تكامل اجتماعی انسان
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بخش اول :
جلسه اول :
( قسمت اول )
مفهوم تكامل ، و تكامل اجتماعی انسان در گذشته
تكامل چيست ؟
مسئلهای به نام بداء
*******
تكامل اجتماعی انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
موضوع بحث مفهوم تكامل در تاريخ و به تعبير ديگر تكامل اجتماعی و پيشرفت اجتماعی انسان است . علماء برای انسان قائل به دو تكاملند : يكی تكامل طبيعی و زيستی كه در زيست شناسی خوانده و ديدهايد ، كه انسان را كاملترين حيوان و آخرين حلقه تكامل طبيعی حيوانات دانستهاند . معنی تكامل طبيعی روشن است ، يعنی تكاملی كه آنرا جريان طبيعت بدون دخالت و خواست خود انسان بوجود آورده است . از اين جهت ميان انسان و ساير حيوانات تفاوتی نيست يعنی يك مسير طبيعی جبری قهری ، هر حيوانی را به مرحلهای رسانده است ، انسان را هم همان جريان به مرحلهای كه امروز ما او را انسان میناميم و او را نوعی خاص در مقابل ساير انواع میدانيم رسانده است . ولی تكامل تاريخی يا تكامل اجتماعی يعنی سير جديدی از تكامل كه در اين سير جديد ، طبيعت به آن شكل دخالت ندارد . اين تكامل ، تكامل اكتسابی ( از نظر ماركسيسم ، اين تكامل هم به نحوی طبيعی و جبری است ) است . يعنی تكاملی است كه انسان با دست خود آنرا كسب كرده است و دوره به دوره هم آنرا از طريق تعليم و تعلم منتقل كرده است ، نه از طريق وراثت .
تكامل طبيعی بدون اختيار و اكتساب انسان رخ داده است و با يك سلسله قوانين ارثی دوره به دوره طی شده است . ولی تكامل اجتماعی يا تاريخی انسان چون اكتسابی است و به دست خود انسان بوجود آمده است انتقالش از نسلی است و به دست خود انسان بوجود آمده است انتقالش از نسلی به نسلی و از دورهای به دورهای و احيانا از منطقهای به منطقهای ، بوسيله تو ارث نبوده و امكان هم نداشته است بلكه بوسيله تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن ، و در درجه اول بوسيله فن نوشتن انجام شده است كه میبينيم قرآن كريم هم به قلم و ابزارهای نوشتن قسم میخورد :
" « ن و القلم و ما يسطرون » ( سوره قلم آيه يك : " نون ، قسم به خامه و آنچه مینويسد " ) " و يا :
" « اقرا باسم ربك الذی خلق 0 خلق الانسان من علق 0 اقرأ و ربك الاكرم 0 الذی علم بالقلم »" ( سوره علق : " بخوان به نام پروردگارت كه بيافريد ، انسان را از خون بسته بيافريد ، بخوان و پروردگارت ارجمندتر است ، همانكه به وسيله قلم بياموخت " )
خدای بزرگوار تو همان است كه قلم بدست گرفتن را به انسان آموخت يعنی استعداد پيشرفت در تكامل تاريخی و تكامل اجتماعی به انسان داد
در اينكه جامعه بشر از بدو پيدايش ، از زمانی كه شروع كرده است به ايجاد تمدن ، رو به پيشرفت و رو به تكامل بوده است تقريبا جای بحث نيست .
همه ما میدانيم كه همانطوری كه تكامل طبيعی تدريجا رخ داده است ، تكامل اجتماعی هم تدريجا رخ داده است با يك تفاوت و آن اينكه هر چه زمان گذشته است بر سرعت اين تكامل افزوده است و به اصطلاح علمی ، يك حركت مقرون به شتاب بوده است يعنی حركت بوده و سكون نبوده است و تازه حركت يكنواخت هم نبوده است . ( حركت يكنواخت مثل حركت يك اتومبيل كه مثلا ساعتی 100 كيلومتر ، يك ساعت ، دو ساعت ، ده ساعت با همين سرعت حركت كند . ) بلكه حركت با شتاب بوده است يعنی تدريجا بر سرعتش افزوده شده است ، اگر در دقيقه اول مثلا يك كيلومتر حركت كرده ، در دقيقه دوم 2 كيلومتر ، در دقيقه سوم 4 كيلومتر و بلكه بيشتر به طوری كه هر چه جلو آمده است در زمانهای كمتر با سرعتی بيشتر و در بعضی از قسمتها با سرعت خارق العادهای پيش رفته و جلو آمده است . ولی با اينكه به نظر میرسد كه تكامل و پيشرفت امری بديهی است ، حتما تعجب خواهيد كرد كه در ميان دانشمندان افرادی بوده و هستند كه در اينكه بتوان نام آنچه رخ داده است را پيشرفت و تكامل ناميد ، ترديد كردهاند . خيلی هم در ابتدا تعجب آور است كه چه جای ترديد است ؟ ! اينكه چرا ترديد كردهاند بعد عرض میكنم . در اينجا همين قدر اشاره میكنم كه اگر چه ما ترديد آنها را صحيح نمیدانيم و ما هم معتقديم كه جامعه بشر همه جانبه رو به تكامل است و به يك مراحل نهائی نزديك میشود ، در عين حال ترديدهای آنها هم بیوجه نيست ، جهتی دارد كه بايد روشن بشود تا ما بتوانيم مفهوم تكامل را كاملا درك بكنيم
تكامل چيست ؟
تكامل را بايد اول تعريف بكنيم . خيلی از مسائل است كه به نظر واضح و بديهی و بینياز از تعريف میآيد ، ولی وقتی كه انسان میخواهد تعريف كند ، میبيند چقدر دشوار و مشكل است و دچار اشكالات میشود . من نمیخواهم همه تعريفهائی را كه فلاسفه برای تكامل كردهاند ذكر كنم . در اينجا اجمالا به فرق ميان تكامل و پيشرفت و همچنين فرق ميان كمال و تمام اشاره میكنم
بحث دقيقی در فلسفه اسلامی هست كه اتفاقا از نظر قرآن هم قابل بحث است و آن اينكه : فرق ميان تمام و كمال چيست ؟ ما تمام را در مقابل نقص بكار میبريم ، كمال را هم در مقابل نقص . میگوئيم تام و ناقص ، كامل و ناقص . آيا تام همان كامل است ؟ نه ، در قرآن آيهای كه مربوط به امر امامت و ولايت است اينچنين نازل شد :
" « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتی و رضيت لكم الاسلام دينا »" ( سوره مائده ، آيه 3 : اكنون دينتان را برای شما به كمال آوردم و نعمت خويش بر شما تمام كردم و راضی گشتم كه اسلام دين شما باشد ) قرآن میگويد ما دو كار كرديم : نعمت را تمام كرديم ، دين را كامل نموديم . يعنی قرآن برای اتمام و اكمال دو مفهوم قائل است ، میگويد نعمتها را از نقص به تمام رسانديم ، و دين را از نقص به كمال . قبل از آنچه فرق اين دو را با يكديگر بگوئيم لازم است تفاوت ميان تكامل و پيشرفت را عرض بكنم آيا پيشرفت همان تكامل است و تكامل همان پيشرفت است ؟ اتفاقا اينها هم با يكديگر تفاوت دارند ، شما موارد استعمال را ببينيد . ما درباره يك بيماری میگوئيم اين بيماری در حال پيشرفت است ولی نمیگوئيم در حال تكامل است .
اگر سپاهی در سرزمينی بجنگد و قسمتی از سرزمين دشمن را تصرف كند میگوئيم فلان لشكر در حال پيشرفت است ولی نمیگوئيم در حال تكامل است . چرا ؟ برای اينكه در مفهوم تكامل ، تعالی خوابيده است يعنی تكامل حركت است اما حركت رو به بالا و عمودی تكامل ، حركت از سطحی به سطح بالاتر است . ولی پيشرفت در يك سطح افقی هم درست است . يك سپاهی كه سرزمينی را اشغال كرده است وقتی قسمت ديگری را بر متصرفات خودش اضافه میكند ، میگوئيم پيشروی كرده است يعنی در همان سطحی كه بوده مقدار ديگری به قلمرو خودش افزوده است . چرا اينجا نمیگوئيم تكامل ؟ برای اينكه در تكامل تعالی خوابيده است . پس وقتی كه ما میگوئيم تكامل اجتماعی ، در مفهومش تعالی انسان از نظر اجتماعی است نه صرف پيشرفت . ای بسا چيزها كه برای انسان و جامعه انسان پيشرفت باشد ولی برای جامعه انسانی تكامل و تعالی شمرده نشود
اين را میگويم برای اينكه معلوم شود كه اگر بعضی از علما در اينكه بتوان نام بعضی از مسائل را تكامل گذاشت ترديد كردهاند ، نظرشان خالی از نوعی دقت نيست . با اينكه نظر آنها را تأييد نمیكنيم ولی آنها متوجه نوعی دقت شدهاند . پس تكامل با پيشرفت و همچنين با توسعه تفاوت دارد . ( توسعه و پيشرفت تقريبا يك مفهوم دارند )
اما فرق تكامل با مسئله تمام اين است كه يك شيئی اگر دارای يك سلسله اجزاء باشد مثل يك ساختمان و يا يك اتومبيل ، مادامی كه همه اجزاء لازم در او وجود پيدا نكرده ، میگوئيم ناقص است ، وقتی كه آخرين جزء را مثلا آخرين آجر را زدند و میگوئيم تمام شد يعنی همه اجزاء به پايان رسيد .
ولی تكامل ، در درجات و مراحل است ، يك كودك اگر از نظر عضوی ناقص به دنيا بيايد ناتمام به دنيا آمده است ولی اگر از نظر اعضا و جهازات ، تمام به دنيا بيايد تازه ناقص است و بايد مراحل تكامل را با تعليم و تربيت طی بكند . يعنی پلههای تعليم و تربيت برای اين كودك تعالی است ، درجات و پلهها را بالا رفتن است . تا اينجا بحث ما درباره تعريف تكامل و فرق ميان تكامل اجتماعی و تكامل طبيعی بود . حال میپردازيم به ساير مسائلی كه در اين باره مطرح است كه میتوان آنها را در سه پرسش مطرح كرد : 1 - آيا بشر در زندگی اجتماعی در طول تاريخ خود تكامل و تعالی پيدا كرده است يا نه ؟
2 - آيا جامعه بشر در آينده متكامل است و رو به تكامل میرود ؟
3 - اگر رو به تكامل میرود آيا آن جامعه ايده آل و به تعبير افلاطون ، آن مدينه فاضله بشريت چگونه است و چه مشخصاتی دارد ؟
ما تاريخ را تا اينجا كه آمدهايم میتوانيم بشناسيم اما آينده را چطور ؟ آيا نسبت به آينده بايد چشمهايمان را ببنديم و بگوئيم تاريخ جبرا حركت میكند و رو به تكامل است ؟ در طبيعت زمان تكامل است ؟ كشتی زمان جبرا و بدون آنكه انسان كوچكترين دخالتی و كوچكترين مسئوليتی داشته باشد ، رو به تكامل است نظير تكامل طبيعی كه قبلا اشاره شد ؟ و در گذشته هم انسانها به عنوان يك عده موجودات آزاد و مختار و صاحب مسئوليت و دخيل ، نقشی نداشتهاند ؟ نقش انسانها هم در گذشته يك نقش جبری و يك نقش فرعی بوده است ؟ خير ، نه در گذشته اينچنين بوده و نه در حال و آينده چنين جبری برگذشته حاكم نبوده است . انسانها با اراده خودشان ، با اختيار خودشان ، با طرح ريزی خودشان برای جامعهشان ، راه تكامل جامعه را انتخاب كردهاند و جامعه را جلو بردهاند . يعنی نقش اختيار و آزادی انسانها در گذشته را نبايد فراموش كرد و لهذا گروههائی از انسانهای گذشته قابل ستايش و قابل تعظيم و تجليل و تقديسند و آنها همانهائی هستند كه میتوانستند در جلوی تكامل تاريخ بايستند يا به تكامل تاريخ كمك نكنند و آسايش فردی را برای خودشان برگزينند ولی اين كار را نكردند و آزادانه و به اختيار خود در راه تكامل تاريخ فداكاری كردند . و انسانهای ديگری مورد ملامت و صدهزار ملامت و نفرين هستند به دليل اينكه كارشكنی كردهاند . و قهرا اگر ما آينده را نشناسيم يعنی برای آينده طرحی نداشته باشيم و اگر به مسئوليت خودمان برای ساختن تاريخ توجه نكنيم ، مورد ملامت آيندگان هستيم . تاريخ ساخته انسان است نه انسان ساخته تاريخ . اگر طرحی برای آينده تاريخ نداشته باشيم و اگر مسئوليت خودمان را برای آينده تاريخ درك نكنيم كسی نمیتواند به ما قول بدهد كه اين كشتی خود بخود بطور خودكار به مقصد و هدف خودش برسد ، لااقل قابل جلو افتادن و عقب افتادن هست . اين مسئله قابليت جلو افتادن و عقب افتادن حوادث ، يعنی اينكه يك سير جبری كور حوادث را به جلو نمیراند ، در اسلام و مخصوصا در تشيع مطرح است كه اگر كسی آنرا از ديدگاه اجتماعی مطالعه كند ( من در كتاب انسان و سرنوشت اين نكته را گفتهام ) از عاليترين معارف اسلامی است
مسئلهای به نام بداء (بداء يعنی ظاهر شدن ، هويدا شدن ، پيدا شدن رای ديگری در كاری يا امری ( فرهنگ عميد ) )
در اسلام مسئلهای وجود دارد بنام بداء . بداء به حسب ظاهر مفهومی دارد كه كمتر انسانها میتوانند قبول كنند كه بداء يك امر درستی است و حتی خيلی بر شيعه اعتراض كردهاند كه شيعه قائل به بداء است . معنی بداء اين است كه در برنامه قضا و قدر الهی تجديد نظر رخ بدهد . مقصود اينست كه در حوادث تاريخی بشر ، خدا برای پيش و پس رفتن تاريخ بشر صورت قطعی معين نكرده است . يعنی اين انسان ! تو خودت مجری قضا و قدر الهی هستی ، اين تو هستی كه تاريخ را میتوانی جلو ببری ، میتوانی عقب ببری ، میتوانی نگه داری ، هيچ جبری ، نه از ناحيه طبيعت ، نه از نظر ابزارهای زندگی و نه از نظر مشيت الهی بر تاريخ حكومت نمیكند . اين يك جور فكر و نظر است . پس تا ما تكامل و مقصد انسانيت را نشناسيم ، نمیتوانيم از تكامل دم بزنيم و بگوئيم بشر رو به پيشرفت است زيرا بلافاصله اين سؤالات مطرح میشود :
به كجا ؟
بسوی چه ؟
آيا بسوی نمیدانم كجا ؟ !
اگر بسوی نمیدانم كجا است پس ما چه میگوئيم ؟
راه رسيدن چه راهی است ؟
ما تاريخ را میخوانيم برای اينكه راهگشا بسوی آينده باشد اگر بنا شود كه تاريخ فقط بتواند تا زمان حال ، خودش را معرفی كند ، و نتواند راه را بسوی آينده بگشايد فايده تاريخ چيست ؟
ولی میبينيم كه قرآن تاريخ را از اين نظر مورد مطالعه قرار میدهد كه راهگشای ما بسوی آينده است و بايد باشد .
بنابراين ما بحثی درباره گذشته تا حاضر و بحثی برای آينده داريم . مسئله " تكليف و وظيفه و مسؤوليت " برای ما آنوقت مشخص میشود كه بعد از آنكه درباره گذشته يك شناختی پيدا كرديم ، درباره آينده شناخت پيدا كنيم
( ادامه دارد )
منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary |