انسان و رسيدن به يگانگی
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت سوم )
جامعه تبعيضی جامعهای است كه رابطه انسانها براساس استعباد و استثمار است ، يعنی بهره كشی جبری و زندگی افرادی به حساب كار و زحمت افراد ديگر . ولی جامعه طبيعی جامعهای است كه هرگونه بهره كشی و زندگی يك فرد به حساب فرد ديگر محكوم است ، رابطه انسانها رابطه " تسخير متقابل "است ، همه آزادانه و در حدود امكانات و استعدادات خود میكوشند و همه مسخر و رام يكديگرند ، يعنی استخدام طرفينی حكمفرماست .
بديهی است به حكم اينكه تفاوت طبيعی و اختلاف طبيعی ميان افراد حكمفرماست ، آن كه نيرو و استعداد بيشتری دارد ، بيشتر نيروها را به سوی خود جذب میكند . مثلا فردی كه استعداد علمی بيشتری دارد ، جويندگان علم را بيشتر به سوی خود جذب میكند و بيشتر مسخر خود میسازد و آن كه استعداد فنی بيشتری دارد ، ديگران اجبارا در زيردست او و در جهت فكر و ابتكار او حركت میكنند و بيشتر مسخر و رام او میشوند .
اين است كه قرآن مجيد در عين اينكه " رب و مربوبی " را در جامعه نفی میكند ، به واقعيت تفاوت طبيعی و درجات مختلف استعدادها از نظر تكوينی اعتراف دارد و " رابطه تسخير طرفينی "را تاييد میكند .
در سوره زخرف آيه 32 میفرمايد :
« اهم يقسمون رحمة ربك ، نحن قسمنا بينهم معيشتهم فی الحيوش الدنيا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات ليتخذ بعضهم بعضا سخريا و رحمة ربك خير مما يجمعون ».
آيا آنها رحمت پروردگار را ( نبوت را ) تقسيم میكنند ؟ آيا با آنهاست كه به هر كس بخواهند ، خلعت نبوت بخشند و به هر كس نخواهند ، نه ؟ روزی مادی و معيشت را نيز ما ميانشان قسمت كردهايم ، به اين ترتيب كه بعضی را بر بعضی از نظر استعدادها مزيت بخشيدهايم تا بعضی ، بعضی ديگر را مسخر خويش قرار دهند . و رحمت پروردگارت ( نبوت ) از آنچه اينها گرد میآورند بهتر است .
يك نكته از اين آيه كريمه استنباط میشود اين است كه اختلاف مزايا آيه ديگر از قرآن اين كلمه با كسر سين ( سخريا ) آمده است : يكی در آيه [ 109 و ] 110 از سوره مؤمنون كه خطاب به اهل جهنم است و رفتار ناروای آنها با اهل ايمان سر كوبشان میشود كه : " « انه كان فريق من عبادی . . . فاتخذتموهم سخريا . . . و كنتم منهم تضحكون »" و ديگر آيه [ 62 و ] 63 از سوره مباركه " ص " كه از زبان خود اهل جهنم است كه : " « ما لنا لا نری رجالا كنا نعدهم من الاشرار اتخذناهم سخريا ام زاغت عنهم الابصار غ " .
هم قرائن نشان میدهد و هم تا آنجا كه من تفاسير را ديدهام ( مجمع البيان ، كشاف ، تفسير امام ، بيضاوی ، روح البيان ، صافی ، الميزان ) اتفاق مفسرين است كه " سخريا " كه در آن دو آيه به كسر سين آمده است به معنی " مورد استهزاء " است . تنها مجمع البيان به عنوان يك قول غير قابل اعتنا نقل كرده كه بعضی گفتهاند مقصود " به بندگی گرفته شده " است . بعضی به طور مطلق گفتهاند كه هميشه " سخريا " با كسر سين به معنی " مورد استهزاء " و با ضم سين به معنی " مسخر " است .
اكنون ببينيم كلمه " تسخير " و " مسخر " چه معنی و مفهومی دارد ؟
اين دو كلمه در قرآن كريم مكرر آمده است و مفهوم " رام كردن " و " رام شده " را دارد . در قرآن از مسخر كردن ماه ، خورشيد ، شب ، روز ، دريا ، نهرها ، كوهها ( برای داود پيغمبر ) ، باد ( برای سليمان ) ، هرچه در آسمان و هر چه در زمين است ( برای انسان ) ياد شده است . بديهی است كه در همه اين موارد مقصود اين است كه اين امور طوری آفريده شدهاندكه رام انسان و مورد استفاده و بهره برداری انسان هستند .
در اين آيات ،همه سخن از رام بودن اشياء برای انسان است نه از رام بودن انسان برای اشياء . ولی در آيه موردنظر ، سخن از رام بودن و مسخر بودن انسان برای انسان به صورت طرفينی است .
در مفهوم كلمه " تسخير " معنی اكراه و اجبار نيامده است ، مثلا عاشق مسخر معشوق ، مريد مسخر مراد ، متعلم مسخر معلم و مردم عادی غالبا مسخر قهرماناناند ، ولی مجبور نيستند . لهذا حكمای اسلامی هوشمندانه اصطلاح " فاعليت بالتسخير " را از " فاعليت بالجبر " تفكيك كردهاند . البته در هر اجباری رام كردن هست ، ولی هر رام كردنی اجبار نيست .
در اينكه اصطلاح قرآن در مفهوم اين كلمه اين است شكی نيست ، ولی من اكنون نمیدانم كه اين اصطلاح ، اصطلاح خاص قرآن است و قرآن برای تفهيم يك حقيقت فوق العاده بديع در جريان خلقت - كه فعاليت قوای طبيعی از نوع فاعليت تسخيری است نه جبری و نه به خود واگذاشته - به مفهوم اصلی كلمه تبلور بخشيده است و يا قبل از قرآن هم اين اصطلاح رايج بوده است .
از اينجا معلوم میشود كه تعبير برخی كتب لغت مانند المنجد كه تسخير را به معنی تكليف غير بدون اجرت گرفتهاند ، چقدر نارساست ! اين لغويين اولا اين لغت را تنها در مورد رابطه اجتماعی و اختياری انسانها به كار بردهاند و ثانيا اجبار و اكراه را در مفهوم آن الزاما وارد كردهاند ، و حال آنكه قرآن در مورد رابطه تكوينی به كار برده بدون آنكه الزاما اجبار و اكراه را در مفهوم آن وارد كرده باشد .
آيه مورد نظر ، رابطه تكوينی انسانها را در زندگی اجتماعی بيان میكند كه " رابطه تسخيری عموم برای عموم " است و میتوان گفت از نظر بيان فلسفه اجتماعی اسلام ، مهمترين آيات است .
" بيضاوی " در تفسير معروفش و به پيروی او " علامه فيض " ميدان مسابقه نيست ، امكان بالا رفتن و پايين رفتن وجود ندارد . انسان در همان حال كه اجتماعی است ، از نوعی حريت و آزادی برخوردار است .
اجتماع انسان ميدان مسابقهای است برای پيشروی و تكامل . قيد و بندهايی كه آزادی فردی را در مسير تكامل محدود میكند ، مانع شكفتن استعدادهای انسانی است .
انسان مدل نظريه ماترياليستی چون از درون به آزادی نرسيده و تنها تعلقات بيرونیاش بريده شده ، مرغ بیبال و پری است كه قيد و بند از او برداشته شده ولی در اثر بیبال و پر بودن قادر به پرواز نيست . و اما انسان مدل نظريه ايده آليستی از درون آزاد است و از بيرون بسته ، مرغ با بال و پری است كه پايش به جسم سنگينی بسته شده است . ولی انسان مدل نظريه رئاليستی مرغ با بال و پری است كه هم وسيله پرواز دارد و هم قيدوبندهای سنگين از پاهايش برگرفته شده است .
از مجموع آنچه گفتيم روشن شد كه توحيد عملی - اعم از توحيد عملی فردی و توحيد عملی اجتماعی - عبارت است از يگانه شدن فرد در جهت يگانه پرستی خدا و نفی هرگونه پرستش قلبی از قبيل هواپرستی ، پول پرستی ، جاه پرستی و غيره ، و يگانه شدن جامعه در جهت يگانه پرستی حق از طريق نفی طاغوتها و تبعيضها و بیعدالتيها .
فرد و جامعه تا به يگانگی نرسد به سعادت نائل نمیگردد و جز در پرتو حق پرستی به يگانگی نمیرسد . قرآن كريم در سوره مباركه زمر آيه 29 تفرق و تشتت شخصيت انسان و سرگردانی او و بیجهتی او را در نظام شرك و متقابلا يگانگی و به وحدت رسيدن و يك جهت شدن و درمسير تكامل واقع شدن او را در نظام توحيدی چنين بيان میكند :
« ضرب الله مثلا رجلا فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلما لرجل هل يستويان مثلا ». خدا مثلی میآرود ، مثل مردی كه بنده چند فرد بدخوی ناسازگار است ( كه هر كدام با خشونت و بدخويی او را به سويی فرمان میدهند ) و مردی ديگر كه تسليم يك فرد است . آيا اين دو مانند يكديگرند ؟
انسان در نظام شرك هر لحظه به سويی و به جانب قطبی كشيده میشود ، خسی است بر دريا ، موجها هر لحظه او را در جهتی با خود میبرند ، اما در نظام توحيدی مانند يك كشتی مجهز به دستگاههای راهنمايی است ، در يك حركت منظم و هماهنگ تحت فرمان مقامی خيرخواه .
( پایان )
منبع : از کتاب مقدمه ای بر جهان بينی توحيدی - جلد دوم اثر شهید مطهری |