به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان در قرآن ) » (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم )89215
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 356 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان در قرآن (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم)
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

(قسمت چهارم )

 

 . 6 خود آگاهی انسانی  

 انتقاد از اگزيستانسياليسم و اومانيسم غربی  

. 7 خود آگاهی عرفانی

. 8 خود آگاهی پيامبرانه

. 6 خودآگاهی انسانی

خودآگاهی انسانی يعنی آگاهی به خود در رابطه با همه‏ء انسان ها
خودآگاهی انسانی بر اين اصل و فلسفه استوار است كه انسان ها مجموعا يك‏ واحد واقعی به شمار می‏روند و از يك " وجدان مشترك انسانی " بهره‏مندند ، احساس انسان دوستی و انسان گرايی در همه‏ء افراد انسان موجود است . به‏ قول سعدی :

بنی آدم اعضای يك پيكرند

كه در آفرينش زيك گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بی غمی

نشايد كه نامت نهند آدمی

افرادی كه مانند " اگوست كنت " در جستجوی " دين انسانيت " بوده‏ و هستند ، اين انديشه را در مغز خود می‏پرورانند . اومانيسم كه كم و بيش‏ فلسفه‏ء رايج زمان ماست و غالبا مدعيان روشنفكری از آن دم می‏زنند ، همين‏ است .
اومانيسم انسان را در ماورای طبقات ، مليتها ، فرهنگها ، مذهبها ، رنگها ، نژادها ، خونها به صورت يك واحد می‏بيند و هر گونه تبعيض و تفاوتی را نفی می‏كند . اعلاميه‏هايی كه به نام " حقوق بشر " در جهان‏ منتشر شده است بر اين فلسفه تكيه دارد و مبلغ اين نوع خودآگاهی در جهان‏ است .
اگر اين نوع خودآگاهی در فردی پيدا شود ، دردش درد انسان ، آرزوهايش‏ آرزوهای انسان می‏شود و جهت گيری و تلاشش در جهت انسان صورت می‏گيرد و دوستيها و دشمنيهايش همه رنگ انسانی می‏يابد ، دوست دوستان انسان يعنی علم ، فرهنگ ، بهداشت ، رفاه‏ ، آزادی ، عدالت و محبت ، و دشمن دشمنهای او يعنی جهل ، فقر ، ظلم ، بيماری ، اختناق و تبعيض می‏گردد
اين نوع از خودآگاهی اگر پيدا شود ، بر خلاف خود آگاهی ملی و خودآگاهی‏ طبقاتی ، جنبه اخلاقی خواهد داشت .  

ولی اين خودآگاهی با اينكه بيش از همه صورت منطقی دارد و سر و صدای فراوان راه انداخته ، كمتر از همه‏ واقعيت يافته است . چرا ؟ راز مطلب در نحوه‏ء وجود و واقعيت انسان نهفته است . انسان در نحوه‏ء وجود و واقعيتش با همه‏ء موجودات ديگر اعم از جماد و نبات و حيوان‏ متفاوت است از اين نظر كه هر موجودی كه پا به جهان می‏گذارد و آفريده‏ می‏شود همان است كه آفريده شده است ، يعنی ماهيت و واقعيت و چگونگيهايش همان است كه به دست عوامل خلقت ساخته می‏شود ، اما انسانپس از آفرينش ، تازه مرحله‏ء اينكه چه باشد و چگونه باشد آغاز می‏شود .
انسان آن چيزی نيست كه آفريده شده است ، بلكه آن چيزی است كه خودش‏ بخواهد باشد ، آن چيزی است كه مجموع عوامل تربيتی و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد .
به عبارت ديگر ، هر چيزی از نظر ماهيت كه چيست و از نظر كيفيت كه‏ چگونه باشد ، " بالفعل " آفريده شده ، اما انسان از اين نظر " بالقوه‏ " آفريده شده است ، يعنی بذر انسانيت در او به صورت امور بالقوه‏ موجود است كه اگر به آفتی برخورد نكند آن بذرها تدريجا از زمينه‏ء وجود انسان سر بر می‏آورد و همينها فطريات انسان‏اند و بعدها " وجدان " فطری‏ و انسانی او را می‏سازند .
انسان ، بر خلاف جماد و نبات و حيوان ، شخصی دارد و شخصيتی . شخص انسان يعنی مجموعه‏ء جهازات بدنی او بالفعل به دنيا می‏آيد.   

انسان در آغاز تولد از نظر جهازات بدنی مانند حيوانات ديگر بالفعل‏ است ، ولی از نظر جهازات روحی ، از نظر آنچه بعدا شخصيت انسانی او را می‏سازد ، موجودی بالقوه است ، ارزشهای انسانی او در زمينه‏ء وجودش‏ بالقوه موجود است و آماده‏ء روييدن و رشد يافتن ( تحقيق در مسأله فطرت ، به مفهوم اسلامی آن ، در رساله‏ای جداگانه ان‏ شاء الله منتشر خواهد شد . در اينجا همين قدر می‏خواهيم مطلب روشن شود كه‏ نظريه‏ء فطرت ، در مفهوم اسلامی آن ، بر خلاف مفهوم دكارتی و كانتی و غيره‏ به معنی اين نيست كه انسان از بدو تولد پاره‏ای از ادراكات يا گرايشها و خواستها را بالفعل دارد و به تعبير فلاسفه با عقل و اراده‏ء بالفعل متولد می‏شود ، همچنانكه درباره‏ء انسان نظريه‏ء منكران فطرت از قبيل ماركسيستها و اگزيستانسياليستها را نمی‏پذيريم كه انسان در آغاز تولد پذيرا و منفعل‏ محض است و هر نقشی به او داده شود بی تفاوت است نظير يك صفحه‏ء سفيد كه نسبتش با هر نقشی كه روی آن ثبت شود متساوی است ، بلكه انسان در آغاز تولد بالقوه و به نحو امكان استعدادی خواهان و متحرك به سوی يك‏ سلسله دريافتها و گرايشهاست و يك نيروی درونی او را به آن سو سوق می‏دهد با كمك شرايط بيرونی - و اگر به آنچه بالقوه دارد برسد ، به فعليتی كه‏ شايسته‏ء اوست و انسانيت ناميده می‏شود رسيده است و اگر فعليتی غير آن‏ فعليت در اثر قسر و جبر عوامل بيرونی بر او تحميل شود ، يك موجود " مسخ شده " خواهد بود . اين است كه مسخ انسان كه حتی ماركسيستها و اگزيستانسياليستها از آن سخن می‏گويند تنها با اين مكتب قابل توجيه است
از نظر اين مكتب ، نسبت انسان در آغاز پيدايش با ارزشها و كمالات‏ انسانی ، از قبيل نسبت نهال گلابی با درخت گلابی است كه يك رابطه‏ء درونی به كمك عوامل بيرونی ، اولی را به صورت دومی در می‏آورد نه از قبيل تخته چوب و صندلی كه تنها عوامل بيرونی آن را به اين صورت در می‏آورند
اركان شخصيتش در مرحله‏ء بعد از رحم بايد رشد داده شود و پايه گذاری گردد . از اين رو می‏گوييم هر كس خود بنا و معمار و مهندس شخصيت خود است ، قلم تصوير كننده و نقاش خلقت شخصيت انسان ( بر خلاف شخص او ) به دست‏ خودش داده شده است
)
انسان از نظر روحی و معنوی يك مرحله از مرحله‏ء بدنی عقب‏تر است ، جهازات بدنی اش در رحم وسيله‏ء عوامل دست اندركار آفرينش ساخته و پرداخته می‏شود ، ولی جهازات روحی و معنوی و هر موجودی غير از انسان ، ميان خودش و ماهيتش تصور جدايی غير ممكن‏ است ، مثلا ميان سنگ و سنگی ، ميان درخت و درختی ، ميان سگ و سگی ، ميان گربه و گربه‏ای . انسان تنها موجودی است كه ميان خودش و ماهيتش‏ جدايی و فاصله است ، يعنی ميان انسان و انسانيت . ای بسا انسانها كه به‏ انسانيت نرسيده و در مرحله‏ء حيوانيت باقی مانده‏اند مانند برخی از انسانهای بدوی و وحشی ، و بسا انسانها كه مسخ شده و به ضد انسان تبديل‏ شده‏اند مانند اكثر متمدن نماها چگونه ممكن است ميان شی‏ء و ماهيت خودش جدايی بيفتد ؟ بديهی است كه‏ ماهيت لازمه‏ء وجود است و اگر وجودی بالفعل باشد ماهيتش به تبع بالفعل‏ است . وجود بالقوه است كه ماهيت شايسته‏ء خود را فاقد است .
آنچه اگزيستانسياليسم به نام اصالت وجود می‏نامد و مدعی است كه انسانيك وجود بی ماهيت است و خود با انتخاب راه خود ، به خود ماهيت‏ می‏بخشد ، توجيه صحيح فلسفی‏اش همين است . فلاسفه‏ء اسلامی ، بالخصوص صدر المتألهين ، تكيه فراوان بر همين مطلب دارد و از همين رو می‏گويد : انساننوع نيست ، انواع است ، بلكه هر فرد احيانا هر روز نوعی است غير روز ديگر
از اينجا روشن می‏شود كه انسان زيست شناسی ، انسان بيولوژيكی ، ملاك انسانيت نيست ، انسان زيست شناسی تنها زمينه‏ء انسانواقعی است و به تفسير فلاسفه : حامل استعداد انسانيت است نه خود انسانيت .   

و هم روشن می‏شود كه بدون اصالت روح ، دم از انسانيت زدن‏ معنی و مفهوم ندارد .
اكنون كه اين مقدمه را دانستيم ، می‏توانيم مفهوم " خودآگاهی انسانی " را دقيق تر درك كنيم . گفتيم خودآگاهی انسانی بر اين اصل استوار است كه‏ انسانها مجموعا يك " واحد " واقعی به شمار می‏روند و از يك وجدان‏ مشترك انسانی ، ما ورای وجدان طبقاتی ، مذهبی ، ملی ، نژادی بهره‏مندند .
اكنون می‏گوييم اين مطلب نيازمند به توضيح است كه چه انسانهايی مجموعا يك " خود " دارند و روح واحد بر آنها حكمفرماست ؟ خودآگاهی انسانی در ميان چه انسان هايی رشد می‏يابد و نمو می‏كند و در آنها همدردی و هم پيكری‏ ايجاد می‏كند ؟ آيا تنها ميان انسانهای به انسانيت رسيده كه ارزشهای‏ انسانی و در حقيقت ماهيت واقعی انسانی در آنها به فعليت رسيده و تحقق‏ يافته است ، يا انسانهايی كه در حد بالقوه بودن باقی مانده‏اند ، يا انسانهای مسخ شده و تغيير ماهيت داده و تبديل به بدترين جانوران شده ؟ كداميك ؟ آيا همه‏ء اينها با هم ؟ بديهی است كه آنجا كه سخن از دردمندی متقابل است ، سخن در اين است‏ كه همه اعضای يك پيكرند و از درد يكديگر بی قرارند ، همه‏ء اينها نمی‏توانند اينچنين باشند . انسان بدوی وحشی كه در حد طفوليت باقی مانده‏ و فطرت انسانی‏اش هنوز خواب است و تحريك نشده است ، كی چنين احساس‏ دردمندی دارد ؟ كی چنين روح مشتركی بر او حاكم است ؟  

تكليف انسان مسخ‏ شده كه كاملا روشن است .
پس تنها انسان های به انسانيت رسيده ، انسانهای ماهيت انسانی يافته ، انسان های بارور شده از نظر فطريات انسانی هستند كه واقعا اعضای يك‏ پيكرند ، روح واحد بر آنها حكمفرماست ، و چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
چنين انسانهايی كه همه‏ء ارزشهای فطری در آنها روييده است همان‏ انسانهای " مؤمن " اند . زيرا ايمان در رأس فطريات و ارزشهای اصيل‏ انسانی واقع است .
پس آنچه واقعا انسان ها را به صورت " ما " در می‏آورد ، روح واحد در آنها می‏دمد ، آنچه اينچنين معجزه‏ء اخلاقی و انسانی از او سر می‏زند ، " هم‏ ايمانی " است نه هم گوهری و همريشه‏ای و همزايشی كه در سخن سعدی آمده‏ است .
آنچه سعدی گفته ايده‏آل است نه واقعيت ، بلكه ايده آل هم نيست . چه‏ جهتی دارد كه موسی هم پيكر فرعون ، ابوذر همدرد معاويه ، ولومومبابی قرار چومبه باشد ؟ آنچه هم واقعيت است و هم ايده آل ، وحدت انسانهای بالفعل يعنی‏ انسانهای به انسانيت رسيده و ارزش يافته است . اين است كه رسول اكرم‏ در سخن خود ، كه سعدی آن را اقتباس كرده و با تعميم غلط خرابش كرده‏ است ، به جای آنكه بگويد : بنی‏آدم اعضای يك پيكرند ، فرمود : مؤمنان اعضای يك اندام‏اند ، هرگاه عضوی به درد آيد ، با تب و بی‏ خوابی با او همدردی می‏كنند (تداعی له ساير أعضائه بالحمی و السهر »  )

. 1 مثل المؤمنين فی توادهم و تراحمهم كمثل الجسدإذا اشتكی بعض‏

شك نيست كه انسان به انسانيت رسيده ، نسبت به همه‏ء انسان ها بلكه‏ نسبت به همه‏ء اشياء مهر می‏ورزد ، حتی نسبت به انسان های مسخ شده و تغيير ماهيت داده ، لهذا خداوند پيامبر را " رحمة للعالمين " می‏خواند . اين‏ گونه انسان ها نسبت به كسانی كه به آنها دشمنی می‏كنند نيز مهر ورزند .
علی ( ع ) در باره‏ء پسر ملجم مرادی می‏گفت : من زندگی او را دوست دارم و او قتل مرا . ولی سخن در " محبت متقابل " و " دردمندی متقابل " است‏ . محبت و مهرورزی متقابل تنها در ميان جامعه‏ء اهل ايمان تحقق پذير است‏ و بس .
بديهی است كه لازمه‏ء محبت عمومی داشتن به همه‏ء انسان ها " صلح كلی " و مسؤوليت نداشتن ، كار به كار گمراه و ظالم نداشتن نيست ، بر عكس ، انسانگرايی واقعی شديدترين مسؤوليتها را در اين زمينه‏ها ايجاب می‏كند .
در زمان ما " برتراند راسل " فيلسوف و رياضی دان معروف انگليسی و " ژان پل سارتر " فيلسوف اگزيستانسياليست فرانسوی دو چهره‏ء معروف و مشهور انسان مسلكی هستند . اتفاقا راسل فلسفه‏ء اخلاق خود را بر اساسی بنا نهاده است كه با انسان مسلكی‏اش در دو جهت متضاد است . فلسفه‏ء اخلاق‏ راسل بر اساس دورانديشی در منافع شخصی است ، يعنی مبنای اخلاق را تأمين‏ سود بيشتر و بهتر در پرتو اصول اخلاقی می‏داند و به فلسفه‏ء ديگری برای اخلاق‏ قائل نيست . بنابراين انسان مسلكی جناب راسل از سودپرستی سر در می‏آورد  .
انسان گرايی ژان پل سارتر به قول يكی از نويسندگان معاصر (داريوش آشوری ، مجله‏ء جهان نو شماره‏ء شهريور 45 به نقل از كتاب‏ نيكنيازی ، صفحات 33 - . 35  ) مظهر اضطراب دنيای غرب از خالی شدن زير پايش است .  

اين نويسنده تحت‏ عنوان دو چهره‏ء نيهيليزم امروز غرب می‏گويد : " . . . آن بورژروازی پر شوری كه " باستی " را فتح كرده و پرچم‏ ناسيوناليسم را برافراشت ، امروز چيزی ندارد كه بدان بينديشد مگر بی‏ انديشگی ! نسل جوان اروپايی بر نقطه‏ء پوچ ايستاده است . امروز غرب دارد صادراتش را تحويل می‏گيرد : آشوب اجتماعی ، نوميدی ، سرگردانی ، حس‏ حقارت ، نيهيليزم را . او همه‏ء اينها را به ملتها و تمدنهای ديگر تحميل‏ كرده بود . . . نيهيليست چنين می‏انديشد كه برای من نيست ، بگذار مال‏ هيچ كس نباشد . . . و بدين جهت به جانب انهدام خود ميل می‏كند . اما عكس العمل ديگر را در پيدايش نوعی فلسفه‏ء " بشر دوستانه‏ء رومانتيك " می‏بينيم كه در سطوح مختلفی روشنفكران غرب را به خود مشغول داشته است .
يك سر آن راسل است با ديده‏ء ساده‏ء عملی و سر ديگر آن سارتر با ديد فلسفی پيچيده و سخت و بی آرام و در اين وسط روشنفكران سياست و اقتصاد مثل " تيبورمند " كه می‏كوشند راههای عملی برای مشكلات خود و ديگران‏ بيابند .
اما سارتر . . . با آن مشرب عارفانه و آزادی‏اش از هر چه رنگ تعلق‏ پذيرد و آن تئوری پيچيده‏ء مسؤوليت و تعهدش ، نمودی ديگر از روح غربی‏ است كه با نوعی حس گناه می‏خواهد جبران ما فات كند . سارتر مانند رواقيها به برادری و برابری بشر معتقد است و به حكومت جهانی ، به آزادی‏ و اختيار و به پرهيزكاری و پارسايی . سارتر امروز نماينده‏ء آن تمايل‏ روشنفكرانه در غرب است كه می‏خواهد با افكندن خود به دامن " بشريتی كلی‏ " خود را از اضطراب خالی شدن زير پايش برهاند . . .  

با جانشين كردن هومانيسم ( انسانگرايی ، انسان مسلكی ) به جای مذهب ، از خدای كلی بشريت كه جانشين خدای‏ كهن شده است ، برای خود و تمام غرب طلب آمرزش می‏كند "
نتيجه‏ء بارز انسانگرايی سارتر ، همان است كه هر چندی يك بار او را می‏بينيم كه بر مظلوميت اسرائيل اشك تمساح می‏ريزد و از ستم اعراب ، بالخصوص آوارگان فلسطين ، ناله‏ها سر می‏دهد .
جهان مظاهر عملی همه‏ء انسانگرايان غربی را كه اعلاميه‏های بلند بالای‏ جهانی حقوق بشر را امضاء كرده‏اند مرتب ديده و می‏بيند ، نيازی به شرح‏ نيست .
خودآگاهيهای اجتماعی اعم از طبقاتی ، ملی ، انسانی در عصر ما عنوان‏ خودآگاهی روشنفكرانه يافته است . روشنفكر كسی است كه به يكی از اين‏ خودآگاهيها رسيده باشد و درد طبقاتی يا ملی يا انسانی يافته و در تلاش‏ رهايی طبقه‏اش يا ملتش يا همه‏ء انسانها باشد و می‏خواهد آگاهی خود را به‏ آنها منتقل نمايد و آنها را به حركت و تلاش برای رهايی از اسارتهای‏ اجتماعی درآورد .

. 7 خودآگاهی عرفانی يا عارفانه

خودآگاهی عارفانه آگاهی به خود است در رابطه‏اش با ذات حق . اين‏ رابطه از نظر اهل عرفان از نوع رابطه‏ء دو موجود كه در عرض يكديگر قرار گرفته‏اند ، مثل رابطه‏ء انسان با افراد اجتماع ، نيست بلكه از نوع رابطه‏ء فرع با اصل ، مجاز با حقيقت ، و به اصطلاح خود آنها از نوع رابطه‏ء مقيد با مطلق است .
درد عارف ، بر خلاف درد روشنفكر ، انعكاس دردهای بيرونی در خودآگاهی‏ انسان نيست ، بلكه دردی درونی است ، يعنی دردی است كه از نيازی فطری‏ پيدا می‏شود .

روشنفكر از نظر اينكه دردش درد اجتماعی است اول آگاه‏ می‏شود و آگاهی‏اش او را دردمند می‏سازد ، ولی درد عارف از آن نظر كه دردی‏ درونی است ، خود درد برای او آگاهی است ، نظير درد هر بيمار كه اعلام‏ طبيعت است بر وجود يك نياز

حسرت و زاری كه در بيماری است

وقت بيماری همه بيداری است

هر كه او بيدارتر پر دردتر

هر كه او آگاه‏تر رخ زردتر

پس بدان اين اصل را ای اصلجو

هر كه را درد است او برده است بو

درد عارف با درد فيلسوف نيزيكی نيست . عارف و فيلسوف هر دو دردمند حقيقت‏اند ، اما درد فيلسوف درد دانستن و شناختن حقيقت است و درد عارف درد رسيدن و يكی شدن و محو شدن . درد فيلسوف او را از ساير فرزندان طبيعت ، از همه‏ء جمادات و نباتات و حيوانات متمايز می‏سازد در هيچ موجودی در طبيعت درد دانستن و شناختن نيست اما درد عارف درد عشق و جاذبه است ، آن چيزی است كه نه تنها در حيوان ، كه در فرشته نيز كه‏ جوهر ذاتش خودآگاهی و دانستن است وجود ندارد

فرشته عشق ندانست چيست قصه مخوان

بخواه جام و گلابی به خاك آدم ريز

جلوه‏ای كرد رخش ديد ملك عشق نداشت

خيمه در مزرعه‏ء آب و گل آدم زد

درد فيلسوف ، اعلام نياز فطرت " دانستن " است كه انسان بالفطره می‏خواهد بداند ، و درد عارف اعلام نياز فطرت عشق است كه‏ می‏خواهد پرواز كند و تا حقيقت را به تمام وجود لمس نكرده آرام نمی‏گيرد . عارف خودآگاهی كامل را منحصرا در " خداآگاهی " می‏داند . از نظر عارف آنچه فيلسوف آن را " من " واقعی انسان می‏شناسد ، " من " واقعی‏ نيست ، روح است ، جان است ، يك تعين است . من واقعی ، خداست . با شكستن اين تعين ، انسان خود واقعی خويش را می‏يابد . محيی الدين عربی در فصوص الحكم ، فص شعيبی ، می‏گويد : حكما و متكلمين در باره‏ء خودشناسی‏ زياد سخن گفته‏اند ، اما معرفة النفس از اين راهها حاصل نمی‏شود ، هر كس‏ گمان برد آنچه حكما در باره‏ء خودشناسی دريافته‏اند حقيقت است ، آماس‏ كرده‏ای را فر به پنداشته است .
يكی از پرسشهايی كه از شيخ محمود شبستری در مسائل عرفانی شد كه منظومه‏ء عرفانی كم نظير گلشن راز در پاسخ آنها به وجود آمد ، پرسش از " خود " و " من " بود كه چيست ؟ دگر كردی سؤال از من كه " من " چيست ؟ مرا از من خبر كن تا كه " من " كيست ؟

چو هست مطلق آمد در اسارت

به لفظ " من " كنند از وی عبارت

حقيقت كز تعين شد معين

تو او را در عبارت گفته‏ای " من "

من و تو عارض ذات وجوديم

مشبكهای مشكوش وجوديم

همه يك نوردان اشباح و ارواح

گه از آيينه پيدا گه ز مصباح

آنگاه سخنان فلاسفه را در مورد روح و " من " و خودشناسی اينچنين‏ انتقاد می‏كند :

تو گويی لفظ من در هر عبارت

به سوی روح می‏باشد اشارت

 

چو كردی پيشوای خود خرد را

نمی‏دانی ز جزء خويش خود را

برو ای خواجه خود را نيك بشناس

كه نبود در بهی مانند آماس ( 1)

من و تو برتر از جان و تن آمد

كه اين هر دو ز اجزای من آمد

به لفظ من نه انسان است مخصوص

كه تا گويی بدان جان است مخصوص

يكی ره برتر از كون و مكان شو

جهان بگذار و خود در خود جهان شو

 

( 1- اشاره به جمله‏ء معروف شيخ اكبر اهل عرفان ، محيی الدين عربی ، كه‏ قبلا نقل شد)

مولوی گويد : ای كه در پيكار ، " خود " را باخته ديگران را توز " خود " نشناخته

تو به هر صورت كه آيی بيستی

كه منم اين و الله آن تو نيستی

يك زمان تنها بمانی تو ز خلق

در غم و انديشه مانی تا به حلق

اين تو كی باشی كه تو آن اوحدی

كه خوش و زيبا و سرمست خودی

مرغ خويشی صيد خويشی ، دام خويش

صدر خويشی ، فرش خويشی ، بام خويش

گر تو آدمزاده‏ای چون او نشين

جمله‏ء ذرات را در " خود " ببين

پس از نظر عارف روح و جان " من " واقعی نيست ، آگاهی به روح يا جان خودآگاهی نيست ، روح و جان مظهری از خود و از من است ، من واقعی‏ خداست ، هر گاه انسان از خود فانی شد و تعينات را درهم شكست و نديد ، از روح و جان اثری باقی نماند ، آنگاه كه اين قطره‏ء جدا شده از دريا به‏ دريا بازگشت و محو شد ، انسان به خودآگاهی واقعی رسيده است ، آن وقت‏ است كه انسان خود را در همه‏ء اشياء و همه‏ء اشياء را در خود می‏بيند و تنها آن وقت است كه انسان از خود واقعی با خبر می‏شود .

 . 8 خودآگاهی پيامبرانه

خودآگاهی پيامبرانه با همه‏ء آنها متفاوت است . پيامبر هم خودآگاهی‏ خدايی دارد و هم خلقی ، هم درد خدا دارد و هم درد خلق خدا ، اما نه در شكل ثنويت و دوگانگی و دوگونگی و دو قطبی و دو قبله‏ای ، نه به اين صورت‏ كه نيمی از قلب پيامبر به سوی خداست و نيمی به سوی خلق ، يك چشمش به‏ حق است و يك چشمش به خ لق ، مهر و محبتش ، هدفها و آرزوهايش ميان‏ خدا و خلق خدا تقسيم شده است . ابدا
قرآن كريم می‏فرمايد : خداوند در سينه‏ء بشر دو دل قرار نداده كه به دو جا بسپارد « ( ما جعل الله لرجل من قلبين فی جوفه )

»( احزاب /  4 ) با يك دل‏ دو دلبر نمی‏توان داشت . پيامبران قهرمانان توحيدند . در كار آنها كوچكترين شركی وجود ندارد : نه شرك در مبدأ و نه شرك در هدف و آرزو و نه شرك در دردمندی . پيامبران به ذره ذره‏ء جهان عشق می‏ورزند ، از آن‏ جهت كه همه از او و مظاهر اسماء و صفات اويند .
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست         عاشقم بر همه عالم كه همه‏ عالم از اوست 

عشق اوليای حق به جهان ، پرتوی از عشق به حق است نه عشقی در برابر عشق‏ به حق . درد خلقی آنها منبعث از درد حقی آنهاست نه از يك ريشه و منبع‏ ديگر . هدفها و آرزوها و غايات آنها پله‏های بالا رفتن و بالا بردن مردم به‏ سوی غاية الغايات يعنی خداست .
پيامبران كارشان از درد خدايی آغاز می‏شود كه آنها را به سوی قرب به‏ خداوند و وصول به بارگاه او می‏راند .  

اين درد تازيانه‏ء تكامل آنهاست و محرك آنها در اين مسير و سفر است كه از آن به " سفر از خلق تا حق " تعبير می‏شود . اين درد يك لحظه آنان را آرام نمی‏گذارد تا به تعبير علی ( عليه‏السلام ) آنها را به " قرار امن " برساند .
پايان اين سير و سفر ، آغاز سفر ديگر است كه از آن به " سفر در حق با حق " تعبير می‏شود . در اين سفر است كه ظرفشان پر و لبريز می‏شود و به‏ نوعی ديگر از تكامل نائل می‏گردند .
پيامبر در اين مرحله نيز توقف نمی‏كند ، پس از آنكه از حقيقت لبريز شد ، دايره‏ء هستی را طی كرد ، راه و رسم منزلها را دريافت ، مبعوث‏ می‏شود و سفر سومش يعنی سفر از حق به خلق آغاز می‏گردد و بازگشت داده‏ می‏شود . اما اين بازگشت به معنی باز پس آمدن به نقطه‏ء اول و جدا شدن از آنچه دريافته ، نيست ، با تمام آنچه رسيده و دريافته باز می‏گردد و به‏ اصطلاح ، سفر از حق به خلق ، با حق است نه دور از او . و اين مرحله‏ء سوم‏ تكامل پيامبر است .
بعثت و انگيزش كه در پايان سفر دوم پيدا می‏شود ، به منزله‏ء زايش‏ خودآگاهی خلقی از خودآگاهی حقی و زايش دردمندی خلقی از دردمندی حقی است‏ .
با بازگشت به خلق سفر چهارم و دور چهارم تكامل او آغاز می‏گردد ، يعنی‏ سير در خلق با حق . سير در خلق برای حركت دادن آنها به سوی كمال‏ لايتناهای الهی از طريق شريعت ، يعنی از راه حق و عدل و ارزشهای انسانی و به فعليت رسانيدن استعدادهای نهفته‏ء بی‏نهايت بشری از اينجا معلوم می‏شود آنچه برای روشنفكر هدف است برای پيامبر منزلی از منازل است كه خلق را از آنجا عبور می‏دهد ، همچنانكه‏ آنچه عارف مدعی است ، در سر راه پيامبر قرار دارد .
" اقبال " در مقام فرق ميان خودآگاهی پيامبرانه و خودآگاهی عارفانه‏ می‏گويد : " حضرت محمد ( ص ) به آسمان به معراج رفت و بازگشت . يكی از شيوخ‏ طريقت به نام عبد القدوس گنگهی را كلامی است بدين مضمون : سوگند به خدا كه اگر من به آن نقطه رسيده بودم هرگز به زمين باز نمی‏گشتم " .
اقبال اضافه می‏كند : " شايد در سراسر ادبيات صوفيانه نتوان چند كلمه‏ء معدود را پيدا كرد كه در يك جمله ، اختلاف روان شناختی ميان دو نوع خودآگاهی پيغمبرانه و صوفيانه را به اين خوبی آشكار سازد . مرد باطنی ( عارف ) نمی‏خواهد كه‏ پس از آرامش و اطمينانی كه با تجربه‏ء اتحادی ( وصول به حق و خودآگاهی‏ عارفانه ) پيدا می‏كند به زندگی اينجهانی باز گردد . در آن هنگام كه بنابر ضرورت باز می‏گردد ، بازگشت او برای تمام بشريت سود چندانی ندارد . ولی‏ بازگشت پيغمبر جنبه‏ء خلاقيت و ثمر بخشی دارد ، باز می‏گردد و در جريان‏ زمان وارد می‏شود به اين قصد كه جريان تاريخ را تحت ضبط در آورد و از اين‏ راه جهان تازه‏ای از كمال مطلوبها خلق كند " (احيای فكر دينی در اسلام ، مقاله‏ء " روح فرهنگ و تمدن اسلامی " ، ص 143 و  144 )
ما فعلا به تعبيرها و تفسيرهای عرفانی كاری نداريم كه آيا درست است يا نا درست ؟ آنچه مسلم است اين است كه هر پيامبر در ابتدا درد خدا دارد ، دردی كه به جانش می‏افتد ، درد خداجويی است ، به سوی او عروج می‏كند و بالا می‏رود و از آن سر چشمه سيراب می‏شود .
پس از آن درد خلق پيدا می‏كند .  

درد خلقی يك پيامبر با درد خلقی يك به‏ اصطلاح روشنفكر متفاوت است از آن جهت كه درد يك روشنفكر ، يك عاطفه‏ء ساده‏ء بشری است ، يك انفعال و تأثر است و ای بسا كه از ديد افرادی‏ مانند " نيچه " يك ضعف تلقی شود ، اما درد يك پيامبر درد ديگری است‏ كه با هيچ يك از آنها شباهت ندارد ، همچنانكه نوع خودآگاهی خلقی آنها نيز متفاوت است . آتشی كه در جهان يك پيامبر شعله می‏كشد آتشی ديگر است .
درست است كه پيامبر بيش از هر كس ديگر بسط شخصيت پيدا می‏كند ، نه‏ تنها جانش با جانها يكی می‏شود و همه را در بر می‏گيرد ، كه با جهان يكی‏ می‏شود و تمام جهان را در بر می‏گيرد ، و درست است كه از غم انسانها رنج‏ می‏برد ( « لقد جائكم رسول من أنفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم ( توبه /  128) رسولی شما را آمده است كه سختيهای شما بر او گران است ، برای نجات‏ شما حرص می‏ورزد ) تا جايی كه از غم مردم تا سرحد هلاكت پيش می‏رود ( « فلعلك باخع نفسك علی آثارهم‏إن لم يؤمنوا بهذا الحديث أسفا ») (كهف /  6  ) گويا تو می‏خواهی خود را از رنج و تأسف هلاك سازی اگر اينها به سخن خدا ايمان نياورند ) و درست است كه از گرسنگی ، برهنگی ، مظلوميت ، محروميت ، بيماری و فقر مردم رنج می‏برد و درد می‏كشد تا آنجا كه نمی‏تواند در بستر خود با شكم سير بخوابد به نگرانی اينكه مبادا در اقصی بلاد كشور شكم گرسنه‏ای باشد ( « هيهات أن يغلبنی هوای ، »«   و يقودنی جشعی‏إلی تخير الاطعمة ، و لعل بالحجاز أو اليمامة من لا طمع له‏ فی القرص و لا عهد له بالشبع ، أو أبيت مبطانا و حولی بطون غرثی و أكباد حری » (نهج البلاغة ، نامه‏ء 45 ، نامه‏ء علی ( عليه‏السلام ) به عثمان بن‏ حنيف ) . دور باد كه هوای نفس بر من غلبه كند و حرص جلوكش من‏ گردد كه به دنبال انتخاب طعام برود . آخر نكند كه در حجاز يا يمامه شكمی‏ باشد كه هرگز سيری نديده است . آيا شكم سير بسر برم در حالی كه در اطرافم شكمهای گرسنه و جگرهای سوخته هست ؟ ! )

اما اينها را نبايد به‏ يك ترحم ، رقت قلب ، دلسوزی ساده ، نازكدلی ، همدلی در سطح همدلی مردم‏ خوش قلب حمل كرد . پيامبر از آن جهت كه بشر است در آغاز كار و سلوك‏ خود همه‏ء مزايای بشری را در رنگ و شكل ساير بشرها دارد ، اما پس از آنكه وجودش يكسره مشتعل به شعله‏ء الهی گشت ، همه‏ء اينها رنگ و صبغه‏ای‏ ديگر می‏گيرد : رنگ و صبغه‏ء الهی
دست پروردگان پيامبر و جامعه‏ای كه او می‏سازد ، با دست پروردگان و جامعه‏هايی كه وسيله‏ء روشنفكران بشری ساخته و پرداخته می‏شود ، از زمين تا آسمان فرق می‏كند
اساسی ترين تفاوت در اين است كه پيامبر می‏كاود نيروهای فطری بشر را بيدار كند ، شعور مرموز و عشق پنهان وجود انسان ها را مشتعل نمايد
پيامبر خود را مذكر ( يادآور = بيدار كننده ) می‏خواند ، حساسيتی در برابر كل هستی در انسان می‏آفريند ، خودآگاهی خود را نسبت به كل هستی به مردم‏ خود منتقل می‏سازد ، اما روشنفكر حد اكثر ، شعور اجتماعی افراد را بيدار و آنها را به مصالح ملی يا طبقاتی شان آگاه می‏سازد .

(پایان )

منبع :

http://www.ghadeer.org/author/motahary/18/pages/fehrest.html                  

          http://www.ghadeer.org/author/motahary/18/pages/1.html                 

                  http://www.ghadeer.org/author/motahary/18/pages/2.html








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir