به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان در قرآن ) » (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم)89213
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 383 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

  

انسان در قرآن (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم)
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

 

(قسمت دوم )

نقش مؤثر انسان در ساختن آينده‏ء خويش  

 انسان موجود بالقوه  

 ميدان آزادی و اراده‏ء انسان  

محدوديتهای انسان

. 1 وراثت

. 2 محيط طبيعی و جغرافيايی

. 3 محيط اجتماعی

. 4 تاريخ و عوامل زمانی

طغيان انسان عليه محدوديتها

انسان و قضا و قدر الهی

انسان و تكليف

شرايط تكليف :

. 1 بلوغ

. 2 عقل

. 3 اطلاع و آگاهی

. 4 قدرت و توانايی

. 5 آزادی و اختيار

فرق اجبار ( اكراه ) با اضطرار

شرايط صحت اعمال

v       نقش مؤثر انسان در ساختن آينده‏ء خويش

موجودات جهان تقسيم می‏شوند به جاندار و بيجان . موجودات بيجان هيچ‏ گونه نقشی در ساختن خويش ندارند . آب و آتش و سنگ و خاك بی‏جان‏اند و هيچ نقشی در تكوين و يا تكميل خويش ندارند ، بلكه صرفا تحت تأثير عوامل‏ خارجی تكوين می‏يابند و تحت تأثير همان عوامل احيانا نوعی كمال كسب‏ می‏كنند . از اين موجودات هيچ گونه تلاشی و فعاليتی در جهت ساختن يا پرداختن به خود مشاهده نمی‏شود . ولی [ از ] جانداران ، مانند گياه و حيوان و انسان ، يك سلسله تلاشها در جهت حفظ و صيانت خود از آفات و در جهت جذب مواد ديگر و در جهت توليد مثل مشاهده می‏شود .
در گياهان يك سلسله قوای طبيعی وجود دارد كه در ساختن آينده‏ء آنها مؤثر است . در گياه قوه يا قوه‏هايی است كه مواد را از زمين يا هوا جذب‏ می‏كند ، قوه يا قوه‏هايی است كه از درون به وسيله‏ء مواد جذب شده او را رشد می‏دهد و قوه يا قوه‏هايی است كه امكان توليد مثل را فراهم می‏كند .
در حيوان همه‏ء اين قوه‏های طبيعی بعلاوه‏ء يك سلسله قوه‏های شعوری از قبيل‏ حس باصره ، سامعه ، لامسه و غيره و از قبيل ميلها - كه قبلا از آنها ياد شد - وجود دارد .

حيوان به وسيله‏ء اين قوه‏ها از طرفی خويشتن را از گزند آفات حفظ می‏كند و از طرفی موجبات رشد فردی و بقای نوع خود را فراهم‏ می‏كند .
در انسان همه قوای طبيعی و قوای شعوری كه در گياه و حيوان هست وجود دارد بعلاوه‏ء يك سلسله ميلهای اضافی - كه قبلا شرح داده شد - و بعلاوه‏ء نيروی خارق العاده‏ء عقل و اراده كه سرنوشت آينده‏ء او را با مقياس زيادی‏ به دست خودش می‏دهد و خودش آينده‏ء خويش را انتخاب می‏كند و می‏سازد .
از آنچه گفته شد روشن گشت كه برخی موجودات هيچ گونه نقشی در ساختن‏ آينده خويش ندارند ( جمادات ) . برخی ديگر نقشی در ساختن آينده‏ء خويش‏ دارند اما اين نقش نه آگاهانه است و نه آزادانه بلكه طبيعت ، نيروهای‏ درونی آنها را به طور غير مستشعر و نا آگاهانه برای صيانت و بقای آنها و ساختن آنها در آينده استخدام كرده است ( نباتات ). برخی ديگر نقش‏ بيشتری دارند . اين نقش آگاهانه است هر چند آزادانه نيست ، يعنی با نوعی آگاهی از خود و محيط خود تحت تأثير جاذبه‏ء يك سلسله ميلهای شعوری‏ ، در راه صيانت خود برای آينده می‏كوشند ( حيوانات )
ولی انسان نقشی فعال‏تر و مؤثرتر و گسترده‏تر در ساختن آينده‏ء خويش دارد . نقش انسان ، هم آگاهانه است و هم آزادانه ، يعنی انسان ، هم به خود و محيط خود آگاه است و هم آنكه با توجه به آينده ، به حكم نيروی عقل و اراده می‏تواند آزادانه آينده‏ء خويش را به هر شكل كه خود بخواهد انتخاب‏ كند .
ضمنا دايره‏ء ايفای نقش برای انسان نسبت به حيوان بسی وسيع‏تر و گسترده‏تر است .

گستردگی دايره‏ء سازندگی انسان نسبت به آينده‏اش از سه و يژگی در انسان سر چشمه می‏گيرد :

. 1  وسعت دايره‏ء بينش و آگاهی . انسان با نيروی علم ، دايره‏ء بينش و آگاهی خويش را از ظواهر و سطح طبيعت عبور می‏دهد و تا اعمال درون آن‏ گسترش می‏دهد و قوانين طبيعت را می‏شناسد . با شناختن قوانين طبيعت ، دست انسان برای ساختن طبيعت ، آنچنانكه با زندگی انسان سازگارتر باشد ، باز می‏شود
. 2 وسعت دامنه‏ء خواستها كه در بخش " انسان و حيوان " (در كتاب اول اين مجموعه به نام " انسان و ايمان "  ) از آنها ياد شد ، و در مباحث اين بخش نيز تحت عنوان " موجود چند بعدی " به آنها اشاره شد
. 3 استعداد خودساختگی ويژه‏ای كه در انسان است و هيچ موجود ديگر در اين جهت مانند او نيست
توضيح اينكه اگر چه برخی جاندارهای ديگر نيز به مقياس كمی قابل " ساختن " هستند و می‏توان با " عوامل خاص تربيتی " تغييراتی در آنها به‏ وجود آورد - آنچنانكه در جهان نباتات و حيوانات مشاهده می‏شود - ولی اولا هيچ يك از آنها به دست خودشان ساخته نمی‏شوند و اين انسان است كه آنها را می‏سازد ، و ثانيا تغيير پذيری آنها نسبت به انسان بسيار اندك است
انسان در ناحيه‏ء خصلتها و خويها يك موجود بالقوه است ، يعنی در آغاز تولد فاقد خوی و خصلت است ، بر خلاف حيوانات كه هر كدام با يك سلسله‏ خصلتهای ويژه متولد می‏شوند .

انسان چون فاقد هرگونه خوی و خصلتی است ، و از طرفی خوی پذير و خصلت پذير است ، به وسيله‏ء خصلتها و خويهايی كه‏ تدريجا پيدا می‏كند يك سلسله " ابعاد ثانوی " علاوه بر ابعاد فطری برای‏ خويش می‏سازد .
انسان يگانه موجودی است كه قانون خلقت ، قلم ترسيم چهره‏ء او را به‏ دست خودش داده است كه هر طور كه می‏خواهد ترسيم كند ، يعنی بر خلاف‏ اندامهای جسمانی‏اش كه كارش در مرحله‏ء رحم به پايان رسيده است و بر خلاف خصلتهای روحی و اندامهای روانی حيوانات كه آنها نيز در مرحله‏ء قبل‏ از توليد پايان گرفته است ، اندامهای روانی انسان - كه از آنها به‏ خصلتها و خويها و ملكات اخلاقی تعبير می‏شود - به مقياس بسيار وسيعی پس‏ از تولد ساخته می‏شود .
اين است كه هر موجودی ، حتی حيوان ، آن چيزی است كه او را ساخته‏اند ، ولی انسان آن چيزی است كه بخواهد باشد . و به همين جهت است كه هر نوع‏ از انواع حيوانات همان طور كه اندام جسمانی همه‏ء افرادش شبيه يكديگر است ، اندامهای روانی و خصلتهای روانی افرادش نيز شبيه يكديگر است ، تمام افراد گربه يك نوع خصلت دارند و تمام افراد سگ يك نوع ديگر و تمام افراد مورچه يك نوع ديگر ، تفاوتی اگر باشد بسيار اندك است . ولی‏ تفاوت خصلتی و اخلاقی افراد انسان ، بی‏نهايت است . و اين است كه انسانيگانه موجودی است كه خودش بايد "خويشتن" را انتخاب كند كه چه باشد .
در آثار اسلامی رسيده است كه انسانها در قيامت بر طبق خصلتهای اكتسابی‏ روحی ، نه اندام ظاهری جسمانی ، محشور می‏گردند ، يعنی انسان ها از نظر اخلاق اكتسابی با هر نوع جانداری كه به او شبيه‏تر باشد ، به شكل او و اندام او محشور می‏گردند ، و تنها افرادی به شكل و صورت انسانی محشور می‏گردند كه اخلاق و خويهای اكتسابی و ابعاد ثانوی روح آنها متناسب با شأن‏ و كمالاتانسانی باشد و به عبارت ديگر ، اخلاقشان اخلاق انسانی باشد .

انسان به حكم قدرت علمی ، بر طبيعت مسلط می‏گردد و طبيعت را آنچنانكه‏ می‏خواهد منطبق بر نيازهای خويش می‏سازد و به حكم نيروی خودسازی و خودساختگی ، خود را آنچنانكه می‏خواهد می‏سازد و به اين وسيله سرنوشت‏ آينده خويش را به دست می‏گيرد .
تمام تأسيسات تربيتی ، مكتبهای اخلاقی و تعليمات دينی و مذهبی برای‏ راهنمايی انسان است كه آينده‏ء خودش را چگونه بسازد و چگونه شكل بدهد .
راه راست آن راهی است كه انسان را به سوی آينده‏ای سعادت بخش می‏رساند ، و راههای كج و انحرافها آنهاست كه انسان را به سوی آينده‏ای تباه و شقاوت آلود می‏كشاند . خداوند در قرآن كريم می‏فرمايد : " ما راه را به انسان ( اين موجود آزاد خودساز ) نموديم تا او خود چه‏ بخواهد و چه انتخاب كند . ( از دو راه يكی را انتخاب خواهد كرد . ) يا راهی كه ما نموده‏ايم و سپاسگزار ما خواهد بود و يا راه ديگر كه راه‏ ناسپاسی است " . (دهر / . 4) از بحثهای گذشته دانستيم كه علم و ايمان هر كدام نقشی متفاوت در سازندگی آينده‏ء انسان دارند . نقش علم اين است كه راه ساختن را به‏ انسان ارائه می‏دهد . علم انسان را توانا می‏كند كه هرگونه " بخواهد " آينده را همان گونه بسازد . و اما نقش ايمان اين است كه انسان را به‏ سوی اينكه خود را و آينده را " چگونه " بسازد كه برای خويشتن و برای‏ جامعه بهتر باشد می‏كشاند . ايمان مانع آن می‏گردد كه انسان آينده را بر محور مادی و فردی بسازد .

ايمان به خواست انسان جهت می‏دهد ، آن را از انحصار ماديات خارج می‏كند و معنويات را نيز جزء خواستها قرار می‏دهد
علم مانند ابزاری در اختيار خواست انسان قرار می‏گيرد و طبيعت را آنچنانكه انسان بخواهد و فرمان دهد می‏سازد . اما اينكه طبيعت را چگونه‏ بسازد ، آيا از طبيعت مصنوعاتی بسازد به سود جامعه‏ء انسانی و يا نيروهای‏ مخرب برای مزيد توسعه طلبی افرادی مخصوص ، اين ديگر به اين ابزار كه‏ نامش علم است مربوط نيست ، اين بسته به اين است كه انسان هايی كه علم‏ در فرمان آنهاست چگونه انسان هايی بوده باشند .
اما ايمان مانند قدرتی حاكم بر انسان عمل می‏كند و خواست او را در اختيار می‏گيرد و در مسير حق و اخلاق سوق می‏دهد . ايمان انسان را می‏سازد و انسان با نيروی علم ، جهان را . آنجا كه علم و ايمان توأم گردند ، هم‏ انسان سامان می‏يابد و هم جهان

v       ميدان آزادی و اراده‏ء انسان

بديهی است كه انسان در عين آزادی برای ساختن اندامهای روانی خويش و تبديل محيط طبيعی به صورت مطلوب خود و ساختن آينده‏ء خويش آنچنانكه خود می‏خواهد ، محدوديتهای فراوانی دارد و آزادی‏اش آزادی نسبی است ، يعنی‏ آزادی در داخل يك دايره‏ء محدود است ، در داخل همين دايره‏ء محدود است‏ كه [ هم ] می‏تواند آينده‏ء سعادت بخش برای خود انتخاب كند و هم آينده‏ء شقاوت آلود
محدوديتهای انسان از چند ناحيه است :

1 وراثت

انسان با طبيعت انسانی به دنيا می‏آيد . از آن جهت كه پدر و مادرش‏ انسان بوده‏اند ، او هم قهرا و جبرا مانند يك فرد انسان به دنيا می‏آيد .
و از طرف ديگر ، پدر و مادرش انسان بوده‏اند ، او هم قهرا و جبرا مانند يك فرد انسان به دنيا می‏آيد . و از طرف ديگر ، پدر و مادرش يك سلسله‏ صفات موروثی خود را در فرزندشان به يادگار می‏گذارند كه اينها نيز قهرا و جبرا همراه اين افراد هست ، مانند رنگ پوست ، رنگ چشم ، خصوصيتهای‏ جسمی كه احيانا از چند پشت به ارث می‏رسد . انسان هيچ يك از اينها را برای خود " انتخاب " نكرده است بلكه جبرا وراثت اينها را به او داده‏ است

2 محيط طبيعی و جغرافيايی

محيط طبيعی و جغرافيايی انسان و منطقه‏ای كه در آن منطقه رشد و نما می‏كند ، خواه ناخواه يك سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحيه‏ء انسانمی‏گذارد . منطقه‏های سردسير و منطقه‏های گرمسير و منطقه‏های معتدله هر كدام‏ نوعی روحيه و اخلاق را ايجاب می‏كند ، همچنين منطقه‏ء كوهستانی يا منطقه‏ء صحرايی و غيره

3 محيط اجتماعی

محيط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تكوين خصوصيات روحی و اخلاقی‏ انسان . زبان انسان ، آداب عرفی و اجتماعی ، دين و مذهب ، غالبا همان‏ چيزی است كه محيط اجتماعی بر انسان تحميل می‏كند

4 تاريخ و عوامل زمانی

انسان از نظر محيط اجتماعی تنها تحت تأثير زمان حال نيست ، زمان‏ گذشته و وقايع و حوادثی كه در گذشته رخ داده است نيز در ساختن او تأثير بسزايی دارد . به طور كلی ميان گذشته و آينده هر موجودی رابطه‏ء قطعی و مسلم بر قرار است . گذشته و آينده مانند دو نقطه‏ء جدا از يكديگر نيستند ، بلكه مانند دو قطعه از يك جريان مداوم‏اند . گذشته نطفه و هسته‏ء آينده‏ است

v       طغيان انسان عليه محدوديتها

انسان در عين اينكه نمی‏تواند رابطه‏اش را با وراثت ، محيط طبيعی ، محيط اجتماعی و تاريخ و زمان بكلی قطع كند ، می‏تواند تا حدود زيادی عليه‏ اين محدوديتها طغيان نموده ، خود را از قيد حكومت اين عوامل آزاد سازد
انسان به حكم نيروی عقل و علم از يك طرف ، و نيروی اراده و ايمان از طرف ديگر تغييراتی در اين عوامل ايجاد می‏كند و آنها را با خواستهای‏ عاملی برای محدود كردن آزادی انسان نام نبرديم . چرا ؟

آيا قضا و قدر الهی وجود ندارد و يا قضا و قدر عامل محدود كردن نيست ؟ قضا و قدر الهی‏ امری قطعی و مسلم است ، ولی عامل محدود كردن انسان نيست . قضای الهی‏ عبارت است از حكم قطعی الهی درباره‏ء جريانات و حوادث ، و قدر الهی‏ عبارت است از اندازه گيری پديده‏ها و حوادث
از نظر علوم الهی مسلم است كه قضای الهی به هيچ حادثه‏ای مستقيما و بلا واسطه تعلق نمی‏گيرد ، بلكه هر حادثه را تنها و تنها از راه علل و اسباب‏ خودش ايجاب می‏كند . قضای الهی ايجاب می‏كند كه نظام جهان نظام اسباب و مسببات باشد . انسان هر اندازه آزادی از ناحيه‏ء عقل و اراده دارد و هر اندازه محدوديت كه از ناحيه‏ء عوامل موروثی و محيطی و تاريخی دارد ، به‏ حكم قضای الهی و نظام قطعی سببی و مسببی جهان است (برای اطلاع بيشتر در اين باره رجوع شود به كتاب انسان و سرنوشت ، از همين نويسنده )

بنابراين خود قضای الهی يك عامل برای محدوديت انسان به شمار نمی‏رود .
محدوديتی كه به حكم قضای الهی نصيب انسان شده است همان محدوديت ناشی‏ از شرايط موروثی و شرايط محيطی و شرايط تاريخی است نه محدوديت ديگر ، همچنانكه آزادی ای هم كه نصيب انسان شده به حكم قضای الهی است ولی به‏ اين صورت كه قضای الهی ايجاب كرده انسان موجودی صاحب عقل و اراده باشد و در دايره‏ء محدود شرايط طبيعی و اجتماعی بتواند خود را به مقياس و سيعی‏ از قيد تسليم به آن شرايط آزاد سازد و سرنوشت و آينده‏ء خويش را در دست‏ گيرد .

v       انسان و تكليف

از جمله‏ء استعدادهای انسان همچنانكه قبلا اشاره شد استعداد تكليف پذيری‏ است . انسان می‏تواند در چهار چوب قوانينی كه برايش وضع شده است ، زندگی كند . هر موجود ديگر غير از انسان جز از قوانين جبری طبيعی از قانون ديگر نمی‏تواند پيروی كند . مثلا نمی‏توان برای سنگها و چوبها يا برای‏ درختان و گلها و يا برای اسب و گاو و گوسفند قانون وضع كرد و به آنها ابلاغ كرد و آنها را مكلف ساخت كه در چار چوب قوانين و مقرراتی كه برای‏ آنها و به مصلحت آنها وضع شده است رفتار نمايند . اين موجودات ، فرضا در جهت حفظ و مصلحت آنها اقدامی بشود ، بايد به صورت اجبار و الزام‏ عمل شود .
ولی انسان يگانه موجود ممتازی است كه اين " امكان " و " توانايی " شگفت را دارد كه در چهار چوب يك سلسله قوانين قراردادی رفتار نمايد .
اين قوانين قراردادی از آن نظر كه از طرف يك مقام صلاحيتدار وضع می‏شود و به انسان تحميل می‏شود و تحمل قانون از نوعی زحمت و مشقت خالی نيست ، به نام " تكليف " خوانده می‏شود .
قانونگذار برای اينكه انسان را به تكليف خاصی مكلف سازد چند شرط را بايد رعايت كند . به عبارت ديگر ، انسان با واجد بودن چند شرط می‏تواند انجام تكاليفی را بر عهده بگيرد .

 شرايط تكليف كه در همه تكاليف بايد وجود داشته باشد امور ذيل است :

1 بلوغ

انسان به يك مرحله از سن كه می‏رسد ، تغييراتی ناگهانی و تغييری شبيه‏ نوعی جهش در اندامش و احساساتش و انديشه‏اش پيدا می‏شود كه بلوغ ناميده‏ می‏شود . هر كسی در حقيقت يك بلوغ طبيعی دارد .
به طور دقيق نمی‏توان يك زمان معين را مرحله‏ء بلوغ برای همه‏ء افراد معين كرد . ممكن است بعضی افراد از بعضی ديگر زودتر به مرحله‏ء بلوغ‏ طبيعی برسند . خصوصيت فردی افراد و همچنين خصوصيات منطقه‏ای و محيطی در تسريع يا تأخير بلوغ طبيعی تأثير دارد .
آنچه مسلم است اين است كه جنس زن از جنس مرد زودتر به مرحله‏ء بلوغ‏ طبيعی می‏رسد . از نظر قانونی لازم است يك سن معين كه سن متوسط عموم است‏ و يا سنی كه حد اقل سن بلوغ است ( بعلاوه‏ء شرطی ديگر مانند رشد ، در فقه‏ اسلامی ) در نظر گرفته شود تا همه‏ء افراد يك ضابطه داشته باشند .
بنابراين ممكن است افرادی به بلوغ طبيعی رسيده باشند ، ولی هنوز به سن‏ بلوغ قانونی نرسيده باشند .
در اسلام طبق نظر اكثريت علمای شيعه بلوغ قانونی مرد از نظر سن ، تمام‏ شدن پانزده سالگی - به سال قمری - و ورود در شانزده سالگی تعيين شده است‏ ، و بلوغ قانونی زن تمام شدن نه سالگی و ورود در ده سالگی تعيين شده است‏ . بلوغ قانونی يكی از شرايط تكليف است ، يعنی فردی كه به مرحله‏ء قانونی‏ نرسيده باشد مكلف نيست مگر با دليل ثابت شود كه به مرحله‏ء بلوغ طبيعی‏ قبل از بلوغ قانونی

 

2  عقل

 

 يكی ديگر از شرايط تكليف ، عاقل بودن است ، ديوانه كه فاقد عقل است‏ مكلف نيست و تكاليف از او ساقط است . همان طوری كه نا بالغ در زمان‏ عدم بلوغ به هيچ وجه تكليفی متوجه او نيست ، در زمان بلوغ نيز مكلف‏ نيست كه آنچه را كه در زمان عدم بلوغ انجام نداده است ، جبران كند ، مثلا شخص بالغ وظيفه ندارد نمازهايی كه در زمان عدم بلوغ نخوانده قضا كند ، زيرا تكليفی متوجه او نبوده است . شخص ديوانه نيز در حال ديوانگی‏ مكلف نيست . بنابراين اگر ديوانه‏ای پس از چندی عاقل شد مكلف نيست‏ تكاليفی را كه در ايام ديوانگی انجام نداده قضا كند ، مثلا لازم نيست كه‏ نمازها و روزه‏های آن زمان را قضا نمايد
بلی ، برخی تكاليف است كه به دارايی و اموال كودك يا ديوانه تعلق‏ می‏گيرد و كودك يا ديوانه در حال كودكی يا ديوانگی موظف نيستند آن را انجام دهند ، ولی پس از آنكه كودك بالغ شد و يا ديوانه عاقل شد بايد انجام دهند ، مانند زكات يا خمسی كه به مال كودك و يا مال ديوانه تعلق‏ می‏گيرد كه اگر ولی شرعی آنها ادا نكرده باشد خودشان پس از رسيدن به‏ مرحله‏ء مكلف بودن بايد انجام دهند .

 3 اطلاع و آگاهی

بديهی است كه انسان آنگاه قادر است تكليفی را انجام دهد كه از وجود آن تكليف آگاه باشد و به عبارت ديگر به او ابلاغ شده باشد .

فرضا قانونگذاری قانونی را وضع كند ولی به اطلاع مكلف نرساند ، مكلف ملزم نيست و بلكه قادر نيست آن را به مرحله‏ء اجرا درآورد و اگر عملا بر خلاف رفتار نمايد قانونگذار نمی‏تواند او را مجازات نمايد . علمای‏ علم اصول می‏گويند مجازات كسی كه از تكليف آگاه نيست و تقصيری در كسب‏ اطلاع ندارد زشت است و نام اين اصل را " قبح عقاب بلا بيان " می‏گذارند . قرآن كريم مكرر اين حقيقت را بيان كرده است كه هيچ قومی را به جرم‏ تخلف از يك قانون عذاب نمی‏كنيم مگر آنكه حجت بر آن مردم تمام شده‏ باشد ، يعنی هيچ قومی را " عقاب بلا بيان " نمی‏كنيم .
البته شرط بودن علم و آگاهی برای تكليف به نحوی كه گفته شد مستلزم اين‏ نيست كه انسان بتواند عملا خود را در بی خبری نگه دارد و آن را عذری برای‏ خويش بپندارد . انسان مكلف است كه تحصيل علم و آگاهی كند و سپس بر طبق آگاهی خويش عمل و فعاليت كند . در حديث است كه روز قيامت برخی‏ گنهكاران را در محكمه‏ء عدل الهی حاضر می‏كنند و درباره‏ء برخی كوتاهيها در انجام مسؤوليتهايشان آنها را مورد مؤاخذه قرار می‏دهند . به گناهكار گفته‏ می‏شود : چرا ندانستی و چرا در پی تحصيل آگاهی نبودی ؟ پس منظور از اينكه می‏گوييم علم و آگاهی شرط تكليف است ، اين است كه‏ اگر تكليفی به مكلف ابلاغ نشده باشد و مكلف در اين جهت تقصيری نداشته‏ باشد ، يعنی او كوشش لازم را برای تحصيل آگاهی كرده و در عين حال بدان‏ دست نيافته است ، چنين مكلفی نزد خدا معذور است .

 4 قدرت و توانايی

كاری مورد وظيفه و تكليف انسان قرار می‏گيرد كه انسان توانايی انجام آن‏ را داشته باشد ، اما كاری كه انسان قادر به انجام آن نيست هرگز مورد تعلق تكليف واقع نمی‏شود . شك نيست كه توانايی انسان محدود است ، نامحدود نيست . چون توانايی محدود است ، تكاليف بايد در محدوده‏ء تواناييها صورت گيرد . مثلا انسان توانايی تحصيل علم و دانش دارد اما در محدوده‏ء معين از نظر زمان و از نظر اندازه‏ء معلومات . يك فرد انسان هر اندازه نابغه باشد بالاخرش بايد تدريجا و در طول زمان مدارج علم و دانش‏ را طی كند . حالا اگر يك فرد را مجبور كنند كه يك شبه تحصيلات چند ساله‏ را انجام دهد ، به اصطلاح تكليف " بما لا يطاق " يعنی تكليف به كاری كه‏ فوق طاقت و قدرت است كرده‏اند و اما اگر انسانی را مجبور كنند كه همه‏ء علوم جهان را فرا گيرد ، باز هم تكليف به غير مقدور است و صحيح نيست و هرگز از طرف يك مقام حكيم عادل چنين حكمی صادر نمی‏شود . خداوند در قرآن‏ كريم می‏فرمايد : « لا يكلف الله نفساإلا وسعها .....»( بقره / 286  )
خداوند هيچ كس را جز به اندازه‏ء توانايی اش مكلف نمی‏سازد .

اگر شخصی در حال غرق شدن است و ما قدرت داريم كه او را نجات دهيم بر ما واجب است كه او را نجات دهيم ، ولی اگر مثلا هواپيمايی در حال سقوط است و ما به هيچ وجه قادر نيستيم جلوی سقوط آن را بگيريم تكليف از ما ساقط است ، يعنی خداوند ما را به‏ خاطر كمك نكردن به جلوگيری از سقوط هواپيما مؤاخذه نمی‏كند .

اينجا يك نكته هست و آن اينكه همچنانكه در مورد اطلاع و آگاهی گفتيم‏ كه مشروط بودن تكليف به اطلاع و آگاهی مستلزم اين نيست كه ما موظف و مكلف به تحصيل اطلاع و آگاهی نباشيم ، مشروط بودن تكليف به قدرت و توانايی نيز مستلزم اين نيست كه ما مكلف به كسب و تحصيل قدرت نباشيم‏ . در مواردی تفويت قدرت حرام است و تحصيل آن واجب . فرض كنيم در مقابل دشمنی سرسخت و قوی و مقتدر قرار گرفته ايم كه قصد تهاجم به حقوق‏ ما و يا قصد تهاجم به حوزه‏ء اسلام دارد و ما در حال حاضر قدرت مقابله با آن را نداريم و هر گونه مقابله‏ای ، از دست دادن نيروهاست بدون آنكه‏ نتيجه‏ای در حال حاضر يا در آينده از اين كار خود بگيرم . بديهی است كه‏ در اين صورت ما مكلف به مقابله و جلوگيری نيستيم ، ولی همواره مكلف‏ بوده و هستيم كه تحصيل قدرت و توانايی كنيم تا در چنين شرايطی دست روی‏ دست نگذاريم . قرآن كريم می‏فرمايد :

« و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم........ » ( انفال /  60  )
تا آنجا كه ممكن است نيرو و اسبان آماده تهيه كنيد تا بدين وسيله‏ دشمنان شما و دشمنان خدا از شما حساب ببرند و قصد تجاوز به شما را از دماغ خود بيرون كنند .
همان طوری كه يك فرد و يا يك جامعه‏ء ناآگاه كه در تحصيل آگاهی كوتاهی كرده است مورد مؤاخذه‏ء الهی قرار می‏گيرد و ناآگاهی‏ برای او عذری محسوب نمی‏شود ، همچنين يك فرد و يا يك جامعه‏ء ناتوان نيز كه در تحصيل قدرت و توانايی كوتاهی كرده است مورد مؤاخذه الهی قرار می‏گيرد كه چرا كسب قدرت و توانايی نكرده است ، ناتوانی او عذری برای‏ او محسوب نمی‏شود .

 5 آزادی و اختيار

آزادی و اختيار يكی ديگر از شرايط تكليف است . يعنی انسان آنگاه‏ مكلف است به انجام يك وظيفه كه اجبار و يا اضطراری در كار نباشد ، اگر اجبار ( اكراه ) يا اضطرار در كار باشد ، تكليف ساقط می‏گردد .
اجبار ( اكراه ) مانند اينكه يك قوه‏ء جابره شخصی را تهديد كند به‏ اينكه حتما روزه‏ء خود را بخورد بطوريكه اگر نخورد ، جانش در خطر قرار خواهد گرفت . بديهی است كه در چنين مورد تكليف روزه ساقط می‏شود ، يا اگر كسی مستطيع شود و يك شخص جابر او را تهديد كند كه اگر به حج برود به جان او يا كسانش صدمه وارد خواهد آورد . پيغمبر اكرم فرمود : « رفع ما استكرهوا عليه »
آنجا كه اكراه و اجبار به ميان آيد تكليف ساقط است .
اضطرار آن است كه انسان از طرف شخصی مورد تهديد قرار نمی‏گيرد بلكه‏ اين خود اوست كه انتخاب می‏كند ، ولی اين انتخاب معلول شرايط سختی است‏ كه پيش آمده است ، مانند كسی كه در بيابانی درمانده و گرسنه است و جز مردار غذايی كه سد جوع كند نمی‏يابد ، در چنين موارد تكليف حرمت خوردن‏ مردار ساقط می‏شود .

پس فرق اجبار و اكراه با اضطرار آن است كه در مورد اجبار و اكراه‏ انسان از طرف يك قوه‏ء جائر و جابر مورد تهديد قرار می‏گيرد كه فلان عمل‏ خلاف را بايد انجام دهی و اگر انجام ندهی فلان صدمه را به تو خواهم زد ، و انسان برای آنكه صدمه و ضرری را از خود " دفع " كند يعنی نگذارد وارد شود نا چار بر خلاف وظيفه‏ء خود عمل می‏كند ، ولی در اضطرار پای تهديد در كار نيست ، بلكه مجموع شرايط طوری پيش آمده كه وضع نامطلوبی را بر او تحميل كرده است و او برای آنكه آن وضع را " رفع " كند يعنی آنچه وجود دارد مرتفع سازد ناچار است بر خلاف وظيفه‏ء اصلی خود عمل كند .
پس تفاوت اكراه و اجبار با اضطرار در دو جهت است :

. 1 در اكراه و اجبار پای تهديد انسان در ميان است ، بر خلاف اضطرار
. 2 در مورد اكراه و اجبار انسان برای " دفع " يك وضع نامطلوب چاره‏ جويی می‏كند ، و در مورد اضطرار برای " رفع " چنان وضعی چاره جويی‏ می‏نمايد .
ولی اكراه و اجبار و همچنين اضطرار را از شرايط عمومی تكليف نمی‏توان‏ به حساب آورد ، يعنی كليت و عموميت ندارد ، اولا بستگی دارد به درجه‏ء صدمه و ضرری كه بناست دفع و يا رفع شود ، و ثانيا بستگی دارد به اهميت‏ آن تكليفی كه انسان می‏خواهد به علت اكراه يا اضطرار انجام ندهد .
بديهی است كه هيچ گاه به بهانه‏ء اكراه يا اضطرار نتوان به زيان ديگران‏ و به ضرر اجتماع و يا به زيان خود دين اقدامی كرد . برخی تكاليف است كه‏ هر ضرر و صدمه‏ای را به خاطر آنها بايد تحمل كرد .

v       شرايط صحت

آنچه تا كنون گفتيم مربوط بود به شرايط تكليف ، يعنی شرايط مكلف بودن‏ ، كه تنها با بودن آن شرايط انسان موظف به انجام كاری می‏شود . پس شرط تكليف عبارت است از شرطی كه اگر نباشد انسان وظيفه و تكليفی ندارد
ولی يك سلسله شرايط ديگر داريم كه " شرايط صحت " ناميده می‏شود .
چنانكه می‏دانيم موضوعات شرعی ، اعم از عبادات و معاملات ، بايد مقرون‏ به يك سلسله شرايط و خصوصيات باشد تا صحيح و درست انجام يابد . پس‏ شرط صحت عبارت است از شرطی كه اگر آن شرط نباشد انسان تكليف خود را درست انجام نداده است ، آنچه انجام داده كان لم يكن و باطل بايد فرض‏ شود . شرايط صحت نيز مانند شرايط تكليف زياد است ، ولی همچنانكه شرايط تكليف به شرايط عمومی و شرايط خصوصی تقسيم می‏شود ، شرايط صحت نيز بر دو قسم است : شرايط خصوصی و شرايط عمومی . شرايط خصوصی هر عملی مخصوص خود آن عمل است و ضمن ياد گرفتن خود آن عمل شناخته می‏شوند ، شرايط عمومی چند چيز است كه اكنون به آنها اشاره می‏كنيم .
ميان شرايط عمومی تكليف و شرايط عمومی صحت به اصطلاح منطقيين " عموم‏ و خصوص من وجه " (مثلا بين سكه و پول ، عموم و خصوص من وجه است . بعضی سكه‏ها پول‏اند و بعضی سكه‏ها پول نيستند، بعضی پولها سكه نيستند و بعضی پولها سكه هستند  ) بر قرار است ، يعنی برخی ، هم شرط تكليف است و هم شرط صحت ، برخی شرط تكليف است و شرط صحت نيست ، و برخی شرط صحت هست و شرط تكليف نيست .
البته شرط صحت نيز به نوبه‏ء خود بر سه قسم است : برخی ، هم شرط صحت‏ عبادات است و هم شرط صحت معاملات ، برخی فقط شرط صحت عبادات است و برخی فقط شرط صحت معاملات
آن چيزی كه هم شرط تكليف است و هم شرط صحت ، عقل است .  

انسان غير عاقل همان طوری كه تكليف ندارد ، اعمالش اعم از عبادات و يا معاملات‏ صحيح نيست . مثلا اگر ديوانه‏ای بخواهد به نيابت از ديگری حج كند كافی‏ نيست و يا اگر بخواهد به نيابت از ديگری نماز بخواند و يا روزه بگيرد كافی نيست و همچنين در نماز جماعت اگر ديوانه‏ای رابط ميان امام و مأموم‏ و يا رابط ميان مأمومها باشد كافی نيست .
قدرت نيز مانند عقل ، هم شرط تكليف است و هم شرط صحت ، همچنانكه‏ عدم اكراه نيز چنين است ، يعنی شخص مجبور همان طور كه در شرايط خاصی‏ تكليفش ساقط می‏گردد ، اگر معامله‏ای از راه اكراه و اجبار انجام دهد و يا ازدواجی از روی اكراه و اجبار انجام دهد صحيح نيست و بلكه باطل است .
آن چيزی كه شرط تكليف هست و شرط صحت نيست ، بلوغ است . كودك نا بالغ خودش مكلف نيست ولی اگر به حد تمييز رسيده باشد كه مانند يك‏ بالغ بتواند عملی را درست انجام دهد ، عملش صحيح است . بنابراين يك‏ كودك می‏تواند رابط ميان امام و مأموم و يا رابط ميان مأمومها در نماز جماعت واقع شود ، همچنانكه می‏تواند در عبادات از ديگران نيابت كند .

و آنچه مسلم است اين است كه بلوغ شرط صحت عبادات نيست ، اما در معاملات چطور ؟ برخی از علما معتقدند كه بلوغ در معاملات شرط صحت است و كودك مميز كه خوب و بد را بفهمد ، نه می‏تواند مستقلا و برای خود و نه به نيابت از غير ، معامله‏ای را انجام دهد ، مثلا خريد و فروش كند يا اجاره بدهد يا اجرای‏ صيغه‏ء نكاح نمايد . و برخی ديگر معتقدند كه كودك مميز مستقلا و برای خود نمی‏تواند معامله‏ای را انجام دهد ، ولی می‏تواند از طرف ديگران نيابت و وكالت كند .
اطلاع و آگاهی و همچنين عدم اضطرار از اموری هستند كه شرط تكليف هستند ولی شرط صحت نيستند ، عليهذا اگر عملی - اعم از عبادت و معامله از نظر شرايط ديگر كامل صورت گيرد ولی عمل كننده نمی‏دانسته است و تصادفا عملش‏ جامع شرايط از آب درآمد ه ، عملش صحيح است ، همچنانكه اگر انساناضطرارا معامله يا ازدواج بكند صحيح است . مثلا اگر شخصی خانه‏ای دارد كه‏ فوق العاده مورد علاقه‏ء اوست و مايل به فروشش نيست ، ولی ناگهان يك‏ حادثه برايش پيش می‏آيد كه نياز شديد به پول پيدا می‏كند و اضطرارا خانه‏ء مورد علاقه‏اش را به فروش می‏رساند ، معامله‏اش صحيح است ، و يا اگر مرد و يا زنی به هيچ وجه مايل به ازدواج نيست ، ولی بيماری ای پيدا می‏كند كه‏ پزشك ازدواج را برايش لازم تشخيص می‏دهد و او به حكم اضطرار ازدواج‏ می‏كند ، ازدواجش صحيح است .
از اينجا معلوم می‏شود معامله‏ء اكراهی و اجباری با معامله‏ء اضطراری از نظر صحت متفاوت است . معامله‏ء اكراهی و اجباری صحيح نيست ، ولی‏ معامله‏ء اضطراری صحيح است .
اينجا لازم است توضيح داده شود كه چرا معامله‏ء اكراهی صحيح نيست و معامله‏ء اضطراری صحيح است .

ممكن است گفته شود كه " مكره " و " مضطر " هر دو در اينكه رضايت واقعی ندارند يكسان‏اند . همان طوری كه اگر كسی مورد تهديد قرار بگيرد برای فروش خانه‏ يا كارش و او برای " دفع " شر آن تهديد بخواهد خانه يا كار خود را بفروشد در اعماق قلبش ناراضی است ، كسی هم كه شرايط زندگی برای " رفع‏ " يك شر " مثلا هزينه‏ء معالجه‏ء بيماری ) او را مجبور می‏كند به فروش‏ خانه يا كارش نيز در اعماق قلبش ناراضی است . اگر كسی فرزندش بيمار است و برای معالجه‏ء فرزندش اضطرار ، خانه‏اش را می‏فروشد در اعماق قلبش‏ به اين فروش رضايت ندارد ، بلكه فوق العاده برای از دست دادن خانه‏ مورد علاقه‏اش متأثر و متأسف است . اينكه مكره می‏خواهد با كار اكراهی‏ ضرری را " دفع " كند و مضطر می‏خواهد ضرری را " رفع " كند ، تأثيری در اصل موضوع ندارد ، همچنين اينكه در معاملات اكراهی مستقيما انسانی دخالت‏ دارد ( به عنوان جابر و زورگو ) و در معاملات اضطراری مستقيما انسانی‏ دخالت ندارد ، تأثيری در اصل موضوع ندارد . بعلاوه غالبا اضطرارها نيز در اثر دخالت غير مستقيم انسان ها ( به صورت استثمار و استعمار ) صورت‏ می‏گيرد .
پاسخ اين است كه تفاوت حال " مكره " و " مضطر " كه شارع اسلام‏ معاملات اولی را باطل می‏داند و معاملات دومی را صحيح ، در جای ديگری است‏ . مكره در اثر اكراه ، نياز فوری پيدا می‏كند و مضطر هم نيازی فوری ، ولی‏ نياز مكره به دفع شر ظالم است و دفع شر ظالم با اقدام مكره به معامله‏ صورت می‏پذيرد . در اينجا قانون به حمايت مكره بر می‏خيزد و علی رغم‏ اجبار اجبار كننده ، معامله را غير قانونی و كان لم يكن اعلام می‏كند . اما نياز فوری مضطر مستقيما به پولی است كه از معامله‏ء اضطراری می‏خواهد تحصيل كند .

در اينجا اگر قانون بخواهد به حمايت مضطر برخيزد بايد صحت و قانونی بودن معامله‏ را اعلام كند ، زيرا اگر چنين معامله‏ای را غير قانونی اعلام كند نتيجه‏اش‏ زيان بيشتر مضطر است . مثلا اگر در مثال بالا غير قانونی بودن معامله‏ء خانه را اعلام كند و معامله را كان لم يكن بشمرد ، نتيجه‏اش اين است كه‏ نه خريدار مالك خانه می‏شود و نه فروشنده مالك پول ، و دست مضطر برای‏ معالجه‏ء فرزندش بسته می‏ماند . اين است كه فقها می‏گويند غير قانونی‏ شناختن معامله‏ء اكراهی " منت " است ، يعنی به سود مكره است ، ولی‏ غير قانونی شناختن معاملات اضطراری " منت " و به سود مضطر نيست .
در عين حال جای يك بحث ديگر باز است و آن اينكه آيا افراد ديگر می‏توانند از اضطرار و بيچارگی مضطر استفاده كنند و كالای او را نه به‏ قيمت عادلانه بلكه به ميزانی خيلی كمتر بخرند و آن را امری بازيافته و مشروع تلقی كنند ؟ البته نه . آيا اين كار كه نامشروع است صرفا حرمت‏ تكليفی دارد اما معامله همچنانكه به سود مضطر صحيح است به سود استفاده‏ چی هم صحيح است ، و يا مانعی ندارد كه از يك طرف صحيح باشد و از طرف‏ ديگر ناصحيح و يا از دو طرف صحيح باشد و استفاده چی ملزم باشد قيمت‏ واقعی را جبران نمايد ؟ در هر حال جای سخن باقی است .
آن چيزی كه شرط صحت هست ولی شرط تكليف نيست " رشد " است . در قانونگذاری اسلام برای كسی كه می‏خواهد يك كار اجتماعی را عهده‏دار شود مثلا می‏خواهد ازدواج كند يا می‏خواهد مستقلا معامله‏ای انجام دهد ، يعنی می‏خواهد در مال و ثروت شخصی خود تصرف كند لازم است كه علاوه بر ساير شرايط عمومی‏ يعنی بلوغ و عقل و قدرت و اختيار ، " رشد " هم داشته باشد .
رشد يعنی لياقت و شايستگی اداره‏ء آن كاری كه می‏خواهد به عهده بگيرد . به‏ اين جهت در قانون اسلام عاقل بودن و بالغ بودن و مختار بودن كافی نيست‏ كه شخص بتواند در باره‏ء ازدواج تصميم بگيرد و يا در مال و ثروت خود تصرف كند .

پسر يا دختری كه می‏خواهند ازدواج كنند آنگاه ازدواجشان صحيح‏ است كه رشد عقلانی داشته باشند ، يعنی مفهوم ا








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir