به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( تکامل اجتماعی انسان ) » ( قسمت دوم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 423 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

تكامل اجتماعی انسان

اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

بخش اول  :

جلسه دوم :

( قسمت دوم )

نظريه اگزيستانسياليسم

 نظريه اسلام

 پرسش و پاسخ

**********

نظريه اگزيستانسياليزم

فكر و فلسفه ديگری بنام اگزيستانسياليزم پيدا شد كه جهان بينی آن يعنی‏ نظرش درباره انسان ، همان جهان بينی مادی است ، ماترياليستی فكر می‏كند ولی اينها طرحی و نظريه‏ای دادند تا اين نقصی كه در ماركسيسم هست يعنی‏ مسأله گرايش را برطرف كند ، چون در ماركسيسم ، انسانيت يا بگوئيم ارزشهای انسانی ، معانی و مفاهيم اخلاقی از قبيل صلح و عدالت را مفاهيمی ايده‏آليستی و بی‏ارزش می‏دانند .

ولی‏ اگزيستانسياليستها چسبيدند به ارزشهای انسانی برای اينكه بتوانند در انسان يك مبدأ گرايش به وجود بياورند و نه فقط مبدأ شناخت و فكر ، يعنی يك چيزی كه جاذبه داشته باشد و انسان را به سوی خودش بكشاند و بتواند برای انسان هدفهای عالی و متعالی غير از هدفهای مادی مشخص كند

اين بود كه بر ارزشهای انسانی و بر آن چيزی كه انسانيت ناميده می‏شود تكيه كردند و اين ارزشها را روبنا و قهرا بی‏ارزش تلقی نكردند

ولی بايد سؤال كرد شما كه می‏گوئيد جهان انبوهی و توده‏ای از ماده است و تمام هستی جز ماده و فعل و انفعالات مادی چيزی نيست پس اين ارزشهای‏ انسانی در جهان مادی چيست ؟ می‏رويم سراغ انسان . انسان بر طبق اين فلسفه چيست ؟ انسان هم جز همين‏ اندام واقعيتی ندارد و تركيبی است از ماده و ماديات . آنچه كه با اين‏ تركيب مادی می‏تواند رابطه داشته باشد سود است ، منافع است . آن است‏ كه حقيقت دارد . اگر من حقيقتی مادی هستم و در واقعيت و بافتمانم جز ماديات چيزی وجود ندارد ، در رابطه من با خارج هم چيزی جز ماديات‏ نمی‏تواند دخالت داشته باشد . من بايد دنبال چيزی بروم كه عينيت مادی‏ دارد . برای من خوراك ، پوشاك ، امر جنسی و مسكن امر عينی است

می‏پرسيم ارزشهای انسانی مثل فداكاری و اينكه انسان با فداكاری ارزشهای‏ انسانی را در خودش تحقق می‏دهد چيست ؟ جواب می‏دهند كه اينها وجود ندارند ولی انسان به حكم اينكه يك موجود با اراده است می‏تواند ارزشها را بيافريند ، خلق كند .

ارزش ، وجود ندارد ، وجود عينی ندارد ، واقعيتی در عالم خارج نيست كه‏ من بخواهم به آن واقعيت برسم ، چون اين توده انبوه مادی به كجا می‏تواند برسد ؟ رسيدن اين توده انبوده مادی فقط اين است كه از اين سر سالن برسيد به آن سر سالن . ديگر رسيدن من به يك امری كه هيچ مفهوم مادی ندارد ، معنی ندارد . می‏گويند ارزشها واقعيت عينی ندارد ولی ما به آن واقعيت و ارزش می‏دهيم . انسان ارزشها را خلق می‏كند . اين يكی از مضحكترين و ابلهانه‏ترين حرفهای دنيا است . به اينها بايد گفت معنی اينكه شما می‏گوئيد ما ارزش را می‏آفرينيم ، ما به اين كار ، به اين جود ، به اين‏ بخشش ، به اين فداكاری ، به اين گذشت ، به اين خدمت ( كه در ذات‏ خودش ارزش در آن معنی ندارد چون اصلا ارزش در عالم ماده معنی ندارد ) ارزش می‏دهيم يعنی چه ؟ آيا يعنی واقعا شما به ارزش ، وجود عينی می‏دهيد ؟ اين ، مثل اين است كه من به اين ميكروفون كه مثلا از آهن است بگويم : ای ميكروفون ! من به تو ارزش طلا می‏دهم . آيا با گفتن من اين طلا می‏شود ؟ آهن ، آهن است . يا بگويم ای چوب ! من به تو اعطا می‏كنم نقره بودن را

اگر تا آخر دنيا هم بگويم من بتو نقره بودن را اعطا می‏كنم اين نقره‏ نمی‏شود . چوب ، چوب است ، واقعيتش كه عوض نمی‏شود . مگر انسان‏ می‏تواند چنين بكند ؟ ! پس اعطاء ارزش ، آفريدن ارزش به معنی واقعيت عينی دادن اصلا معنی‏ ندارد . بله ، ارزش ، به معنی واقعيت اعتباری دادن معنی دارد .

يعنی چه‏ ؟ يعنی من اعتبار می‏كنم ، فرض می‏كنم يك چيزی را كه چيز ديگری است (در مقاله ششم كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم ، علامه طباطبائی‏ عاليترين بحثها را در زمينه معنی امور اعتباری مطرح كرده‏اند كه در هيچيك‏ از فلسفه‏های شرق و غرب مطرح نشده است  ) . انسان از امور اعتباری و قراردادی فقط به‏ عنوان يك وسيله می‏تواند استفاده بكند مثلا فرض كنيد فردی از كشور ديگری‏ به ايران آمده است ما می‏توانيم به او طبق قرارداد ، اعطای ايرانيت‏ بكنيم و شناسنامه ايرانی به او بدهيم يعنی به حسب قرارداد او را جزء خودمان قرار بدهيم و از تمام حقوقی كه مردم كشورمان دارند بهره‏مند كنيم

اينطور قرارداد ، يك وسيله است ، امر اعتباری است ، فقط همينقدر ارزش‏ دارد كه می‏تواند وسيله برای يك امر عينی قرار بگيرد . ولی امر اعتباری‏ نمی‏تواند برای انسانی كه آن را اعتبار و فرض كرده هدف واقع شود . مثل‏ اينست كه يك انسان چه زن و چه مرد می‏خواهد همسرش زيبا باشد ، حالا يك‏ همسر زشتی دارد ولی بگويد من اعتبار كردم كه تو زيبا هستی ، بعد هم او را مانند يك زيبا دوست داشته باشد ، چنين چيزی نمی‏شود . اين مثل كار بت‏پرستها است كه بت را خلق می‏كردند و بعد می‏پرستيدند . قرآن می‏گويد :

 " ای بشر تو چطور چيزی را كه خودت خلق كرده‏ای ، خودت تراشيده‏ای ، هدف‏ قرار می‏دهی « ا تعبدون ما تنحتون »( معبود يعنی هدف ) هدف انسان بايد در ماوراء فرض و اعتبار انسان واقعيت داشته باشد . انسان كه نمی‏تواند برای خودش يك چيزی را فرض كند كه هدف است ، بعد هم آن ، با فرض او بشود هدف واقعی . ارزش امر اعتباری فقط در حدود وسيله واقع شدن و وسيله‏ قرار گرفتن است و لهذا اين مسئله موهومی كه انسان خالق ارزشهای خودش است ، از موهومترين موهومات است .

مگر می‏شود انسان يك چيزی را فرض كند و بعد آن را هدف قرار بدهد ؟ ! مرحوم سيد محمد باقر حجةالاسلام كه در اصفهان بوده و مسجد سيد به نام او است ، عالمی بسيار با تقوا و مردی بود معتقد به اينكه مجتهد و حاكم شرع‏ بايد حدود شرعی را خودش بدست خودش اجرا كند . و او حدود را اجرا می‏كرد . يعنی اگر ثابت می‏شد كه كسی قاتل است و بايد اعدام شود ، خودش او را اعدام می‏كرد . و اگر ثابت می‏شد كه كسی مثلا زنا يا لواط يا دزدی كرده و يا شراب خورده است ، خودش بر او حد جاری می‏كرد . مردم هم كه تشنه‏ اينجور چيزها بودند . هر حدی كه او جاری می‏كرد ، بر ميزان محبوبيتش‏ می‏افزود ، بطوری كه در آن منطقه و بلكه شايد در جنوب ايران ، قدرتی شده‏ و محبوبيتی پيدا كرده بود كه در ميان علمای اسلام بی‏نظير بود . می‏گويند مرد بيسوادی كه نه معلوماتی داشت و نه تقوائی ، آمده بود در مقابل سيد دكان باز كرده بود ، عده‏ای را دور خودش جمع كرده بود . روزی به او خبر دادند كه پيش سيد ثابت شده است كه يك كسی فلان كار را كرده است ، سيد هم بر او حد جاری كرده و در هر خانه اصفهان كه می‏روی صحبت سيد است و مدح و ستايش او . به عده‏ای كه در اطرافش بودند گفت : برويد كسی را بياوريد تا ما بر او حد جاری كنيم . گفتند بيخود كه نمی‏شود بر كسی حد جاری كرد . سيد در خانه‏اش نشسته ، افرادی می‏روند شكايت می‏كنند ، يكی‏ مثلا می‏گويد خانه من دزدی شده ، بعد شاهدها می‏آيند ، دليلها و سندها می‏آيد ، بعد كه بر سيد شرعا ثابت می‏شود ، آنوقت حد جاری می‏كند . آيا ما برويم همينطور يك نفر را از خيابان بياوريم كه شما حد جاری كنيد كه‏ می‏خواهيد شهرت پيدا كنيد ؟ گفت عيبی ندارد ، يك كسی را بياوريد ، خودمان با او عمل شنيع انجام می‏دهيم ، بعد هم بر او حد جاری می‏كنيم . ارزشی را خودشان می‏خواهند خلق كنند ، بعد هم خودشان پرستش كنند ، اين‏ كه نمی‏شو د ! اينجا است كه مكتب نهائی عرض وجود می‏كند

نظريه اسلام

مكتب نهائی اولا در بدبينی نسبت به گذشته اينجورها هم نيست ، به‏ طبيعت انسان آنچنان بدبين نيست . اين مكتب می‏گويد : اين شهادتی كه بشر امروز عليه طبيعت انسان می‏دهد كه سرشت انسان بر بدی و بر شر و فساد است همان شهادت ناحق و ناآگا هانه‏ای است كه فرشتگان الهی قبل از آفرينش انسان ، درباره انسان دادند و خدای انسان اين شهادت را مردود كرد . ببينيد قبل از آفرينش انسان ، قرآن حقايق را با چه زبانی می‏گويد ؟ اينها همه رمز است ، حقيقت است

 " « و اذا قال ربك للملائكه انی جاعل‏ فی الارض خليفة »" (و ما تو را به پاكی می‏ستائيم و تو را تقديس می‏گوئيم . سوره بقره آيه . 30  ) آنگاه كه پروردگار تو ، به فرشتگان ، به آن‏ نيروهائی كه مدبر جهان و امر پروردگار هستند اعلام كرد كه جانشينی از من‏ در حال آفرينش است ، فرشتگان كه به هر دليلی بود ، يا بدليل اينكه‏ انسانهائی قبل از اين انسان بودند و يا به دلائل اساس اين گرايش فطری و طبيعی است .

من در سرشت اين انسان ، ماده و بذر حق طلبی و حقجوئی و حقيقتجوئی و عدالتخواهی و آزاديخواهی و . . . را گذاشته‏ام ، همه‏اش كه خودخواهی ، حيوانيت و منافع طبقاتی نيست ، همه‏اش‏ كه ظلم و زور نيست ، موجودی است مركب از نور و ظلمت ، و همين تركيبش‏ از اين دو حقيقت ، او را از هر موجودی بالاتر برده است ، از شما فرشتگان‏ گرفته تا مادون شما مگر يك ايدئولوژی كه به قول آنها فقط منافع گروه را در نظر گرفته است‏ می‏تواند انسان را رهبری كند ؟ و يا يك ايدئولوژی كه صرفا فكر است و فلسفه و بی‏خبر از گرايشهای معنوی انسان و ناآگاه از واقعيت انسان ، مگر می‏تواند رهبر انسان باشد ، آموزشگر انسان باشد ، پرورش دهنده ارزشهای‏ متعالی انسان باشد ؟ يا آن ديگری كه مدعی است انسان در ذات خودش هيچ‏ چيزی ندارد ، هيچ گرايشی به هيچ جا ندارد ، اصلا تعالی در او معنی ندارد ، يك موجود مادی و خاكی محض است ولی بعد خودش برای خودش [ ارزش ] فرض می‏كند ، خلق می‏كند و می‏آفريند ، همه مهمل است . انسان را بايد به‏ خودش شناساند :

ای انسان خودت را بشناس

ای انسان خودت را درست آموزش بده

ای انسان خودت را پرورش بده

ای انسان هدف خودت را بشناس ، تكامل خودت را بشناس

اهانت به مقام انسانيت است كه تمام كوششهائی را كه بشر در گذشته‏ كرده است در جهت منافع فردی يا گروهی يا ملی و امثال اينها بدانيم

چون انسان در درون خودش دارای دو سرشت علوی و سفلی است كه در حال جهاد و مبارزه با يكديگر می‏باشند .

آنها كه در درونشان نيروهای علوی توانسته‏اند نيروهای سفلی را در كنترل عادلانه خودشان‏ قرار بدهند ، در جامعه جناح و گروه طرفدار حق و حقيقت و عدالت را تشكيل‏ داده‏اند و آنها كه در اين مبارزه شكست خورده‏اند ، گروههای حيوان صفت و انسانهای پست منحط را تشكيل داده‏اند . به تعبير قرآن ، شكوهمندترين‏ مبارزات انسان مبارزه ميان اهل حق و اهل باطل بوده است . مبارزه ميان‏ انسان آزاد شده از اسارت طبيعت خارجی و از اسارت انسانهای ديگر و از اسارت درون حيوانی خودش ، انسان رسيده به عقيده و ايمان و آرمان ، انسانی كه تكيه‏اش بر عقيده و ايمان است ، و انسان منحط و منفعت طلب

ببينيد قرآن اولين اختلاف و تضاد را كه در جهان انسان بيان می‏كند خواه‏ بصورت يك تاريخ باشد و خواه بصورت يك تمثيل كه من به اين جهتش كاری‏ ندارم ، چقدر زيبا بيان می‏كند :

 « و اتل عليهم نبا ابنی آدم بالحق اذا قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر قال لاقتلنك قال انما يتقبل الله من المتقين 0لئن بسطت الی يدك لتقتلنی ما انا بباسط يدی اليك لاقتلك انی اخاف‏ الله رب العالمين انی اريد ان تبوء باثمی و اثمك فتكون من اصحاب النار و ذلك جزاؤا الظالمين فطوعت له نفسه قتل اخيه »

( و بخوان بر آنها به حقيقت و راستی حكايت دو پسر آدم ( قابيل و هابيل ) را كه تقرب به قربانی جستند كه از يكی پذيرفته شد و از ديگری پذيرفته نشد ( قابيل به برادرش هابيل كه قربانيش قبول شده بود ) گفت : من ترا البته خواهم كشت . ( هابيل ) گفت ( مرا گناهی نيست ) كه‏ خدا قربانی متقين را خواهد پذيرفت . اگر تو به كشتن من دست بر آوری من‏ هرگز به كشتن تو دست دراز نخواهم كرد من از خدای جهانيان می‏ترسم . من‏ خواهم كه گناه كشتن من و گناه مخالفت تو هر دو به تو باز گردد تا تو اهل‏ جهنم شوی كه آن آتش جزای ستمكاران است . آنگاه پس از اين گفتگو هوای‏ نفس او را بركشتن برادرش ترغيب نمود تا او را به قتل رساند . ( مائده‏ 3027 )  )

از همان داستان هابيل و قابيل كه شروع می‏كند آنرا به صورت جنگ ميان‏ دو انسانی بيان می‏كند كه يكی به عقيده و آرمان رسيده ، انسانی است حق جو و حق طلب و عدالتخواه و فارغ از كششها و گرايشهای مادی ، و ديگری يك‏ انسان منحط حيوان صفت .

اولی انسانی است كه سخنش خدا و تقوا است و اينكه عمل را خدا بر اساس تقوا می‏پذيرد و بس ، انسانی است كه در مقابل‏ آن ديگری می‏گويد تو اگر دست دراز كنی كه مرا بكشی من نيستم كسی كه قاتل‏ باشم ( پس كشتار در طبيعت انسان نيست ) من از پروردگار عالميان باك‏ دارم . درباره آن انسان ديگر می‏گويد :

" « فطوعت له نفسه قتل اخيه »" او اسير نفس اماره خويش است

داستان هابيل و قابيل در قرآن از شكوهمندترين داستانها است كه نظر قرآن را درباره انسان بيان می‏كند كه چگونه انسان به آرمان و عقيده و ايمان رسيده و آزادی يافته از اسارتهای مادی و طبيعی و اجتماعی و نفسانی‏ ، عقيده پرست و ايده پرست می‏شود و چگونه در راه عقيده‏اش استوار است و نيز چگونه انسان ديگر گرايش به سفل پيدا می‏كند

اشتباه نشود جنگ قابيل و هابيل تمثيلی از جنگهای طبقاتی انسانها نيست ، اينها ماركس زدگی است .

اين ، شكوهمندترين مظهری است كه قرآن بيان‏ كرده . قرآن در تواريخ در عين اينكه نقش مستضعفين را در يك طرف و نقش‏ " ملا " و " مترفين " را در طرف ديگر بيان كرده است ولی هميشه كوشش‏ آن بر اين اساس است كه جنگهای پيش برنده تاريخ را ، جنگ انسان به‏ عقيده رسيده ، با انسان منفعت طلب تفسير بكند . در كتاب قيام و انقلاب‏ مهدی عليه السلام اين مطلب را تا اندازه‏ای توضيح داده‏ام

از نظر قرآن همانطور كه در درون انسان اين دو جريان هست ، در پيكر جامعه انسان هم چون انسانها دو گونه می‏شوند : انسانهای متعالی مترقی‏ رسيده به عقيده و آرمان ، و انسانهای منحط حيوان صفت ، قهرا اين جهت‏ هست . مولوی چقدر عالی می‏گويد :

رگ رگست اين آب شيرين و آب شور

در خلايق می‏رود تا نفخ صور

مصرع اول می‏گويد در پيكر اجتماع ، در اندام اجتماع هميشه آب شيرين و آب شور وجود داشته است .

اما مصرع دوم كه می‏گويد در خلايق می‏رود تا نفخ‏ صور ، تا يك حدی قابل انتقاد است زيرا جامعه هر چه جلو می‏رود نظام‏ بهتری پيدا می‏كند

اين مكتب ، معتقد به سرشت حق خواهی و حق طلبی در انسان است ، مكتبی‏ است كه هم به ارزشهای انسانی معتقد است و مثل ماركسيسم ارزشهای انسانی‏ را نفی نمی‏كند و آنها را امور ذهنی و ايده‏آليستی فرض نمی‏كند ، و هم آنها را به صورت يك گرايش عرضه می‏كند ، ولی نه گرايش به سوی يك امور قراردادی و مخلوق و آفريده انسان ، بلكه گرايش به سوی حقايق كشف شدنی :

 ای انسان ! خود را بشناس ، واقعيت خود را درك كن ، اين ارزشها در درون تو وجود دارد چون در جهان بزرگ وجود دارد و تو نمونه‏ای از جهان‏ بزرگ هستی ، " « تخلقوا باخلاق الله » " اينها صفات عالی الهی است ، پرتوی از اين صفات عالی الهی در وجود تو نهفته است ، آنها را كشف كن

بنابراين آينده انسان ، چگونه آينده‏ای است ؟

 آيا بايد مثل همين‏ انسانهائی كه حرف ملائكه را تكرار می‏كنند ، بگوئيم انسان طبيعت پليدی‏ دارد و نسبت به آينده‏اش مايوس باشيم و به دنبال افكار مزخرفی مثل‏ خودكشی و هيپی گری و پناه بردن به مواد مخدر و دم گرائی و . . . برويم ؟ !

 و يا همه معجزه‏ها را از ايدئولوژی‏ای ب خواهيم كه خصلتش فقط اينست كه‏ طبقاتی نيست ، با هزاران اشكالی كه دارد ؟ !

يك اشكالش همان است كه‏ ديشب عرض كردم : تو كه مكتب می‏گويد حركت مولود تضادها است و اگر تضاد نباشد حركت نيست پس وقتی به جامعه بی‏تضاد برسيم يعنی به جامعه‏ بی‏حركت و بی‏آرمان ، به جامعه ساكن ، به جامعه مرده رسيده‏ايم . آيا غايت‏ و نهايت تكامل انسان اينست كه انسان به ايست برسد ؟ ! به ايستگاه برسد ؟ ! يا تكامل انسان مافوق مسئله تضادها است ؟

انسان پس از آنكه تضادها را هم حل بكند هنوز اصل " « فاستبقوا الخيرات »" جلو چشمش خودنمائی می‏كند يعنی وقتی انسان به مرحله نفی‏ تضادهای طبقاتی رسيد تازه به مرحله‏ای رسيده است كه نقصهای خودش را برطرف كرده و اول كار است ، ابتدای سير صعودی اوست كه بايد بالا برود ، و [ اين سير ] منتهی و نهايت ندارد ، هر چه بالا برود ، در دستگاه هستی برای او [ امكان بالاتر رفتن ] هست ، اگر پيغمبرش هم‏ تا ابد بالا برود ، ميدان دارد كه برود ، منتهی برای ما غير قابل تصور است ، ولی چنين واقعيتی هست .

اين است كه جامعه ايده‏آل انسانی ، به‏ حكم اينكه جامعه انسان به عقيده و آرمان رسيده است ، جامعه انسان پيروز بر انسان منحط منفعتجوی منفعت طلب است و در حقيقت بايد بگوئيم اين‏ پيروزی ، پيروزی صلاح و تقوا و عدالت است ، پيروزی يك طرف سكه وجود انسان است بر طرف ديگر آن ، و به تعبير قرآن پيروزی حزب الله است بر حزب الشيطان . و به حكم اينكه انسان يك موجود عاقل و آگاه و آزاد و مختار و مسؤول و مكلف و دارای اراده آفريده شده است از روز اولی كه به‏ مقام انسانيت رسيده ( هر وقت می‏خواهد باشد ) ، اول انسانی كه به مقام‏ انسانيت رسيده ، حجت خدا بوده است . يعنی هيچوقت امكان نداشته كه‏ انسانی روی زمين بيايد و حجت خدا يعنی آنكه تكليف و مسئوليتش را برايش مشخص می‏كند وجود نداشته باشد . پس انسان چنين آينده‏ای در پيش‏ دارد و چنين مقصدی در جلو دارد ، مقصد شناخت خود ، مقصد پيروزی نهائی بر اباطيل و در اطاعت آوردن جنبه‏های فطری انسانی . و همين جريان مبارزه حق‏ و باطل است كه ادامه پيدا می‏كند و رو به پيش است و جلو می‏رود تا آنجا كه بر طبق پيش بينی‏هائی كه اولياء دين كرده‏اند در نهايت امر منجر به‏ حكومت و دولتی می‏شود كه از آن به دولت مهدی عجل الله تعالی فرجه تعبير می‏شود (در كتاب قيام و انقلاب مهدی ( ع ) من ده تا از مشخصاتش را بطور اجمال عرض كرده‏ام ولی در نظر دارم در كتاب ديگری تحت عنوان‏ جامعه ايده آل اسلامی همه آنها را انشاء الله بيان بكنم ) . بنابر اين مسئله تكامل انسان در ابعاد انسانی به بن بست‏ نرسيده است .

دين ، برای همين است چون دين ايدئولوژی‏ای است كه تكيه‏اش‏ بر سرشت روحانی انسان يعنی بر شناساندن انسان است ، بر آگاه كردن انسان‏ به اين سرشت و پرورش دادن اين جنبه وجود انسان و برقرار كردن تعادل‏ ميان دو جنبه وجودی انسان ، علوی و سفلی است . عبادتها ، رازها ، نيازها ، خداشناسيها ، پرهيز كردن از گناهان ، پرهيز كردن از دروغ ، از خيانت ، از ظلم و ستم ، از غيبت ، تمام اينها گذشته از جنبه‏های اجتماعی ، يك‏ جنبه انسانی و تربيتی دارد ، يعنی برای احياء و زنده كردن همان جنبه‏ انسانی است . پس اگر ما بخواهيم واقعا در طريق تكامل انسان قدم برداريم‏ بايد خودمان را مافوق همه اين مسائل قرار بدهيم يعنی انسان را موجودی‏ بدانيم كه می‏تواند پايگاهی عقيدتی مافوق پايگاه طبقاتی و غير طبقاتی و امثال اينها داشته باشد . مبارزه انسان می‏تواند صددرصد ماهيت آرمانی و اعتقادی داشته باشد ، ماهيت ايمانی داشته باشد . اما اين مبارزه از كجا شروع می‏شود ؟ از درون خودت ، اينها تنها در تعليمات انبياء است ، شما در تعليمات غير انبياء چنين نمونه‏های شكوهمندتری نمی‏بينيد

پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم لشكری را برای مبارزه با دشمنان‏ بيرونی فرستاده است . وقتی كه پيروز و فاتح برمی‏گردند به استقبال آنها می‏رود ، ( موقع شناسی را ببينيد كه در چه جائی پيغمبر صلی الله عليه و آله و سلم چه سخنی می‏گويد ) هنگامی كه می‏خواهد به آنها مرحبا و آفرين‏ بگويد ، می‏فرمايد :

 « مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی عليهم الجهاد الاكبر »

آفرين بر جمعيتی كه از مبارزه كوچك پيروز برگشته‏اند ولی هنوز مبارزه‏ بزرگ باقی مانده است .

 همه تعجب می‏كنند ، می‏گويند يا رسول الله ! آيا ما جنگی بزرگتر از اين در پيش داريم ؟

فرمود : بله ، مبارزه بزرگتر ، جهاد با نفس است ، انسان شدن خود شما است

اين شناختها درباره انسان ، مبارزه انسان با نفس خود كه قرآن می‏فرمايد : " « قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها » " (سوره شمس آيات 8 و 9 ( هر كه جان را مصفا كرد رستگار شد و هر كه‏ آنرا بيالود زيانكار گشت )  ) ، در تعليمات‏ ديگری نمی‏گنجد يعنی تعليمات ديگر چنين ظرفيتی ندارد كه بتواند جايی برای‏ اينگونه دستورها و آموزشها داشته باشد

و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته

پرسش و پاسخ

س : صادق هدايت كه خودكشی كرد حقيقت جامعه خود را می‏ديد و چيزی را كه ديده است مطرح كرده است

ج : اشتباه نشود ، امثال هدايت به جامعه ما و به جامعه انسانيت‏ اهانت كرده‏اند . اينها همان منطقی كه عرض كردم يعنی منطق ملائكه معترض‏ را به كار بردند . اينها فقط در جامعه خودشان ، فسادها را ديده‏اند ، نيكيها و زيبائيها را نديده‏اند . ديدن يكجانبه غلط و بد آموزی است

ديدن صحيح يك جامعه اين است كه ما خالی از هر گونه حب و بغضی ، نيكيهای جامعه را ببينيم ، بديهای جامعه را هم ببينيم

اگر فقط بديها را ببينيم و اساسا خوبيها را نبينيم و به همين جهت آنها را انكار بكنيم ، اين نوعی خيانت به جامعه است كه كم كم منجر به خيانت‏ به خود می‏شود . وقتی كه انسان دائما به خود تلقين بكند كه جز شر ، جز فساد ، جز بدی ، جزبد ذاتی و شرارت چيزی نيست ، منجر به همان ياس و نااميدی و همان خودكشيها می‏شود . و اين را هم عرض بكنم : معمولا آدمهائی‏ كه در خودشان هيچ نوری و هيچ جنبه‏ای از خوبی وجود ندارد ، چون انسان بيشتر ، دنيا را از عينك خودش‏ می‏بيند ، اغلب در خودشان نگاه می‏كنند ، لذا فكر می‏كنند كه در جامعه هم‏ هيچ خوبی وجود ندارد .

والا اگر انسان در خودش از خصلتهای انسانی چيزی‏ سراغ داشته باشد دليل ندارد كه بگويد در هيچكس ديگر وجود ندارد . وقتی‏ كه می‏بيند در خودش هيچ جنبه‏ای از خوبی وجود ندارد ، می‏گويد پس در ديگران هم وجود ندارد

س : اگر جامعه بشری در مسير خودش به تكامل می‏رسد پس نياز به مهدی‏ عليه السلام برای چيست ؟

ج : اشتباهی است كه در جامعه ما رخ داده و آن اين است كه اغلب تصور می‏كنند كه ظهور حضرت حجت صرفا ماهيت انفجاری دارد . اين ، بر اساس‏ يك بدبينی خاص است يعنی آنها هم در ميان اخبار و روايات آن جنبه‏های‏ بد بينيش را نگاه كرده و اينطور فكر كرده‏اند كه وقتی بشريت به آخرين حد ظلمت نهائی می‏رسد كه از اهل حق و حقيقت هيچ خبر و اثری نيست يك مرتبه‏ منفجر می‏شود و منجر به ظهور حضرت حجت می‏گردد . در حالی كه اينطور نيست‏ بلكه ايشان آخرين حلقه مبارزات انسان هستند و من شواهد اين مطلب را از آيات قرآن و روايات [ در كتاب قيام و انقلاب مهدی [ عليه‏السلام ] آورده‏ام .

بنابراين ايشان نه به عنوان اينكه چون ديگر انسان كاری نمی‏كند ، به عنوان يك مافوق انسان به جای او عمل می‏كنند بلكه به عنوان كمك‏ انسان اين كار را می‏كنند . ] س : شما گفتيد اينكه گفته‏اند : علم می‏تواند همه دردهای انسان را علاج‏ كند در مورد آنچه مربوط به رابطه انسان با طبيعت است ، درست است ولی در مورد آنچه كه مربوط به رابطه انسان با انسان است ، صحيح‏ نيست ، به نظر شما آيا مردم استعمار زده به آن حد علم رسيده‏اند و باز هم‏ نمی‏توانند خود را نجات دهند ؟

 ج : مقصود ايشان اينست كه گناه استعمار زده هم جهل او است ، پس‏ بنابراين علم می‏تواند چاره بكند . من متوجه اين نكته بودم . اين مطلب ، نظر من را تاييد می‏كند . بحث من درباره اين بود كه آيا علم ماهيت انسان‏ را عوض می‏كند يا نه ؟

معنای اينكه علم ماهيت انسان را عوض می‏كند ، در اين مورد اينست كه‏ علم ماهيت استعمارگر را عوض می‏كند و مانع استعمارگری او می‏شود . معنی‏ حرف شما اينست كه استعمارزده هم عالم نيست . او بايد عالم بشود و از علم به عنوان يك ابزار برای هدفهای خودش استفاده بكند . من در اينكه از علم به عنوان يك ابزار می‏شود استفاده كرد و استعمار زده هم اگر عالم‏ بشود می‏تواند از علم به عنوان يك ابزار استفاده بكند بحثی ندارم . بحث‏ من اين بود كه علم ماهيت شخص عالم را عوض می‏كند يا نه ؟ گفتيم نه

س : در داستان هابيل و قابيل قرآن می‏فرمايد : « لئن بسطت الی يدك‏ لتقتلنی ما انا بباسط يدی اليك لاقتلك »تو اگر برای كشتن من دست دراز كنی ، من دست درازی برای قتل تو نمی‏كنم ، آيا معنايش اينست كه من از خود دفاع نمی‏كنم ؟

ج : نه ، لذا اين تعبير را ندارد كه اگر تو بخواهی مرا بكشی من مانع‏ قتل خودم نمی‏شوم .

می‏خواهد بگويد تو اگر تصميم به قتل من بگيری من تصميم به قتل تو نمی‏گيرم . برای هر دو ، بحث در قتل ابتدائی‏ است نه در مسئله دفاع از خود و لذا تعبير قرآن اين است : تو اگر بخواهی‏ قاتل باشی من هرگز قاتل تو نيستم . اين نظير حرفی است كه اميرالمؤمنين‏ فرمود . وقتی كه اميرالمؤمنين بطور اشاره می‏فرمود ، كه من قاتل خود را می‏شناسم و می‏بينم ، می‏گفتند پس او را بكش ، می‏فرمود اين كار قصاص قبل‏ از جنايت است . اگر قبل از اينكه او مرا بكشد ، من او را بكشم ، من‏ قاتل ابتدائی می‏شوم ، بعد از اينكه مرا كشت هم كه ديگر من نيستم . اينجا هم همينطور است و معنايش اينست كه تو اگر قاتل ابتدائی من باشی ، من ، قاتل ابتدائی تو نيستم

س : اينكه در آيه قرآن آمده است كه خداوند می‏فرمايد : من در زمين‏ جانشين می‏آفرينم ، مقصود از جانشينی چيست ؟

ج : در اينجا جانشين يعنی نماينده ، يعنی نمايشگر . اما نمايشگر يعنی‏ چه ؟ يعنی من می‏خواهم موجودی بيافرينم كه در اين موجود می‏توان صفات‏ خدائی را مشاهده كرد . چون در استخلافها يعنی در جانشين قرار دادنها اين‏ قاعده مسلم است كه اگر انسانی دارای پستی باشد و بخواهد برای خودش‏ جانشين معين كند ، يك كسی را معين می‏كند كه در صفات و خصلتها شبيه‏ خودش باشد ، يعنی نمايشگر و نمايانگر او باشد (چند دقيقه آخر نوار متاسفانه ضبط نشده است .  )

( ادامه دارد )

منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir