چرا خداوند در قرآن انسان را بسيار ناسپاس و بخيل می داند؟
( بخش اول - قسمت اول )
پاسخ به روایت قرآن :
سوره العادیات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الْعادِياتِ ضَبْحاً «1» فَالْمُورِياتِ قَدْحاً «2» فَالْمُغِيراتِ صُبْحاً «3» فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً «4» فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً «5» إِنَّ الْإِنْسانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ «6» وَ إِنَّهُ عَلى ذلِکَ لَشَهِيدٌ «7» وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ «8» أَ فَلا يَعْلَمُ إِذا بُعْثِرَ ما فِي الْقُبُورِ «9» وَ حُصِّلَ ما فِي الصُّدُورِ «10» إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِمْ يَوْمَئِذٍ لَخَبِيرٌ «11»
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالي که نفسزنان به پيش ميرفتند * و سوگند به افروزندگان جرقه ي آتش (در برخورد سمهايشان با سنگهاي بيابان) * و سوگند به هجوم آوران سپيده دم * که گرد و غبار به هر سو پراکندند * و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند * که انسان در برابر نعمتهاي پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است * و او خود (نيز) بر اين معني گواه است * و او علاقه ي شديد به مال دارد * آيا نميداند در آن روز که تمام کساني که در قبرها هستند برانگيخته ميشوند * و آنچه در درون سينههاست آشکار ميگردد * در آن روز پروردگارشان از آنها کاملا باخبر است؟!
تفسیر :
1- سوگند به اسبان دوندهاي که نفس زنان (به سوي ميدان جهاد) پيش رفتند.
شأن نزول:
در حديثي آمده است که اين سوره بعد از جنگ «ذات السلاسل» نازل شد و ماجرا چنين بود:
در سال هشتم هجرت به پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله خبر دادند که دوازده هزار سوار در سرزمين «يابس» جمع شده، و با يکديگر عهد کردهاند که تا پيامبر صلي اللَّه عليه و آله و علي عليهالسلام را به قتل نرسانند و جماعت مسلمين را متلاشي نکنند از پاي ننشينند! پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله جمع کثيري از ياران خود را به سرکردگي بعضي از صحابه به سراغ آنها فرستاد، ولي بعد از گفتگوهائي بدون نتيجه بازگشتند، سرانجام پيغمبر اکرم صلي اللَّه عليه و آله علي عليهالسلام را با گروه کثيري از مهاجر و انصار به نبرد آنها اعزام داشت، آنها به سرعت به سوي منطقه دشمن حرکت کردند و شبانه راه ميرفتند، و صبحگاهان دشمن را در حلقه محاصره گرفتند، نخست اسلام را بر آنها عرضه داشتند چون نپذيرفتند هنوز هوا تاريک بود که به آنها حمله کردند و آنان را درهم شکستند، عدهاي را کشتند، و زنان و فرزندانشان را اسير کردند، و اموال فراواني به غنيمت گرفتند.
سورهي «والعاديات» نازل شد در حالي که هنوز سربازان اسلام به مدينه باز نگشته بودند، پيغمبر خدا صلي اللَّه عليه و آله آن روز براي نماز صبح آمد، و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود، بعد از پايان نماز اصحاب عرض کردند: اين سورهاي است که ما تا به حال نشنيده بوديم!.
فرمود: آري، علي عليهالسلام بر دشمنان پيروز شد، و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد.
چند روز بعد علي عليهالسلام با غنائم و اسيران به مدينه وارد شد .
بعضي معتقدند که اين يکي از مصاديق روشن آيه است نه شأن نزول.
تفسير:
سوگند به جهادگران بيدار!
گفتيم اين سوره با سوگندهاي بيدارگري آغاز شد، نخست ميفرمايد: «به اسبان دوندهاي که نفسزنان (به سوي ميدان جهاد) پيش رفتند سوگند» (والعاديات ضبحا).
يا به شتران حاجيان که از سرزمين عرفات به مشعرالحرام و از مشعر نفس زنان به سوي مني حرکت ميکنند سوگند.
«عاديات» جمع «عادية» از ماده «عدو» (بر وزن صبر) در اصل به معني گذشتن و جدا شدن است، خواه قلبا بوده باشد که آن را «عداوت» گويند و يا در حرکت خارجي که آن را «عدو» (دويدن) ميخوانند، و گاه در معاملات است که آن را «عدوان» مينامند، و در اينجا منظور همان دويدن با سرعت است.
«ضبح» (بر وزن مدح) به معني صداي نفسهاي تند و سريع اسب است که هنگام دويدن از او به گوش ميرسد.
همانگونه که در بالا اشاره کرديم در تفسير اين آيه دو نظر وجود دارد:
نخست اينکه منظور سوگند به اسبهائي است که با سرعت به سوي ميدان جهاد پيش ميروند، و از آنجا که جهاد امر مقدسي است اين حيوانات نيز در اين مسير مقدس آنچنان ارزش پيدا ميکنند که شايسته است سوگند به آنها ياد شود.
تفسير ديگر سوگند به شتراني است که در فريضهي بزرگ حج در ميان مواقف و اماکن مقدس به سرعت حرکت ميکنند، و به همين دليل داراي قداستي هستند شايستهي سوگند.
در حديثي آمده است که «ابنعباس» ميگويد: «در حجر اسماعيل در کنار خانهي کعبه بودم، مردي آمد دربارهي آيهي «والعاديات ضبحا» از من سؤال کرد، من گفتم: «منظور اسباني است که در راه جهاد حمله ميکنند، و شبانگاه به محل استراحت بازميگردند، و سربازاني که آتش روشن ميکنند و براي خود غذا درست ميکنند».
آن مرد از من دور شد و به سراغ علي بن ابيطالب عليهالسلام رفت در حالي که در کنار زمزم بود و از همين آيه از آن حضرت سؤال کرد.
فرمود: آيا از کسي قبل از من اين آيه را پرسيدهاي عرض کرد آري، از ابنعباس پرسيدهام او گفت منظور اسباني است که در راه جهاد حمله ميکنند، فرمود: برو و او را صدا کن نزد من بيايد.
هنگامي که خدمت حضرت علي عليهالسلام آمدم فرمود: چرا مردم را به چيزي که نميداني فتوا ميدهي؟ اولين غزوه در اسلام بدر بود و با ما جز دو اسب نبود: اسبي از «زبير» و اسبي از «مقداد» چگونه «عاديات» به معني «اسبان» است؟! نه، مقصود شتراني است که از «عرفات» به «مشعر» و از «مشعر» به «مني» ميروند.
ابنعباس ميگويد اين را که شنيدم از نظر خود بازگشتم و نظر اميرمؤمنان علي عليهالسلام را پذيرفتم.
اين احتمال نيز وجود دارد که «عاديات» داراي معني وسيعي است که هم اسبان مجاهدان را شامل ميشود، و هم شتران حاجيان را، و منظور از روايت فوق اين است که نبايد معني آن را محدود به اسبان کرد چرا که اين معني همه جا صادق نيست، مصداق واضحترش شتران حجاج است.
اين تفسير از جهاتي مناسبتر به نظر ميرسد.
2- و سوگند به آنها (که بر اثر برخورد سمشان به سنگهاي بيابان) جرقههاي آتش افروختند.
سپس ميافزايد: «سوگند به آنها که جرقههاي آتش افروختند» (فالموريات قدحا).
اسبان مجاهداني که چنان با سرعت به سوي ميدان نبرد حرکت ميکنند که از اثر برخورد سم آنها به سنگهاي بيابان جرقهها ميپرد، يا شتراني که به سرعت به مواقف حج ميدوند و سنگها و ريگها از زير پاي آنها پريده و بر اثر برخورد به سنگهائي ديگر توليد جرقه ميکند.
يا طوائف و گروههائي که در مواقف حج براي تهيه غذا آتش ميافروزند، يا کنايه از کساني است که آتش جنگ و جهاد را برميافروزند و يا زبانهائي که با بيان کوبندهي خود آتش به دل دشمن ميزنند، و يا منظور کساني است که به گفتهي بعضي از مفسران در انجام حاجات مردم تلاش ميکنند و مقصود خود را پيش ميبرند همانگونه که آتش از سنگ آتش زنه بيرون ميآيد ولي اين احتمالات بسيار بعيد به نظر ميرسد و ظاهر آيه همان دو تفسير نخست است.
«موريات» جمع «موريه» از مادهي «ايراء» به معني آتش افروختن و «قدح» به معني زدن سنگ يا چوب و يا آهن و چخماق به يکديگر براي توليد جرقه است.
3- و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند.
سپس در سومين سوگند ميفرمايد: «قسم به آنها که با دميدن صبح بر دشمن حمله کردند» (فالمغيرات صبحا).
رسم عرب- چنانکه «طبرسي» در «مجمع البيان» ميگويد- بر اين بوده که شبانگاه نزديک منطقه دشمن رفته و کمين ميکردند تا صبحگاهان حمله کنند.
در شأن نزول اين آيات (يا يکي از مصداقهاي روشن آن) خوانديم که لشگريان اسلام به فرماندهي علي عليهالسلام از تاريکي شب استفاده کرده و به سوي ميدان نبرد پيش رفتهاند و در نزديکي قبيلهي دشمن کمين کرده، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها يورش بردند، و پيش از آنکه دشمن بتواند عکسالعملي از خود نشان دهد قدرت آنها را درهم شکستند.
و اگر سوگندها را اشاره به شتران حاجيان بدانيم منظور از اين آيه هجوم قافلههاي شتران در صبحگاهان عيد از «مشعر» به «مني» است.
«مغيرات» جمع «مغيرة» از مادهي «اغارة» به معني هجوم و حمله به دشمن است، و از آنجا که گاهي اين هجوم و حمله به منظور گرفتن اموال صورت ميگيرد، گاه اين واژه به معني معمول در فارسي، يعني غارت کردن و گرفتن اموال ديگران به کار ميرود.
بعضي گفتهاند در مادهي اين لغت، هجوم و حمله با اسب نهفته شده است، ولي موارد استعمال آن به خوبي نشان ميدهد که اگر در آغاز، اين قيد وجود داشته، تدريجا حذف گرديده است.
و اينکه بعضي احتمال دادهاند، منظور از «مغيرات» در اينجا «قبائل و طوائف مهاجم» است که به سوي ميدان نبرد، و يا با عجله به سوي مني حرکت ميکنند، بعيد به نظر ميرسد، چرا که آيهي «والعاديات ضبحا» مسلما توصيفي براي اسبها يا شتران بود، نه صاحبان آنها، اين آيه نيز ادامه همان است.
4- و گرد و غبار به هر سو پراکنده کردند.
سپس به يکي ديگر از ويژگيهاي اين مجاهدان و مرکبهاي آنها اشاره کرده ميافزايد: «آنچنان بر دشمن هجوم سريع ميبرند که به سبب آن گرد و غبار را به هر سو پخش کردند» (فاثرن به نقعا).
يا اينکه بر اثر هجوم شتران حاجيان از مشعرالحرام به سوي مني، گرد و غبار از هر سو پراکنده ميشود.
«اثرن» از مادهي «اثاره» به معني پراکندن «غبار» يا «دود» است، و گاه به معني «هيجان آوردن» نيز به کار رفته است، همچنين گاه به معني پخش شدن امواج صوت در فضا آمده.
«نقع» (بر وزن نفع) به معني «غبار» است، و اصل اين ماده به معني فرورفتن آب يا فرورفتن در آب است و از آنجا که فرورفتن در «غبار» نيز شباهت با آن دارد، اين کلمه، بر آن اطلاق شده، «نقيع» به آب راکد گفته ميشود .
5- و (ناگهان) در ميان دشمن ظاهر شدند.
و در آخرين ويژگي از ويژگيهاي آنها ميفرمايد: «آنها در همان بامداد در ميان دشمن ظاهر شدند» (فوسطن به جمعا). چنان هجوم آنها غافلگيرانه و برقآسا بود که در چند لحظه صفوف دشمن را از هم شکافته و به قلب آنها هجوم بردند، و جمعيت آنها را از هم متلاشي کردند، و اين نتيجه همان سرعت عمل و بيداري و آمادگي و شهامت و شجاعت است. و يا اشاره به ورود حاجيان از «مشعر» به قلب «مني» است.
بعضي نيز گفتهاند: منظور، قرار دادن دشمن در حلقهي محاصره است، ولي اين تفسير، در صورتي صحيح است که جمله «فوسطن» با تشديد سين خوانده شود در حالي که قرائت مشهور چنين نيست، بنابراين صحيح همان معني اول است.
رويهمرفته در يک جمعبندي نهائي به اينجا ميرسيم که سوگند به اسبهائي ياد شده که نخست با سرعت، نفسزنان به سوي ميدان جهاد پيش ميروند، و سپس سرعت آنها بيشتر ميشود، آنچنان که از ضربات سم آنها بر سنگها جرقههائي برميخيزد و تاريکي شب را ميشکافد، و در مرحلهي بعد که به نزديکي منطقهي دشمن ميرسند، آنها را غافلگير ساخته، و هنگام روشن شدن هوا بر آنها هجوم ميبرند، آنچنان هجومي- که گرد و غبار را در فضا پراکنده ميکند و سرانجام به قلب جمعيت دشمن وارد شده، صفوف آنها را از هم متلاشي ميکنند.
سوگند به اين اسبهاي پرقدرت!
سوگند به اين سواران شجاع!
سوگند به نفسهاي مرکبهاي مجاهدان!
سوگند به آن جرقههاي آتشين که از سم آنها برميخيزد!
سوگند به آن هجوم غافلگيرانهشان!
سوگند به آن ذرات گرد و غباري که در فضا پخش ميکنند!.
و سرانجام سوگند به ورودشان در قلب صفوف دشمن و متلاشي کردن آنها و پيروزي درخشانشان!
گرچه تمام آنچه گفته شده در معني اين سوگندها نيامده، ولي در دلالت ضمني کلام همهي اينها جمع است.
و از اينجا روشن ميشود که جهاد آنچنان عظمتي دارد که حتي نفسهاي اسبهاي مجاهدين شايستهي سوگند است، و همچنين جرقههاي ناشي از برخورد سمشان به سنگها، و همچنين گرد و غباري که در فضا پخش ميکنند، آري گرد و غبار صحنه جهاد هم پرارزش و با عظمت است.
بعضي گفتهاند منظور از اين سوگندها احتمالا نفوسي است که ميتوانند کمالات خود را به ديگران منتقل سازند، و جرقههاي دانش را با افکار خود ظاهر کنند، و بر هوا و هوس هجوم برند. و شوق الهي را در خود و ديگران پراکنده کنند، و سرانجام در قلب ساکنان عليين جاي گيرند.
ولي پيدا است که اينها را نميتوان به عنوان تفسير آيات فوق پذيرفت، بلکه اينها تشبيهاتي است که به تناسب تفسير آيه به ذهن ميرسد.
ادامه دارد
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى |