به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » انسان و تقوا
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 565 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

سوره حجرات آیه 13

 

انسان و تقوا

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

 تفسير سوره حشر (بخش دوم )

« بسم الله الرحمن الرحيم »

الحمد لله رب العالمين. . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ * وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ * لا يَسْتَوِي أَصْحابُ النَّارِ وَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفائِزُونَ *  (حشر / 18 -  20 )

اين آيات ظاهرش اين است كه از آيات گذشته به كلی جداست . البته در اين كه از نظر مضمون مضامين ديگری است بحثی نيست ولی آيا به تناسب آن‏ آيات هم هست ، می‏شود تناسبی هم در نظر گرفت ، ولی سبك قرآن اين است‏ كه هميشه انسان را از دنيايی به دنيا ديگر می‏برد و از آن دنيا به دنيای‏ ديگر . قبلا بحث يهوديان بود و بعد بحث منافقين و روابطی كه اين دو گروه‏ با يكديگر داشتند و از اين آيه به بعد مخاطب مؤمنين هستند ، آنهم در امری كه ديگر مربوط به روابطشان با منافقين يا خود اين ، يك حالت روحی و معنوی است كه از آن تعبير به " تسلط بر نفس " می‏كنند .

اينكه انسان بتواند خود بر خود و در واقع اراده و عقل و ايمانش بر خواهشها و هوسهايش تسلط داشته باشد به طوری كه بتواند خودش‏ خودش را نگه دارد اين نيروی خود نگهداری اسمش " تقوا " است . خود را نگه داشتن از چه ؟ از آلوده شدن به معصيت . نتيجه آلوده شدن به معصيت‏ چيست ؟ در معرض قهر و انتقام خدا قرار گرفتن . پس خود را نگهداری كردن از معصيت لازمه‏اش اجتناب از معصيت است و لازمه‏ اجتناب از معصيت ، خود را از لازمه معصيت يعنی خشم الهی نگهداری كردن‏ است .

پس اگر گفتند " اتق الذنب " معنايش اين است كه خود را نگه‏ دار از اينكه گرفتار گناه شوی . اگر بگويند " اتق الله " معنايش اين‏ است كه خود را نگه دار از اينكه گناه كنی و در اثر گناه كردن در معرض‏ خشم الهی قرار بگيری . ما كلمه‏ای نداريم كه بخواهيم به جای " « اتقوا " بگذاريم و لذا ترجمه نداريم ، هميشه می‏گوييم تقوای الهی داشته باشيد .

لغتی در زبان فارسی وجود ندارد كه به جای كلمه " تقوا " بگذاريم ولی‏ وقتی كه با جمله بيان كنيم مقصود همين در می‏آيد ، خود رانگهداری كردن ، كه اساس تربيت دينی همين است كه انسان خود بر خود مسلط باشد . مگر می‏شود چنين چيزی كه يك چيز خودش بر خودش مسلط باشد ؟ اگر يك چيز خودش يك امر بسيط باشد كه معنی ندارد خودش بر خودش مسلط باشد . اين‏ نشان می‏دهد كه انسان دو " خود " دارد ، يك خودش خود حقيقی است و خود ديگرش ناخود است ، و در واقع ( تقوا ) تسلط خود است بر ناخودی كه ( انسان ) آن ناخود را خود می‏داند .

شايد اين حديث را مكرر خوانده باشيم كه پيغمبر اكرم عبور می‏فرمودند ، ديدند عده‏ای از جوانان مسلمين در مدينه مشغول زورآزمايی هستند از اين راه‏ كه سنگ بزرگی را بلند می‏كردند مثل " وزنه برداری " كه چه كسی بيشتر می‏تواند اين سنگ را بلند كند . حضرت ايستادند . بعد فرمودند : آيا می‏خواهيد من ميان شما داور باشم كه كداميك از شما قويتر هستيد ؟ همه‏ گفتند : بله يا رسول‏الله ، چه از اين بهتر ! شما داور باشيد . فرمود :پس من قبلا به شما بگويم از همه شما قويتر آن فردی است كه وقتی شهوت وطمعش به هيجان در می‏آيدبتواند بر آن مسلط باشد ، و آن كسی است كه وقتی بر چيزی خشم می‏گيردبتواند بر خشم خودش مسلط باشد . مولوی می‏گويد :

وقت خشم و وقت شهوت مرد كو      طالب مردی چنينم كو به كو 

اميرالمؤمنين می‏فرمايد : " « اشجع الناس من غلب هواه » " از همه‏ مردم شجاعتر كسی است كه بر هوای نفسش غالب باشد . پس روح تقوا همان خود نگهداری است . خود را از چه نگهداری كردن ؟ از هر چه كه انسان بخواهد خودش را نگه دارد ، آخر بر می‏گردد به خودش . حتی‏ آدم جبان كه از دشمن می‏ترسد ، اگر حساب كنيد مغلوب ترس و جبن خودش‏ شده . اگر انسان بتواند بر نفس خودش در آن حد مسلط باشد كه بر جبن‏ خودش هم مسلط باشد ، بر بخل و حسد و خشم و طمع و آز و حرص خودش مسلط باشد ، اين اسمش " تقوا " است .

بحث " تقوا " در نهج البلاغه عجيب است ! تعبيراتی درباره تقوا هست‏  كه از جنبه روانی بسيار لطيف و عالی است . مثلا می‏فرمايد : " « فصونوهاو تصونوا بها » " (نهج البلاغه ، خطبه  189  ) تقوا را نگه داريد و خود را به وسيله تقوا حفظ كنيد . خيلی عجيب است ! شما تقوا را نگه داريد و تقوا شما را نگه دارد  . آيا اين دور است ؟ نه . گفته‏ايم مثل اين است كه انسان لباس را نگه‏ می‏دارد و لباس انسان را . انسان لباس را نگه می‏دارد از اينكه گم شود يا دزد ببرد و لباس انسان را نگه می‏دارد از اينكه سرما يا گرما بخورد ايندو با هم منافات ندارند . می‏فرمايد شما تقوا را نگه داريد و تقوا شما را نگه دارد . شما بايد نگهدار آن باشيد و آن نگهدار شما باشد . "

²...و ان تستعينوا عليها بالله بها علی الله »" (نهج البلاغه ، خطبه  289 ) (شما را سفارش می‏كنم‏ به اينكه... ) و اينكه از خدا برای رسيدن به تقوا كمك بخواهيد و از تقوابرای رسيدن به خدا كمك بگيريد و از اين جور تعبيرات. در جای ديگر درست‏ نشان می‏دهد كه تقوا غير از ترس و غير از اجتناب از معاصی است ، می‏فرمايد : " « ان تقوی الله حمت اولياء الله محارمه و الزمت قلوبهم‏مخافته » " (نهج البلاغه . خطبه  112  ) تقوای الهی سبب اجتناب از معاصی و سبب ترس از خدا می‏شود . اجتناب از معصيت و ترس از خدا هر دو را به عنوان دو لازم برای‏ تقوا ذكر كرده نه عين تقوا . اين يك مطلب كه راجع به ماهيت تقوا بود .

از خود قرآن اين مطلب كاملا استفاده می‏شود كه تقوا درجات و مراتب‏ دارد . معلوم است ، يك وقت انسان تقوايش در حدی است كه از گناهان‏ كبيره و از اصرار بر صغيره اجتناب می‏كند . اين اولين درجه تقواست كه به‏ آن ، عدالت محقق می‏شود . در اصطلاح فقه اسلامی هست كه مثلا امام جماعت‏ بايد عادل باشد ، شاهد بايد عادل باشد ، قاضی بايد عادل باشد ، مرجع‏ تقليد بايد عادل باشد ، معنی عادل اين است كه‏اين درجه از تقوا يعنی خود نگهداری از گناهان كبيره و خود نگهداری از تكرار و اصرار بر گناهان صغيره‏ را داشته باشد ، كه اگر اين حد هم نباشد فاسق است . " « اولئك هم‏الفاسقون »" كه بعد می‏آيد .

درجه بالاترين اين است كه انسان خودش را از گناهان صغيره هم حفظ و نگهداری كند . بالاتر از اينكه از مكروهات هم خود را نگهداری كند ، يعنی‏ طوری خودش را نگهداری می‏كند كه هيچ وقت مكروهی هم بجا نمی‏آورد . البته‏ اين بدون تنظيم كردن زندگی به دست نمی‏آيد ، يعنی انسان طوری عمل می‏كند كه هميشه هر چه عمل كند يا واجب است يا مستحب يا مباح ، و حتی مباح هم ممكن است نباشد ، كه علامه حلی می‏گويد من يازده سال‏ با خواجه نصيرالدين طوسی زندگی كردم يك مباح از او نديدم . نه اينكه يك‏ آدم دوری گزين از همه چيز بود ، بلكه يعنی آنچنان كارش راتنظيم كرده بود كه همه كارها برايش يا واجب می‏شد يا مستحب . اگر می‏خوابيد آن خواب‏ برايش مباح نبود ، حتما مستحب بود ، چون خواب را در وقتی می‏كرد كه به‏ آن نياز داشت . اگر غذا می‏خورد ، آن غذا را وقتی می‏خورد و آنچنان می‏خورد كه آن عذا را بايد می‏خورد ، خوردنش بر او واجب يا حداقل مستحب بود ، و لباس كه می‏پوشيد و حرف كه می‏زد ( همين طور ) . يك كلمه حرفش حساب‏ داشت . حرفی كه هيچ اثر نداشت نمی‏گفت . پس او حرف مباح نداشت ، كه‏ انسان تقوا داشته باشد حتی از غير خدا ، تقوا داشته باشد از توجه به غير خدا ، تقوا داشته باشد از غفلت خدا . اينها همه مراتب تقواست .

اين‏ است كه در قرآن مراتب ( تقوا ) ذكر شده است . " « و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" و بايد ( اين " ل " لام امر است‏ و لام امر دلالت بر وجوب می‏كند . حال چگونه است كه اين جزء واجبات‏ شمرده نشده ، خودش مطلبی است ) و واجب است و لازم است كه كسی ، نفسی در آنچه كه پيش می‏فرستد دقت كند . در منطق قرآن هر عملی كه انسان مرتكب‏ می‏شود " پيش فرستاده " است ) . با اينكه در منطق ظاهر انسان عملش به‏ گذشته تعلق می‏گيرد ، يعنی ما هر كاری را كه امروز انجام می‏دهيم ، به فردا كه می‏رسيم ، كار ما به گذشته تعلق دارد ، يعنی خودمان می‏گذريم ، كاری را اكنون انجام می‏دهيم ، بعد كار ما منقضی و تمام می‏شود ولی خود ما هستيم ، خود ما جلو می‏آييم و كار ما عقب می‏ماند ، ولی قرآن بر عكس ، می‏فرمايد هر كاری كه تو مرتكب می‏شوی ، علی رغم آن‏ ترتيب ظاهری زمانی كه تو احساس می‏كنی كه آن در زمان گذشته ماند و تو در زمان حال و زمان آينده آن هستی ، قضيه برعكس است ، هر عملی كه مرتكب‏ شدی او پيشا پيش تو رفت ، تو پشت سر باقی ماندی ، او را جلو فرستادی و تو هنوز مانده‏ای كه بعد به او برسی . خيلی حرف عجيبی است ! هر عملی كه‏ انسان انجام می‏دهد ، چه خوب و چه بد ، در منطق قرآن " پيش فرستاده " است نه " پس عقب مانده " ، پيش فرستاده است ، بعد خود انسان بايد به اوبرسد .

بديهی است كه اگر مسأله زمان می بود چنين نمی‏شد ، در زمان‏ ما از پيش هستيم و عمل پشت سر ماست . اين از باب اين است كه غير از زمان مسأله ديگری وجود دارد و آن مسأله " نشئه " است . عمل تو الان به‏ نشئه ديگر رفته است و تو بعدها به آن نشئه منتقل می‏شوی ، تو پشت سر عملت هستی . تو بعد به عملت ، به آن پيش فرستاده خود ملحق می‏شوی ، كه‏ همن مطلب بعد - البته اصلش قرآن است - در كلمات ائمه اطهار ، نهج‏ البلاغه و بعد در ادبيات عربی و ادبيات فارسی و به طور كلی در فرهنگ‏ اسلامی ، خودش مطلبی و ركنی شده است .

در نهج البلاغه است - ظاهرا در حديث نبوی هم هست - در آن خطبه معروف‏ زهدی می‏فرمايد : " « ايهالناس انما الدنيا دار مجاز و الاخرش دار قرارفخذوا من ممركم لمقركم و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم » " ايهاالناس ! دنيا خانه‏است كه گذشتن است ، يعنی انسان از اين خانه می‏گذرد ، خانه جاويد انسان نيست ، ولی آخرت خانه جاودانی انسان است ، تمام شدنی‏نيست . از گذشتنگاه خود توشه تهيه كنيد برای اقامتگاه خود . پرده خود رادر نزد آن حقيقتی كه از اسرار و رازهای شما آگاه است پاره نكنيد ، يعنی‏ خداوند به همه رازها آگاه است و در حضور او پرده خودتان را با ارتكاب گناهان پاره نكنيد .

 بعد از چند جمله‏ می‏فرمايد : " « ان المرء اذا هلك قال الناس ما ترك و قالت الملائكةما قدم » " آدم كه می‏ميرد انسانها يك سؤال می‏كنند ، فرشتگان يك‏ سؤال . تا كسی مرد ، اگر برويد سراغ آدم ها می‏بينيد از همديگر يك چيز می‏پرسند ، اگر برويد در عالم فرشتگان ، يك چيز ديگر می‏پرسند . سراغ‏ آدم ها كه بروی ، تا می‏گويند فلانی مرد ، می‏گويند بعد از خود چه گذاشت ؟  می‏روی سراغ ملائكه ، تا بگويند فلان كس مرد ، می‏گويند قبلا چه فرستاده ، چه‏ پيش فرستاده ؟ دو سؤال مختلف .  " «  و لتنظر نفس ما قدمت لغد »" بنابراين بايد هر كسی در آنچه كه‏ پيش می‏فرستد دقيق باشد ، دقت كند ، وارسی كند ، در نهايت دقت ، عمل‏ خودش را پيش بفرستد سعدی می‏گويد :

برگ عيشی به گور خويش فرست      كس نيارد ز پس ، تو پيش فرست 

را از خدا طلبكار می‏داند خصوصا كه در كتابهای حديث يا دعا مانند مفاتيح‏ نوشته است كه اگر مثلا دو ركعت نماز خواندی خداوند چقدر اجر و ثواب‏ می‏دهد ، اگر فلان زيارت را كردی چنين و چنان . با خود می‏گويد پس ما آنجا خيلی انبار كرده‏ايم ، الی ما شاء الله انبار كرده‏ايم . قرآن می‏گويد :  " « انما يتقبل الله من المتقين » " همه آنها درست است اما شرطش متقی‏ بودن است . اگر متقی باشی خدا می‏پذيرد ، اگر متقی نباشی اساسا از گمرك‏ آنجا رد نمی‏شود ، هيچ قبول نمی‏شود . دو مرتبه " « و اتقوا الله »" تقوا مقدمه عمل و شرط قبول عمل است ، و هر عملی انسان را آماده می‏كند برای تقوای بعد از عمل و تقوای بالاتر .  " « ان الله خبير بما تعملون » " خدا به تمام كارهای شما آگاه است . در يك آيه قرآن داريم : " « يا ايها الذين امنوا اتقوا الله حق تقاته "    ( آل عمران / . 102  ) تقوای الهی داشته باشيد آن تقوايی كه شايسته خداست .

 گفتيم‏ تقوا بر می‏گردد به خود نگهداری كردن از تخلف كه باز تخلف به دنبال‏ خودش مجازات می‏آورد . يك وقت هست انسان می‏خواهد تقوا داشته باشد در مورد يك قانون عرفی . قانون عرفی ، يك قانون اجباری كه به انسان تحميل‏ شده حد حكومتش چقدر است ؟ فرض كنيد انسان در خيابان می‏رود آنجا می‏داند مأمور هست ، حد تقوا در آنجا اقتضا می‏كند كه مثلا چون اينجا چشم مراقبی‏ هست حدود مقررات را رعايت كند . يا در اتاقی كه چند نفر ديگر هم‏ نشسته‏اند با هم آرامتر حرف می‏زنند . ولی اگر انسان بخواهد در مورد قانون‏ الهی تقوا داشته باشد يعنی در مورد قانون كسی كه از اعماق ضمير انسان‏ آگاه است ، هيچ عملی ، كوچك يا بزرگ ، از انسان صادر نمی‏شود مگر اينكه‏ او آگاه است ، به عمل انسان ، به سر و ضمير آگاهش است ( در اين صورت هميشه در هر حال بايد مراقب باشد )

اين است كه می‏گويد : " « ان الله خبير بما تعملون »" . اين " « ان‏الله خبير بما تعملون »" به جای " « اتقوا الله حق تقاته »" است . بدانيد تقوای الهی است ، طرف خداست ، " « الحی القيوم الذی لاتأخذه‏سنة و لا نوم »" (بقره / . 255  ) ، آن كه درباره او غفلت معنی ندارد . جمله " « و لتنظر »" كه می‏فرمايد بايد دقت كنيد، علمای اخلاق گفته‏اند مراقبه و محاسبه يعنی همين ، مراقبه و محاسبه از همين آيه قرآن در می‏ايد كه البته‏ تعبير " محاسبه " در احاديث هم زياد آمده است .

بعد می‏فرمايد: " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئكهم الفاسقون »" مباشيد از كسانی كه خدا را از ياد بردند ، از خدا غافل‏شدند و به مجازات اين عمل - كه لازمه قهری اين عمل است - خدا خودشان را از خودشان غافل كرد . از خدا غافل شدند ، لازمه از خدا غافل شدن ، از خود غافل شدن است. " « اولئك هم الفاسقون غ" فاسقهای حقيقی همينها هستند.

در قرآن تعبيرات عجيبی در مورد نفس انسان آمده است . گاهی اين تعبير آمده است كه خود را زيان نكنيد ، خود را نفروشيد ، خود را فراموشی نكنيد همه اينها به نظر عجيب و غريب می‏آيد . خود را زيان نكنيد ، يعنی چه‏ انسان خودش را زيان نكند ؟ حتی اگر كسی از آن قماربازهای درجه اول هم‏ باشد تمام مال و زندگی و خانه و لباس و مثل بعضی - شنيده‏ام - زنش را می‏بازد ، باختن يعنی از دست دادن ، ولی انسان خودش را بخواهد از دست‏ بدهد كه معنی ندارد ، چون هر جا باشد بالاخره خودش با خودش است ، خودش‏ كه از خودش جدا چه بد كردند كه خودشان را فروختند ! در موضوع نسيان و فراموشی هم كه در اين آيه و بعضی آيات ديگر و جمله‏های ديگر هست كه خود را فراموش كردند . اين " خود را فراموش كردن " معنی‏اش چيست ؟ معنای همين است كه‏ انسان وقتی خودش را نشناسد ، حقيقت خودش را نشناسد ، مسير خودش را نشناسد ، خودش را چيزی بپندارد غير از آنچه كه هست ، پس خودش را گم‏ كرده ، خودش را فراموش كرده .

اساس تعليمات قرآن اين است كه انسان‏ اين حقيقت را درك كند كه خودش حقيقتی است كه در اين دنيا به وجود آمده و اين دنيا هم برای او منزل و مأوايی است كه مكتسبات خودش را در اينجا بايد تهيه كند و خودش را در اينجا بايد بسازد و بعد هم به دنيای‏ ديگری منتقل می‏شود و می‏رود . اگر كسی خودش را اين جور بشناسد خودش را پيدا كرده اما اگر كسی جور ديگری درباره خودش فكر كند كه حالا ما چه‏ می‏دانيم چطور شده ، چه عواملی سبب شده ، چه تصادفاتی رخ داده كه ما پيدا شديم ، لابد يك سلسله تصادفات رخ داده كه ما پيدا شده‏ايم ، حالا كه پيدا شده‏ايم چند صباحی اينجا هستيم ، پس ببينيم مثلا چه راهی را در پيش بگيريم كه از لذات بيشتری كامياب شويم ، چنين كسی خودش را فراموش كرده و خودش‏ راگم كرده و نتيجه اين است كه يك عمر تلاش می‏كند و خيال می‏كند برای‏ خودش تلاش كرده ، نمی‏فهمد كه برای " ناخود " تلاش كرده است . زمانی‏ خودش را می‏بيند " « و لقد جئتمونا فرادی كما خلقنا كم اول مرش »" (انعام / . 94) می‏بيند دستش خالی خالی است ، تمام كارهايی كه كرده هيچ چيزش برای اين‏ خود واقعی‏اش نيست .

مولوی تشبيه بسيار عالی‏ای می‏كند ، چنين شخصی را تشبيه می‏كند به كسی كه‏ زمينی دارد و می‏خواهد آن را بسازد . زحمت می‏كشد ، آجر می‏برد ، بنا و عمله می‏برد ، لوازم می‏برد ، پول خرج می‏كند و آنجا را حسابی می‏سازد . ولی‏ وقتی كه می‏خواهد اسباب كشی كند می‏فهمد كه خانه را روی زمين همسايه ساخته‏ و زمين خودش لخت و عور مانده است . آن ساعتی كه می‏خواهد منتقل شود می‏بيند آن جايی كه كار كرده مربوط به او نيست ، مال كس ديگر بوده و زمين خودش باير باقی مانده است . می‏گويد :

در زمين ديگران خانه مكن                     كار خود كن كار بيگانه مكن 

كيست بيگانه ، تن خاكی تو                  كز برای اوست غمناكی او 

تا تو تن را چرب و شيرين می‏دهی         گوهر جان را نيابی فربهی 

تو همواره می‏خواهی به تن لقمه برسانی ، جان راگرسنه نگه داشته‏ای ، دائما تن را سير می‏كنی . آن را لاغر نگه داشته‏ای ، اين را چاق می‏كنی .

گر ميان مشك تن را جا شود                وقت مردن گند آن پيدا شود  

می‏گويد يك عمر اگر تن را در مشك بخوابانی ، تا مردی خود به خود می‏گندد، چاره‏ای نيست جز اينكه در زير خاكها دفنش كنند كه بوی گندش بيرون‏ نيايد .

مشك را بر جان بزن بر تن ممال             مشك چبود نام پاك ذوالجلال ( يعنی ذكر الله .) 

قرآن می‏گويد اگر انسان خدا را بشناسد و خدا را در ياد داشته باشد خودش‏ را هم گم نمی‏كند . درباره خودش اشتباه نمی‏كند . خودش را با غير خودش‏ عوضی نمی‏گيرد ، ولی محال است كه كسی خدا را نشناسد و خدا را فراموش‏ كرده باشد و خودش را بتواند پيدا كند . آن وقت هميشه درباره خودش‏ اشتباه می‏كند ، خودش را گم می‏كند . " « و لا تكونوا كالذين نسوا الله‏فانسيهم انفسهم »" مباشيد از كسانی كه خدا را فراموش كردند و در نتيجهخداوند ، خودشان را از خودشان فراموشاند ، از خدا غافل شدند ، خدا آنها را از خودشان غافل كرد " « اولئك هم الفاسقون »" فاسقان اينها هستند، يعنی وقتی انسان خودش را گم كرد ، از مسير منحرف می‏شود - چون فسوق‏ يعنی خروج - و الا انسان اگر خودش را بشناسد هيچ وقت از راه خودش جدا نمی‏شود .

بعد از اين موضوع كه مسأله محاسبة النفس و مراقبه در ميان آمده است و مسأله خدا را به ياد داشتن تا انسان خود را فراموش نكند و ( اينكه ) خدا را فراموش كردن موجب خود فراموشی می‏شود و آن است كه انسان را به فسق‏ می‏كشاند ، اين دو گروه را كه ذكر می‏كند فورا می‏فرمايد : " « لا يستوی‏اصحاب النار و اصحاب الجنة اصحاب الجنة هم الفائزون »" ياران آتش و ياران بهشت ، اينها كه مانند يكديگر نمی‏توانند باشند ، ياران بهشت اند كه ناجح و موفق و مظفر به مقاصد خود هستند . كأنه قرآن می‏خواهد با همين مسأله " « نسوا الله فانسيهم انفسهم »" مسير بهشت وجهنم را مشخص كند : يا انسان خود را و خدای خود را می‏شناسد و برای خود كار می‏كند كه مسيرش ( به سوی ) بهشت است ، يا خودش را فراموش می‏كند و نه برای خود ، برای غير خود ( كار می‏كند ) و خود را هميشه ضعيف و لاغر و محتاج نگه می‏دارد ، اينها اصحاب النار هستند .

اينها موعظه قرآن است ، مواعظی كه واقعا لحن آيات به قدر مؤثر و كوبنده و نافذ است كه اگر كسی به اصطلاح دلی داشته باشد محال و ممتنع‏ است كه متأثر نشود . به همين مناسبت است كه بعد فورا ( جمله‏ای ) می‏فرمايد ( كه ) يعنی : چه دلهای قسی‏ای كه باز هم متأثر نمی‏شوند ! می‏فرمايد : " « لو انزلنا هذا القران علی جبل لرأيته خاشعا متصدعا من‏خشية الله »" اگر ما اين قرآن را بر كوه نازل می‏كرديم ، اين قرآنی كه‏ بر بشر نازل شده است ( مقصود از " نزول " اين نيست كه مثلا كتابچه‏ای‏ را بياورند به دست بشر بدهند بگويند اين كتابچه را اگر روی كوه‏ می‏گذاشتيم چنين می‏شد ، نه ، قرآن كلام خداست و حضرت امير می‏فرمايد خداوند متعال در كتاب خودش تجلی كرده، فعل خداست، قرآن تجلی خداست بر بشريت) اگر خدا همين تجلی‏ای كه به وسيله قرآن بر بشر كرد بر كوه می‏كرد ( « فلما تجلی ربه للجبل جعله دكا و خر موسی صعقا غ) (اعراف / . 143  ) ، چون كوه هم در عالم خودش شعوری دارد ، منتها تجلی به كوه يك شكل است ، تجلی به انسان‏ شكل ديگری است ) اگر اين تجلی‏ای كه خدا بر انسانها كرده است بر كوه‏ می‏كرد ، كوه پاره‏پاره می‏شد. بعد می‏فرمايد اينها مثل است كه برايتان بيان‏ می‏كنيم برای اينكه از اين مثالها حقيقت را دريابيد. " « و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون »" (حشر / . 21  ) ما اين مثلها رابرای مردم می‏آوريم برای اينكه تفكر و انديشه مردم را بر انگيزيم .

و صلی‏ الله علی محمد و اله الطاهرين .

منبع : کتاب  " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الحشر ( 2 ) " اثر شهید مطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir