به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان و ایمان ) » ( جلد اول )( قسمت دوم )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 401 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان و ايمان

مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی ( جلد اول )
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت دوم )

علم و ايمان

رابطه علم و ايمان

رابطه انسانيت انسان و حيوانيت او ، به عبارت ديگر رابطه زندگی‏
فرهنگی و معنوی انسان را با زندگی مادی او دانستيم روشن شد انسانيت در
انسان اصالت و استقلال دارد ، صرفا انعكاسی از زندگی حيوانی او نيست و
هم معلوم شد كه علم و ايمان دو ركن از اركان اساسی انسانيت انسان است‏
اكنون می‏خواهيم ببينيم اين دو ركن و اين دو وجهه انسانيت ، خود با
يكديگر چه رابطه‏ای دارند يا می‏توانند داشته باشند .
متاسفانه در جهان مسيحيت ، به واسطه برخی قسمتهای تحريفی عهد عتيق (
تورات ) انديشه‏ای در اذهان رسوخ يافته است كه هم برای علم گران تمام‏
شده و هم برای ايمان آن انديشه ، انديشه تضاد علم و ايمان است ريشه اصلی‏
اين انديشه همان است كه در " عهد عتيق " سفر پيدايش آمده است .
در باب دوم آيه 16 و 17 سفر پيدايش درباره آدم و بهشت و شجره ممنوعه‏
چنين آمده است :
" خداوند ، آدم را امر فرموده گفت : از همه درختان باغ بی ممانعت‏
بخور ، اما از درخت معرفت نيك و بد زنهار نخوری زيرا روزی كه از آن‏
خوردی هر آينه خواهی مرد " در آيات 1 - 8 از باب سوم می‏گويد :
" و مار از همه حيوانات صحرا كه خدا ساخته بود هوشيارتر بود و به زن‏
(حوا ) گفت : آيا خدا حقيقتا گفته است كه از همه درختان باغ نخوريد زن‏
به مار گفت از ميوه درختان باغ می‏خوريم لكن از ميوه درختی كه در وسط باغ‏
است خدا گفت از آن مخوريد و آن را لمس نكنيد مبادا بميريد مار به زن‏
گفت هر آينه نخواهيد مرد بلكه خدا می‏داند در روزی كه از آن بخوريد چشمان‏
شما باز شود و مانند خدا عارف نيك و بد خواهيد بود و چون زن ديد كه آن‏
درخت برای خوراك نيكو است و به نظر خوشنما و درختی دلپذير و دانش‏
افزا ، پس ، از ميوه‏اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد
آنگاه چشمان هر دوی ايشان باز شد و فهميدند كه عريانند پس برگهای انجير
دوخته ، سترها برای خويشتن ساختند " .
در آيه 23 از همين باب می‏گويد :
" و خداوند خدا گفت همانا انسان مثل يكی از ما شده است كه عارف‏
نيك و بد گرديده اينك مبادا دست خود را دراز كند و از درخت حيات نيز
گرفته بخورد و تا به ابد زنده ماند " .
طبق اين برداشت از انسان و خدا و آگاهی و عصيان ، امر

خدا ( دين ) اين است كه انسان عارف نيك و بد نگردد و آگاه نشود ، شجره‏
ممنوعه ، شجره آگاهی است ، انسان با عصيان و تمرد امر خدا ( با سرپيچی‏
از تعليمات شرايع و پيامبران ) به آگاهی و معرفت می‏رسد و به همين دليل‏
از بهشت خدا رانده می‏شود .
بر اساس اين برداشت ، همه وسوسه‏ها ، وسوسه آگاهی است ، پس شيطان‏
وسوسه‏گر ، همان عقل است .
برای ما مسلمانان كه از قرآن آموخته‏ايم خداوند همه اسماء ( حقايق ) را
به آدم آموخت و آنگاه فرشتگان را امر فرمود كه آدم را سجده كنند و شيطان‏
از آن جهت رانده درگاه شد كه بر خليفه الله آگاه به حقايق سجده نكرد ، و
سنت به ما آموخته است كه شجره ممنوعه ، طمع ، حرص و چيزی از اين مقوله‏
بود يعنی چيزی كه به حيوانيت آدم مربوط می‏شد نه به انسانيت او ، و
شيطان وسوسه‏گر همواره بر ضد عقل و مطابق هوای نفس حيوانی وسوسه می‏كند و
آنچه در وجود انسان مظهر شيطان است ، نفس اماره است نه عقل آدمی ، آری‏
برای ما كه چنين آموخته‏ايم ، آنچه در سفر پيدايش می‏بينيم سخت شگفت‏آور است .
همين برداشت است كه تاريخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد سال اخير به‏
عصر ايمان و عصر علم تقسيم می‏كند ، و علم و ايمان را در مقابل يكديگر
قرار می‏دهد ، در صورتی كه تاريخ تمدن اسلامی تقسيم می‏شود به عصر شكوفائی‏
كه عصر علم و ايمان است ، و عصر انحطاط كه علم و ايمان تواما انحطاط
يافته‏اند ما مسلمانان بايد خود را از اين برداشت غلط كه خسارتهای جبران‏
ناپذير بر علم و بر ايمان ، و بر انسانيت وارد كرد بر كنار بداريم و كوركورانه

 تضاد علم‏ و ايمان را امری مسلم تلقی نكنيم .
ما اكنون می‏خواهيم با يك بينش تحليلی وارد اين مساله بشويم و با ديدی‏
عالمانه به بحث بپردازيم كه :

 آيا واقعا اين دو وجهه و دو پايه انسانيت‏ هر يك به دوره‏ای و عصری تعلق دارد ؟

 آيا انسان محكوم است كه هميشه نيمه‏ انسان بماند و در هر دوره‏ای

 فقط نيمی از انسانيت را داشته باشد ؟

 آيا هميشه محكوم به يكی از دو نوع بدبختی است : بدبختيهای ناشی از جهل و
نادانی ، و بدبختيهای ناشی از بی ايمانی . ؟
بعدا روشن خواهد شد كه هر ايمانی ، خواه‏ناخواه ، بر يك تفكر خاص و
يك برداشت ويژه از جهان و هستی مبتنی است ، و بدون شك بسياری از
برداشتها و تفسيرها درباره جهان ، هر چند می‏تواند مبنای يك ايمان و
دلبستگی واقع شود ، با اصول منطقی و علمی سازگار نيست و ناچار طرد شدنی‏
است سخن در اين نيست ، سخن در اين است كه آيا نوعی تفكر و برداشت از
جهان و نوعی تفسير از هستی وجود دارد كه هم از ناحيه علم و فلسفه و منطق‏
حمايت شود و هم بتواند زيربنائی استوار برای ايمانی سعادتبخش باشد ؟
اگر روشن شد كه چنين برداشت و تفكر و جهان بينی‏ئی وجود دارد پس انسان
محكوم به يكی از دو بدبختی نيست .
در رابطه علم و ايمان از دو ناحيه می‏توان سخن گفت : يكی اينكه

 آيا تفسير و برداشتی كه ايمانزا و آرمانخيز باشد و در عين حال مورد تاييد
منطق باشد وجود دارد يا تمام تفكراتی كه علم و فلسفه به ما می‏دهد همه بر
ضد ايمانها و دلبستگيها و اميدها و خوشبينی‏ها است ؟

 اين همان مساله‏ای است كه بعدا تحت عنوان جهان بينی درباره آن‏ گفتگو خواهيم كرد .
ناحيه ديگر ، ناحيه تاثيرات علم از يك طرف ، و ايمان از طرف ديگر بر روی انسان است .  

 آيا علم به چيزی می‏خواند و ايمان به چيز ديگری ضد آن ؟
علم ، ما را به گونه‏ای می‏خواهد بسازد و ايمان به گونه‏ای مخالف آن ؟

 علم‏ ما را به سويی می‏برد و ايمان به سويی ديگر ؟

 يا علم و ايمان متمم و مكمل‏ يكديگرند ، علم نيمی از ما را می‏سازد

 و ايمان نيمی ديگر را هماهنگ با آن‏ ؟

پس ببينيم علم به ما چه می‏دهد و ايمان چه ؟
علم به ما روشنائی و توانائی می‏بخشد و ايمان عشق و اميد و گرمی ، علم‏
ابزار می‏سازد و ايمان مقصد ، علم سرعت می‏دهد و ايمان جهت ، علم توانستن‏
است و ايمان خوب خواستن ، علم می‏نماياند كه چه هست و ايمان الهام‏
می‏بخشد كه چه بايد كرد ، علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون ، علم‏
جهان را جهان آدمی می‏كند و ايمان روان را روان آدميت می‏سازد ، علم وجود
انسان را به صورت افقی گسترش می‏دهد و ايمان به شكل عمودی بالا می‏برد ،
علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز هم علم به انسان نيرو می‏دهد ، هم‏
ايمان ، اما علم نيروی منفصل می‏دهد و ايمان نيروی متصل علم زيبائی است و
ايمان هم زيبائی است علم زيبائی عقل است و ايمان زيبائی روح ، علم‏
زيبائی انديشه است و ايمان زيبائی احساس هم علم به انسان امنيت می‏بخشد
و هم ايمان علم امنيت برونی می‏دهد و ايمان امنيت درونی علم در مقابل‏
هجوم بيماريها ، سيلها ، زلزله‏ها ، طوفانها ، ايمنی می‏دهد ، و ايمان در
مقابل اضطرابها ، تنهائيها ، احساس بی پناهی‏ها ، پوچ انگاری‏ها علم جهان را با انسان
سازگار می‏كند و ايمان انسان را با خودش . نياز انسان به علم و ايمان تواما ،

 سخت توجه انديشمندان را اعم از مذهبی و غير مذهبی برانگيخته است .
علامه محمد اقبال لاهوری می‏گويد :
بشريت امروز به سه چيز نيازمند است : تعبيری روحانی از جهان ، آزادی‏
روحانی فرد ، و اصولی اساسی و دارای تاثير جهانی كه تكامل اجتماع بشری را
بر مبنای روحانی توجيه كند شك نيست كه اروپای جديد ، دستگاههای‏
انديشه‏ای و مثالی در اين رشته‏ها تاسيس كرده است ، ولی تجربه نشان می‏دهد
كه حقيقتی كه از راه عقل محض به دست آيد ، نمی‏تواند آن حرارت اعتقاد
زنده‏ای را داشته باشد كه تنها با الهام شخصی حاصل می‏شود به همين دليل‏
است كه عقل محض چندان تاثيری در نوع بشر نكرده ، در صورتی كه دين ،
پيوسته مايه ارتقای افراد و تغيير شكل جوامع بشری بوده مثاليگری اروپا
هرگز به صورت عامل زنده‏ای در حيات آن نيامده و نتيجه آن من سرگردانی‏
است كه در ميان دموكراسيهای ناسازگار با يكديگر به جستجوی خود می‏پردازد
كه كار آنها منحصرا بهره‏كشی از درويشان به سود توانگران است سخن مرا
باور كنيد كه اروپای امروز بزرگترين مانع در راه پيشرفت اخلاق بشريت‏
است از طرف ديگر مسلمانان مالك انديشه‏ها و كمال مطلوبهائی مطلق ، مبنی‏
بر وحيی می‏باشند كه چون از درونی‏ترين ژرفای زندگی بيان می‏شود ، به ظاهری‏
بودن آن رنگ باطنی می‏دهد برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی ، امری‏
اعتقادی است و برای دفاع از اين اعتقاد به آسانی جان

خود را فدا می‏كند ( احيای فكر دينی در اسلام ، ترجمه احمد آرام صفحه . 203 ) .
ويل‏دورانت نويسنده معروف " تاريخ تمدن " با اينكه غير مذهبی است‏
می‏گويد :
اختلاف دنيای قديم با دنيای ماشينی جديد فقط در وسائل است نه در مقاصد
چه خواهيد گفت اگر همه پيشرفتهای ما ، تنها اصلاح روشها و وسائل باشد نه‏
بهبود غايات و مقاصد ؟ (احيای فكر دينی در اسلام ، ترجمه احمد آرام صفحه . 203  ) .
هم او می‏گويد :
ثروت خستگی آور است ، عقل و حكمت نور ضعيف سردی است ، اما عشق‏
است كه با داداری خارج از حدود بيان ، دلها را گرم می‏كند (لذات فلسفه ، صفحه . 135  ) .
امروز غالبا دريافته‏اند كه سيانتيسم ( علم گرائی محض ) و تربيت علمی‏
خالص ، از ساختن انسان تمام ناتوان است ، تربيت علمی خالص ، نيمه‏
انسان می‏سازد نه انسان تمام محصول اين تربيت ، ماده خام انسان است نه‏
انسان ساخته شده انسان توانا و قدرتمند می‏سازد نه انسان با فضيلت انسان
تك ساحتی می‏سازد نه انسان چند ساحتی امروز همه دريافته‏اند كه عصر علم‏
محض به پايان رسيده است و يك خلاء آرمانی جامعه‏ها را تهديد می‏كند برخی‏
می‏خواهند اين خلاء را با فلسفه محض پر كنند بعضی دست به دامن ادبيات و
هنر و علوم انسانی شده‏اند در كشور ما نيز كم و بيش

پيشنهاد فرهنگ انسانگرا و مخصوصا ادبيات عرفانی از قبيل ادبيات مولوی‏
و سعدی و حافظ برای پركردن اين خلاء معنوی و آرمانی مطرح است ، غافل از
اينكه اين ادبيات روح و جاذبه خود را از مذهب گرفته است روح انسانگرائی اين

ادبيات همان روح مذهبی اسلامی است وگرنه چرا برخی‏ ادبيات نوين امروزی

 با همه تظاهر به انسانگرائی اينهمه سرد و بی روح و بی جاذبه است ؟ !

محتوای انسانی ادبيات عرفانی ما ناشی از نوعی تفكر درباره جهان و انسان است

 كه همان تفكر اسلامی است اگر روح اسلامی را از اين شاهكارهای ادبی

 بگيريم تفاله‏ای و اندام مرده‏ای بيش باقی نمی‏ماند .
ويل‏دورانت از كسانی است كه اين خلاء را حس می‏كند و ادبيات و فلسفه و
هنر را برای پركردن آن پيشنهاد می‏كند .
می‏گويد :
ضرر و خسرانی كه متوجه مدارس و دانشگاههای ما است ، بيشتر ، از نظريه‏
تربيتی اسپنسر (فيلسوف معروف انگليسی قرن نوزدهم .  )  است كه تربيت را سازگار كردن

 انسان با محيط خود تعريف كرده است . اين تعريف ، مرده و مكانيكی است

 و از فلسفه " برتری‏ مكانيك " برخاسته است ، و هر ذهن و روح خلاق از آن

 متنفر است نتيجه‏ اين شده كه مدارس ما از علوم نظری و مكانيكی

 پرشده است ، و از موضوعات‏ ادبيات و تاريخ و فلسفه و هنر كه به قول خودشان

 بی فائده است خالی‏ مانده است تربيتی كه فقط علمی باشد محصولش

جز ابزار چيزی نيست ، شخص‏ را از زيبائی بيگانه می‏سازد و او را از حكمت

جدا می‏كند برای دنيا بهتر آن بود كه اسپنسر كتابی نمی‏نوشت (لذات فلسفه ، صفحه . 206) .

عجبا با اينكه ويل‏دورانت اعتراف می‏كند كه خلاء موجود در درجه اول يك‏
" خلاء آرمانی " است ، خلاء است در ناحيه مقاصد و غايات و آرمانها ،
خلاء است كه به پوچيگرائی منتهی شده است ، با اينكه تصديق می‏كند كه اين‏
خلاء ، خلاء نوعی تفكر و نوعی ايمان به مقاصد و اهداف انسانی است ، با
همه اينها می‏پندارد كه با هر نوع معنويتی هر چند از حدود قوه تخيل تجاوز
نكند چاره پذير است ، می‏پندارد سرگرمی به تاريخ و هنر و زيبائی و شعر و
موسيقی قادر است چنين خلاء را كه از عمق فطرت آرمانخواه و كمال مطلوب‏
جوی انسان ناشی می‏شود پركند .

جانشينی علم و ايمان

دانستيم كه علم و ايمان نه تنها با يكديگر تضادی ندارند بلكه مكمل و
متمم يكديگرند اكنون پرسش ديگری مطرح است : آيا ممكن است ايندو جای‏
يكديگر را پر كنند ؟
پس از آنكه شناختيم نقش علم چيست و نقش ايمان چيست ، نياز چندانی‏
به طرح و پاسخ اين پرسش نيست بديهی است كه نه علم می‏تواند جانشين‏
ايمان گردد كه علاوه بر روشنائی و توانائی ، عشق و اميد ببخشد ، سطح‏
خواسته‏های ما را ارتقاء دهد و علاوه بر اينكه ما را در رسيدن به مقاصد و
هدفها و در پيمودن راه به سوی آن مقاصد و اهداف مدد می‏دهد ، مقاصد و
آرمانها و خواسته‏هائی از ما را كه به حكم طبيعت و غريزه بر محور فرديت‏
و خودخواهی است از ما بگيرد و در عوض ، مقاصد و آرمانهايی به ما

بدهد بر محور عشق و علاقه‏های معنوی و روحانی ، و علاوه بر اينكه ابزاری‏
است در دست ما جوهر و ماهيت ما را دگرگون سازد ، و نه ايمان می‏تواند
جانشين علم گردد ، طبيعت را به ما بشناساند ، قوانين آن را بر ما مكشوف‏
سازد و خود ما را به ما بشناساند .
تجربه‏های تاريخی نشان داده است كه جدائی علم و ايمان خسارتهای غير
قابل جبران به بارآورده است ايمان را در پرتو علم بايد شناخت ايمان در
روشنائی علم از خرافات دور می‏ماند با دور افتادن علم از ايمان ، ايمان‏
به جمود و تعصب كور و با شدت به دور خود چرخيدن و راه به جائی نبردن‏
تبديل می‏شود آنجا كه علم و معرفت نيست ، ايمان مؤمنان نادان وسيله‏ای‏
می‏شود در دست منافقان زيرك كه نمونه‏اش را در خوارج صدر اسلام و در
دوره‏های بعد به اشكال مختلف ديده و می‏بينيم .
علم بدون ايمان نيز تيغی است در كف زنگی مست ، چراغی است در نيمه‏
شب در دست دزد برای گزيده‏تر بردن كالا اين است كه انسان عالم بی ايمان‏
امروز ، با انسان جاهل بی ايمان ديروز ، از نظر طبيعت و ماهيت رفتارها
و كردارها كوچكترين تفاوتی ندارد چه تفاوتی هست ميان چرچيل‏ها و جانسون‏ها
و نيكسون‏ها و استالين‏های امروز با فرعون‏ها و چنگيزها و آتيلاهای ديروز ؟
ممكن است گفته شود مگر نه اين است كه علم ، هم روشنائی است و هم‏
توانائی ؟ روشنائی و توانائی بودن علم اختصاص به جهان بيرون ندارد ،
جهان درون ما را نيز بر ما روشن می‏كند و به ما می‏نماياند و در نتيجه ما
را بر تغيير جهان درون نيز توانا می‏سازد پس علم ، هم می‏تواند جهان را
بسازد و هم انسان را ، پس هم كارخودش

را انجام می‏دهد ( جهانسازی ) و هم كار ايمان را ( انسانسازی ) پاسخ اين‏
است كه همه اينها صحيح است ، اما نكته اساسی اين است كه قدرت و
توانائی علم ، از نوع قدرت و توانائی ابزار است ، يعنی بستگی دارد به‏
اراده و فرمان انسان انسان در هر ناحيه بخواهد كاری انجام دهد با ابزار
علم بهتر می‏تواند انجام دهد ، اين است كه می‏گوييم علم بهترين مدد كار
انسان است برای وصول به مقاصد و پيمودن راههائی كه انسان برای طی كردن‏
انتخاب كرده است .
اما سخن در جای ديگر است ، سخن در اين است كه انسان پيش از آن كه‏
ابزار را به كار اندازد مقصد را در نظر گرفته است ابزارها همواره در
طريق مقصدها استخدام می‏شوند مقصدها از كجا پيدا شده است ؟ انسان به حكم‏
اينكه از روی طبع ، حيوان است و به صورت اكتسابی انسان ، يعنی‏
استعدادهای انسانی انسان تدريجا در پرتو ايمان بايد پرورش يابد ، به طبع‏
خود به سوی مقاصد طبيعی حيوانی فردی مادی خود خواهانه خود حركت می‏كند و
ابزارها را در همين طريق مورد بهره‏برداری قرار می‏دهد از اين رو نيازمند
نيروئی است كه ابزار انسان و مقصد انسان نباشد بلكه انسان را مانند
ابزاری در جهت خود سوق دهد نيازمند به نيروئی است كه انسان را از درون‏
منفجر سازد و استعدادهای نهانی او را به فعليت برساند نيازمند به قدرتی‏
است كه بتواند انقلابی در ضميرش ايجاد كند ، به او جهت تازه بدهد اين‏
كاری است كه از علم و كشف قوانين حاكم بر طبيعت و بر انسان ، ساخته‏
نيست اينگونه تاثير مولود تقدس يافتن و گرانبها شدن برخی ارزشها در روح‏
آدمی است و آن خود مولود يك سلسله گرايشهای متعالی در انسان است كه آن‏
گرايشها به نوبه خود ناشی از برداشتی خاص و طرز تفكری خاص درباره جهان و انسان
است كه نه در لابراتوارها می‏توان به آن دست يافت و نه از محتوای قياسها
و استدلالها آن برداشتها همانهاست كه در آينده توضيح خواهيم داد كه از
دسترس علم بيرون است .
تاريخ گذشته و حال نشان داده كه تفكيك علم و ايمان از يكديگر چه‏
نتايجی به بار می‏آورد آنجا كه ايمان بوده و علم نبوده است مساعی بشر
دوستانه افراد صرف اموری شده كه نتيجه زياد و احيانا نتيجه خوب به بار
نياورده است و گاهی منشا تعصبها و جمودها و احيانا كشمكشهای زيانبار شده‏
است تاريخ گذشته بشر پر است از اينگونه امور .
آنجا كه علم بوده و جای ايمان خالی مانده است مانند برخی جوامع عصر
حاضر ، تمام قدرت علمی صرف خودخواهی‏ها و خودپرستی‏ها ، افزون طلبی‏ها ،
برتری طلبی‏ها ، استثمارها ، استعبادها ، نيرنگها و نيرنگ بازی‏ها شده‏
است .
دو سه قرن گذشته را می‏توان دوره پرستش علم و گريز از ايمان دانست‏
دانشمندان بسياری معتقد شدند كه همه مشكلات بشر با سرانگشت علم گشوده‏
خواهد شد ، ولی تجربه خلاف آن را ثابت كرد امروز ديگر انديشمندی يافت‏
نمی‏شود كه نياز انسان را به نوعی ايمان ولو ايمان غير مذهبی كه به هر حال‏
امری ماورا علم است انكار كند .
برتراندراسل با آنكه گرايشهای مادی دارد اعتراف می‏كند كه :
كاری كه منظور آن فقط در آمد باشد ، نتيجه مفيدی بار نخواهد آورد برای‏
چنين نتيجه‏ای بايد كاری پيشه كرد كه در آن .

" ايمان " به يك فرد ، به يك مرام ، به يك غايت نهفته باشد (زناشوئی و اخلاق .  ) .
امروز ماترياليستها هم ناچارند مدعی شوند كه ما از جنبه فلسفی‏
ماترياليست و از جنبه اخلاقی ايده‏آليست می‏باشيم ، يعنی از جنبه نظری ،
مادی و از جنبه عملی و آرمانی ، معنوی هستيم (ژرژپوليتسر ، اصول مقدماتی فلسفه .  )

 اينكه چگونه ممكن است‏
انسان نظرا مادی باشد و عملا معنوی ، مشكلی است كه خود ماديين بايد بدان‏
پاسخ بگويند .
جورج سارتن ، دانشمند مشهور جهانی و نويسنده كتاب معروف " تاريخ علم‏
" در كتاب " شش بال " نارسائی و ناتوانی علم را در انسانی ساختن‏
روابط بشر و نياز فوری انسان را به نيروی ايمان چنين بيان می‏كند :
علم در بعضی زمينه‏ها ترقيات عظيم و شگفت كرده است ولی در زمينه‏های‏
ديگر مثلا سياست ملی يا بين‏المللی كه مربوط است به روابط افراد انسان با
يكديگر ، هنوز خود را ريشخند می‏كنيم .
جورج سارتن اعتراف دارد كه ايمانی كه مورد نياز انسان است ايمان دينی‏
و مذهبی است وی درباره نياز انسان به مثلث " هنر و دين و علم " چنين‏
می‏گويد :
هنر ، زيبائی را آشكار می‏سازد و همين جهت مايه شادی زندگی می‏شود دين‏
محبت می‏آورد و موسيقی زندگی است علم با حق و راستی و عقل سر و كار دارد
و مايه هوشياری نوع بشر می‏شود به هر سه اينها نيازمنديم ، هم به هنر ،

 هم به دين ، هم به علم علم‏ به صورت مطلقی برای زندگی لازم است

ولی هرگز به تنهائی كافی نيست (شش بال ، صفحه . 305) .

( ادامه دارد )

منبع : http://www.aviny.com/library/motahari/Books/26/pages/toc.html

 

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir