به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان و ایمان ) » ( جلد اول )( قسمت چهارم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 422 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان و ايمان

مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی ( جلد اول )
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت چهارم )

مكتب ، ايدئولوژی

مكتب يا ايدئولوژی چيست و چگونه تعريف می‏شود ؟ چه ضرورتی است كه‏
انسان به عنوان يك فرد و يا به عنوان عضو يك جامعه پيرو يك مكتب باشد
و به يك ايدئولوژی بپيوندد و ايمان داشته باشد ؟ آيا وجود يك ايدئولوژی‏
برای فرد يا جامعه انسان ضروری است ؟ مقدمه‏ای اينجا لازم است .
فعاليتهای انسان دو گونه است : التذاذی و تدبيری .
فعاليتهای التذاذی همان فعاليتهای ساده‏ای است كه انسان تحت تاثير
مستقيم غريزه و طبيعت و يا عادت - كه طبيعت ثانوی است - برای رسيدن‏
به يك لذت و يا فرار از يك رنج انجام می‏دهد مثلا تشنه می‏شود و به سوی‏
ظرف آب دست می‏برد ، گزنده‏ای می‏بيند و پا به فرار می‏گذارد ، ميل شديد
به سيگار پيدا می‏كند و سيگار آتش می‏زند .

اينگونه كارها ، كارهائی است موافق و ملايم با ميل ، و مستقيما با لذت‏
و رنج سر و كار دارد كار لذت آور با نوعی جاذبه ، انسان را به سوی خود
می‏كشد و كار رنج آور با نوعی دافعه ، انسان را از خود دور می‏سازد .
فعاليتهای تدبيری كارهائی است كه خود آن كارها جاذبه يا دافعه‏ای‏
ندارند و غريزه و طبيعت ، انسان را به سوی آن كارها نمی‏كشاند و يا از
آنها دور نمی‏سازد ، انسان را به حكم عقل و اراده به خاطر مصلحتی كه در
آنها نهفته است و يا به خاطر مصلحتی كه در ترك آنها می‏بيند آنها را
انجام می‏دهد يا ترك می‏كند ، يعنی علت غائی و نيروی محرك و
برانگيزاننده انسان مصلحت است نه لذت لذت را طبيعت تشخيص می‏دهد و
مصلحت را عقل لذت برانگيزاننده ميل است و مصلحت برانگيزاننده اراده‏
انسان از كارهای التذاذی در حين انجام كار لذت می‏برد ولی از كارهای‏
مصلحتی لذت نمی‏برد اما از تصور اينكه گامی به سوی مصلحت نهائی - كه خير
و كمال و يا لذتی در آينده است - نزديك می‏شود خرسند می‏گردد فرق است‏
ميان كاری كه لذت بخش و مسرت آفرين باشد يا كاری كه لذتی نمی‏بخشد و
احيانا رنج آور است ولی انسان با رضايت و خرسندی آن رنج را تحمل می‏كند
كارهای مصلحتی در اثر دوردست بودن نتيجه ، لذت آور و بهجت زا نيستند ،
اما رضايت بخش هستند لذت و رنج از مشتركات انسان و حيوان است ، اما
رضايت و خرسندی و يا كراهت و نارضايی از مختصات انسان است ، همچنانكه‏
آرزو داشتن از مختصات بشر است رضايت و كراهت و آرزو در قلمرو و
معقولات و در حوزه تفكرات بشر واقعند نه در حوزه حواس و ادراكات حسی او .
گفتيم كه انسان كارهای تدبيری خويش را با نيروی عقل و اراده انجام‏
می‏دهد ، برخلاف كارهای لتذاذی كه به حكم احساس و ميل صورت می‏گيرد معنی‏
اينكه به حكم عقل انجام می‏گيرد اين است كه نيروی حسابگر عقل ، خير و
كمال و يا لذتی را در دور دست می‏بيند و راه وصول به آن را كه احيانا
صعب‏العبور است كشف می‏كند و طرح وصول به آن را می‏ريزد و معنی اينكه با
نيروی اراده انجام می‏گيرد اين است كه در انسان قوه وابسته به قوه عقل‏
وجود دارد كه نقش اجرا كننده مصوبات عقل را دارد و احيانا برخلاف همه‏
ميلها و همه جاذبه‏ها و كششهای طبيعی مصوبات عقلانی و طرحهای فكری را به‏
مرحله عمل در می‏آورد .
يك دانشجو ، طبيعت جوانيش او را به سوی خواب و خوراك و آسايش و
شهوترانی و بازيگوشی می‏خواند ، اما عقل حسابگرش كه از يك طرف به مال و
بال آور اين كارها ، و از طرف ديگر به عاقبت عافيت آفرين سختكوشيها و
بی خوابی‏ها و چشم از شهوت و لذت پوشيدن‏ها می‏انديشد ، به حكم مصلحت به‏
او فرمان می‏دهد كه شق دوم را انتخاب كند در اين هنگام انسان حكم عقل را
كه مصلحت است بر حكم طبيعت كه لذت است ترجيح می‏دهد همچنين يك بيمار
از دوا نفرت دارد ، از نوشيدن دوای تلخ و بدمزه رنج می‏برد ، اما به حكم‏
عقل مصلحت انديش و با نيروی اراده حاكم بر ميلها ، دوای تلخ بدمزه را
می‏خورد . عقل و اراده هر اندازه نيرومندتر باشند فرمان خود را بهتر بر طبيعت -
علی رغم تمايلاتش - تحميل می‏نمايند .

انسان در فعاليتهای تدبيری خود همواره يك طرح و نقشه و يك تئوری را
در مرحله عمل پياده می‏كند انسان هر اندازه از ناحيه عقل و اراده تكامل‏
يافته‏تر باشد ، فعاليتهايش بيشتر تدبيری است تا التذاذی ، و هر اندازه‏
به افق حيوانيت نزديكتر باشد فعاليتهايش بيشتر التذاذی است تا تدبيری‏
، زيرا فعاليت حيوان همه التذاذی است در حيوان احيانا فعاليتهايی كه‏
نشان می‏دهد برای هدفها و نتيجه‏های دور دست است ديده می‏شود از قبيل لانه‏
ساختن‏ها ، مهاجرتها ، جفتگيريها و توليد نسلها ، ولی هيچيك از آنها
آگاهانه و از روی وقوف به هدف و از روی تفكر برای پيدا كردن راه وصول و
انتخاب وسيله صورت نمی‏گيرد بلكه با نوعی الهام جبری و غريزی از ماوراء
، صورت می‏گيرد انسان از نظر فعاليتهای تدبيری تا آنجا دايره فعاليتش‏
گسترش می‏يابد كه فعاليتهای التذاذيش را هم در بر می‏گيرد ، يعنی برنامه‏
ريزيهای مصلحتی تا آنجا ممكن است به دقت پی ريزی شود كه لذتها در كادر
مصلحتها قرار گيرد و هر لذتی در عين اينكه لذت است مصلحت هم باشد و هر
فعاليت طبيعی در همان حال كه پاسخگويی به دعوت طبيعت است ، اطاعت‏
فرمان عقل نيز باشد اگر فعاليت تدبيری ، فعاليتهای التذاذی را زير پوشش‏
خود قرار دهد ، و اگر فعاليتهای التذاذی ، بخشی از طرح كلی برنامه عام‏
تدبيری زندگی قرار گيرد ، طبيعت با عقل ، و ميل با اراده ، انطباق‏ می‏يابند .
فعاليت تدبيری به حكم آنكه بر محور يك سلسله غايات و اهداف دوردست‏
می‏گردد ، خواه‏ناخواه نيازمند به طرح و برنامه و روش و انتخاب وسيله‏
برای وصول به مقصد است ، و تا آنجا كه جنبه فردی دارد ، يعنی يك فرد ،
خود برای خود تدبير می‏كند ، طراح و رنامه‏ريز و تئوريسين و تعيين كننده

 راه و روش و وسيله ، عقل فردی است‏ كه البته با ميزان معلومات

و اطلاعات و آموخته‏ها و نيرومندی قضاوت او بستگی دارد .
فعاليت تدبيری ، فرضا به اوج كمال خود برسد ، برای انسانی شدن‏
فعاليتهای انسان كافی نيست فعاليت تدبيری انسان ، شرط لازم انسانيت‏
است ، زيرا نيمی از انسانيت انسان را عقل و علم و آگاهی و تدبير او
تشكيل می‏دهد ، اما شرط كافی نيست فعاليت انسانی آنگاه انسانی است كه‏
علاوه بر عقلانی بودن و ارادی بودن ، در جهت گرايشهای عالی انسانيت باشد
و لااقل با گرايشهای عالی در تضاد نباشد ، والا جنايت آميزترين فعاليتهای‏
بشری احيانا با تدبيرها و تيزهوشی‏ها و مال انديشی‏ها و طرح ريزی‏ها و تئوری‏
سازی‏ها صورت می‏گيرد نقشه‏های شيطانی استعماری بهترين شاهد مدعا است در
اصطلاحات دينی اسلامی ، نيروی تدبير ، آنجا كه از گرايشهای انسانی و
ايمانی جدا می‏شود و در خدمت اهداف مادی و حيوانی قرار می‏گيرد " نكرا
" و " شيطنت " ناميده شده است بگذريم از اين جهت كه فعاليت تدبيری‏
، لزوما انسانی نيست ، بلكه اگر بر محور هدفهای حيوانی باشد ، از
فعاليتهای التذاذی حيوانی بسی خطرناكتر است مثلا حيوانی به خاطر پر كردن‏
شكم خود حيوانی يا انسانی را می‏درد ، ولی انسان تدبيرگر حسابگر برای‏
مقصودی در همين حد ، شهرهايی را ويران و صدها هزار نفر نفوس بيگناه را
به آتش می‏كشد آری ، بگذريم از اين جهت ، آيا اهداف عقل از نظر مجموع‏
مصالح فردی كافی است ؟ به عبارت ديگر : حد كارآيی عقل فردی از نظر
ارائه مصالح فردی چيست ؟

در اينكه نيروی عقل و تفكر و انديشه برای تدبيرهای جزئی و محدود زندگی‏
ضروری و مفيد است بحثی نيست انسان در زندگی همواره مواجه با مسائلی‏
است از قبيل انتخاب دوست ، انتخاب رشته تحصيلی ، انتخاب همسر ،
انتخاب شغل ، مسافرت ، معاشرت ، تفريح ، فعاليتهای نيكوكارانه ،
مبارزه با كژيها و ناراستيها و بدون شك در همه اينها نيازمند به تفكر و
انديشه و تدبير است و هر چه بيشتر و بهتر بينديشد موفقيت بيشتری كسب‏
می‏كند ، و احيانا نيازمند به استمداد از تفكر و تجربه ديگران می‏شود ( اصل‏
مشورت ) در همه اين موارد جزئی ، انسان طرح تهيه می‏كند و آن را به مرحله‏
اجرا در می‏آورد .
در دايره كلی و وسيع چطور ؟ آيا انسان قادر است طرحی كلی برای همه‏
مسائل زندگی شخصی خود كه همه را در بر گيرد و منطبق بر همه مصالح زندگی‏
او باشد بريزد ؟ يا قدرت طرح ريزی فكری فردی ، در حدود مسائل جزئی و
محدود است و احاطه بر مجموع مصالح زندگی كه سعادت همه جانبه را در
برگيرد از عهده نيروی عقل بيرون است ؟
می‏دانيم كه برخی فيلسوفان به چنين " خودكفائی " معتقد بوده‏اند ، مدعی‏
شده‏اند كه راه سعادت و شقاوت را كشف كرده‏ايم و با اعتماد به عقل و
اراده ، خويشتن را خوشبخت می‏سازيم .
اما از طرف ديگر می‏دانيم كه در جهان دو فيلسوف يافت نمی‏شوند كه در
پيدا كردن اين راه ، وحدت نظر داشته باشند خود سعادت كه غايت اصلی و
نهائی است و در ابتدا مفهومی واضح و بديهی به نظر می‏رسد يكی از ابهام‏
آميزترين مفاهيم است . اينكه سعادت چيست ؟

 و با چه چيزهائی محقق می‏شود ؟

شقاوت چيست ؟

 و عوامل آن‏ كدام است ؟

هنوز به صورت يك مجهول مطرح است او ناشناخته باقی مانده‏ است چرا ؟

چون هنوز كه هنوز است خود بشر و استعدادها و امكاناتش‏ ناشناخته است .

مگر ممكن است خود بشر ناشناخته بماند و سعادتش كه چيست‏ و با چه

 ميسر می‏شود شناخته گردد ؟ !
بالاتر اينكه ، انسان موجودی اجتماعی است زندگی اجتماعی هزارها مسئله و
مشكل برايش به وجود می‏آورد كه بايد همه آنها را حل كند و تكليفش را در
مقابل همه آنها روشن نمايد ، وچون موجودی است اجتماعی ، سعادتش ،
آمارنهايش ، ملاكهای خير و شرش راه و روشش ، انتخاب وسيله‏اش ، با
سعادتها و آرمانها و ملاكهای خير و شرها و راه و روش‏ها و انتخاب‏
وسيله‏های ديگران آميخته است ، نمی‏تواند راه خود را مستقل از ديگران‏
برگزيند ، سعادت خود را بايد در شاهراهی جستجو كند كه جامعه را به‏
سعادت و كمال برساند .
و اگر مساله حيات ابدی و جاودانگی روح ، و تجربه نداشتن عقل نسبت به‏
نشئه ما بعد نشئه دنيا را در نظر بگيريم مساله بسی مشكلتر می‏شود .
اينجاست كه نياز به يك مكتب و ايدولوژی ، ضرورت خود را می‏نماياند ،
يعنی نياز به يك تئوری كلی ، يك طرح جامع و هماهنگ و منسجم كه هدف‏
اصلی ، كمال انسان و تامين سعادت همگانی است ، و در آن ، خطوط اصلی و
روشها ، بايدها و نبايدها ، خوبها و بدها ، هدفها و وسيله‏ها ، نيازها و
دردها و درمانها ، مسؤوليتها و تكليفها مشخص شده باشد و منبع الهام

تكليفها و مسؤوليتها برای همه‏ افراد بوده باشد .
انسان از بدو پيدايش ، لااقل از دوره‏ای كه رشد و توسعه زندگی اجتماعی‏
منجر به يك سلسله اختلافات شده است (از مجموع آيات كريمه قرآن استنباط

می‏شود كه اين اختلافات و اين‏ نياز از زمان نوح نبی پيدا شده است پيامبران پيشتر

 صاحب شريعت‏ نبوده‏اند رجوع شود به تفسير الميزان ذيل آيه 213 از سوره مباركه

 بقره‏ كان الناس امه واحده فبعث الله النبيين ». . .  )

نيازمند به ايدئولوژی - و به‏ اصطلاح قرآن " شريعت " - بوده است هر چه

 زمان گذشته و انسان رشد كرده‏ و تكامل يافته است ، اين نياز شديدترشده است

 در گذشته ، گرايشهای خونی‏ و نژادی و قومی و قبيله‏ای و ملی ، مانند

 يك " روح جمعی " بر جوامع‏ انسانی حاكم بود اين روح به نوبه خود يك سلسله

آرمانهای جمعی ( ولو غيرانسانی ) به وجود می‏آورد ، و به جامعه وحدت و جهت می‏داد

 رشد و تكامل‏ علمی و عقلی ، آن پيوندها را سست كرده است .

علم به حكم خاصيت ذاتی خود تمايل به فرديت دارد ، عواطف را ضعيف و پيوندهای

 احساسی را سست می‏كند .
آنچه بشر امروز - و به طريق اولی بشر فردا - را وحدت و جهت می‏بخشد و
آرمان مشترك می‏دهد و ملاك خير و شر و بايد و نبايد برايش می‏گردد ، يك‏
فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خيز مجهز به منطق ، و به عبارت ديگر
يك ايدئولوژی جامع و كامل است .
بشر امروز بيشتر از بشر ديروز نيازمند به چنين فلسفه زندگی است ،
فلسفه‏ای كه قادر باشد به او دلبستگی و حقايقی ماوراء فرد و منافع فرد
بدهد امروز ديگر جای ترديد نيست كه مكتب و ايدئولوژی. از ضروريات حيات اجتماعی است .
اينچنين مكتبی را چه كسی قادر است طرح و پی ريزی كند ؟ بدون شك عقل‏
يك فرد قادر نيست آيا عقل جمع قادر است ؟ آيا انسان می‏تواند با
استفاده از مجموع تجارب و معلومات گذشته و حال خود چنين طرحی بريزد ؟
اگر انسان را بالاترين مجهول برای خودش بدانيم ، به طريق اولی جامعه‏
انسانی و سعادت اجتماعی مجهولتر است پس چه بايد كرد ؟ اينجا است كه‏
اگر ديدی راستين درباره هستی و خلقت داشته باشيم ، نظام هستی را نظامی‏
متعادل بدانيم ، خلاء و پوچی را از هستی نفی نمائيم ، بايد اعتراف كنيم‏
كه دستگاه عظيم خلقت اين نياز بزرگ را ، اين بزرگترين نيازها را ، مهمل‏
نگذاشته و از افقی مافوق افق عقل انسان ، يعنی افق وحی ، خطوط اصلی اين‏
شاهراه را مشخص كرده است ( اصل نبوت ) كار عقل و علم ، حركت در درون‏
اين خطوط اصلی است چه زيبا و عالی گفته بوعلی در كتاب " نجات " آنجا
كه نياز انسانها را به شريعت الهی كه به وسيله انسانی ( نبی ) بيان شده‏
باشد توضيح می‏دهد می‏گويد :
فالحاجه الی هذا الانسان فی ان يبقی نوع الانسان و يتحصل وجوده اشد من‏
الحاجه الی انبات الشعر علی الحاجبين و تقعير الاخمص من القدمين و اشياء

اخری من المنافع التی لاضروره اليها فی البقاء بل اكثر مالها انها تنفع فی‏

البقاء .
نياز به نبی و بيان كننده شريعت الهی و ايدئولوژی انسانی در بقاء نوع‏
انسان و در رسيدن انسان به كمال وجودی انسانيش ، بسی بيشتر است از نياز

به رويانيدن مو بر ابروان و مقعر ساختن كف دو پا و منافعی ديگر از اين قبيل

 كه صرفا نافع در بقاء نوع انسانند بدون‏ آنكه ضرورت نوع ايجاب كند .
يعنی دستگاه عظيم خلقت كه نيازهای كوچك و غيرضروری را مهمل نگذاشته‏
است ، چگونه ممكن است ضروری‏ترين نيازها را مهمل بگذارد ؟ !
اما اگر از ديدی راستين درباره هستی و آفرينش محروم باشيم ، بايد تسليم شويم

كه انسان محكوم به سرگشتگی و گمراهی است ، و هر طرح و هر ايدئولوژی

از طرف انسان سرگشته در اين ظلمتكده طبيعت ، جز سرگرمی و سردرگمی چيزی نيست .
با بيان فوق همچنانكه ضرورت وجود يك مكتب و ايدئولوژی نمايان می‏شود
، ضرورت پيوستن فرد به يك مكتب و ايدئولوژی نيز روشن می‏گردد .
اما پيوستن يك فرد به يك ايدئولوژی آنگاه صورت واقعی به خود می‏گيرد
كه شكل " ايمان " به خود بگيرد ، و ايمان حقيقتی است كه با زور و به‏
خاطر مصلحت صورت پذير نيست با زور می‏توان به مطلبی تسليم شد و گردن‏
نهاد ، ولی ايدئولوژی گردن نهادنی نيست ، ايدئولوژی پذيرفتنی و جذب‏
شدنی است ، ايدئولوژی ايمان می‏طلبد .
يك ايدئولوژی كار آمد ، از طرفی بايد بر نوعی جهان بينی تكيه داشته‏
باشد كه بتواند عقل را اقناع و انديشه را تغذيه نمايد ، و از طرف ديگر
بتواند منطقا از جهان بينی خودش هدفهايی استنتاج كند كه كشش و جذبه‏
داشته باشند در اين هنگام عشق و اقناع كه دو عنصر اساسی ايمانند دست به‏
دست يكديگر داده جهان را می‏سازند .
در اينجا چند مساله هست كه ناچاريم به طور اجمال و اختصار

مطرح كنيم و تفصيل آنها را به فرصتی مناسبتر موكول می‏نماييم .
الف . ايدئولوژيها دو گونه‏اند : انسانی و گروهی ايدئولوژيهای انسانی‏
يعنی ايدئولوژيهائی كه مخاطب آنها نوع انسان است نه قوم يا نژاد يا
طبقه خاص ، و داعيه نجات نوع انسان را دارد نه نجات و رهائی گروه يا
طبقه معين ، طرحی را كه ارائه می‏دهد شامل همه انسانهاست نه دسته

مخصوصی‏ ، پشتيبانان و حاميانی كه جلب می‏كند از ميان همه قشرها ،

گروهها ، ملتها و طبقات است نه يك قشر يا گروه معين .
ايدئولوژی گروهی ، برعكس ، مخاطبش گروه يا طبقه يا قشر خاص است و
داعيه رهائی و نجات يا سيادت و برتری همان گروه را دارد و مخاطبش هم‏
تنها همان گروه است و طرحی هم كه ارائه می‏دهد ويژه همان گروه است و
تنها از ميان همان گروه هم پشتيبان و حامی جذب می‏كند و سرباز می‏گيرد .
هر يك از اين دو نوع ايدئولوژی ، مبنی بر نوعی ديد درباره انسان است‏
ايدئولوژی عام و انسانی مانند ايدئولوژی اسلامی نوعی شناخت از انسان دارد
كه از آن به فطرت تعبير می‏شود از نظر اسلام ، انسان در جريان خلقت ،
مقدم بر تاثير عوامل تاريخی و عوامل اجتماعی ، دارای بعد وجودی خاص شده‏
و استعدادهايی والا كه او را از حيوان متمايز می‏كند و به او هويت می‏بخشد
به او داده شده است طبق اين نظر انسان در متن خلقت او نوعی شعور و
وجدان نوعی كه در همه انسانها وجود دارد بهره‏مند شده و همان وجدان فطری‏
به او تعين نوعی و صلاحيت دعوت ، مخاطب واقع شدن ، حركت و جنبش داده‏
است اين ايدئولوژی‏ها با تكيه به وجدان فطری مشخص نوع انسان دعوت خود
را آغاز می‏كنند و حركت می‏آفرينند .

گروهی از ايدئولوژيها ديدی ديگر از انسان دارند از نظر اين ايدئولوژيها
، انسان نوعی ، صلاحيت دعوت و طرف خطاب قرار گرفتن و حركت و جنبش‏
ندارد ، زيرا شعور و وجدان و گرايشهای انسان تحت تاثير عوامل تاريخی در
حيات ملی و قومی ، و يا تحت تاثير عوامل اجتماعی در موضع طبقاتی انسان
مشخص می‏شود انسان مطلق ، صرف نظر از عوامل تاريخی يا اجتماعی خاص ، نه‏
شعور دارد و نه وجدان و نه صلاحيت دعوت و خطاب ، بلكه موجودی انتزاعی‏
است نه عينی ماركسيسم و همچنين فلسفه‏های ملی و قومی بر چنين ديدی از
انسان مبتنی است خاستگاه اين فلسفه‏ها منافع طبقاتی و يا احساسات قومی و
نژادی و حداكثر فرهنگ قومی است .
بدون شك ايدئولوژی اسلامی از نوع اول و خاستگاه آن فطرت انسان است‏
لهذا مخاطب اسلام " الناس = عموم مردم " است (گاه در مفهوم اين كلمه كه به معنی

 " عموم مردم " است اشتباه‏ می‏شود و مرادف با " توده مردم " گرفته می‏شود كه نقطه

 مقابل طبقات‏ ممتاز است ، و چون مخاطب اسلام " الناس " است ادعا می‏شود كه

 دين‏ اسلام دين توده مردم است و ضمنا اين جهت فضيلتی برای اسلام شمرده می‏شود

 ولی بايد بدانيم كه آنچه واقعيت است و هم فضليت است برای اسلام اين‏ است كه

 اسلام به حمايت توده مردم برخاسته نه اينكه مخاطبش تنها توده‏ مردمند و ايدئولوژيش

ايدئولوژی گروهی و طبقاتی است ، و آنچه بيشتر مايه‏ فضليت است اين است كه علاوه

بر طبقات بهره‏ده ، از ميانخود طبقات‏ بهره‏كش و صاحب سرمايه و قدرت ، با اتكا به فطرت

انسانی ، احيانا وجدانها را به سود طبقات بهره‏ده و محروم برانگيخته است .  )

نه طبقه يا گروه‏ خاص اسلام عملا توانسته از ميان همه گروهها حامی

 و پشتيبان جلب كند حتی‏ از ميان طبقه‏ای كه با آنها به نبرد برخاسته است يعنی

 طبقه ملاء و مترف‏ به اصطلاح قرآن سربازگيری از طبقه‏ای عليه خود آن طبقه

 و از گروهی عليه منافع خود آن گروه ، بلكه شورانيدن يك‏ فرد عليه تبهكاری

 شخص خودش ، كاری است كه اسلام فراوان در طول تاريخ‏ كرده و می‏كند

 اسلام به حكم آنكه دين است و در درونی‏ترين لايه‏های وجود انسان نفوذ می‏كند ،

 و از طرف ديگر برفطرت انسانی انسان تكيه دارد ، قادر است فرد را عليه تبهكاری

 خودش بر آشوباند و بشوراند و انقلاب خود عليه خود به وجود آورد كه نامش

" توبه " است ايدئولوژيهای گروهی و طبقاتی تنها قدرت انقلابی‏شان شورانيدن

 فرد عليه فرد ديگر ، يا طبقه عليه‏ طبقه ديگر است ولی هرگز قادر نيستند

انقلاب فرد عليه خود بر پا كنند ، همچنانكه قادر نيستند فرد را در درون خود از ناحيه

 خود تحت مراقبت و كنترل قرار دهند .
اسلام به حكم اينكه مذهب است - و به حكم اينكه دين خاتم است بيش از
هر مذهب آسمانی ديگر - برای بر پا داشتن عدالت اجتماعی آمده است (حديد : 25 )

 لقدارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط » . . .

 و( اعراف : 29 ) قل امر ربی‏ بالقسط » . . .  )
و قهرا هدفش نجات محرومان و مستضعفان ، و نبرد و ستيز با ستم پيشگان‏
است اما مخاطب اسلام تنها محرومان و مستضعفان نيستند ، همچنانكه حاميان‏
خود را تنها از اين طبقه جلب نكرده است اسلام حتی از ميان طبقاتی كه به‏
نبرد با آنها برخاسته است ، با تكيه به نيروی مذهب از يك طرف و برفطرت انسانی انسان

از طرف ديگر ، به گواهی تاريخ سرباز گرفته است‏ . اسلام تئوری پيروزی انسانيت

 بر حيوانيت ، علم بر جهل ، عدالت بر ظلم ، مساوات بر تبعيض ،

فضيلت بر رذيلت ، تقوا بر بی‏بند و باری ، توحيد بر شرك است پيروزی‏
مستضعفان بر جباران و مستكبران يكی از مظاهر و مصاديق اين پيروزيهاست .
ب . به دنبال بحث گذشته ، اين مساله بايد طرح شود كه آيا فرهنگ اصيل‏
انسانی ماهيت يگانه دارد ؟

يا فرهنگ يگانه در كار نيست ، فرهنگ ، ماهيت قومی ، ملی يا طبقاتی دارد ،

 آنچه وجود دارد و يا در آينده وجود خواهد يافت فرهنگها است نه فرهنگ ؟
اين مساله نيز وابسته به اين است كه آيا نوعيت انسان از فطرتی يگانه‏
و اصيل برخوردار است و همان فطرت اصيل و يگانه به فرهنگ انسان يگانگی‏ می‏دهد ؟

و يا چنين فطرت يگانه‏ای در كار نيست ، فرهنگها ساخته عوامل‏ تاريخی ، قومی

 و جغرافيايی و يا ساخته گرايشهای منفعت طلبانه طبقاتی‏ است ؟

اسلام به حكم اينكه در جهان بينی‏اش قائل به فطرت يگانه است ، هم‏
طرفدار ايدئولوژی يگانه است و هم طرفدار فرهنگ يگانه .
ج . بديهی است كه تنها يك ايدئولوژی انسانی نه گروهی ، و يك‏
ايدئولوژی يگانه نه ايدئولوژی مبنی بر تقسيم و تجزيه انسان ، يك‏
ايدئولوژی فطری نه يك ايدئولوژی سود گرايانه می‏تواند برارزشهای انسانی‏
متكی باشد و ماهيت انسانی داشته باشد .
د . آيا هر ايدئولوژی وابسته به زمان و مكان است ؟ آيا انسان محكوم‏
است كه در هر وضع زمانی متغير و در هر شرايط محيطی و مكانی مختلف يك‏
ايدئولوژی ويژه داشته باشد ؟

آيا بر ايدئولوژی ، اصل اختلاف ( بر حسب‏ منطقه و مكان ) واصل نسخ و تبديل

 ( بر حسب زمان ) حكمفرما است ؟

يا ايدئولوژی انسان همانطور كه از نظر گروهی يگانه است‏ نه چند گانه ، از نظر

زمانی و مكانی نيز يگانه است نه چند گانه ، به‏ عبارت ديگر همچنانكه از نظر

گروهی ، عام است نه خاص ، از نظر زمانی و مكانی ، مطلق است نه نسبی .
اينكه يك ايدئولوژی از نظر زمانی و مكانی مطلق باشد يا نسبی نيز به‏
نوبه خود از يك نظر بسته به اين است كه خاستگاهش فطرت نوعی انسان و
هدفش سعادت نوع انسان باشد و يا خاستگاهش منافع گروهی و احساسات قومی‏
و طبقاتی باشد ، و از نظر ديگر بسته به آن است كه ماهيت تحولات اجتماعی‏
را چه بدانيم ؟

 آيا آنگاه كه جامعه‏ای متحول می‏شود و دوره‏ای را پشت سر می‏گذارد و دوره جديدی

 را آغاز می‏كند ، آن جامعه تغيير ماهيت می‏دهد و بالنتيجه قوانينی بر آن

 حاكم می‏شود مغاير قوانين حاكم پيشين ، آنچنانكه‏ مثلا آب پس از يك

 دوره بالا رفتن درجه حرارت ، تبديل به بخار می‏شود و از آن پس قوانين

گازها بر آن حاكم است نه قوانين مايعات ؟

 يا تحولات و تكاملهای اجتماعی از اين قبيل نيست قوانين اصلی تكاملی

جامعه ، و مداری‏ كه در آن تحول می‏يابد ثابت است جامعه تغيير منزل و

 مرحله می‏دهد نه‏ تغيير مدار و قانون تكامل ، آنچنانكه جاندران ازنظر زيستی

 متحول و متكامل‏ می‏شوند اما قوانين تكامل همواره ثابت است .
و از نظری اين مساله كه يك ايدئولوژی از نظر زمانی و مكانی مطلق است‏
يا نسبی بسته به آن است كه جهان بينی آن ايدئولوژی چه جهان بينی‏ئی باشد ؟

 علمی يا فلسفی و يا مذهبی ؟ ايدئولوژی علمی به حكم اينكه مبتنی بر يك‏
جهان بينی ناپايدار است نمی‏تواند پايدار باشد ، بر خلاف جهان‏بينی فلسفی‏
مبتنی بر اصول اوليه و بديهيات اوليه ، يا جهان بينی مذهبی مبتنی بر وحی و نبوت .
در اينجا همچنانكه مجال و فرصتی نيست كه مساله فطرت را كه " ام‏ المسائل " معارف

 اسلامی است مطرح كنيم ، مجال و فرصتی برای طرح و بررسی‏ تحولات جامعه

 نيست ، ولی در بخش پنجم اين كتاب كه درباره " جامعه و تاريخ " بحث می‏كنيم

 درباره تحولات جامعه و رابطه‏اش با فطرت بررسی‏ خواهيم كرد
ه . آيا بر خود ايدئولوژی اصل ثبات حاكم است يا اصل تغيير ؟

در بالا سخن در اين بود كه آيا ايدئولوژی انسان در زمانهای مختلف يا مكانهای‏
مختلف ، مختلف است ؟ در آنجا مساله نسخ و تبديل ايدئولوژی مطرح بود ،
ولی اكنون مساله ديگری مطرح است و آن مساله تغيير و تحول يك ايدئولوژی‏
است مساله اين است كه آيا ايدئولوژی ، خواه از نظر محتوا عام باشد يا
خاص ، مطلق باشد يا نسبی ، خود از نظر اينكه يك پديده است و پديده‏ها
متغير و متحول و متكاملند ، دائما در تحول و تطور است ؟

آيا واقعيت يك‏ ايدئولوژی در روز تولد با واقعيت آن در دوران رشد و بالندگی متفاوت‏
است ، يعنی لزوما بايد دائما در حال حك و اصلاح و آرايش و پيرايش و مورد

 تجديد نظر  واقع شدن از طرف رهبران و ايدئولوگها باشد - آنچنانكه در ايدئولوژيهای

 مادی عصر خود می‏بينيم - و اگر نه بزودی كهنه و فرسوده می‏شود
و صلاحيت خود را از دست می‏دهد ؟

يا آنكه ممكن است يك ايدئولوژی آنچنان‏ تنظيم شده باشد و آنچنان روی

 خطوط اصلی حركت انسان و اجتماع تكيه كرده‏ باشد كه نيازی به هيچگونه

تجديد نظر و حك و اصلاح از طرف رهبران نداشته‏ باشد ، نقش رهبران

 و ايدئولوگها تنها " اجتهاد " در فحوا و محتوا باشد و تكاملهای ايدئولوژيكی

در ناحيه اجتهادها باشد نه در متن ايدئولوژی‏ ؟
پاسخ اين پرسش نيز از پاسخ به پرسشهای گذشته روشن می‏شود (ما در

مقاله " ختم نبوت " در جلد اول " محمد خاتم پيامبران " از انتشارات حسينيه ارشاد ، كه بعدا

مستقلا به صورت رساله چاپ شد ، درباره كليت و اطلاق ايدئولوژی اسلامی و نقش

اجتهاد در تطبيق آن با شرايط مختلف مكانی و اوضاع متغير زمانی ، و اينكه آنچه تحول

 و تكامل می‏پذيرد ، اجتهاد اسلامی است نه ايدئولوژی اسلامی ، بحث كرده‏ايم جويندگان

 می‏توانند به آنجا مراجعه كنند . ) .

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books/26/pages/toc.html








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir