به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » تاثير نسب و سبب ...( قسمت اول )
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 333 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

 

تاثير نسب و سبب در سعادت يا شقاوت انسان

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره تحريم( بخش سوم )

( قسمت اول )

اعوذبالله من‏الشيطان الرجيم  * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ« يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «9» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَيْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ  يُغْنِيا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ «10» وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَکَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ  وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «11» وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ  الْقانِتِينَ «12»»( تحريم / 9 - . 12).

در ميان آيات اين سوره ، آياتی مربوط می‏شد به اين داستان كهرازی ميان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و يكی از همسرهای او می‏گذرد وبعد او افشا می‏كند ، كه ديگر تكرار نمی‏كنيم . بعد فرمانی بود به همه اهل‏ايمان ، كه هم خود و هم خاندان خود را از گناه نگاهداری كنيد ، يعنی تنهامسوول خود نيستيد ، كه مسوول خاندانتان هم هستيد ، البته در حد امكانات‏، نه اينكه بعد از آنكه وظيفه خود را انجام داديد باز آنها اگر خلاف‏كردند شما مسوول هستيد . بعد از آن ، آيه‏ای بود كه اهل ايمان را به توبه‏نصوح ، توبه بسيار خالص و غيرقابل بازگشت امر می‏كرد .

آيه بعدی اين است : « يا ايها النبی جاهد الكفار و المنافقين و اغلظعليهم ». اين آيه در يك خصوصيت مختص به خود و منحصر به خود است ، وآن اين است كه آيه‏ای است مربوط به جهاد با منافقين . آيات مربوط به‏جهاد ، در غير اين آيه يا تحت عنوان كفار است و يا تحت عنوان مشركين ويا به نحوی تحت عنوان اهل كتاب است . اين‏گونه آيات در قرآن داريم :

با مشركين بجنگ و جهاد كن ، با كفار كه يك معنی اعمی دارد و شايد غالبادر مورد همان مشركين به كار می‏رود جهاد كن . در مورد اهل كتاب هم آيه‏ای‏در سوره توبه هست . ولی در اين سوره آيه‏ای است كه حتی سبب سوال مفسرين‏شده است كه مقصود چيست ، چون چيزی است كه به ظاهر با سيره پيغمبرموافق نيست . آيه اين است :

ای پيامبر با كفار بجنگ ، و با منافقين هم‏، يعنی در اينجا مخاطب تنها كفار نيستند بلكه منافقين هم در اينجا ضميمه‏شده‏اند : با منافقين هم بجنگ . اين با اينكه نص آيه قرآن است ، باسيره پيامبر جور درنمی‏آيد ، يعنی پيغمبر اكرم با منافقين زمان خودشان‏هرگز نجنگيدند . آيه می‏فرمايد : ای پيامبر با كفار و با منافقين بجنگ ، در صورتی كه سيره پيغمبر اين نبوده است كه با منافقين بجنگند ، پس‏چطور می‏شود اين را توجيه كرد ؟

بعضی از مفسرين در كلمه " جاهد " تصرف كردند ، گفتند : " جاهد " يعنی كوشش كن برای خنثی‏كردن فعاليت اينها ، مبارزه كن و مبارزه معنی‏اعمی دارد ، مبارزه فكری ، مبارزه قلمی ، مبارزه زبانی ، همه اينهامبارزه است و پيغمبر در زمان خودش با منافقين نبرد به اصطلاح تبليغاتی ، نبرد فكری و نبرد روانی داشت ، نبرد شمشيری نداشت . پس به نظر اين‏گروه از مفسرين ، جهاد در اينجا به معنای نبرد كردن است و يك معنی اعم‏مراد است . بعضی آمده‏اند مطلب را اينچنين گفته‏اند .

اما اين مطلبی است كه تا نوعی تصرف در ظاهر كلمه نشود نمی‏توان به آن‏قائل شد . در آيات ديگر قرآن هر جا جهاد آمده ، درست است كه تنها به‏معنای مقاتله نيست ، اعم است ، اما شامل مقاتله هم می‏شود ، يعنی ماقبول می‏كنيم كه جهاد در قرآن هر جا آمده ، اختصاص به نبرد در ميدان جنگ‏ندارد ، شامل مطلق مبارزه‏ها می‏شود ، اما فردی كه قطعا شامل می‏شود همان‏نبرد در ميدان جنگ است و نمی‏شود گفت شامل اقسام ديگر می‏شود و شامل اين‏قسم نمی‏شود .

جهاد با منافقين

پس مقصود چيست ؟ در حديثی ديدم اين مطلب به شكل عالی توضيح داده شده‏و اين يكی از ادله شيعه است و با آيات قبل هم تناسب دارد . دستور جهادبا منافقين در قرآن رسيده است كه همين آيه است ، يعنی جهاد با منافقين‏را خود قرآن مجاز شمرده است . پيغمبر اگر در زمان خودش با منافقين جهادنكرد ، نه برای اين بود كه اساسا جهاد با منافق جايز نيست ، بلكه به آن‏شكلی است كه پيغمبر در سيزده سالمكه با مشركين جهاد نكرد ، يعنی شرايط و اوضاع در آن وقت به گونه‏ای نبودكه پيغمبر جهاد با كفار و مشركين را عملی كند . پس جهاد نكردن پيغمبر بامشركين در دوران مكه نه برای اين بود كه در آن وقت جايز نبود ، بلكه‏شرايط اقتضا نمی‏كرد . جهاد ، قانونی نيست كه در همه شرايط به طور يكسان‏اجرا شود . در يك جا پيغمبر با يكی از گروههای مخالف می‏جنگد ، يك سال‏صلح می‏كند ، بعد كه آنها صلح را نقض می‏كنند باز پيغمبر با آنها می‏جنگد .

يا مثلا امام حسن عليه‏السلام در شرايط زمان خودش صلح می‏كند ، امام حسين‏عليه‏السلام در شرايط زمان خودش می‏جنگد . جهاد جايز است ، ولی باتوجه به‏همه شرايط و مصالح . اين آيه دلالت می‏كند كه همچنانكه جهاد با كفار مشروع‏و جايز است ، جهاد با منافقين هم مشروع و جايز است و بايد با آنان جهادكرد .

جهاد با منافقين ، اين دستوری كه در اسلام رسيد ، همان جهادی است كه‏علی عليه‏السلام كرد . چراغ سبزی كه برای علی عليه‏السلام در جهاد با منافقين‏زمان خودش وجود دارد اين آيه است . جنگ جمل [ به يك شكل ] جهاد بامنافق بود و جنگ صفين و جنگ نهروان به شكل ديگری . آيه‏ای كه چنين جهادی‏را اجازه می‏دهد اين آيه است . اين بود كه علی عليه‏السلام می‏فرمود پيغمبربا " تفسير " جهاد می‏كرد و من با " تاويل " جهاد می‏كنم . تفسير وتاويل يعنی ظاهر و باطن ، بی‏پرده و باپرده . پيغمبر با كافرهايی جهادمی‏كرد كه پرده‏ای روی كفرشان نبود ، من با كافرهايی جهاد می‏كنم كه پرده‏نازكی از اسلام روی خودشان انداخته‏اند ولی باطنشان همان باطن است ، چون‏منافق يعنی " باطن‏كافر و ظاهرمسلمان " . جهادی كه علی عليه‏السلام درجنگ جمل با اصحاب جمل كرد ، يا جهادی كه در صفين با معاويه و اصحاب‏معاويه كرد ، همين بود . در باطن ميان معاويه و ابوسفيان فرقی نبود . معاويه همان ابوسفيان بود وابوسفيان همان معاويه ، ولی دو شعار مختلف و متناقض داشتند كه قهرامقتضيات و شرايط زمان اقتضا می‏كرد كه شعارهای مختلف داشته باشند .

ابوسفيان در صدر اسلام است و هنوز اميدوار است كه بتواند اسلام را درنطفه خفه كند و لذا صريح به روی اسلام شمشير می‏كشد . شعارش چيست ؟ نفی‏ " « لا اله الا الله »" و نفی " « محمد رسول الله »"تحت عنوان " اعل هبل " زنده‏باد بت هبل . ولی اين مبارزه با اسلام با شكست مواجه‏می‏شود و سخت با شكست مواجه می‏شود . ابوسفيانها از ميدان بيرون می‏روندبدون اينكه در ماهيت آنها تغييری پيدا شده باشد ، يعنی خود را در زيرستار و پرده اسلام مخفی می‏كنند در حالی كه مقاصد همان مقاصد است . آن‏وقت‏معاويه‏ای می‏آيد خليفه می‏شود ، شعارها از شعارهای مسلمانها خيلی داغتر ، يعنی صدای اذان آنها از صدای اذان اينها بلندتر ، صف نماز جماعت آنهااز صف نماز جماعت اينها طولانی‏تر ، تظاهر به اسلام و تظاهر به اين‏دلسوزيها از دلسوزيهای مومنين واقعی خيلی بيشتر ، ولی ماهيت همان ماهيت‏است . كفر ، لباسی از همان اسلام پوشيده و به جنگ اسلام آمده است . معنی‏نفاق همين است .

مبارزه با نفاق ، مشكلتر از مبارزه با كفر

اين مبارزه خيلی مشكلتر است از آن‏جايی كه كفر لباس خودش را پوشيده‏باشد . وقتی كفر لباس اسلام را می‏پوشد قهرا از نيروی اسلام استفاده می‏كند، زيرا مردم هميشه هر چيزی را به لباسش می‏شناسند . كيست كه حقيقت رادر هر لباسی و باطل را در هر لباسی بشناسد ؟

اين است كه كار علی عليه‏السلام در مبارزاتش صد درجه از كار پيغمبرمشكلتر است ، چون علی می‏خواهد با كفری مبارزه كند كه لباس اسلام به تن‏كرده است و پيغمبر با كفری مبارزه می‏كند كه لباس كفر به تن كرده است ، علی با كفری مبارزه می‏كند در زير شعارهای ايمان و اسلام ، و پيغمبر باكفری مبارزه می‏كند در زير شعارهای كفر . اين است كه كار خيلی مشكلتر ودشوارتر است . بنابراين علی كه مبارزه می‏كرد همان مبارزه‏ای بود كه پيغمبر می‏كرد. " « يا ايها النبی » " اختصاص به پيغمبر و زمان خود پيغمبر كه ندارد .

پيغمبر كه رحلت فرمود دستورهای قرآن منسوخ نشد . اينجا اگر مخاطب‏پيغمبر است ، به اعتبار اين است كه پيغمبر ولی امر مسلمين است ، فرداكه ولی امر مسلمين شخص ديگر است ، همين دستوری كه خطاب به پيغمبر است‏او بايد اجرا كند . اگر قرآن هميشه می‏گفت : « جاهد الكفار »، برای آن‏كسی كه بعد از پيغمبر می‏آيد مجوزی برای جهاد با منافقين نبود ، چون‏منافقين كافر شمرده نمی‏شوند و به ظاهر مسلمان هستند . ولی وقتی كه‏می‏فرمايد : « جاهد الكفار و المنافقين »،مشكل برای هميشه حل می‏شود .

" « و اغلظ عليهم »"و بر آنها سخت بگير، با آنها مدارا نكن ، كه‏خطر اينها خطر عظيم است . اين موضوع ، هم در مورد كفار است و هم درمورد منافقين .

افرادی كه امر بر آنها مشتبه شده است

بعد می‏فرمايد : " « و ماويهم جهنم و بئس المصير »"جايگاهشان جهنم‏است ، و جهنم بد گرديدن‏گاهی است . اشاره به يك نكته علاوه‏ای است‏و نكته اين است : گاهی دو گروه مسلمان ممكن است در اثر سوتفاهم رو درروی يكديگر قرار بگيرند و با يكديگر بجنگند . اگر گناهی هست مربوط به‏يك عده از افراد معين مثل سران است . اينها روی اعتقاد اسلامی با آنهامی‏جنگند و آنها هم روی اعتقاد اسلامی با اينها می‏جنگند . لازم نيست امر برهر دو طرف مشتبه شده باشد ، بر يك طرف امر مشتبه شده است و از اشتباه‏هم نمی‏شود او را بيرون آورد . ولی آن طرفی كه آگاه است چه بايد بكند ؟

آيا آن طرف آگاه بايد بگويد اينها اشتباه كرده‏اند و تقصيری ندارند پس‏بايد آنها را آزاد بگذاريم ؟ ! به تعبير اميرالمومنين عليه‏السلام آن‏وقت‏مثل سگ هار می‏شوند . سگ هار را آزاد بگذاری اين را می‏گيرد هار می‏كند ، آن را می‏گيرد هار می‏كند . اينجا مساله اينكه او مقصر است يا مقصر نيست‏مطرح نيست ، مساله مصلحت مسلمين مطرح است . اگر به صورت سگ هاردرآمده است ولو اينكه منشاش اشتباهكاری است كلك او را هم بايد كندولو در آن دنيا خدا او را معذب نكند .

درباره بسياری از خوارج كه علی عليه‏السلام با آنها جنگيد اين حرف رامی‏شود زد . اميرالمومنين تصريح كرد كه اينها جستجوگر حق بودند ولی به‏اشتباه افتادند . فرمود : فرق اينها با اصحاب معاويه اين است كه اصحاب‏معاويه از اول جستجوگر باطل بودند و به باطلشان رسيدند ولی اينها جستجوگرحق بودند و به حق نرسيدند . « فليس من طلب الحق فاخطاه كمن طلب الباطل‏فادركه » (نهج‏البلاغه / خطبه . 60). ولی حال كه اين‏طور شده است تبديل شده به يك مار " افسون‏برندار " ، جاهلهايی كه روی عقيده كار می‏كنند ودر اشتباه هستند ، اينها به صورت مارهای افسون برنداری درمی‏آيند كه اهل‏دنيا اگر جمع شوند نمی‏توانند آنها را منصرف كنند . هر چه می‏گويی اين‏راهی كه تو می‏روی خطاست ، غلط است ، بر ضرر اسلام است ، چون واقعا ازروی عقيده كار می‏كند می‏گويد " ليس الا "كه مطلب همين است و همين . اگر آزادش كنيد صد نفر ديگر را هم مثل خودش می‏كند .

اميرالمومنين عليه‏السلام چنين تعبير می‏كند : اينها مانند حيوانی هستندكه در آن كلب باشد ، ( كلب يعنی هاری ) ، به صورت يك سگ هار درمی‏آيد، يك سگ زنجيری و سگی نيست كه در يك جا خوابيده باشد . می‏گويندميكربی در لعاب دهان سگ هار هست كه هر كسی را كه بگيرد اگر آن ميكرب‏وارد خون او بشود ، همان بيماری هاری عارض او می‏شود . خيلی تشبيه عجيبی‏است . اگر سگ هار را بخواهند آزاد بگذارند صد تا انسان را هار می‏كند . چاره‏ای نيست جز اينكه آن را از بين ببرند . ولی همين آدم كه مثل سگ هارشده و كشته می‏شود ممكن است مجازات خودش را در دنيا ببيند اما در آخرت‏خداوند او را ببخشد ، چون عملش روی اشتباهكاری بوده است .

قرآن در اينجا می‏فرمايد كفار و منافقين بايد در دنيا مجازات ببينند ، مجازاتشان همين جهاد است و بايد بر آنها سختگيری كرد ولی اينها گروهی‏نيستند كه در آخرت معذور باشند ، در آخرت هم جهنمشان را مستقلا بايدببينند . پس قسمت اخير اشاره است به اينكه ممكن است گروهی باشند كه‏جهاد با آنها لازم و واجب باشد اما در آخرت جهنمی هم نباشند ، مثل خوارج‏، ولی اينها گروهی هستند كه در دنيا بايد با اينها جهاد كرد و در آخرت‏هم جهنم می‏روند ، در دنيا بايد بامعاويه جنگيد و در آخرت هم بايد به جهنم برود .

مثل قرآن به همسران نوح و لوط عليهما السلام

« ضرب الله مثلا للذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين‏من عبادنا صالحين ». قرآن در آخر اين سوره دو مثل ذكر می‏كند كه خيلی‏معنی دارد و خيلی آموزنده است . در آغاز اين سوره عرض كردم كه ابتدا به‏نظر نمی‏رسد كه سوره تحريم يكی از سوره‏هايی باشد كه صددرصد به نفع شيعه وعليه معتقدات اهل تسنن باشد و كمتر به اين سوره استدلال می‏كنند ، درصورتی كه اين سوره در اين جهت عجيب سوره‏ای است .

در اول سوره خوانديم : « و اذ اسر النبی الی بعض ازواجه حديثا » .داستان از اينجا شروع شد كه پيامبر اكرم صلی‏الله عليه به بعضی از همسران‏خود رازی را گفت و او افشا كرد . بعد يكمرتبه در آيه پنجم به جای يك‏نفر ، از دو نفر سخن به ميان می‏آورد : " « ان تتوبا الی الله فقد صغت‏قلوبكما »"اگر توبه كنيد ، بايد هم توبه كنيد كه دلهای شما منحرف شده‏است . گفتيم نمی‏فرمايد اگر توبه كنيد خدا توبه را قبول می‏كند ، البته‏اگر توبه كنند خدا توبه را قبول می‏كند ولی اگر بفرمايد چنانچه توبه كنيدخدا قبول می‏كند ، لسان لسان مهر و محبت است . وقتی می‏فرمايد اگر توبه‏كنيد بايد هم توبه كنيد كه خيلی كارتان خراب است ، لسان لسان خشونت‏است . پس خود آيات نشان می‏دهد و تاريخ هم نشان می‏دهد كه دو نفر از همسران‏پيغمبر بودند كه پيغمبر اكرم را آزار دادند ، آزاری كه گناهی بزرگ شمرده‏می‏شود ، درحدی كه خداوند دعوت به توبه می‏كند .

گفتيم از نظر تاريخ و حديث ، شيعه و سنی اتفاق نظر دارند كه اين داستان‏مربوط به عايشه و حفصه است و در اين بحثی نيست . سوره كه می‏خواهد تمام‏شود ، قرآن فقط دو مثل ذكر می‏كند و ديگر حرفی نمی‏زند : " « ضرب الله‏مثلا للذين كفروا »" خدا مثلی برای كافران می‏آورد ،يا مثلی در موردكافران می‏آورد ( كلمه " كفر " را هم به كار برده است ) . چه كسی رامثل می‏آورد ؟ دو زن را مثل می‏آورد . آيا ذكر دو زن در اول سوره ، با دوزن در آخر سوره ، حساب نشده است ؟ خدا از دو زن در اول سوره انتقادمی‏كند و در آخر سوره مثل می‏آورد از دو زن ناصالح كه همسر دو مرد صالح‏بودند . آيا اين بازگشت به اول سوره نيست كه تعجب نكنيد اگر پيامبر ، بنده صالح خدا ، دو همسر ناصالح داشته باشد . آيا اين نمی‏تواند اشاره به‏آن باشد ؟ اگر نگوييم صريح است قطعا اشاره است .

خدا در مورد كافران ( يا برای مردمان كافر ) مثلی ذكر می‏كند ، يكی زن‏نوح و ديگر زن لوط كه هر دو تحت حباله دو بنده صالح ما بودند . از آن‏پيامبران به عنوان دو بنده صالح ياد می‏كند . " بنده صالح " به نظر ماكوچك می‏آيد . اگر می‏فرمود دو پيغمبر ، اينقدر ارزش نداشت كه فرمود دوبنده صالح ، چون پيامبری منصب است و " عبدين صالحين "نشانه بندگی‏است و پيغمبران بيشتر دوست دارند كه آنها را عبد بنامند تا رسول ، بنده‏ای كه خدا عبوديت او را اعتراف می‏كند .

" « فخانتاهما »" اين دو زن به شوهران خويش خيانت ورزيدند . البته‏اينجا مقصود از خيانت العياذبالله فحشا نيست ، اين امر مسلم است . به‏طور كلی خيانت را در مورد عهد و امانت می‏گويند . اگر فحشا را هم‏می‏گوييم خيانت چون برخلاف پيمان ازدواج است ، ولی پيمانی كهميان همسران بسته می‏شود منحصر به پيمان ازدواج نيست . زن و شوهری بايكديگر قرار می‏گذارند ، يكی سری به ديگری می‏گويد و بعد می‏گويد اين رافاش نكن ولی او فاش می‏كند ، اين می‏شود خيانت . اينها به همسران خودخيانت ورزيدند، يعنی برخلاف پيمانی كه با همسران خود بستند رفتار كردند.

" « فلم يغنيا عنهما من الله شيئا »" با اينكه اينها به شرف همسری دومرد بزرگ نائل آمده بودند، از اين شرف همسری كاری ساخته نبود و به آنهاگفته شد : شما هم جز داخل‏شوندگان آتش بفرماييد در آتش جهنم !

( ادامه دارد )

منبع : کتاب  " آشنايی با قرآن ( جلد 8 ) تفسير سوره تحريم( 3 ) " اثر متفكر شهيد استادمطهری

 








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir