به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( تکامل اجتماعی انسان ) » هدف زندگی
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 514 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

تكامل اجتماعی انسان

اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

بخش دوم : هدف زندگی

جلسه سوم :

مكتب و جهان بينی

ايدئولوژی هم پايه فلسفی می‏خواهد و هم پايه ايمانی

 توحيد هم پايه جهان بينی است و هم آرمان

 ماركسيسم خود يك آرمان نيست

 اگزيستانسياليسم نمی‏تواند تعهدآور باشد

 جهان بينی توحيدی

********

تاريخ ايراد سخنرانی 51 / 6 / 13

بسم الله الرحمن الرحيم

تعبير ديگری از حرفهای گذشته به اين نحو قابل بيان است كه : يك مكتب‏ اجتماعی كامل و ايدئولوژی درست ، هم نيازمند به يك " نظام فكری و فلسفی " است و هم نيازمند به يك ايمان ، بدين معنی كه هم يك جهان‏ بينی استوار و بينش منطقی خاص و مجهز به استدلال و منظم و به اصطلاح‏ امروز سيستماتيك درباره جهان داشته باشد و هم دارای يك ايمان باشد ، يعنی دارای قدرت ايجاد دلبستگی و عشق و محبت نسبت به هدفها و هدف‏ برتر و مافوق فردی و شخصی باشد . نقصی كه در بعضی از مكتبهای اجتماعی و بلكه در اغلب مكتبهای اجتماعی امروز ، مثل مكتب اگزيستانسياليسم هست‏ اين است كه می‏خواهند ايدئولوژی منهای ايمان بوجود بياورند ، يعنی منهای‏ امری مافوق فرد انسان كه انسان نسبت به آن عشق بورزد و در واقع آن چيز به نوعی مورد پرستش انسان باشد . می‏خواهند بر اساس فلسفه محض مكتب‏ ايجاد كنند و اين نشدنی است .

ايدئولوژی بر اساس فلسفه محض منهای ايمان كه نوعی دلبستگی و شيفتگی به هدف برتر و عاليتر است ايدئولوژی كامل انسانی نيست

و گاهی اوقات شبه دوری ايجاد می‏كنند كه معلوم است امری خيالی و استفاده از نيروی خيال بشريت است ، می‏آيند خود ايدئولوژی را موضوع‏ ايمان قرار می‏دهند زيرا اين خلا را احساس می‏كنند كه ايدئولوژی بايد بر ايمان به هدف برتر استوار باشد . در صورتی كه ايدئولوژی طرحی است كه‏ بايد مشتمل بر ايمان باشد و لذا می‏تواند مقدس باشد اما اگر خود ايدئولوژی مشتمل بر ايمانی نباشد و صرفا يك نظام فكری باشد و خود بخواهد موضوع ايمان يعنی عشق و دلبستگی قرار بگيرد ، اين ديگر به هيچ وجه پايه‏ منطقی ندارد . يعنی امری است كه با زور تلقين و القاء می‏شود بدان عمل‏ كرد ولی پايه منطقی حسابی ندارد

اكنون مقداری از يادداشتهای گذشته را درباره مكتب می‏خوانيم : " مكتب‏ عبارتست از يك سيستم واحد فكری عملی " يعنی نه يك سيستم فكری صرفا نظری كه مربوط به علوم نظری است و نه آنچه بايد كرد . به اصطلاح فلسفه‏ خودمان سيستم فكری نظری يعنی فكر درباره آنچه كه هست . فرض كنيد می‏گوئيم فيزيك ارسطو يك سيستم فكری نظری است يعنی يك نوع طرز تفكر است درباره آنچه هست كه چگونه است . و يا می‏گوئيم فيزيك نيوتون يك‏ سيستم فكری نظری ديگری است درباره آنچه هست

ولی سيستم فكری عملی يعنی يك نظام فكری درباره آنچه بايد باشد ، و در اصطلاح قدما حكمت عملی ، كه حكمت را به نظری و عملی تقسيم می‏كنند : حكمت نظری يعنی حكمت و درك صحيح درباره آنچه هست و حكمت عملی يعنی درك صحيح و واقعی درباره آنچه بايد باشد .

بنابراين‏ مكتب كه عبارتست از يك سيستم واحد فكری عملی يعنی يك سيستم فكری‏ درباره آنچه بايد باشد ، طرحی برای اينكه فرد يا اجتماع انسان چگونه خوب‏ است باشد ؟ و در تعريف مكتب اجتماعی بايد يك كلمه هم اضافه كنيم و اينطور بگوئيم : مكتب اجتماعی عبارتست از يك سيستم واحد فكری اجتماعی‏ عملی ، نه مجموع انديشه‏های ناهماهنگ كه به صورت يك دستگاه در نيامده‏ باشد كه آن مكتب نيست . يك ركن مكتب اين است كه به صورت يك دستگاه‏ باشد . دستگاه صنعتی چگونه است ؟ دستگاه آن است كه از يك سری اجزاء تشكيل شده و برای هر جزئی كار و مقام و جای معينی در نظر گرفته شده است‏ . مثلا يك ساختمان يك دستگاه است چون هر جزء آن وظيفه‏ای را انجام می‏دهد و مجموع آن يك هدف واحد را تشكيل می‏دهد و لهذا انديشه‏های متفرق مكتب‏ نيست زيرا يك واحد و يك دستگاه را به وجود نمی‏آورد

مجموع انديشه‏های هماهنگ كه با زندگی عملی يعنی با بايدها و نبايدها بستگی داشته باشد ، يك مكتب می‏باشد كه بر پايه " انديشه‏های نظری " قرار دارد ، و آن انديشه‏های نظری روح آن مكتب به شمار می‏رود . برای اين‏ می‏گوئيم " بر پايه انديشه‏های نظری " كه گفتيم هر ايدئولوژی بر اساس‏ يك جهان بينی است و خود جهان بينی نظر درباره جهان است آنچنان كه هست‏ ، ولی ايدئولوژی نظر درباره انسان است آنچنان كه بايد باشد و بايد بشود پايه و مايه مكتب همان روحی است كه همه را به صورت يك دستگاه و يك‏ پيكر در آورده است و ديگر چيزها به منزله اعضاء و جوارح رئيسه و غير رئيسه است و حتی بعضی به منزله موهائی است كه بر پيكر می‏رويد يعنی‏ اينقدر جنبه غير اصيل دارد ، مانند لازم و غير لازم و واجب و مستحب و ..

ايدئولوژی هم پايه فلسفی می‏خواهد و هم پايه ايمانی

تنها انديشه‏ای می‏تواند روح يك مكتب را تشكيل دهد كه از طرفی پايه‏ جهان بينی آن مكتب باشد يعنی نوعی بينش و ديد و ارزيابی درباره هستی‏ باشد ، و از طرف ديگر " آرمانساز " باشد و اين همان مطلب است كه‏ گفتيم ايدئولوژی هم پايه فلسفی بايد داشته باشد و هم پايه ايمانی . از يك سو اساس منطقی داشته باشد تا آنچه هست را بتواند با منطق و استدلال‏ ثابت كند و از سوی ديگر آرمانساز باشد ، يعنی بتواند چيزی را عرضه كند كه بشود موضوع ايمان و موضوع آرمان قرار گيرد . يعنی يك محبوب و معشوق‏ هم به بشر عرضه بدارد و بشر را به سوی آن محبوب به حركت در آورد . هم‏ فلسفه باشد و هم ايده‏آل اخلاقی و هم ايده‏آل اجتماعی . نيروی محركه يك‏ جهان بينی آرمانسازی آن است . صرف يك جهان بينی مادام كه آرمان نداشته‏ باشد محرك نمی‏شود . مثل اينكه بزرگترين مكتبهای ستاره شناسی ، مسائل‏ ستاره شناسی را به ما عرضه می‏دارد و ما فقط درباره يك سلسله چيزهائی كه‏ در جهان هست اطلاعاتی پيدا می‏كنيم ، اما ديگر به ما ارتباطی پيدا نمی‏كند يعنی ستاره‏ها به آن وضع وجود داشته باشند يا نداشته باشند ، از نظر زندگی و هدفهای انسان تاثيری ندارد ، بر خلاف‏ مكتب كه چيزی را عرضه می‏دارد كه در آن آرمان بزرگی برای انسان نهفته‏ است

توحيد هم پايه جهان بينی است وهم آرمان

" توحيد " چنين خاصيتی دارد كه از طرفی پايه و مايه فلسفه جهان بينی‏ است و نوعی ديد و بينش درباره هستی و وجود است و از طرف ديگر نوعی‏ آرمان و ايده است كه كلمه " لااله الا الله " در جمله نفی لااله مفهوم‏ ايده بودن و در جمله اثبات الا الله مفهوم اصل بودن توحيد در هستی را بيان می‏كند . قدمای ما تعبيری دارند ، می‏گويند توحيد بر چند قسم است : توحيد در ذات ، توحيد در صفات ، توحيد در افعال و توحيد در عبادت

توحيد در ذات يعنی اعتقاد به توحيد ذاتی كه " « ليس كمثله شی‏ء » " خداوند مثل و مانند و شريك ندارد . توحيد در صفات يعنی ذات او مغاير با صفات و نيز صفتی مغاير با صفت ديگر نيست . در عين بساطت و وحدت ، همه كمالات را به نحو بساطت و وحدت دارد . و همچنين توحيد افعالی . همه‏ اينها يك سلسله انديشه‏های نظری و فلسفی مانند است كه او چنين است

ولی در عين حال توحيد در عبادت هم هست . او كه چنين است بايد پرستش‏ بشود ، لايق پرستش است و پرستش او در عمق روح و روان بشر ريشه دارد

" « ا فغير دين الله يبغون و له اسلم من فی السموات و الارض »" (سوره آل عمران آيه 83 ( آيا غير دين خدا را می‏جوئيد و حال آنكه هر كه در آسمانها و زمين است خواه و ناخواه مطيع فرمان او است )  )

عبادتی كه ما می‏كنيم در واقع يك نوع تسليم و مشايعت اختياری است از يك عبادت تكوينی كه در همه موجودات است .

" « يسبح لله ما فی‏ السموات و ما فی الارض " (سوره جمعه آيه . 1  )

 " سبح لله ما فی السموات و ما فی‏ الارض " (سوره صف آيه . 1)

" لله يسجد من فی السموات و الارض » " (سوره رعد آيه . 15  )

از اين جهت توحيد در عبادت يعنی ذات حق يگانه آرمان بشر هم هست

همانطور كه ذات يگانه‏ای است كه مثل و مانند ندارد و در ذاتش تركيب‏ نيست و يگانه مبدا عالم است ، همينطور ذات يگانه‏ای است كه تنها معبود بشر و يگانه موجود لايق پرستش بشر است . اين است كه می‏گوئيم توحيد هر دو خاصيت را دارد ، از طرفی نوعی بينش و ديد و نوعی ارزيابی درباره‏ هستی است و از طرف ديگر آرمان است برای بشر

ماركسيسم خود يك آرمان نيست

اما مثلا ماركسيسم چنين نيست . جهان بينی ماركسيستی ، جهان بينی مادی‏ است . جهان بينی مادی نوعی ديد و ارزيابی درباره هستی و يك نوع فلسفه‏ هستی است كه طبعا در توجيه زندگی و زيستن نيز اثر دارد ولی خودش يك‏ آرمان نيست . ماترياليسم هرگز نمی‏تواند به بشر آرمان عرضه بدارد

آرمانی كه ماركسيسم عرضه می‏دارد از جنبه اقتصادی است نه از جنبه‏ ماترياليستی . يعنی ماركسيسم اقتصادی ، آرمان به بشر عرضه می‏دارد . تازه‏ آن هم آرمان انسانی نيست . يعنی منافع بشر و طبقه محروم را به عنوان آرمان به او عرضه می‏دارد و می‏گويد ای‏ طبقه محروم كوشش كن كه حقوق خود را دريافت كنی .

در اين حدود است . و لذا از لحاظ آرمانسازی و ايدئولوژی ناقص است . زيرا اين آرمان تا وقتی‏ است كه انسان به هدف نرسيده است ، بعد كه رسيد چطور خواهد بود و اين‏ آرمان چه خواهد شد ؟ همينكه طبقه حاكم را از قدرت استبداد به خاك نشاند ديگر پايان ايدئولوژی و هدف است و تمام می‏شود

به علاوه اين نمی‏تواند به صورت يك هدف مقدس باشد ، يك هدف مادی‏ صددرصد مادی است و هدف مافوق انسانی نيست . و لهذا فداكاريها در اين‏ مكتب تمام بی‏منط ق خواهد بود چون بر ضد آرمان خودش است . او می‏كوشد برای اينكه به منفعت خود برسد و آن وقت بايد فداكاری كند و تمام وجود خود را در راه آن از دست بدهد و اين چگونه منفعتی است كه در راه آن خود را بايد از دست داد ؟ ! ماركسيسم خود يك آرمان نيست ، بلكه در حقيقت بی آرمان و بازگشت به‏ غرائز فردی است يعنی آنچه كه مايه جهان بينی است ، خود ايده و آرمان‏ فردی يا اجتماعی نيست . نيروی ماركسيستی در بريدن و پاره كردن قيدها و زنجيرها است . به علاوه قادر نيست توجيه كننده همه شؤون زندگی اعم از سياسی ، اجتماعی ، اقتصادی و اخلاقی باشد مگر به طريق غير مستقيم . در اين‏ حال " عدالت " و " اخلاق " مفهوم واقعی خود را از دست می‏دهد

به عبارت ديگر روح مكتب آن است كه با نوعی ارتباط علی و معلولی‏ اندام مكتب را می‏سازد و آنچه در اين ارتباط علی و معلولی ، بيشتر تاثير دارد ، هدف و آرمانی است كه جهان بينی مكتب می‏دهد .

و به‏ همين دليل هر جهان بينی‏ای صلاحيت اينكه روح مكتب را تشكيل بدهد ندارد چون ممكن است آرمان نداشته باشد

انسان در سازندگی به آينده نگاه می‏كند نه به حال و گذشته . اينكه جهان‏ چيست و چگونه بوده و هستی چه ربطی دارد به اينكه من كه می‏خواهم جهان‏ ايده‏آل و مطابق با ميل خود بسازم چه كنم . به عبارت ديگر فلسفه تنها كافی نيست

اگزيستانسياليسم نمی‏تواند تعهد آور باشد

جهانبينيها از يك نظر ديگر نيز با هم تفاوت دارند و آن اينكه يكی " تعهد آور " است و ديگری نيست يعنی يك جهان بينی برای انسان مسؤوليت‏ ايجاد می‏كند و ديگری نه . جهان بينی توحيد تعهد آور است . و هر چه فكر كنيم كه مثلا اگزيستانسياليسم چگونه می‏خواهد تعهد به وجود آورد فكر به‏ جائی نمی‏رسد ، زيرا پايه و اساسی ندارد ، اينهمه كه دم از تعهد و التزام‏ و مسؤوليت می‏زند معلوم نيست پايه آن كجا است . من مسؤول خود هستم فقط به دليل اينكه آزادم . اين آزادی جز اين معنا ندارد كه ديگری مقصر [ بدبختی من ] نيست . اگر مجبور باشم ، مقصر بدبختی من ، خودم نيستم بلكه‏ ديگری است . ولی وقتی كه من صد در صد آزاد هستم چگونه است ؟ البته‏ آزادی‏ای كه آنها می‏گويند اساسا مفهوم ندارد و صد درصد غلط است ، زيرا برابر با آزادی‏ای است كه اشاعره ما می‏گفتند و می‏خواستند ثابت كنند اراده انسان كاملا آزاد و بی‏ارتباط به همه چيز است و اين سخن چندين اشكال بزرگ دارد .

ولی به هر حال فرض كنيد من آزاد هستم و هيچگونه جبری بر من حكومت نمی‏كند و طبيعت بشری كه لازمه‏ای داشته باشد وجود ندارد ، جبر محيط هم وجود ندارد و جبر الهی هم نيست و من آزاد مطلق‏ هستم . پس در اين صورت به قول آنها من مسؤول خود هستم . حداكثر معنای‏ اين حرف اين است كه هيچ عاملی مقصر [ بدبختی ] من نيست ، من اگر بدبخت شدم خودم مقصر هستم . ولی آيا معنای اين ، مسؤوليت در برابر ديگران هم هست كه بگويم من در انتخاب خود مسؤولم چيزی را انتخاب كنم‏ كه به نفع ديگران هم باشد ؟ می‏خواهند مسؤوليت ديگران را هم به عهده من‏ بگذارند . اين احساس مسؤوليت از كجا برای من پيدا شود ؟ اگر گفته شود من در ديگران تاثير دارم ، گيرم كه چنين باشد ولی مسؤوليت مطلب ديگری‏ است

اولا ديگران نيز آزادند . آن آزادی مطلق با مسؤوليت در مقابل ديگران‏ سازگار نيست . در آن طور آزادی كه می‏گويند ، حتی سرمشق و نمونه شدن هم‏ معنا ندارد . می‏گويد من چون آزاد هستم پس خودم مسؤول خودم می‏باشم و چون‏ هر راهی را كه انتخاب می‏كنم به اين معنا است كه آنرا خوب می‏دانم و به‏ قول طلبه‏ها به دلالت التزامی به ديگران می‏گويم همين راه مرا انتخاب كنيد پس به راه خودم كليت می‏دهم ، می‏گويم اين راه خوب است نه فقط برای من‏ بلكه برای همه . پس ديگران را هم به اين كار دعوت می‏كنم .

و چنانكه‏ گفتيم برای ديگران هم آزاد هستند و هيچ عاملی مثل تاثير در انتخاب‏ ديگران مرجح اراده كسی واقع نمی‏شود

ثانيا - فرضا اين مطلب را قبول كنيم كه البته تا اينجا درست است [ و حديث ]

 " « كونوا دعاه الناس بغير السنتكم » " همين است كه كاری كه‏ من می‏كنم معنايش اين است كه آن را خوب تشخيص می‏دهم و ديگران را هم‏ عملا به آن تشويق می‏كنم ، پس به اين ترتيب مؤثر در انتخاب ديگران هستم‏ . ولی اين تاثير در انتخاب ديگران غير از اين است كه من در وجدان خود احساس مسؤوليت كنم . زيرا بايد اين مسؤوليت در وجدان من وجود داشته‏ باشد . " من مؤثر هستم " بالاتر از اين نيست كه من درك می‏كنم كه عامل‏ بدبختی ديگران هستم ، اما آن تعهد را چه كسی در من ايجاد می‏كند كه من عمل‏ نكنم و بگويم به موجب اينكه مسؤولم نمی‏كنم ؟ مورد سؤال چه كسی هستم ؟ آيا خدا وجود دارد كه سؤال كند ؟ می‏گوئيد نه . آيا وجدان ؟ می‏گوئيد نه پس چه كسی ؟ !

جهان بينی توحيدی

جهان بينی توحيدی به همين دليل كه " آرمانساز " و " تعهد آور " و " مسؤوليت ساز " است ، " هدايت كن " است . خاصيت ديگر آن هدايت‏ كردن است يعنی راه را به انسان نشان می‏دهد ، راه وصول به هدفها را روشن‏ می‏كند . به علاوه " نشاط بخش " و " دل گرم كن " و نيز " فداكار ساز " است

از همه بالاتر همانطور كه علامه طباطبائی فرموده‏اند : اصل توحيد می‏تواند عنصری از عناصری همه تعليمات باشد .

همانطور كه اصل امتناع تناقض اصلی‏ است كه عند التحليل همه قضايا به آن منتهی می‏شود و بدون آن ، يقين به هيچ اصلی پيدا نمی‏شود و يا لااقل يقين به هيچ‏ اصلی يقين به احتمال اصل مخالفت آنرا نفی نمی‏كند ، همچنين اصل توحيد اين‏ صلاحيت را دارد كه مانند آب ريشه همه انديشه‏های ديگر را سيراب كند و مانند خون به همه اجزاء و اندامها غذا برساند و مانند روح بپا دارنده و زندگی بخش همه اندامها باشد و قوه محركه يك مكتب باشد

در مورد آرمان ، سارتر و . . . حرفی دارند كه می‏گويند انسان در هيچ حدی‏ نبايد توقف كند و هميشه بايد حدود خود را در هم بشكند و طرحها را تغيير دهد . وقتی به آنها رسيد هدف ديگر بگيرد و همينطور به پيش رود ، بدين‏ معنی كه حركتی نامتناهی كه از ابتدا آرمان و هدفش مشخص نيست انجام دهد بطوری كه دائما در حال حركت باشد مثل كسی كه در راهی می‏رود و فقط مقداری‏ از افق جلويش باز است ولی بعدش را نمی‏بيند اما مقداری كه رفت افق‏ ديگری جلوی چشمش آشكار می‏شود و همينطور ، ولی از ابتدا هدف نهائی را بطور روشن نمی‏داند ، زيرا نمی‏خواهد به نقطه ثابت برسد چرا كه آنرا نقطه‏ مرگ می‏داند . ولی در توحيد در عين اينكه هدف از ابتدا روشن و مشخص‏ است ، غير متناهی است و اين ، ارزش فوق العاده‏ای دارد .

زيرا ذات‏ هدف نامتناهی است و هميشه برای انسان تازگی دارد و هيچگاه كهنگی ندارد

پس هر جهان بينی‏ای صلاحيت ندارد كه پايه و مايه و روح يك مكتب باشد كه هم " آرمان " آن مكتب باشد و هم " قوه محركه " چه از راه اينكه‏ غايت و هدف می‏دهد و چه از راه اينكه ايجاد مسؤوليت می‏كند ، و خلاصه هم " قوه محركه " باشد و هم " تعهد آور و مسؤوليت آور " ( البته به حسب خصلت ذاتی خود ) و هم " راهنما و هدايت كننده " كه راه وصول به هدفها را تعيين كند ، و هم خاصيت " نشاط بخشی " و " فداكار سازی " داشته باشد ، و هم مانند غذا خاصيت داشته باشد كه به همه‏ بدن برسد و همه اعضاء را زنده نگه دارد ، و هم نفوذی داشته باشد كه مانند اصل ، همه مسائل به آن تحليل شود . به عقيده ما تنها جهان بينی توحيدی‏ است كه چنين خواصی را همه و يكجا در بر دارد .

( ادامه دارد )

منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir