشم بوده كه در ميان آن احمدهای يك چشم ، بيست و يك هزار احمد يك چشم كله پز بوده است . و نظير اينها - البته نه به اين رسوائی‏ - در تاريخ می‏بينيم .

يكوقت من در همين كتابهای تاريخ معمولی خودمان كه‏ يك اشخاص خيلی بزرگی هم نوشته‏اند خواندم كه در واقعه حره كه آمدند و مدينه را قتل عام كردند (در نقل اينگونه وقايع ، گويندگان مبالغه و اغراق هم كرده‏اند . ازجمله در اغلب كتابهايشان اين مطلب را نوشته‏اند . ) رفتند به خانه يكی از اهل مدينه كه از انصار بود - و خانواده فقيری بودند - و زنش تازه وضع حمل كرده و هنوز در بستر بود ، و بچه هم در گهواره . يك مرد شامی وارد شد كه از اين خانه‏ چيزی ببرد ، هر چه گشت تا يك چيز دندان گير به دست آورد و ببرد چيزی‏ به دستش نيامد . از اينكه می‏بايست دست خالی برود خيلی عصبانی شد . آمد [ كه جنايتی بكند ] . اين زن به التماس افتاد كه من زن فلان كس صحابی‏پيغمبر هستم ، من و شوهرم هر دو در بيعت الرضوان با پيغمبر بيعت كرديم و ما از اهل بيعت الرضوان هستيم . التماس می‏كرد كه اين مرد شامی را منصرف بكند ، كه آخرش هم منصرف نشد و بچه را از گهواره برداشت و پای او را به دست گرفت و دور سرش چرخ‏ داد و بعد هم چنان به ديوار كوبيد كه مغز بچه متلاشی شد .

 اين را زياد نقل‏ كرده‏اند . آيا همين می‏تواند درست باشد ؟ يعنی زنی كه با شوهرش در بيعت‏الرضوان با پيغمبر بيعت كرده ، می‏تواند در سنه 63 هجری وضع حمل‏ كرده باشد ، با حدود پنجاه و هشت سال فاصله ؟ اگر ما فرض كنيم در آن‏ وقت اين زن دختری ده ساله بوده كه تازه شوهر كرده و رفته با پيغمبربيعت نموده ، در اين هنگام زنی است كه شصت و هشت سال دارد . آيا زن‏ شصت‏و هشت ساله می‏تواند تازه وضع حمل كرده و در بستر خوابيده باشد ؟ !

پس اين يك ذره حساب كردن می‏خواهد . اگر يك مقدار انسان فكر كند می‏فهمد كه دروغ است . اين همان غربال كردن است . پيغمبر فرمود : « كفی‏بالمرء جهلا ان يحدث بكل ما سمع » . " جهل " غالبا در احاديث در مقابل‏ علم نيست ، در مقابل عقل است ، يعنی بی‏فكری ، نه بی‏علمی . برای بی‏فكری‏ و حساب نكردن انسان كافی است كه هر چه را می‏شنود باور و نقل كند .

نقد سخن

مسأله ديگر كه نزديك به اين مطلب است و از همين آيه و از بعضی‏ احاديث استنباط می‏شود مسأله تجزيه كردن يك سخن است ، يعنی عناصر درست‏ را از عناصر نادرست جدا كردن . فرق است ميان اينكه انسان از دو سخن ، درستش را بگيرد و نادرستش را رها كند ، و تجزيه كردن يك سخن كه انسان عناصر درستش را بگيرد و عناصر نادرستش را الغاء كند ، و اينقدر تشخيص داشته باشد كه بگويد از اين سخن اين قسمتش‏ درست است و اين قسمتش نادرست . اين همان مطلبی است كه در روايات‏تعبير به نقد و انتقاد شده است .

وقتی می‏گويند : انتقد الدرهم يا : انتقد الكلام ( كه در هر دو مورد به‏ كار می‏رود ) يعنی اظهر عيوبه ومحاسنه [ عيوب و محاسن آن در هم ( يا كلام‏ ) را آشكار كرد ] چنانكه سكه‏ای را كه به محك می‏زنند ، آن طلای خالص و به‏ اصطلاح عيارش را به دست می‏آورند . كلامی را نقد كردن نيز يعنی خوبيهای آن‏ را از بديهای آن جدا كردن .

در اين زمينه احاديث زياد و عجيبی داريم . يكی اينست كه در روايات‏ ما از حضرت مسيح روايت شده است كه می‏فرمود : « خذ الحق من اهل الباطل‏ ولا تأخذ الباطل من اهل الحق » . در اينجا ظاهرا توجه به اين است كه شما به گوينده سخن توجه نداشته باشيد ، سخن شناس باشيد ، تكيه‏تان روی گوينده‏ سخن نباشد ، ای بسا حق را از اهل باطل بشنويد بگيريد ، و ای بسا باطل را از اهل حق بشنويد نگيريد . شاهدم اين جمله آخر است كه فرمود : « كونوا نقاد الكلام » (بحارالانوار . 96 / 2 ) صراف سخن باشيد .

 بعد امام جمله‏هايی در اين زمينه می‏فرمايد : « يا هشام ان الله تبارك و تعالی اكمل للناس الحجج بالعقول ، ونصرالنبيين بالبيان ، ودلهم علی‏ ربوبيته بالادلاء ، فقال : " « الهكم اله واحد ، لااله الا هوالرحمن الرحيم‏ ، ان فی خلق السموات والارض و اختلاف الليل والنهار . . . لايات  لقوم يعقلون " »  (سوره بقره ، آيه 163 و . 164 ) . خداوند حجتهای خودش را به وسيله عقول بر مردم اكمال (اتمام) كرده است و پيغمبران را به وسيله بيان ياری نموده ، و به سبب برهانها به ربوبيت خويش دلالتشان كرده است. بعد حضرت استدلال‏ می‏كند به آيه : « ان فی خلق السموات والارض . . . لايات لقوم يعقلون ».

آخربينی

يكی ديگر از خواص عقل كه تربيت عقل افراد بايد بر اين اساس باشد مسأله آينده را به حساب آوردن است كه روی اين مطلب نيز در تربيتهای‏ اسلامی زياد تكيه می‏شود كه خودتان را در زمان حال حبس نكنيد ، به آينده‏ توجه داشته باشيد و عواقب و لوازم و نتايج نهائی كار را در نظر بگيريد .

حديث معروفی هست كه ما در " داستان راستان " نقل كرده‏ايم كه شخصی‏ می‏آيد خدمت حضرت رسول و عرض می‏كند : يا رسول‏الله ! مرا موعظه بفرمائيد . حضرت به او فرمود : آيا اگر بگويم به كار می‏بندی ؟ گفت : بلی . باز حضرت تكرار كرد : آيا اگر بگويم به راستی به كار می‏بندی ؟ گفت : بلی . يك دفعه ديگر هم حضرت اين جمله را تكرار فرمود . اين سه بار تكرار كردن‏ برای اين بود كه حضرت می‏خواست كاملا او را برای آن حرفی كه می‏خواهد بگويد آماده كند . همينكه سه بار از او اقرار گرفتند و آماده‏اش كردند فرمودند : « اذا هممت بامر فتدبر عاقبته » (بحارالانوار . 130 / 77 ) " هر كاری را كه به آن‏ تصميم می‏گيری ، آن آخرهايش را نگاه كن " . و همين است كه در ادبيات اسلامی تحت عنوان " آخر بينی " آمده است ، مخصوصا در " مثنوی " در اين زمينه زياد بحث‏ شده است . می‏گويد :

اين هوی پرحرص و حالی بين بود (خاصيت هوی اينست كه به زمان حال توجه دارد . ) 

عقل را انديشه يوم الدين بود

هر كه آخر بين بود او مؤمن است

هركه آخور بين بود او بيدن است ( يعنی بی‏دين است . )

لزوم توأم بودن عقل و علم

مسأله ديگر اينست كه عقل و علم بايد با يكديگر توأم باشد ، و اين نكته‏ بسيار خوبی است . اگر انسان تفكر كند ولی اطلاعاتش ضعيف باشد ، مثل‏ كارخانه‏ای است كه ماده خام ندارد يا ماده خامش كم است ، قهرا نمی‏تواند كار بكند يا محصولش كم خواهد بود . محصول بستگی دارد به اينكه ماده خام‏ برسد . اگر كارخانه ماده خام زياد داشته باشد ولی كار نكند باز فلج است‏ و محصولی نخواهد داشت .

حضرت در آن روايت می‏فرمايد : « يا هشام ثم بين ان العقل مع العلم » عقل و علم بايد توأم باشد . عرض كرديم علم ، فراگيری است ، به منزله‏ تحصيل مواد خام است ، عقل ، تفكر و استنتاج و تجزيه و تحليل است . آنگاه حضرت استناد می‏كنند به آيه : " « وتلك الامثال نضربها للناس وما يعقلها الا العالمون »" (سوره عنكبوت ، آيه 43 : اين مثلها را برای مردم می‏زنيم و جز دانشمندان تعقل نمی‏كنند . ) . ببينيد عقل و علم چگونه با هم توأم شده‏ است .

آزاد كردن عقل از عادات اجتماعی

مطلب ديگر مسأله آزاد كردن عقل است از حكومت تلقينات محيط و عرف و عادت و به اصطلاح امروز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی و به تعبير عربهای امروز از ايحاءات اجتماع ( و حيهای اجتماعی ) . حضرت اينجور می‏فرمايد : « يا هشام ثم ذم الذين لا يعقلون فقال : " واذا قيل لهم‏ ی‏فرمايد : « يا هشام ثم ذم الذين لا يعقلون فقال : " « واذا قيل لهم‏» اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لو كان‏ آباءهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون » " ( سوره بقره ، آيه . 171 [ و چون به آنها گفته شود كه از آنچه خدا فرو فرستاده پيروی كنيد می‏گويند ما از پدران خود پيروی می‏كنيم . آيا ( از پدرانشان پيروی می‏كنند ) اگر چه آنها تعقل نمی‏كردند و هدايت نشده بودند ؟ ! ] . ) .قرآن اساسش بر مذمت كسانی است كه اسير تقليد و پيروی از آباء وگذشتگان هستند و تعقل و فكر نمی‏كنند تا خودشان را از اين اسارت آزاد بكنند . هدف قرآن از اين مذمت چيست ؟ هدف قرآن تربيت است . يعنی در واقع می‏خواهد افراد را بيدار كند كه مقياس و معيار بايد تشخيص و عقل وفكر باشد نه صرف اينكه پدران ما چنين كردند ما هم چنين می‏كنيم .

 من يك‏ وقتی آيات قرآن راجع به تقليد و پيروی كوركورانه از پدران را استخراج‏ كردم ديدم آيات خيلی زيادی است ، و چيزی كه برای من جالب بود اين بود كه هيچ پيغمبری مردم را دعوت نكرد الا اينكه مواجه شد با همين حرف كه : « انا وجدنا آباءنا علی امة وانا علی آثارهم مقتدون » ( سوره زخرف ، آيه . 23 [ ما پدرانمان را بر راهی يافته‏ايم و ما از آنها پيروی می‏كنيم ] . ) كه تو چرا می‏خواهی ما را از سنتهای گذشته پدرانمان منصرف بكنی .

 با اينكه اقوام‏ پيغمبران خيلی از نظر سنن مختلف بودند و هر پيغمبری در ميان قوم خود مسائلی را طرح كرده كه با وضع زندگانی آنها مربوط بوده ، با يك اشكالاتی مواجه بوده‏ كه مخصوص آن قوم بوده ، ولی يك اشكال عمومی در ميان همه اقوام بوده و همه پيغمبران دچار آن بوده‏اند و آن مصيبت تقليد از آباء و اجداد و گذشتگان و به قول امروزيها سنت گرائی بوده است ، و پيغمبران برعكس ، عقل مردم را بيدار می‏كردند و می‏گفتند فكر كنيد ، حالا پدرانتان هر طور بودند : « او لو كان آباءهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون » آيا اگر پدرانتان‏ عقلشان به جايی نمی‏رسيد و چيزی نمی‏فهميدند باز هم شما بايد از آنها پيروی‏ بكنيد ؟ ! .

امام صادق و مرد سنتگرا

داستان معروفی است كه حضرت صادق تشريف بردند به منزل يكی از دوستانشان يا يكی از شيعيانشان كه خانه بسيار كوچك و محقری داشت . گويااو آدمی بوده كه حضرت می‏دانسته‏اند وضعش اقتضا می‏كند كه خانه بهتری‏ داشته باشد . حضرت فرمودند :  تو چرا در اين خانه زندگی می‏كنی ؟ « من‏ سعادشالمرء سعة داره » ( محاسن برقی ، ص 60 و فروع كافی 525 / 6 با تعابير مختلف [ از سعادتهای مرد وسعت خانه اوست ] . ) . گفت يا ابن رسول الله ! اين خانه پدری و آباء و اجدادی من است و دلم نمی‏خواهد از اينجا بروم . چون پدر و جدم‏ اينجا بوده‏اند ، نمی‏خواهم از اينجا بروم . حضرت فرمودند : گيرم پدرت‏ شعور نداشت ، آيا تو هم بايد اسير بی‏شعوری پدرت باشی ؟ ! برو برای‏ خودت يك خانه خوب تهيه كن .

اينها واقعا نكات عجيبی است . انسان از جنبه تربيتی توجه نمی‏كند كه‏قرآن اينها را كه می‏گويد برای چه می‏گويد؟ می‏خواهد امت را اينگونه بسازد.

پيروی نكردن از اكثريت

باز حضرت [ امام موسی كاظم عليه السلام ] موضوع ديگری ذكر می‏كنند ، می‏فرمايند : « ثم ذم الله الكثرش ، فقال : " وان تطع اكثر من فی الارضی‏فرمايند : « ثم ذم الله الكثرش ، فقال : " « وان تطع اكثر من فی الارض‏» ضلوك عن سبيل الله » " (سوره انعام ، آيه . 117 ) . خلاصه آزادی از حكومت عدد ، و اينكه اكثر و اكثريت نبايد ملاك باشد ، و نبايد انسان اينجور باشد كه ببيند اكثر مردم كدام راه را می‏روند [ همان‏ راه را برود ، و بگويد ] آن راهی كه اكثر مردم می‏روند همان درست است .

اين مثل همان تقليد است . همان‏طور كه انسان طبعا به سوی تقليد از ديگران‏ كشيده می‏شود ، طبعا به سوی اكثريت نيز كشيده می‏شود ، و قرآن مخصوصا همان‏ چيزی را كه انسان طبعا به سوی آن كشيده می‏شود انتقاد می‏كند ، می‏فرمايد :" اگر اكثر مردم زمين را پيروی كنی تو را از راه حق منحرف می‏كنند " . دليلش اينست كه اكثر مردم پيرو گمان و تخمين‏اند نه پيرو عقل و علم ويقين ، و به تارهای عنكبوتی گمان خودشان چسبيده‏اند .

اين است كه در كلمات اميرالمؤمنين هست : « لا تستو حشوا فی طريق‏ الهدی لقلة اهله » (نهج‏البلاغه ، خطبه . 201 ) هرگز در راه هدايت ، به دليل اينكه در آن راه و جاده افراد كمی هستند وحشتتان نگيرد . يكوقت دو تا راه در پيش رو داريد . يكی را می‏بينيد كه انبوه جمعيت در آن موج می‏زند . راه ديگر را نگاه‏ می‏كنيد می‏بينيد عده كمی در آن هستند . گاهی انسان وحشتش می‏گيرد . فرض‏ كنيد به سوی مقصدی داريم می‏رويم . به يك دو راهی می‏رسيم . اكثريت مردم‏و انبوه جمعيت را می‏بينيم كه راهی را انتخاب كرده‏اند . اقليتی هم راه‏ ديگر را در پيش گرفته و می‏روند . آدم وحشتش می‏گيرد ، می‏گويد ما هم از همان راه اكثريت می‏رويم ، هر چه به سر آنها آمد به سر ما هم می‏آيد .می‏فرمايد : نه ، راه‏شناس باشيد ، اكثريت يعنی چه ؟ ! .

تأثير ناپذيری از قضاوت ديگران

مسأله ديگر كه باز مربوط به تربيت عقلانی است اين است كه قضاوتهای‏ مردم درباره انسان نبايد برای او ملاك باشد . اينها يك بيماريهای عمومی‏است كه اغلب افراد كم و بيش گرفتارش هستند . مثلا انسان يك لباسی را برای خودش انتخاب كرده و تشخيصش اينست كه رنگ خوبی را انتخاب كرده‏ . بعد يكی می‏آيد می‏گويد : اين رنگ مزخرف چيست كه انتخاب كرده‏ای ؟ ! آن يكی و آن ديگری نيز همين را می‏گويند . كم كم خود آدم اعتقاد پيدا می‏كند كه بد چيزی است . تازه آنها هم كه می‏گويند ، گاهی برای اينست كه‏ عقيده انسان را تغيير بدهند نه آنكه از روی عقيده خودشان می‏گويند . اينكه‏ انسان در مسائلی كه مربوط به خودش است تحت تأثير قضاوت ديگران قرار بگيرد [ صحيح نيست ] و به ما گفته‏اند : هرگز تحت تأثير قضاوت و تشخيص‏ ديگران نسبت به خودتان قرار نگيريد .

آخوند مكتبی و شاگردان

داستانی كه مثنوی نقل كرده معروف است كه يك آخوند مكتبی بود كه‏ بچه‏های زيادی را درس می‏داد . ( در قديم بچه‏ها را خيلی اذيت می‏كردند ) . بچه‏ها دلخوشی شان اين بود كه روزی از چنگ اين آخوند خلاص و آزاد بشوند . بچه‏های زرنگ با خود گفتند كه ما چكار كنيم كه آخوند ما را رها كند . نقشه‏ای كشيدند . فردا يكی از بچه‏ها كه اول آمد - و آخوند نشسته بود گفت : جناب آخوند خدا بد ندهد ، مثل اينكه مريض هستيد ، كسالتی داريد . گفت نه كسل نيستم برو بنشين . رفت نشست . نفر بعد آمد و گفت : جناب آخوند رنگ رويتان امروز پريده . آخوند كمی آرامتر گفت : برو بنشين سرجايت . سومی آمد و همين را گفت ، و آخوند صدايش كمی شل‏تر شد . ترديدش برداشت كه شايد من مريض هستم . هر بچه‏ای كه آمد همين را گفت . سرانجام آخوند گفت : بلی كسلم ، خيلی ناراحتم ، و از او اقرار گرفتند كه‏ ناخوش است . گفتند اجازه بدهيد برايتان شوربائی بپزيم ، و كم كم آخوند مريض شد و رفت دراز كشيد ، شروع كرد به ناله كردن و به بچه‏ها گفت‏ برويد منزل كه من ناخوش هستم . بچه‏ها هم همين را می‏خواستند .غرض اينكه اين بچه‏ها در اثر تلقين ، اين بدبخت را انداختند و مريض‏كردند .

حضرت فرمود : [ ای هشام ! ] اصلا به قضاوت مردم ترتيب اثر نده . و عجيب دعوتهايی است راجع به استقلال عقل و فكر . فرمود : « لو كان فی‏ يدك جوزش و قال الناس فی يدك لؤلؤش ما كان ينفعك وانت  تعلم انها جوزش ، و لو كان فی يدك لؤلؤش و قال الناس انها جوزه ما ضرك و انت تعلم انها جوزش » . اگر تو گردوئی داشته باشی و هر كس به تو می‏رسد بگويد چه لؤلؤهای عالی‏يی داری ، قيمتش چند است ؟ همه مردم بگويند لؤلؤ ، وقتی تو خودت می‏دانی كه گردو است نبايد در تو اثر داشته باشد ،

هر چه می‏خواهند بگويند . عكس قضيه : اگر تو لؤلؤی در دست داشته باشی و هر كس به تو می‏رسد بگويد اين گردوها را از كجا آورده‏ای ، تو نبايد ترتيب اثر بدهی . پس نبايد به قضاوت مردم تكيه داشته باشی . تو اول‏ تشخيص بده كه چه داری ، واقعا ملكات خودت چه هست ، ايمانت چه هست ، يقينت چه هست ، اگر ديدی كه چيزی نيستی ، گيرم كه مردم اعتقاد خيلی‏ زيادی هم به تو دارند ، امر به خودت مشتبه نشود ، به فكر اصلاح خودت‏ باش . عكس قضيه : اگر احساس می‏كنی كه راهی كه می‏روی راه خوبی است ،گيرم مردم تو را تخطئه می‏كنند نبايد به حرف آنها ترتيب اثر بدهی .

روح علمی

مطلبی هم راجع به علم عرض بكنم و بحث را خاتمه بدهم . اين هم مطلبی‏ است كه از آيات و روايات خود ما استفاده می‏شود ، و اينها را ما بايد در فصول تعليم و تربيت اسلامی ذكر كنيم . در يكی از نوشته‏های خودم – فكر می‏كنم در كتاب " امدادهای غيبی " - است اين تعبير كه فرق است ميان‏ عالم بودن و روح علمی داشتن . ای بسا افرادی كه روح علمی دارند ولی عالم‏ نيستند و ای بسا كسانی كه عالمند و روح علمی ندارند . عالم واقعی آن كسی‏ است كه روح علمی توأم باشد با علمش . مقصود از روح علمی چيست ؟ مقصوداينست : علم اساسا از غريزه حقيقت جوئی سرچشمه می‏گيرد . خداوند انسان‏ را حقيقت طلب آفريده است ، يعنی انسان می‏خواهد حقايق را آنچنان كه‏ هستند بفهمد ، می‏خواهد اشياء را همانطور كه هستند بشناسد و درك كند ، و اين فرع بر اين است كه انسان خودش را نسبت به حقايق بی‏طرف و بی‏غرض‏ نگاه دارد .

اگر انسان خودش را بی‏غرض نگاه دارد و بخواهد حقيقت را آنچنان كه هست كشف كند ، نه اينكه بخواهد حقيقت آن طوری باشد كه اودلش می‏خواهد ، [ در اين صورت او دارای روح علمی است ] . يكوقت انسان‏ مدعايی را پيش خودش فرض كرده ، بعد می‏خواهد حقيقت آنجوری باشد كه او دلش می‏خواهد . اين خودش منشأ گمراهی است . در آيات سوره نجم اين‏ مطلب هست كه يكی از منشأهای گمراهی افراد اينست كه هوای نفس را [ در تشخيص خود ] دخالت می‏دهند و در نتيجه با ذهن غرض آلود وارد مطالعه‏ مسائل می‏شوند . گفت :

چون غرض آمد هنر پوشيده شد         صد هزار از دل به سوی ديده شد

" غرض مرد را احول كند " .

انسان اگر بی‏غرضی خودش را نسبت به حقيقت حفظ كند - كه بسيار كار مشكلی است - خداوند او را هدايت می‏كند . خدا تضمين كرده است كه افراد بی‏غرض حقيقت جو را رهبری كند : « والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وان الله لمع المحسنين » (سوره عنكبوت ، آيه . 69 [ و كسانی را كه در راه ما تلاش كنند به‏ راههای خودمان هدايت می‏كنيم ، و خدا با نيكوكاران است ] .  ) . اصلا روح علمی همين است . روح علمی يعنی‏ روح حقيقت جوئی ، روح بی‏غرضی ، و طبعا روح بی‏تعصبی ، روح خالی از جمود ، و روح خالی از غرور .

وقتی انسان روايات زيادی را كه در موضوع علم وارد شده است مطالعه می‏كند ، می‏بيند چقدر تكيه شده است روی اين مطلب كه يك عالم نبايد تعصب‏ داشته باشد ، نبايد جمود داشته باشد ، نبايد تجزم داشته باشد كه هر چه من‏ تشخيص دادم ليس الا ، و فقط همين است . يك عالم نبايد غرور داشته باشد و خيال كند آنچه كه او دارد تمام علم همان است ، بلكه بايد به اصل « وما اوتيتم من العلم الا قليلا » (سوره اسراء ، آيه . 85 ) مخصوصا توجه داشته باشد كه آنچه ما از حقيقت می‏دانيم بسيار كم است . نتيجه اين است كه آنكه روح علمی دارد از دليل به مدعا می‏رود .

 طلبه‏ها می‏گويند : نحن ابناء الدليل ( البته اين‏ ادعا است . حالا كی چنين باشد و كی نباشد با خداست ) نميل حيث يميل ما فرزند دليل هستيم ، هر جا دليل برود دنبال آن می‏رويم . دليل ، او را به‏ سوی مدعا می‏كشاند . ولی نقطه مقابل اينست كه انسان از مدعا می‏رود به‏ دليل ، يعنی اول مدعا را انتخاب می‏كند بعد می‏رود برای آن دليل پيدا كند . طبعا آن دليلهای پيدا كردنی ، دليلهای ساختگی و تراشيدنی است ، و دليل‏ تراشيدنی ديگر دليل واقعی نيست و منشأ گمراهی انسان می‏شود . عالمهای‏ بزرگ كه روح علمی دارند غرورشان خيلی كمتر است - و يا ندارند - نسبت‏ به افراد كم بضاعتی كه روح علمی ندارند و چهار كلمه‏ای می‏دانند و خيال‏ می‏كنند كه تمام علم همين است .

 در حديثی هست كه : « العلم علی ثلاثة اشبار » يعنی علم سه وجب است ، يا سه قطعه است ، يا سه مرحله است : « اذا وصل الی الشبر » « الاول تكبر » در مرحله اول ، تكبر به انسان دست می‏دهد ، خيال می‏كند كه‏ ديگر تمام حقايق عالم را می‏داند « واذا وصل الی الشبر الثانی تواضع » در مرحله دوم می‏فهمد كه نه ، اينطور هم نيست ، می‏آيد پايين و كوچك می‏شود ، « واذا وصل الی الشبر الثالث علم انه لا يعلم شيئا » . و در مرحله سوم‏ می‏فهمد كه نسبت به آنچه بايد بداند هيچ نمی‏داند .

بنا بر اين در تعليم و تربيت بايد به متعلم روح علمی داد يعنی نبايد توجه فقط به اين باشد كه‏ او دانا بشود ، بلكه همچنين بايد كاری كرد كه روح حقيقت‏جوئی و عاری از بيماريهايی كه انسان را از حالت حقيقت‏جوئی منحرف می‏كند يعنی تعصبها ،جمودها ، غرورها و تكبرها در او پديد آيد . اينها را بايد دور كرد تا متعلم با روح علمی بار بيايد .

منبع : از کتاب  " تعليم و تربيت در اسلام " اثر شهید مطهری 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir