فلز گداخته
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ *
سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرينَ لَيْسَ لَهُ دافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعارِجِ * تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ * فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِيلاً * إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَ نَراهُ قَرِيباً * يَوْمَ تَکُونُ السَّماءُ کَالْمُهْلِ * « سورةُ المعارج آیات 1 تا 8 »
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
تقاضاکنندهاي تقاضاي عذابي کرد که واقع شد. * اين عذاب مخصوص کافران است، و هيچ کس نميتواند آن را دفع کند، * از سوي خداوند ذي المعارج ( خداوندي که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج ميکنند). * فرشتگان و روح ( فرشته ي مقرب خداوند) بسوي او عروج ميکنند در آن روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است. * پس صبر جميل پيشه کن، * زيرا آنها آن روز را دور ميبينند، * و ما آن را نزديک ميبينيم. * همان روز که آسمان همچون فلز گداخته ميشود، *
تفسیر المیزان :
مضامين سوره مبارکه معارج و مکي و مدني بودن آن
آنچه سياق اين سوره دست مي دهد اين است که مي خواهد روز قيامت را توصيف کند به آن عذابهايي که در آن براي کفار آماده شده، از همان آغاز، سخن از عذاب دارد. و سؤال سائلي را حکايت مي کند که از عذاب الهي کفار پرسيده، و اشاره مي کند به اينکه اين عذاب آمدني است، و هيچ مانعي نمي تواند از آمدنش جلوگير شود، و نيز عذابي است نزديک، نه دور که کفار مي پندارند، آنگاه به صفات آن روز و عذابي که براي آنان تهيه شده پرداخته، مؤمنين را که به انجام وظائف اعتقادي و عملي خود مي پردازند استثنا مي کند.
و اين سياق شبيه به سياق سوره هاي مکي است، چيزي که هست از برخي از مفسرين حکايت شده که گفته اند: آيه (و الذين في اموالهم حق معلوم) در مدينه نازل شده، و اعتبار عقلي هم اين نظريه را تاءييد مي کند، براي اينکه ظاهر عبارت (حق معلوم) زکات است که در مدينه و بعد از هجرت تشريع شد،) و اگر ما اين آيه را مدني بدانيم، ناگزير مي شويم که آيات بعدي آن را هم که تحت استثنا قرار دارند و چهارده آيه اند، که از جمله (الاالمصلين) شروع و به جمله (في جنات مکرمون) ختم مي شوند، مدني بدانيم، براي اينکه همه سياقي متحد دارند، و مستلزم يکديگرند.
و مدني بودن آيات بعد از استثنا اقتضا دارد مستثني منه را هم که حداقل سه آيه است و از جمله (ان الانسان خلق هلوعا) شروع و به جمله (منوعا) ختم مي شود، مدني بدانيم، علاوه بر اين آيه (فما للذين کفروا قبلک مهطعين)، نيز به روشني متفرع بر ما قبل خودش است، و از سوي ديگر آيه مذکور تا آخر سوره سياقي واحد دارند، پس بايد بگوييم اينها هم مدني هستند.
اين از جهت سياق، و اما از جهت مضامين، همين آيات آخر سوره خيلي با وضع منافقين که اطراف پيامبر را گرفته بودند، و از چپ و راست احاطه اش کرده بودند، مناسبت دارد، چون سخن از کساني مي راند که (عن اليمين و عن الشمال عزين از راست و چپ متفرق مي شوند) بودند و اين مناسب حال کساني است که بعضي از احکام خدا را رد مي کردند، و مخصوصا آيه (ايطمع کل امرء منهم...) و آيه (علي ان نبدل خيرا منهم...) که بيانش خواهد آمد، و خواهيم گفت: به منافقين بيشتر مي چسبد تا به کفار مکه. و اين را هم مي دانيم که پيدايش نفاق منافقين در مدينه بوده، نه در مکه. خواهي پرسيد: پس چرا از منافقين به (الذين کفروا) تعبير کرده؟ مي گوييم: نظير اين تعبير در سوره توبه و غير آن آمده، (چون واقعيت منافقين کفر است).
از اين هم که بگذريم مفسرين روايت کرده اند که اين سوره درباره کسي نازل شد که گفته بود: (اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علينا حجاره من السماء اوائتنا بعذاب اليم) که در آن سوره تفسيرش گذشت، و گفتيم سياق آن و سياق آيات بعد از آن سياقي مدني است نه مکي، و ليکن از امام صادق (عليه السلام) روايت شده که فرمود: مراد از (حق معلوم) در آيه شريفه حقي است که صاحب مال به عنوان صدقه از مال خودش جدا مي کند، نه زکات واجب.
و بالاخره نمي توان اتفاق مفسرين را بر اينکه اين سوره در مکه نازل شده ملاک قرار داد، علاوه بر اين چنين اتفاقي هم در کار نيست، بلکه بين آنان اختلافي روشن است. و نيز نبايد به گفته ابن عباس اعتنا کرد که گفته: اين سوره بعد از سوره الحاقه نازل شده.
سال سائل بعذاب واقع
مراد از سؤال سائل بعذاب واقع
کلمه (سوال) هم به معناي طلب و هم به معناي دعا است، و به همين جهت با حرف (باء) متعدي شده، نظير آيه (يدعون فيها بکل فاکهه امنين.) و بعضي گفته اند: فعل (ساءل) در خصوص اين آيه متضمن معناي اهتمام و اعتنا بوده، و بدين جهت با حرف (باء) متعدي شده، و معنايش (درخواست و اعتناء کرد به عذاب واقع) مي باشد. بعضي ديگر گفته اند: اصلا حرف (باء) در اينجا زيادي است، و تنها به منظور تاءکيدآورده شده. ولي برگشت همه اين وجوه به يک معنا است، و آن عبارت است از درخواست عذاب از خدا از در کفر و طغيان.
بعضي ديگر گفته اند: حرف باء در اينجا به معناي (عن از) است، همچنان که در جمله (فاساءل به خبيرا)، به اين معنا آمده. ولي اين وجه درست نيست، چون در آيه سوره فرقان هم به معناي (عن) نيست، علاوه بر اين سياق آيات بعدي و مخصوصا آيه (فاصبر صبرا جميلا) با سؤال به معناي استفسار و خبرگيري نمي سازد.
پس آيه شريفه درخواست عذاب را از بعضي از کفار حکايت مي کند، نه خبرگيري از آن را، و عذاب درخواست شده را به اوصافي وصف کرده که به نوعي تهکم و تحقير بر اجابت دعا دلالت دارد، و آن وصف (واقع) و وصف (ليس له دافع) است، و معنايش اين است که سائلي از کفار عذابي را از خدا درخواست کرد که مخصوص کافران است، و به زودي به آنان مي رسد، و قطعا بر آنان واقع مي شود، و دافعي برايش ندارند، خلاصه چه درخواست بکنند و چه نکنند واقع شدني است، پس همين کلمه (واقع) در آيه جوابي است تحقيرآميز، و اجابتي است نسبت به درخواست سائل.
للکافرين ليس له دافع
جار و مجرور (للکافرين) و همچنين جمله (ليس له دافع) متعلق است به عذاب واقع، و صفت آن است و ما قبلا به معناي آيه اشاره کرديم و گفتيم که جمله مذکور، هم اجابت درخواست آن سائل است و هم تحقير او است.
من اللّه ذي المعارج
جار و مجرور (من الله) متعلق است به کلمه (دافع)، مي فرمايد:
سائل هيچ برگرداننده و دافعي از جانب خدا ندارد، چون اين معنا مسلم است که اگر سائل نامبرده دافعي براي آن عذاب داشته باشد، از ناحيه غير خدا نيست. البته احتمال هم دارد که متعلق به کلمه عذاب باشد، و فرموده باشد: (عذابي از ناحيه خداي ذي المعارج).
مقصود از توصيف خداي تعالي به (ذي المعارج)
و کلمه (معارج) جمع (معرج)است که مفسرين آن را به آلت صعود يعني نردبان معنا و به مقامات ملکوت که فرشتگان هنگام مراجعه به خداي سبحان به آن عروج مي کنند تفسير کرده اند. جمله بعد هم که مي فرمايد: (تعرج الملئکه و الروح اليه في يوم...) معارج را به همين معنا تفسير کرده، پس خداي سبحان معارجي از ملکوت و مقاماتي از پايين به بالا دارد که هر مقام بالاتر، از مقام پايين تر خود شريف تر است، و ملائکه و روح هر يک بر حسب قربي که به خدا دارند در آن مقامات بالا مي روند، و اين مقامات حقايقي ملکوتي هستند، نه چون مقامات دنيا وهمي و اعتباري.
بعضي از مفسرين گفته اند: مراد از معارج، درجاتي است که اعتقادات حقه و اعمال صالحه به حسب اختلاف ارزشهايش بدان مقامات بالا مي روند، همچنان که خداي تعالي فرموده: (اليه يصعد الکلم الطيب و العمل الصالح يرفعه)، و نيز فرموده: (و لکن يناله التقوي منکم).
بعضي ديگر گفته اند: مراد از معارج، مقامات قربي است که مؤمنين، با ايمان و عمل صالح خود به آن مقامات ارتقا مي يابند، همچنان که خداي تعالي فرموده: (هم درجات عند اللّه و اللّه بصير بما يعملون)، و نيز فرموده: لهم درجات عند ربهم و مغفره و رزق کريم)، و نيز فرموده: (رفيع الدرجات ذو العرش).
و ليکن حق مطلب آن است که برگشت دو وجه اخير به همان وجه اول است، و درجات ياد شده همانطور که گفتيم واقعيتهاي خارجي هستند، نه چون مقامات دنيايي که صرف وهم و اعتبار است.
تعرج الملئکه و الروح اليه في يوم کان مقداره خمسين الف سنه
منظور از روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است، به طوري که از سياق آيات بعدي بر مي آيد، روز قيامت است، و مراد از اين مقدار - به طوري که گفته اند - اين است که اگر آن روز با روزهاي دنيا و زمان جاري در آن تطبيق شود، معادل پنجاه هزار سال دنيا مي شود، (نه اينکه در آنجا هم از گردش خورشيد و ماه سالهايي شمسي و قمري پديد مي آيد)
منظور از عروج ملائکه و روح به سوي خدا در آن روز، رجوع آنها است به سوي خداي تعالي در هنگامي که همه عالم به سوي او بر مي گردند، چون روز قيامت روزي است که اسباب و وسائط از بين مي رود و روابط بين آنها و بين مسبباتشان مرتفع مي گردد و ملائکه، که وسائط موکل بر امور عالم و حوادث هستي اند هنگامي که سببيت بين اسباب و مسببات قطع گردد و آن را خداوند زايل گرداند و همه به سوي او برگردند آنها نيز بر مي گردند و به معارج خود عروج مي کنند. و همه ملائکه پيرامون عرش پروردگارشان را فرا مي گيرند و صف مي کشند، همچنان که فرمود: (و تري الملئکه حافين منحول العرش)، و نيز فرموده: (يوم يقوم الروح و الملئکه صفا).
و از ظاهر کلام چنين بر مي آيد که مراد از (روح) آن روحي است که در آيه شريفه (قل الروح من امر ربي) آن را از امر خودش خوانده، و اين روح غير ملائکه است، همچنان که از ظاهر آيه (ينزل الملئکه بالروح من امره)، اين تفاوت به روشني استفاده مي شود، پس نبايد به گفتار بعضي از مفسرين اعتنا کرد که گفته اند: مراد از روح، جبرئيل است. هر چند که در آيه (نزل به الروح الامين علي قلبک)، و آيه (قل نزله روح القدس من ربک)، به جبرئيل اطلاق شده، و ليکن در اولي مقيد شده به قيد (امين)، و در دومي به قيد (قدس)، و مطلق غير مقيد است.
فاصبر صبرا جميلا
از آنجا که درخواست عذاب واقع از ناحيه سائل مورد نظر از روي استکبار و زورآزمايي بوده و تحمل شنيدن اين قسم سخنان بر رسول خدا (صلي اللّه عليه و آله و سلم) گران بود، در اين جمله آن جناب را امر به صبر کرد، و صبر را به صفت جميل توصيف فرمود، و صبر جميل صبري است خالص که در آن شائبه اي از بي تابي و شکايت نباشد، و در آيه بعدي اين دستور را تعليل کرده به اينکه آن روزي که عذاب مورد سؤال در آن قرار دارد نزديک است.
انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا
مراد از اينکه کفار عذاب قيامت را دور مي بينند و خداوند نزديک مي بيند.
دو ضمير در (يرونه) و در (نريه) به عذاب، و يا به يوم القيامه و عذابي که در آن است بر مي گردد، مويد احتمال اول آيه بعدي است که مي فرمايد: (يوم تکون السماء کالمهل).
و مراد از (رويت) نزديک بودن آن عذاب و يا آن روز و اعتقاد به آن است، که به نوعي عنايت مجازي رويتش خوانده، و اگر کفار عذاب قيامت را دور مي بينند و به دوري آن معتقدند، اين اعتقادشان ظني است، و امکان آن را بعيد مي پندارند، نه اينکه معتقد به معاد باشند ولي آن را دور بپندارند، چون کسي که معتقد به معاد است هرگز درخواست عذاب آن را نمي کند، و اگر هم بکند صرف لقلقه زبان است، و اما رويت خداي تعالي به معناي علم آن حضرت است به اينکه قيامت محقق است، و آنچه آمدني است نزديک هم هست.
در اين دو آيه امر خدا به صبر جميل تعليل شده، چون تحمل اذيت و صبر در مقابل ناگواريها، وقتي ناگواريها را آسان مي سازد که يقين داشته باشد به اينکه فرج نزديک است، و همواره به ياد آن باشد، در نتيجه کلام در اين آيه در معناي اين است که فرموده باشد: در برابر استکبار آنان که به آنان جرات داد درخواست عذاب کنند، صبري جميل کن صبري که آميخته با جزع و شکوه نباشد، براي اينکه ما مي دانيم که عذاب نزديک است، بر خلاف آنان که آن را دور مي پندارند، و ما مي دانيم که آن عذاب تخلف پذير نيست، نه تنها واقع مي شود بلکه نفس واقع است.
يوم تکون السماء کالمهل
کلمه (مهل) به معناي فلزات ذوب شده است، مس ذوب شده و يا طلا و يا غير آن. بعضي گفته اند: به معناي ته مانده روغن زيتون است. بعضي ديگر گفته اند: به معناي قير نامرغوب است. و کلمه (يوم) - به طوري که از سياق بر مي آيد - ظرفي است متعلق به کلمه (واقع).
منبع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمهالله) |