انسان سازی
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
تفسير سوره جمعه ( بخش اول )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم « هو الذی بعث فی الا ميين رسولا منهميتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمو ان كانوا من قبللفی ضلال مبين »( جمعه / . 2 [ نوار مربوط به تفسير آيه اول در دست نيست . [ ) .
بسياری از اشيا عالم ، بینياز از ساخته شدن هستند و همانگونه كه هستند بهترين وضعی است كه بايد داشته باشند . درياها ، اقيانوسها و كوهها اموری هستند كه ساخته شدهاند و انسان از اينها در همان وضعی كه هستند و ساخته شدهاند استفاده میكند و انسان بايد همين وضع را حفظ كند و نگرانیای اگر هست از تغييراتی است كه انسان در وضع اين امور میدهد .
در عصر و تمدن جديد اين مساله مطرح است كه در اثر پيشرفت عظيم ماشين ، طبيعت دارد دگرگون و خراب میشود ، جنگلها آسيب میبينند ، مقدار معتنابهی از گياهان نسلشان قطع میشود . حساب كردهاند چندين هزار نوع از حيوانات در اثر پيشرفت تمدن بشر نسلشان منقرض شده است . رودخانه های عظيم ، درياها ، درياچه ها در اثر رفت و آمد زياد كشتيها و در اثر آلوده شدن به فضولات نفتی آلوده شده است و روزبه روز هم آلودهتر میشود .
مثال واضحترش هواست . هوا را بايد انسان پاك نگه دارد ولی میبينيم كه هوا تدريجا بخصوص در شهرها و بالاخص در شهرهای بزرگ آلوده میشود بهطوری كه در شهرهايی نظير تهران مساله تنفس دچار مشكل شده است . اينها مسائلی است كه در ميان ما كمتر مطرح میشود ، البته مطرح شده است و میشود ولی در دنيای به اصطلاح پيشرفته جز مسائل روز قرار گرفته است . اين ، بحث طويل و دامنهداری است كه نمیخواهم وارد آن بشوم ، مقصودم قسمت ديگری است .
ولی بسياری از امور است كه لااقل برای استفاده بشر چنين است كه نياز به ساخته شدن دارد . اگر انسان بخواهد آن را در همان حالت اولی و طبيعیاش مورد استفاده قرار دهد چندان قابل استفاده نيست ، بايد آن را ساخت آنگاه مورد استفاده قرار داد . بعد از ساختن و قبل از ساختن ، تفاوت قيمت آن بسيار زياد است . مثلا طلا يك عنصر معدنی است ولی طلا به همان صورتی كه از معدن استخراج میشود برای بشر خيلی قابل استفاده نيست . بشر با ابزارها ، وسايل و عمليات زرگری طلا را میسازد و به صورت زيورهای زنانه و سكه و اشيا ديگر در میآورد .
مثال ، بيش از حدی است كه بشود ذكر كرد . پشمی كه انسان از گوسفند میچيند ، به صورتی كه در طبيعت به دست میآيد چندان ارزشی ندارد و قابل استفاده نيست . انسان ابتدا اين پشم را به شكلهای مختلف درمیآورد و بعد ، از آن استفاده میكند . ساختهشده آن چندين برابر ماده اولی خام ارزش دارد . حيوانهاو گياهها هم كم و بيش چنين هستند . مقدمه را زياد طولانی نمیكنم .
ويژگيهای ساخته شدن انسان
بحث در مورد انسان است .
آيا انسان از آن دسته موجوداتی در طبيعت است كه آنها را بايد به حالت اولی و دستنخورده باقی گذاشت ؟
آيا بهترين انسان آن انسانی است كه به همان حالت اولی و دستنخورده باقی باشد يا انسان هم مثل هزارها چيز ديگر نياز به ساختهشدن دارد و به اين دنيا كه میآيد ابتدا مانند يك ماده خام به دنيا میآيد ، ماده خامی كه ارزش بالقوه دارد و بايد ساخته بشود تا ارزش فوقالعاده پيدا كند ؟
مطلب از چه قرار است ؟
هيچ موجودی به اندازه انسان ، نيازمند به ساختهشدن نيست و هيچ موجودی به اندازه انسان قابل ساخته شدن نيست و هيچ موجودی به اندازه انسان ارزش ساختهشدهاش با ارزش ساختهنشدهاش اينقدر تفاوت ندارد . اين چيزی كه در دنيا از يك نظر نامش را " اخلاق " میگذارند و از نظر ديگر نامش را " تعليم و تربيت " و يا " آموزش و پرورش " میگذارند معنايش همين است ، يعنی انسان به صورت يك ماده خام را تبديل كردن به يك انسان قابل استفاده . قابل استفاده برای چه كسی ؟ برای خودش و برای جامعه خودش .
اگر ما ميان انسان و حيوان مقايسهای كنيم میبينيم از اين نظر تفاوت از زمين تا آسمان است . نه تنها با حيوان بلكه با هر چيز ديگری كه نياز به ساختن دارد اگر انسان را مقايسه كنيم میبينيم هر چيز ديگر در مقابل انسان به يك معنا ساختهشده به دنيا میآيد ، يك مقدار هم بايد روی آن كار شود تا بهتر ساخته شود . ولی انسان ، يگانه موجودی است كه از هر نظر بايد ساخته شود . عرض كردم كه طلا را بايد ساخت ، به آن صورتی كه از معدن استخراج میشود قابل استفاده نيست ، نقره و آهن را هم بايد ساخت ، حيوان را هم بايد ساخت ، بايد اهلی كرد ، تربيت كرد ولی اين تفاوت هست كه طلا در طلا بودن خودش ديگر " ساخته شده " است ، نقره هم در نقرهبودن خودش ساختهشده به وجود آمده است و همچنين اسب در اسب بودن خودش و گوسفند در گوسفند بودن خودش .
اينها به اصطلاح فيلسوفان از نظر " ماهيت " ساختهشده به دنيا آمدهاند و از نظر كيفيت و كميت نياز به ساختهشدن دارند . طلا ماهيتش طلاست ، منتها يك زرگر عيارش را درست میكند ، آن را پرداخت میكند ، براق میكند و امثال اينها ، ولی ديگر آهن نمیتواند در دست زرگر طلا شود ، طلا در دست زرگر نقره شود . اينها از نظر ماهيت ساخته شده به دنيا آمدهاند ، يعنی خلقت ، ماهيت آنها را ساخته است . اگر نياز به ساخته شدن دارند در كيفيت است .
ولی انسان يگانه موجودی است كه حتی از نظر ماهيت هم ساخته و پرداخته به دنيا نيامده است و لهذا اينكه واقعيت انسان چه واقعيتی و ماهيت انسان چه ماهيتی باشد همه جور ممكن است از آب در بيايد ، همه جور ممكن است ساخته شود . ممكن است انسان فرشته شود و صد درجه از فرشته بالاتر . ما چون لفظی بالاتر از فرشته نداريم میگوييم فرشته . اگر از اين تعبير ، كسی به اشتباه نيفتد میگويم : " انسان ممكن است موجودی شود كه از خدا هم جدايی ندارد " ، نمیگويم انسان خدا بشود . به قول حافظ :
خيال حوصله بحر میپزد هيهات چه هاست در سر اين قطره محال انديش
قطرهای را میگويد كه آرزوی اقيانوس شدن در آن هست . ممكن است همين انسان از هر موجودی كه شما تصورش را بكنيد منحطتر و پستتر شود ، يا صورتش صورت انسان يك سر و دو گوش پهن ناخن باشد و روی دو پا هم راه برود ولی واقعيتش مثلا يك گرگ و يا يك سگ باشد . اين همان مطلبی است كه قرآن در مورد بعضی انسانها میفرمايد: " « اولئككالانعام بل هم اضل »" (اعراف / . 179) مانند چهارپايان هستند و نه چهارپايان بلكه خيلی پستتر و منحطتر از چهارپايان. در جای ديگری میفرمايد: "²ثم رددناهاسفل سافلين »" (تين / . 5 ) . " اسفل سافلين " يعنی چه ؟ يعنی از هر سافل وپستی پستتر . " اعلی عليين " يعنی چه ؟ يعنی از هر عالیای عالیتر . اعجوبهای هست در عالم به نام " انسان " كه امكان همه گونه شدن در او هست .
برای اسب امكان گاوشدن ، الاغ شدن و يا سگ شدن نيست ، برای سگ هم امكان اسبشدن نيست ولی برای انسان امكان همه چيز شدن هست . همينجاست كه نياز انسان به " مدل " به اصطلاح روشن میشود . حال كه وقتی به دنيا میآييم همه چيز میتوانيم باشيم ، جماد میتوانيم باشيم ، انواع نباتها میتوانيم باشيم ، انواع حيوانها میتوانيم باشيم ، فرشته میتوانيم باشيم ، بالاتر از فرشته میتوانيم باشيم ، پس يك مدل و دستورالعمل میخواهيم .
نقش انسان در ساختن خود
آيا اينكه اينگونه يا آنگونه شويم به دست خود ماست ؟ بله ، اتفاقا مساله عمده اين است كه به دست خود ماست . انسان از نظر اندام و جسم در رحم كارش تمام میشود ، اگر بايد مرد باشد ، در رحم تكليفش مشخص شده است كه مرد باشد ، اگر بايد زن باشد در همان رحم تكليفش مشخص شده است كه زن باشد ، اگر بايد سفيدپوست يا سياهپوست باشد در همانجا تعيين تكليف شده است ، و همينطور اين كه كوتاه باشد يا بلند ، چشمهايش مشكی باشد يا غيرمشكی ، زيبا باشد و يا زشت . ولی وقتی انسان به دنيا میآيد از نظر روحی كه واقعيت انسان آن جنبه روحی اوست تازه نطفهاش میخواهد منعقد شود ، تازه قلم در دست است كه چهرهاش ترسيم شود كه اينطور باشد يا آنطور ، زشت باشد يا زيبا ، حيوان باشد ، فرشته باشد و يا بالاتر . قلمی كه در رحم جسم انسان را رقم میزند از اراده انسان خارج است ولی آن قلمی كه روح انسان را میسازد در نهايت امر دست خود ماست .
آن امری كه شخص ما را میسازد از اراده ما خارج است برخلاف آن كه شخصيت ما را میسازد . انسان ، انسان است به شخصيتش نه به شخصش ، به اصطلاح به آن كاراكتر روحیاش ، به آن ملكات روحی و خلق و خوی هايش . انسان خلقی دارد و خلقی ، خلقش يعنی جسم و اندامش ، و خلقش يعنی مجموعه ملكاتش ، شخصيتش . من انسان ، به شخصيتش است نه به شخصش . شخصيت انسان دست كيست ؟ دست خيلی از چيزهاست ، دست محيط هست ، دست معلم هست ، دست پدر و مادر هست ، دست همنشين هست ، دست كتابهايی كه میخواند هست ، دست روزنامهای كه مطالعه میكند هست ، دست راديويی كه گوش میدهد هست ، دست خطيبی كه سخنانش را گوش میكند هست ولی در نهايت امر اين كه خودمان را بخواهيم بسازيم دست خود ماست .
اينجاست كه مساله اخلاق و مساله تعليم و تربيت اهميت و ارزش خود را نشان میدهد . عرض كرديم هر چيزی كه نياز به ساختهشدن دارد ارزش ساختهشدهاش خيلی بيش از ارزش ساختهنشدهاش است . يك محصول ساختهنشده را از اين مملكت میبرند ، مثلا پشم را تنی فلانقدر میبرند و پارچه های درجه اول میسازند ، ولی ديگر به صورت تنی قابل فروش نيست ، ارزشش خيلی بالاتر از اين حرفهاست ، آن را متری تحويل میدهند .
يا مثلا از كشورهايی گياههايی را بهصورت تنی به قيمتهای ارزان میبرند و بعد ، از آنها داروهايی به صورت شربت و قرص و كپسول میسازند كه يك كپسول را مثلا بايد پنج تومان خريد . همان چيزی كه ماده خامش را خروارخروار و تنتن بردهاند ، به قيمتهای بالا میفروشند . انسان هم عرض كرديم كه همين گونه است ، كه مقداری در مورد آن بحث میكنيم .
اهميت سرمايه های انسانی
ما گاهی روی ملتهای ديگر اينطور حساب میكنيم ، وقتی هنر و فنون آنها را میبينيم ، جامعه آنها را میبينيم ، رفتار آنها را میبينيم خيال میكنيم ما يك نوع سرشت داريم و آنها سرشت ديگری دارند . مثلا تا اسم آلمانيها برده میشود میگويند : آقا اين آلمانيها يك مغزهايی دارند . واقعا خيال میكنيم كه اصلا ساختمان مغز آلمانيها با ساختمان مغز ما ايرانيها از زمين تا آسمان تفاوت دارد ، اصلا آنها يكجور به دنيا آمدهاند و ما جور ديگری به دنيا آمدهايم . اگر اينطور است كه نژاد آنها با ما اينقدر تفاوت دارد بايد تا آخر دنيا هميشه آنها آقا باشند و ما بنده و نوكر باشيم و اصلا از اول دنيا هم بايد همينطور میبود ، آنها نژاد آقا میبودند و ما نژاد نوكر ، درصورتی كه اينطور نيست . اگر شش قرن به عقب برگرديد میبينيد قضيه برعكس بوده است . آنها اگر تفاوتی دارند تفاوتشان در اين است كه در قسمتهای فنی انسان هايی ساخته شده هستند و ما انسان های خام و ساخته نشدهای هستيم ، از ميان استعدادهايی كه در وجود ما نهفته است يكهزارم آن استعدادها هم به كار گرفته نمیشود ، ساخته نمیشود .
استعدادهای بیشماری به وجود میآيد و در اثر مورد استفاده قرار نگرفتن و ساخته نشدن ، در ده مثلا پشت يك گاو و يا در زراعت خاك میشود . بوعلی سيناها به دنيا میآيند ولی الفبا را هم ياد نمیگيرند و بعد با چه وضعی تا آخر عمر زندگی میكنند و حتی خودشان هم خودشان را نمیشناسند و از دنيا میروند .
يك ملت اگر بخواهد زندگی كند نياز به انواع سرمايه ها دارد كه يكی از آنها سرمايه های اقتصادی است . ولی كدام سرمايه از همه سرمايه ها بالاتر است ؟ سرمايه انسانی . هر انسان برای خودش يك معدنی است و به اندازه معدن فيروزه و طلا ارزش دارد . اگر ملتی اين رمز به دستش آمده باشد ، اين معما را حل كرده باشد ، اين توانايی و توفيق را پيدا كرده باشد كه بتواند از انسانهايش استفاده كند و آنها را بسازد ، گرچه آن ملت هيچ چيز نداشته باشد ، ولی همه چيز دارد . الان بعضی از اين كشورهای اروپايی اينطور هستند . مثلا انگلستان يك كشور تهی و خالی است كه نمكش را هم بايد از خارج بياورند ، همه چيز را بايد از بيرون وارد كنند ، ولی به ارزش يك چيز پیبرده است ، به ارزش ساختن افراد خودش ، اين معدنهای انسانی را خوب كشف كردهاند . وقتی اين معدنها را استخراج و آماده میكنند ديگر باك ندارند كه هيچ چيز ندارند و همه چيز بايد از بيرون بيايد . میگويند ما آدم داريم ، آدم كه داريم همه چيز داريم ولی اگر آدمنداشته باشيم هيچ چيز نداريم .
مسالهای اولين بار در كلام اميرالمومنين علی عليه السلام مطرح شده است كه مقايسه میكنند ميان ارزش مال و ارزش علم كه آيا علم باارزشتر است يا مال ؟ البته بايد بگوييم علم باارزشتر است ، ولی هيچ فكر كردهايد چرا علم باارزشتر است ؟ چون علم يعنی انسان ، يعنی عاملی كه انسان را میسازد . ثروت عاملی است غيرانسانی از نوع جماد ، نبات و يا حيوان . نفت يك ثروت است ولی جماد است . اينكه آيا علم بهتر است يا مال ، مقصود اين نيست كه يا مال داشته باشيم و علم نداشته باشيم و يا علم داشته باشيم و مال نداشته باشيم ، بلكه مقصود اين است كه كدام در درجه اول است . اگر ملتی مال داشته باشد ولی علم نداشته باشد ، يعنی انسان نداشته باشد ، آن مال و ثروتش بيش از آن مقدار كه خورده خودش بشود ، خورده ملتهای ديگر میشود ، بلكه همين مال و ثروت ممكن است اسباب بدبختی او شود . ولی اگر ملتی علم داشته باشد ، آدم داشته باشد ، انسان داشته باشد ، مال و ثروت را به دست میآورد . علم اگر باشد ثروت را به دنبال خود میآورد ، ولی ثروت نمیتواند علم را به دنبال بياورد .
مرحوم سيد جمال اسدآبادی معروف وقتی كه در مصر بود به هر جا كه میرفت مردم را بيدار و آگاه میكرد ، با استعمار در همه جا مبارزه میكرد و ريشه نهضتهايی كه در شرق اسلامی صورت گرفت اين مرد بود . در مصر انقلابی بپا كرد . استعمار انگلستان عجيب به وحشت افتاد . تبعيدش كردند . وقتی او را سوار كشتی كرده و میخواستند ببرند دوستان و ارادتمندانش خواستند مقداری پول به او بدهند تا همراه خود داشته باشد . قبول نكرد . گفتند : آخر تو يك آدم اسير چرا اين پول را قبول نمیكنی ؟ گفت : شير هر جا كه برود طعمه خود را پيدا میكند ، من هر جا كه باشم اينقدر علم و هنر دارم كه بتوانم زندگی خودم را اداره كنم .
اين است كه میگويند سعادت ملتها به داشتن استحكامات نيست ، به داشتن معدنها و ساختمانها نيست ، فقط به داشتن يك چيز است : داشتن انسانهای ساختهشده . از اينجا میتوانيم بفهميم كه چرا پيغمبران در ميان صنعتها و اختراعها و فنون ، تنها به يك فن و صنعت میپردازند و آن صنعت انسانسازی است .
انسان سازی
پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود : « " انما بعثت لاتمم مكارمالاخلاق " » (مكارم الاخلاق ، ص . 8 ) من مبعوث شدهام برای كاری ، برای ساختنی ، برای يك سازندگی . ولی آيا مبعوث شدهام كه راه و ساختمان برای مردم بسازم ؟ آيا مبعوث شدهام طلا و نقره برای مردم بسازم ؟ اتومبيل و هواپيما بسازم ؟ نه ، من مبعوث شدهام برای اينكه انسان بسازم . اين است كه میگويند شريفترين كارها انسانسازی است ، هيچ كاری به پايه انسانسازی نمیرسد .
پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله كه مبعوث شد چه چيزی اگر ساخته بود میتوانست آنچنان چهره دنيا را تغيير دهد و تاريخ را در مسير جديدی بيندازد و تمدن و فرهنگی بهوجود بياورد كه به اقرار و اعتراف همه دانشمندان تمدنشناس و تاريخشناس و جامعهشناس اروپا يكی از چند تمدن و فرهنگ معدود بزرگ دنياست ؟ در حدود پنج شش قرن ، سيادت علمی و فرهنگی دنيا را امت او داشتند . چهكاری اگر پيغمبر كرده بود میتوانست منشا چنين حركتی شود ؟ حركتی كه هنوز دنيا خود را به كتاب او و تعليمات او نيازمند میبيند . اين چه فنی است ؟ چه هنری است ؟ اين ، هنر آدمسازی است .
مسؤوليتهای سه گانه انسان
ما بايد بدانيم مسؤوليت ساختن خودمان با خود ماست نه با كس ديگر . در درجه اول ، هر كس مسؤول ساختن خودش است و در درجه دوم مسؤول ساختن عائله خودش است ، مسؤول ساختن همسر و فرزندان خود است و در درجه بعد مسؤول ساختن جامعه خود است . قرآن كريم در مورد اينكه هر انسان مسؤول ساختن خودش است میفرمايد : " « و نفس و ما سويها 0 فالهمها فجورها و تقويها 0 قد افلحمن زكيها 0 و قد خاب من دسيها » " (شمس / 7 - . 10) . پس از سوگندهای متوالی كه آخرين سوگندش اين است : سوگند به اعتدال جان آدمی و خلقت معتدل آدمی ، جانی كه راه خوبی و بدی به او الهام شده است و خودش با يك الهام فطری تشخيص خوبی و بدی را میدهد ، میفرمايد رستگار شد آنكه جان خود را پاكيزه كرد . " « و قد خاب من دسيها »" و بدبخت و بيچاره شد و ذليل و پستشد آن كس كه جان خود را از آلودگی حفظ نكرد . اين در مورد مسؤوليتی كه هر فرد نسبت به شخص خودش دارد .
قرآن كريم در مورد مسؤوليتی كه هر فرد نسبت به ساختن خاندان خودش دارد میفرمايد : " « يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم ناراوقودها الناس و الحجار »" (تحريم / . 6 ) ای [ مومنين ! ] خود را نگه داريد وخاندان خود را ، خود را حفظ كنيد و خاندان خود را ، يعنی آنكه مسؤول حفظ است خودتان هستيد . حفظ از چه چيز ؟ از آن آتشی كه انسان و سنگ آتشگيره آن هستند . اين هم خودش يك داستانی است . آن چه آتشی است كه آتشگيرهاش دو چيز است يكی سنگ است و ديگری انسان ؟ آتشگيره معمولا بايد چيزی از قبيل پنبه ، نفت و يا بنزين باشد ولی آنجا يك دنيای ديگری است ، در آن دنيای ديگر آتشگيره سنگ است و انسان .
در مورد مسؤوليت انسان در جامعه انسانی ، قرآن چنين میفرمايد:" « ان الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا ما بانفسهم »" (رعد / . 11) خدای متعال وضع ملتی را تغيير نمیدهد مگر آنكه خود آن ملت آنچه را كه مربوط به خودشان است ، خلق و خو و رفتار و اخلاق و آداب خود را عوض كنند ، تا خودشان را عوض نكنند خدای متعال وضع آن مردم را عوض نمیكند . هر ملتی خودش مسؤول خودش است .
ايام فاطميه است . چرا ذكر فضايل و زندگی اهلبيت پيغمبر اينهمه اجر و ثواب دارد ؟ ... آنها انسانهای ساخته شده هستند، انسانهای ساخته شده مطابق عالیترين مدل انسانيت ، آن مدلی كه خدای انسان برای انسان معين كرده است . پيغمبر فرمود : « " انا اديب الله و علی اديبی " » من تربيت شده خدا هستم و علی عليه السلام تربيت شده من است . علی عليه السلام يعنی يك انسان نمونه ، يك انسان كامل، زهرا عليها السلام يعنی يك انسان نمونه ، يك انسان كامل . علی عليه السلام انسانی است كه سخن او ، رفتار او ، كردار او نمونه است ، درس است و زهرا عليها السلام همچنين .
زهرا عليهاالسلام احساس میكند كه مرگش نزديك شده است . ببينيد يك خانه تو بودم مانند كنيزی برای تو بودم . در خانه تو در نهايت امانت به سر بردم . در خانه تو چنين و چنان بودم . وقتی كه اين جمله ها را گفت ، اشكهای علی عليه السلام سرازير شد . سر زهرا عليهاالسلام را محكم به سينه چسبانيد ، به علامت اينكه ديگر حاضر نيستم تو اينچنين از من معذرتخواهی كنی ، چون معنی سخن زهرا عليهاالسلام اين بود كه اگر من در وظيفه كوتاهی كردهام مرا ببخش ، و معنای عمل علی اين بود : زهراجان ! من مايل نيستم و راضی نيستم كه چنين سخنانی بر زبان تو جاری شود ، من از اينكه چنين سخنانی از تو بشنوم رنج میبرم .
بگذاريد جريان ديگری عرض كنم . میدانيد كه زهرا عليهاالسلام چقدر از دست كسانی كه به او ظلم كرده بودند ناراحت و ناراضی و غرق در خشم بود . آنها وقتی شنيدند كه بيماری حضرت زهرا عليهاالسلام شدت كرده است پيغام فرستادند كه اجازه بدهيد ما به خانه شما بياييم و از شما عيادت كنيم . میخواستند به آنجا بروند و بيايند چند كلمه بگويند و گذشتهها را به نحوی
لوث كنند . زهرا عليهاالسلام اجازه نداد ، فرمود : من راضی نيستم كسانیكه به من ظلم كردهاند و حق شوهرم را غصب كردهاند ، پايشان روی فرش منبرسد و به خانه من بيايند . آمدند خدمت علی عليه السلام . گفتند يا اباالحسن ! ما از زهرا خواهش كرديم اجازه دهد او را عيادت كنيم ولی او اجازه نداد ، از تو خواهش میكنيم از زهرا برای ما اجازه بگير . ببينيد ادب زهرا عليهاالسلام در مقابل علی عليه السلام چقدر است . علی عليه السلام هم نيامده كه بگويد : زهرا جان من از تو خواهش میكنم حتما اين را بپذير ، مثلا فلان مصلحت من چنين اقتضا میكند . همينقدر پيغام آورد كه يا بنت رسول الله ، اين دو نفر من را وسيله قرار دادهاند ، يعنی اختيار با خودت ، میخواهی قبول كن ، میخواهی رد كن . ببينيد چطور جواب میدهد ، عرض كرد : « " يا علی ! البيتبيتك و الحره زوجتك "» (بحارالانوار ، ج / 28 ص . 303) علیجان! خانه مال توست و زهرا هم [همسر] توست ، من در مقابل تو از خود ارادهای ندارم . اين زوج روحانی روحهايشان با يكديگر گره خورده است ، كمال سنخيت ميان اين دو روح بزرگ بود .
آيا علی عليه السلام حق ندارد بعد از زهرا آرزوی مرگ كند كه چنين زهرايی را از دست داده است ؟ « " كنا كزوج حمامه فیايكه متمتعين بصحه و شباب ، دخل الزمان بنا و فرق بيننا، ان الزمان مفرقالاحباب " » . انيس و مونس خودش را كه ديگر بدل و جانشين ندارد از دست داده است . وقتی كه به اصطلاح حوصله اش سر میرود و فراق زهرا عليهاالسلام ناراحتش میكند چه میكند ؟ میرود كنار قبرش ، با قبر زهرا عليهاالسلام راز و نياز میكند . سلام میدهد به زهرا ، بعد خودش با خودش مناجات میكند. با زهرا سخن میگويد و از طرف زهرا به خودش جواب میدهد: « " ما لی وقفت علی القبور مسلما قبر الحبيب فلم يرد جوابی احبيب مالك لا ترد جوابنا ؟ انسيت بعدی خله الاحباب ؟ " » به خودش میگويد : چرا من در كنار قبر حبيب ايستادهام و به محبوبم سلام میكنم و او جوابسلام مرا نمیدهد ؟ حبيب من ! آيا بعد از اينكه رفتی ايام دوستی رافراموش كردی ؟ علی را فراموش كردی ؟ بعد خودش جواب میدهد : « " قالالحبيب و كيف لی بجوابكم و انا رهين جنادل و تراب " » (ديوان منسوب به امام علی عليه السلام ، ص . 89 ) حبيب به من جواب داد : علی جان ! مگر نمیدانی زهرای تو در زير اين خروارها خاكو سنگ خوابيده است ؟ عذر حبيب را بپذير .
و لا حول و لا قو الا بالله العلی العظيم و صلی الله علی محمد و آلهالطاهرين باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله . . . پروردگارا ! دلهای ما را به نور ايمان منور بگردان ! انوارمعرفت و محبت خودت به دلهای ما بتابان ! محبت پيغمبرت و اهلبيت پيغمبرت را بر دلهای ما روزافزون بفرما ! توفيق عمل و اخلاص نيت به همه ما كرامت كن ! اموات ما را مشمول عنايت و مغفرت خودت قرار بده !
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات
منبع : از کتاب آشنايی با قرآن جلد 7 ( تفسير سوره جمعه ، 1 ) اثر شهید مطهری |