فاصله خداوند از انسان
سوره ق آیه 16
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ *
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديکتريم.
تفسیر المیزان :
و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب اليه من حبل الوريد
راغب مي گويد: کلمه (وسوسه) به معناي خطور افکار زشت در دل است، و اصل آن از (وسواس) است که به معناي صداي زيور آلات زنان، و نيز به معناي آهسته سخن گفتن است. و مراد از خلقت انسان، وجود تدريجي او است که مدام تحول مي پذيرد و وضع جديد به خود مي گيرد، نه تنها تکوين در اول خلقتش. هر چند که تعبير در آيه تعبير گذشته است، چون فرموده (و لقد خلقنا الانسان ما انسان را خلق کرديم)ولي از آنجايي که انسان - و همچنين هر مخلوق ديگر که حظي از بقاء دارد - همان طور که در ابتداي به وجود آمدنش محتاج به پروردگار خويش است، همچنين در بقاء خود نيز محتاج به عطاي او است.
و به خاطر همين نکته اي که گفته شد، جمله (و نعلم ما توسوس به نفسه)- که علم خدا در آن به صيغه مضارع آمده که مفيد استمرار است - عطف شده بر جمله (و لقد خلقنا الانسان) که به صيغه ماضي آمده ليکن مفيد استمرار است. و همچنين جمله (و نحن اقرب اليه من حبل الوريد) که آن نيز مفيد ثبوت و دوام و استمرار است به استمرار وجود انسان. و معنايش اين است که : ما انسان را خلق کرديم و ما همواره تا هستي او باقي است از خاطرات قلبيش آگاهيم، و نيز همواره از رگ قلبش به او نزديکتريم.
و اين آيه شريفه از اين جهت که بر علم و قدرت خداي تعالي در خلقت اول احتجاج مي کند به اينکه پس بر خلقت جديد هم قادر است، متصل به آيه قبل است که مي فرمود: (افلم ينظروا الي السماء...)و نيز از جهتي ديگر که سخن از وسوسه قلبي انسان دارد، اتصالي هم به آيه قبل دارد که مي فرمود: (بل هم في لبس من خلق جديد).پس آيه مورد بحث در سياقي قرار دارد که مي فهماند خداي تعالي قادر بر خلقت انسان و عالم به وضع او است حال يا بدون واسطه يا با وساطت فرشتگان حفيظ و نويسنده.
پس جمله (و لقد خلقنا الانسان)با در نظر داشتن اينکه لام در آن لام سوگند است دلالت مي کند بر اينکه او قادر است خلق را ثابت بدارد. (و نعلم ما توسوس به نفسه) - در اين جمله خفي ترين اصناف علم را ذکر کرده که عبارت است از حضور نفساني خفي، تا اشاره کند به اينکه علم خداي تعالي همه چيز را فرا گرفته است، گويا فرموده: ما از ظاهر و باطن انسان و حتي از خاطرات قلبي اش و از آن وسوسه اي که در امر معاد دارد خبر داريم و مي دانيم که در دل خود مي گويد: چگونه انسان بعد از مردن و خاک شدن و متلاشي گشتن اجزاء و درهم و برهم شدن بدنش دوباره مبعوث مي شود؟
پس از آنچه گفته شد به دست آمد که کلمه (ما) در جمله (ما) (توسوس) به موصوله است، و ضمير (به) به انسان برمي گردد، و حرف (باء) در آن، باء آلت، و يا سببيت است. و اگر وسوسه را به نفس آدمي نسبت داده، نه به شيطان با اينکه منسوب به شيطان نيز هست، براي اين بوده که سخن پيرامون علم خداي سبحان و احاطه اش به احوال آدمي بود، و مي خواست بفرمايد: حتي به آنچه در زواياي دلش مي گذرد آگاه است.
بيان مقصود (نزديگي خداوند بر انسان) با عبارتي ساده و همه کس فهم( و نحن اقرب اليه من حبل الوريد)- کلمه (وريد) به معناي رگي است که (از قلب جدا شده) و در تمامي بدن منتشر مي شود، و خون در آن جريان دارد. بعضي هم گفته اند: به معناي رگ گردن و حلق است. و به هر معنا که باشد در آيه شريفه آن را طناب خوانده، چون شبيه به طناب است. و اضافه حبل به وريد اضافه بيانيه است. و معناي جمله اين است که: ما به انسان از رگ وريدش که در تمامي اعضائش دويده و در داخل هيکلش جا گرفته نزديک تريم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مي گذرد آگاه نيستيم؟
اين جمله مي خواهد مقصود را با عبارتي ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد و گر نه مساءله نزديکي خدا به انسان مهم تر از اين و خداي سبحان بزرگتر از آن است، براي اينکه خداي تعالي کسي است که نفس آدمي را آفريده و آثاري براي آن قرار داده، پس خداي تعالي بين نفس آدمي و خود نفس، و بين نفس آدمي و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتي که فرض شود و حتي از خود انسان به انسان نزديکتر است، و چون اين معنا معناي دقيقي است که تصورش براي فهم بيشتر مردم دشوار است، لذا خداي تعالي به اصطلاح دست کم را گرفته که همه بفهمند، و به اين حد اکتفا کرده که بفرمايد: (ما از طناب وريد به او نزديک تريم). و يا در جاي ديگر قريب به اين معنا را آورده بفرمايد: (ان اللّه يحول بين المرء و قلبه خدا بين انسان و قلبش واسطه و حائل است). مفسرين در معناي اين آيه وجوه زيادي ذکر کرده اند که چون فائده اي در نقل آن نديديم از نقلش صرفنظر نموده خواننده را به مراجعه کتب آنان توصيه مي کنيم. *
تفسیر نمونه :
ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديکتريم!
تفسير:
کمترين سخنان شما را هم مينويسند!
در اين آيات بخش ديگري از مسائل مربوط به معاد مطرح ميشود و آن مسأله ثبت و ضبط اعمال انسانها براي روز حساب است. نخست از علم بيپايان خدا و احاطه علمي او به انسانها سخن گفته، ميفرمايد: «ما انسان را آفريديم و وسوسههاي نفس او را ميدانيم»(و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه). «توسوس» از ماده «وسوسه» به گفته راغب در مفردات به معني افکار نامطلوبي است که از دل انسان ميگذرد، و اصل آن از کلمه «وسواس» گرفته شده که به معني صداي زينت آلات و همچنين پيام و صداي مخفي است.
منظور در اينجا اين است که وقتي خداوند از خطورات قلبي آنها و وسوسههاي زودگذري که از فکر آنها ميگذرد آگاه است مسلما از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها باخبر ميباشد، و حساب همه را براي روز حساب نگه ميدارد.
جمله «و لقد خلقنا الانسان»ممکن است اشاره به اين نکته باشد که خالق بشر محال است از جزئيات وجود او بيخبر بماند، آن هم خلقتي که دائم و مستمر است، زيرا لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه خداوند به ممکنات ميرسد که اگر يک دم رابطه ما با او قطع شود همه نابود ميشويم، همانگونه که نور آفتاب لحظه به لحظه از اين منبع فيض بخش يعني کره خورشيد جدا ميشود و در فضا پخش ميگردد (بلکه چنانکه خواهيم گفت ارتباط ما با ذات مقدس او از اين هم بالاتر است).
آري او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جميع حالات وابسته به وجود او هستيم، با اين حال چگونه ممکن است او از ظاهر و باطن ما بيخبر باشد؟! و در ذيل آيه براي روشنتر ساختن مطلب ميافزايد: «و ما به او از رگ قلبش نيز نزديکتريم»(و نحن اقرب اليه من حبل الوريد). چه تعبير جالب و تکاندهندهاي، حيات جسماني ما وابسته به رگي است که خون را به طور مرتب از يکسو وارد قلب و از يکسو خارج کرده به تمام اعضا ميرساند که اگر يک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فورا مرگ به سراغ انسان ميآيد.
خداوند از رگ قلب ما نيز به ما نزديکتر است.
اين همان است که در جاي ديگر ميگويد: و اعلموا ان الله يحول بين المرء و قلبه و انه اليه تحشرون:«بدانيد خداوند بين انسان و قلب او حائل ميشود، و همه شما نزد او در قيامت جمع خواهيد شد» (انفال 24).
البته همه اينها تشبيه است و قرب خداوند از اين هم برتر و بالاتر است، هرچند مثالي از اينها رساتر در محسوسات پيدا نميشود. با اين احاطه علمي خداوند، و بودن ما در قبضه قدرت او، تکليف ما روشن است، نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه انديشهها و نيات، و حتي وسوسههائي که از قلب ما ميگذرد. توجه به اين واقعيت انسان را بيدار ميکند، و به مسئوليت سنگين و پرونده دقيق او در دادگاه عدل الهي آشنا ميسازد، و از انسان بيخبر و بيتفاوت، موجودي هوشيار و سر به راه و متعهد و باتقوا به وجود ميآورد.
در حديثي آمده است که روزي «ابوحنيفه» خدمت امام صادق عليهالسلام عرض کرد من فرزندت «موسي» را ديدم که نماز ميخواند، و مردم از جلوي او عبور ميکردند و آنها را نهي نميکرد، در حالي که اين کار مطلوب نيست! امام صادق عليهالسلام فرمود فرزندم موسي را صدا زنيد، حضرت را صدا کردند، امام صادق عليهالسلام سخن ابوحنيفه را براي فرزندش موسي ابن جعفر عليهالسلام تکرار فرمود، در جواب عرض کرد اي پدر! ان الذي کنت اصلي له کان اقرب الي منهم، يقول الله عز و جل و نحن اقرب اليه من حبل الوريد!: «کسي که من براي او نماز ميخواندم از آنها به من نزديکتر بود، چنانکه خداوند متعال ميفرمايد: ما به انسان از رگ قلب او نزديکتريم.امام صادق عليهالسلام او را در آغوش گرفت، و فرمود: بابي انت و امي يا مستودع الاسرار:«پدر و مادرم به فدايت باد، اي کسي که اسرارالهي در قلبت به وديعت نهاده شده».
مفسران و ارباب لغت درباره معني «وريد» تفسيرهاي گوناگوني دارند عدهاي معتقدند که وريد همان رگي است که به قلب يا کبد انسان پيوسته است، و بعضي آنرا به معني تمام رگهائي که از بدن انسان ميگذرد ميدانند، در حالي که بعضي ديگر آنرا به رگ گردن تفسير کردهاند، و گاه آنرا «وريدان» ميگويند يعني دو رگ گردن. ولي معني اول مناسبتر به نظر ميرسد، مخصوصا با توجه به آيه 24 سوره انفال که قبلا اشاره کرديم.
ضمنا اين کلمه (وريد) در اصل از واژه «ورود» به معني رفتن به سراغ آب گرفته شده، و از آنجا که خون از اين رگ وارد قلب ميشود، و يا وارد به اعضاء ديگر آنرا «وريد» گفتهاند. ولي بايد توجه داشت که اصطلاح متداول امروز درباره «وريد» و «شريان» (رگهائي که خون انسان را از تمام اعضاء به سوي قلب ميبرد، و رگهائي که خون را از قلب به اعضاء ميرساند) اصطلاحي است مخصوص علم زيستشناسي که ارتباطي به معني لغوي اين کلمه ندارد.
نکته:
دوست نزديکتر از من به من است!
بعضي از فلاسفه ميگويند: «همانگونه که شدت بعد موجب خفا است شدت قرب نيز چنين است، فيالمثل اگر خورشيد بسيار از ما دور شود قابل رؤيت نيست، و اگر بسيار به آن نزديک شويم چنان نور خيرهکنندهاي دارد که باز قدرت ديد آن را نداريم. و در حقيقت ذات پاک خداوند همين گونه است، «يا من هو اختفي لفرط نوره»:اي کسي که از شدت نورانيت از نظر ما پنهان شدهاي»!
در آيات مورد بحث نيز نزديکي فوقالعاده خداوند به بندگان ضمن تشبيه جالبي بيان شده که او از رگ گردن به ما نزديکتر است. اين نزديکي از شدت وابستگي ما به او سرچشمه ميگيرد.
حتي تشبيهاتي مانند اينکه عالم همه جسم است او روح عالم است، عالم همه چون شعاع است او قرص آفتاب است، نميتواند بيانگر اين رابطه نزديک باشد، و بهترين تعبير همان است که أمير مؤمنان علي عليهالسلام (در خطبه اول نهجالبلاغه) فرموده است: مع کل شيء لا بمقارنة و غير کل شيء لا بمزايلة: «او با همه موجودات است اما نه اينکه قرين آنها باشد، و جدا از همه موجودات است اما نه اينکه از آنها برکنار باشد»! جمعي از فلاسفه براي بيان اين قرب فوقالعاده تشبيه ديگري دارند، ذات خداوند را به معني «اسمي» و موجودات را به معني «حرفي» تشبيه کردهاند.
توضيح اينکه: وقتي ميگوئيم: «رو به کعبه کن» کلمه «به» به تنهائي مفهوم مشخصي ندارد، و تا کلمه «کعبه» به آن افزوده نشود گنگ و مبهم و نامفهوم است، بنابراين معني حرفي به تنهائي نميتواند مفهومي داشته باشد جز به تبع معني «اسمي». هستي تمام موجودات عالم نيز چنين است که بدون وابستگي و پيوند با ذات او اصلا مفهوم و وجود و بقائي ندارد، و اين نهايت قرب خداوند را به بندگان، و قرب بندگان را به او نشان ميدهد، هرچند بيخبران از اين معني غافلند.
دوست نزديکتر از من به من است وين عجبتر که من از وي دورم!
چه کنم با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم! **
منبع :
* ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیتاللهعلامه طباطبایى (رحمهالله)
** تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت اللهمكارم شیرازى |