بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ * تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ * فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً * إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَ نَراهُ قَرِيباً * يَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ * وَ تَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ * « سورةُ المعارج آیات 1 تا 9 »
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * تقاضاکنندهاي تقاضاي عذابي کرد که واقع شد. * اين عذاب مخصوص کافران است، و هيچ کس نميتواند آن را دفع کند، * از سوي خداوند ذي المعارج ( خداوندي که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج ميکنند).* فرشتگان و روح (فرشته ي مقرب خداوند) بسوي او عروج ميکنند در آن روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است. * پس صبر جميل پيشه کن، * زيرا آنها آن روز را دور ميبينند، * و ما آن را نزديک ميبينيم. * همان روز که آسمان همچون فلز گداخته ميشود، * و کوهها مانند پشم رنگين متلاشي خواهد بود، *
تفسیر نمونه :
تقاضاکنندهاي تقاضاي عذابي کرد که واقع شد!
شأن نزول:
بسياري از مفسران و ارباب حديث شأن نزولي براي اين آيات نقل کردهاند که حاصل آن چنين است:
«هنگامي که رسول خدا صلي الله عليه و آله علي عليهالسلام را در روز «غدير خم» به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلي مولاه «هر کس من مولي و ولي او هستم علي مولي و ولي او است» چيزي نگذشت که اين مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهري» خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله آمد و عرض کرد تو به ما دستور دادي شهادت به يگانگي خدا و اينکه تو فرستاده او هستي دهيم ما هم شهادت داديم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادي ما همه اينها را نيز پذيرفتيم، اما با اينها راضي نشدي تا اينکه اين جوان (اشاره به علي عليهالسلام است) را به جانشيني خود منصوب کردي، و گفتي: من کنت مولاه فعلي مولاه، آيا اين سخني است که از ناحيه خودت يا از سوي خدا؟!
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «قسم به خدائي که معبودي جز او نيست اين از ناحيه خدا است».
«نعمان» روي برگرداند در حالي که ميگفت اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علينا حجارة من السماء: «خداوندا! اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو، سنگي از آسمان بر ما بباران»!
اينجا بود که سنگي از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همينجا آيه سأل سائل بعذاب واقع للکافرين ليس له دافع نازل گشت».
آنچه را در بالا گفتيم مضمون عبارتي است که در «مجمع البيان» از «ابوالقاسم حسکاني» با سلسله سندش از «امام صادق عليهالسلام» نقل شده است.
همين مضمون را بسياري از مفسران اهل سنت، و روات حديث با مختصري تفاوت نقل کردهاند.
مرحوم «علامه اميني» در «الغدير» آن را از سي نفر از علماي معروف اهل سنت نقل ميکند (با ذکر مدرک و نقل عين عبارت) از جمله:
تفسير غريب القرآن «حافظ ابوعبيد هروي».
تفسير شفاء الصدور «ابوبکر نقاش موصلي».
تفسير الکشف و البيان «ابواسحاق ثعالبي».
تفسير ابوبکر يحيي «القرطبي».
تذکره ابواسحاق «ثعلبي».
کتاب فرائد السمطين «حمويني».
کتاب «درر السمطين» «شيخ محمد زرندي».
تفسير سراج المنير «شمسالدين شافعي».
کتاب «سيرهي حلبي».
کتاب «نور الابصار» «سيد مؤمن شبلنجي».
و کتاب شرح جامع الصغير سيوطي از «شمسالدين الشافعي».
و غير اينها.
در بسياري از اين کتب تصريح شده که آيات فوق در همين رابطه نازل شده است، البته دربارهي اينکه اين شخص «حارث بن نعمان» بوده يا «جابر بن نذر» يا «نعمان بن حارث فهري» اختلاف است، و ميدانيم اين امر تأثيري در اصل مطلب ندارد.
البته بعضي از مفسران يا محدثاني که فضائل علي عليهالسلام را با ناخشنودي ميپذيرند ايرادهاي مختلفي بر اين شأن نزول گرفتهاند که در پايان بحث تفسيري به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد.
تفسير:
عذاب فوري
سوره معارج از اينجا آغاز ميشود که ميفرمايد: تقاضا کنندهاي تقاضاي عذابي کرد که واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).
اين تقاضاکننده همانگونه که در شأن نزول گفتيم «نعمان بن حارث» يا «نضر بن حارث» بود که به هنگام منصوب شدن علي عليهالسلام به مقام خلافت و ولايت در غدير خم و پخش شدن اين خبر در شهرها بسيار خشمگين گشت، و خدمت رسول خدا آمد و گفت: آيا اين از ناحيه تو است، يا از ناحيه خداوند؟ پيامبر صلي الله عليه و آله صريحا فرمود: از ناحيه خدا است، او بيشتر ناراحت شد، و گفت خداوندا! اگر اين حق است و از ناحيه تو است سنگي از آسمان بر ما فرود آور، و در اين هنگام سنگي فرود آمد و بر سر او خورد و او را کشت.
در برابر اين تفسير تفسير ديگري است که از اين کليتر است مطابق اين تفسير منظور اين است که کسي از پيامبر صلي الله عليه و آله سؤال کرد که اين عذابي که تو ميگوئي بر چه کسي واقع ميشود؟ و آيه بعد جواب ميدهد: براي کافرين خواهد بود.
و مطابق تفسير سومي اين سؤالکننده پيامبر صلي الله عليه و آله است که تقاضاي عذاب براي کفار کرد و نازل شد.
ولي تفسير اول علاوه بر اينکه با خود آيه سازگارتر است، دقيقا منطبق بر روايات متعددي است که در شأن نزول وارد شده.
اين عذاب مخصوص کافران است، و هيچکس نميتواند آن را دفع کند.
سپس ميافزايد: «اين عذاب مخصوص کافران است و هيچکس نميتواند از آن جلوگيري کند» (للکافرين ليس له دافع)
از سوي خداوند ذيالمعارج است (خداوندي که فرشتگانش بر آسمانها صعود ميکند).
و در آيه بعد به کسي که اين عذاب از ناحيه او است اشاره کرده، ميگويد: اين عذاب از سوي خداوندي است که صاحب آسمانهائي است که فرشتگان بر آن صعود ميکنند «(من الله ذيالمعارج).
«معارج» جمع «معرج» به معني پله يا جائي است که از آنجا صعود ميکنند و از آنجا که خداوند مقامات مختلفي براي فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوي قرب خدا پيش ميروند، خداوند به «ذيالمعارج» توصيف شده است.
آري اين فرشتگانند که مأموريت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که بر ابراهيم خليل عليهالسلام نازل شدند، و به او خبر دادند که ما مأمور نابودي قوم لوط هستيم، و صبحگاهان شهرهاي آن قوم آلوده و ننگين را زيرو رو کردند همانها مأموريت عذاب را درباره مجرمان ديگر نيز انجام ميدهند.
بعضي از مفسران «معارج» را به معني «فضائل و مواهب الهي و بعضي به معني» «فرشتگان» تفسير کردهاند، ولي معني اول مناسبتر، و با مفهوم لغوي کلمه سازگارتر است.
نکته
اشکالات واهي بهانه جويان!
معمولا در مواردي که آيات قرآن يا روايات اشاره به فضائل خاصي درباره امير مؤمنان علي عليهالسلام ميکند بعضي اصرار دارند تا آنجا که ميتوانند مطلب را ناديده گرفته، يا توجيه انحرافي کنند، و با دقت و وسوسه خاصي مسألهي را تعقيب نمايند، در حالي که اگر اين فضائل براي ديگران باشد با سماحت و سهولت و آساني از آن ميگذرند!
نمونه زنده اين کلام اشکالات هفتگانهاي است که «ابنتيميه» در کتاب «منهاج السنة» در مورد احاديثي که در شأن نزول آيات فوق آمده است بيان کرده که ما به طور فشرده به بيان آن ميپردازيم.
- داستان غدير بعد از بازگشت پيامبر صلي الله عليه و آله از حجة الوداع يعني در سال دهم هجرت واقع شد در حالي که سوره معارج از سورههاي مکي است که قبل از هجرت نازل شده است.
پاسخ: همانگونه که قبلا نيز اشاره کرديم بسياري از سوره ها است به نام مکي ناميده ميشود در حالي که بعضي از آيات نخستين آن طبق تصريح مفسران در مدينه نازل شده، و به عکس سورههائي است که رسما مدني ناميده ميشود ولي بعضي از آيات آن در مکه نازل گشته است.
- در اين حديث آمده است که «حارث بن نعمان» خدمت پيامبر صلي الله عليه و آله در «ابطح» رسيد، و ميدانيم «ابطح» درهاي است در «مکه» و اين با نزول آيه بعد از داستان غدير مناسب نيست.
پاسخ «اولا» تعبير به «ابطح» فقط در بعضي از روايات است، نه در همه روايات، و «ثانيا» «ابطح و بطحاء» به معني هر زمين شنزاري است که سيل از آن جاري ميشود، و اتفاقا در سرزمين مدينه نيز مناطقي وجود دارد، که آن را «ابطح» يا «بطحاء» مينامند، و در اشعار عرب و روايات بسيار به آن اشاره شده است.
- آيهي و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علينا حجارة من السماء (انفال- 32) مسلما بعد از جنگ بدر نازل شده، و سالها قبل از داستان غدير است.
جواب کسي نگفته است که شأن نزول آن آيه، داستان غدير است بلکه سخن در آيه ي سأل سائل بعذاب واقع ميباشد.
و اما آيه ي 32 سوره ي انفال چيزي است که «حارث بن نعمان» از آن در کلام خود استفاده کرد و اين ربطي به شأن نزول ندارد، ولي تعصبهاي افراطي سبب ميشود که انسان از چنين مطلب روشن غافل گردد.
- قرآن مجيد ميگويد: و ما کان الله ليعذبهم و انت فيهم و ما کان الله معذبهم و هم يستغفرون: «خداوند آنها را عذاب نميکند در حالي که تو در ميان آنها هستي، و خداوند آنها را عذاب نميکند در حالي که استغفار ميکنند» (انفال- 33) اين آيه ميگويد: با وجود پيامبر صلي الله عليه و آله هرگز عذابي نازل نخواهد شد.
پاسخ: آنچه قابل قبول است اينکه عذاب عمومي و دستجمعي به خاطر پيامبر صلي الله عليه و آله وجود نداشت، ولي عذابهاي خصوصي و شخصي کرارا بر افراد نازل شد، چنانکه تاريخ اسلام گواه است که افراد متعددي مانند «ابوزمعه» و «مالک بن طلاله» و «حکم بن ابيالعاص» و غير آنها به خاطر نفرين پيامبر صلي الله عليه و آله يا بدون آن گرفتار عذاب شدند.
علاوه بر اين آيه فوق تفسيرهاي ديگري نيز دارد که طبق آن استدلال به آن در اينجا ممکن نيست (به تفسير نمونه جلد 7 صفحه 154 ذيل همان آيه 33 انفال مراجعه شود).
- اگر چنين شأن نزولي صحيح بود بايد مانند داستان «اصحاب الفيل» معروف شود.
پاسخ: اين شأن نزول به قدر کافي مشهور و معروف است و در بالا اشاره کرديم که حداقل در سي کتاب از کتب تفسير و حديث آمده وآنگهي عجيب است که انتظار داشته باشيم يک حادثه شخصي همانند يک حادثه عمومي مثل داستان اصحاب الفيل انعکاس يابد، چرا که آن داستان جنبه همگاني داشت، سرتاسر مکه را گرفته بود و يک لشکر بزرگ طي آن نابود گشت، ولي داستان «حارث بن نعمان» تنها مربوط به يک نفر است!
- از اين حديث استفاده ميشود که «حارث بن نعمان» مباني اسلام را قبول داشت چگونه ممکن است يک مسلمان در عصر پيامبر صلي الله عليه و آله به چنين عذابي گرفتار شود؟
پاسخ: اين ايراد نيز ناشي از تعصب شديد است، زيرا احاديث فوق به خوبي نشان ميدهد که او نه تنها گفته پيامبر صلي الله عليه و آله را قبول نداشت بلکه به خداوند نيز معترض بود که چرا چنين دستوري را درباره علي عليهالسلام به پيامبرش داده است؟! و اين شديدترين مرتبه کفر و ارتداد محسوب ميشود.
- در کتابهاي معروفي مانند «استيعاب» که نام «صحابه» آمده است اسمي از «حارث بن نعمان» نميبينيم.
پاسخ: آنچه در اين کتاب و مانند آن از نامهاي صحابه آمده تنها مربوط به قسمتي از صحابه است، مثلا در کتاب «اسد الغابة» که از مهمترين کتبي است که اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله را برميشمرد تنها هفت هزار و پانصد و پنجاه و چهار نفر را برشمرده، در حالي که ميدانيم تنها در حجةالوداع صدهزار نفر يا بيشتر در محضر پيامبر صلي الله عليه و آله بودند، بنابراين شکي نيست که بسياري از صحابه پيامبر صلي الله عليه و آله نامشان در اين کتب نيامده است.
4- فرشتگان و روح (فرشته مخصوص) به سوي او عروج ميکنند در آن روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است.
تفسير:
روزي به اندازه پنجاه هزار سال!
بعد از ذکر داستان عذاب دنيوي کسي که تقاضاي عذاب الهي کرده بود وارد بحثهاي معاد و عذابهاي اخروي مجرمان در آن روز ميشود، نخست ميفرمايد: «فرشتگان و روح به سوي او (خداوند) عروج ميکنند در روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح اليه في يوم کان مقداره خمسين الف سنة).
مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسماني نيست، بلکه عروج روحاني است، يعني آنها به مقام قرب خدا ميشتابند، و در آن روز که روز قيامت است آماده گرفتن فرمان، و اجراي آن ميباشند، همانگونه که در تفسير آيه 17 سوره «حاقه» گفتيم که منظور از جمله «و الملک علي ارجائها» فرشتگان در اطراف آسمان قرار ميگيرند «اينست که در آن روز آنها گرداگرد آسمانها ايستاده و آماده انجام هر گونه فرمانند.
منظور از «روح» همان «روح الامين» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نيز به او اشاره شده است، آنجا که ميگويد: تنزل الملائکة و الروح فيها باذن ربهم من کل امر: «در شب قدر فرشتگان روح به فرمان پروردگارشان براي تقدير امور نازل ميشوند» (قدر- 4).
البته «روح» معاني مختلفي دارد که در هر مورد به تناسب قرائن موجود ممکن است مفهوم خاصي ببخشد: روح انسان، روح به معني قرآن، و روح به معني روحالقدس و به معني فرشته وحي همه از معاني روح است که در آيات ديگر قرآن به آنها اشاره شده.
و اما تعبير به «پنجاه هزار سال» از اين نظر است که آن روز بر حسب سالهاي دنيا تا اين حد ادامه پيدا ميکند، و با آنچه در آيه ي 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را يکهزار سال تعيين مينمايد منافاتي ندارد، زيرا همانگونه که در روايات وارد شده است در قيامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه يکهزار سال طول ميکشد.
بعضي نيز احتمال دادهاند عدد «پنجاه هزار سال» براي «تکثير» باشد نه تعداد يعني آن روز بسيار طولاني است.
و به هر حال اين درباره مجرمان و ظالمان و کافران است، لذا در حديثي از «ابوسعيد خدري» آمده است که بعد از نزول اين آيه کسي عرض کرد اي رسول خدا! چقدر آن روز طولاني است؟ فرمود: و الذي نفس محمد بيده انه ليخف علي المؤمن حتي يکون أخف عليه من صلاة مکتوبة يصليها في الدنيا: «قسم به کسي که جان محمد به دست او است آن روز براي مؤمن سبک و آسان ميشود آسانتر از يک نماز واجب که در دنيا ميخواند»
بنابراين صبر جميل پيشه کن.
در آيه بعد پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله را مخاطب ساخته، ميفرمايد: «صبر جميل پيشه کن، و در برابر استهزاء و تکذيب و آزار آنها شکيبا باش» (فاصبر صبرا جميلا).
«صبر جميل» به معني «شکيبائي زيبا و قابل توجه» است، و آن صبر و استقامتي است که تداوم داشته باشد، يأس و نوميدي به آن راه نيابد، و توأم با بيتابي و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد، و در غير اين صورت جميل نيست.
زيرا آنها آن روز را دور ميبينند. و ما آن را نزديک ميبينيم!
سپس ميافزايد «زيرا آنها چنان روزي را بعيد و دور ميبينند» (انهم يرونه بعيدا). «و ما آنرا قريب و نزديک ميبينيم» (و نراه قريبا).
آنها اصلا باور نميکنند چنان روزي در کار باشد که حساب همه خلايق را برسند و کوچکترين گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزي که پنجاه هزار سال به طول ميانجامد، ولي آنها در حقيقت خدا را نشناختهاند و در قدرت او شک و ترديد دارند.
آنها ميگويند: مگر ممکن است استخوانهاي پوسيده، و خاکهائي که هر ذرهاي از آن در گوشهاي پراکنده گشته است بار ديگر جمع شود. و لباس حيات در تن بپوشد؟ (همانگونه که قرآن در ساير آياتش اين تعبيرات را از آنها نقل کرده است)وانگهي مگر روز پنجاه هزار سال امکانپذير است؟!.
جالب اينکه علم امروز ميگويد مقدار روز در هر کرهاي از کرات آسماني با ديگر کرات متفاوت است، زيرا تابع مقدار زماني است که آن کره يکبار به دور محور خود ميچرخد، و لذا روز در کره ماه به اندازه دو هفته در کره زمين است، حتي ميگويند ممکن است با گذشت زمان کره زمين از سرعت حرکت وضعي خود بکاهد و مقدار يکروز معادل يک ماه يا يکسال يا صدها سال شود.
نميگوئيم روز قيامت چنين است بلکه ميگوئيم روز معادل پنجاه هزار سال، حتي با مقياسهاي عالم دنيا چيز عجيبي نيست.
همان روز که آسمان همچون فلز گداخته ميشود. و کوهها مانند پشم رنگين متلاشي خواهد بود.
تفسير:
آن روز که هيچ دوست صميمي سراغ دوستش را نميگيرد . در اين آيات، بحثهاي گذشته درباره قيامت با شرح و توضيح بيشتري ادامه مييابد، ميفرمايد:
«همان روزي که آسمان همچون فلز گداخته ميشود» (يوم تکون السماء کالمهل). «و کوهها مانند پشم رنگين زده شده خواهد بود» (و تکون الجبال کالعهن).
«مهل» (بر وزن قفل) به معني فلز گداخته است، و گاه به معني درد خاصي است که در روغن زيتون تهنشين ميشود، و در اينجا مناسب همان معني اول است، هر چند در مقام تشبيه تفاوت چنداني با هم ندارند.
«عهن» به معني پشم زده شدهاي است که رنگين باشد. آري در آن روز آسمانها از هم متلاشي و ذوب ميشود، و کوهها در هم کوبيده و خرد و سپس با تندبادي در فضا پراکنده ميگردد، همچون پشمي که تندباد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهاي مختلفي دارند تشبيه به پشمهاي رنگين شدهاند،و بعد از اين ويراني، جهاني نوين ايجاد ميگردد، و انسان ها حيات نوين خود را از سر ميگيرند.
منبع : تفسير نمونه ، اثر مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى |