آيا روح انسان اصل است و بدن فرع ؟
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
تفسير سوره حديد(بخش دوم )
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ » الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِکُمْ کِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * لِئَلاَّ يَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاَّ يَقْدِرُونَ عَلى شَيْءٍ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ * ( حديد 28 و 29 (
دو آيه آخر اين سوره مباركه است . در آيه اول خطاب به اهل ايمانمیفرمايد : ای اهل ايمان و تقوای الهی را داشته باشيد و به پيامبر خداايمان بياوريد تا خدای متعال دو بهره و دو حظ از رحمت خود به شما بدهد وبه شما نوری عنايت كند كه در پرتو آن نور راه برويد و تا خدای متعالشمال را بيامرزد و خدا آمرزنده و مهربان است .
اين ترجمهای بود از اينآيه . نكاتی كه در اين آيه هست ، يكی نكتهای است كه در آيات اول اينسوره هم داشتيم و در واقع به منزله عود بر مطلبی است كه درگذشته بود . آن مطلب اين است كه در آيه هفتم اين سوره خطاب به مؤمنينداشتيم كه " « امنوا بالله و رسوله »"ای مؤمنين ايمان بهخدا و رسولبياوريد .
گفتيم اين سؤال قهرا به وجود میآيد كه ايمان اهل ايمان كهتحصيل حاصل است ! فرض اين است كه مخاطب خود اهل ايمان هستند ، چگونهبه اهل ايمان امر میشود به ايمان ؟ مثل اين است كه به كسی كه روزه داردامر كنيم كه روزه بگير . آن كه روزه دارد ، ديگر " روزه بگير " يعنی چه؟ ! امر به كاری به كسی بايد كرد كه كاری را كه نكرده است انجام بدهد ، و اما اگر كسی چيزی را واجد است امر به ايجاد آن از قبيل تحصيل حاصلاست . پس چگونه است كه در اين سوره اين تعبير راجع به اهل ايمان آمدهاست ؟
جواب اين سؤال واضح و روشن است به حكم " « القران يفسر بعضه بعضا"كه از خود آيات كريمه قرآن اين مطلب كاملا استفاده میشود كه اموری ازقبيل ايمان - و مخصوصا ايمان - تقوا ، احسان ، حتی صبر ، رضا ، اموری بهاصطلاح يكنواخت و يك درجه نيست ، اموری هستند صاحب دراجات . مثلا تقوايك حقيقت صاحب درجات است يعنی يك درجه تقوا يك حكم دارد و درجهديگر حكم ديگری دارد ، و حتی اين مطلب شامل اعمال هم میشود و اين از آناصول و حقايق و معارف اسلامی است . من از يك امر واضحتر مثال ذكر میكنم، از روزه . روزه يك درجه عام دارد كه آن را صوم عوام میگويند آن درجهعام روزه همين است كه انسان امساك كند از اين امور معروفهای كه در روزههست : امساك كند از خوردن ، از نوشيدن ، از جنب شدن عمدی ، از داخلصبح شدن در حال جنابت ، از سر زير آب كردن ، از غبار غليظ در حلق فروكردن ، از دروغ بستن عمدی بر خدا و رسول . اين خودش درجهای از روزه است .
هر كسی كه اينها را رعايت كند آن روزه عوام را گرفته است . اما روزهيكدرجه بالاترش اين است كه با امساك ظاهری ( امساك از خوردنها وآشاميدنها و امثال اينها ) توأم بشود امساك از گناهان به طور كلی ، يعنیدهان انسان كه روزه میگيرد ، زبان انسان هم روزه بگيرد ، زبان هم در حالروزه امساك كند نه تنها از حرامهايی از قبيل غيبت و دروغ و امثال اينها، بلكه امساك كند حتی از سخنان لغو و بيهوده و بی اثر و بی فايده ، چشمانسان هم امساك كند از نظر به حرام ، گوش انسان هم امساك كند ازاستماع امر حرام ، دست و پای انسان هم امساك كند از انجام دادن يك عملحرام . حال اگر كسی اين كارها را نكرد و زبان و چشم و گوش و دست وپايش صائم نبود ، آيا او روزه دارد يا روزه ندارد ؟ هم دارد و هم ندارد. روز دارد آن درجه پايينش را ، اولين درجه روز را ، روزه عوام را روزهندارد ، يك درجه از آن بالاتر را .
مرتبه ديگر روزه اين است كه انسان درحال روزه از پارهای حلالها هم امساك كند اين میشود يك درجه بالاتر و درجهسوم . بالاترين و چهارمين درجهاش امساك از غير الله است ، يعنی در حالروزه قلب انسان از غير خدا به طور كلی خودداری كرده باشد و جز خدا درقلب انسان چيزی نباشد . همه اينها روزه است ، اما اينها مراتب ودرجات يك حقيقت هستند .
يا مثلا طهارت هم همين طور است . يك درجه نازل طهارت همين طهارت ازحدث و طهارت از خبث است همين كه انسان مثلا بدنش آلوده به ايننجاسات معهود نباشد و طهارت داشته باشد به معنای اينكه وضو يا غسل ياتيمم داشته باشد . ولی خود طهارت هم همين طور درجه به درجه دارد تابالاترين درجات .
اساسأ راجع به خود تقوا قرآن میفرمايد: " « ... اذا ما اتقوا و امنوا و« عملوا الصالحات ثم اقوا و امنوا ثم اتقوا و احسنوا »" . . .(مائده / 93 )هنگامی كه تقوا پيدا كردند و ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، سپس تقوا پيدا كردند و ايمان آوردند ، سپس تقوا پيدا كردند و اهل احسانشدند .پس سخن از تقوا و ايمانی است و از تقوا و ايمان بعد از تقوا وايمانی و باز از تقوای بعد از تقوا و ايمانی و از احسانی . اينها همهمراتب و درجات را میفهماند . راجع به خود ايمان اين مطلب خيلی واضحتر و روشنتر است : " « يرفع الله الذين امنوا منكم والذين اوتوا العلمدرجات »" (مجادله / 11 ) كه ايمان درجات مراتب دارد آن مرتبه دانی ايمان كهاسمش " اسلام " است همان اقرار به زبان است . همين قدر كه به مرحلهقلب برسد و يك اعتقادی در قلب انسان پيدا بشود ، اين مرحله اول ايماناست ولی خود اعتقاد ، مراتب و مراحل دارد ، میرسد به مرحلهای كه انسانرا كاملا تحت تأثير و نفوذ خودش قرار میدهد به گونهای كه انسان از شركو ثنويت در وجود خودش خلاصی پيدا میكند .
پس ايمان يك امر صاحبمراتب و صاحب درجات است و صحيح است كه به اهل ايمان گفته بشود ایاهل ايمان باز ايمان بياوريد ، يعنی ای كسانی كه در اولين پله ايمان قرارگرفتهايد پايتان را روی پله بالاتر بگذاريد . اين كه میفرمايد : " « يؤتكم كفلين من رحمته »" يعنی ايمان بعد ازايمان پيدا كنيد تا دو بهر از رحمت حق ببريد ، يعنی ايمان اولتان شما رامستحق يك رحمت از رحمتهای حق میكند و ايمان بعد از ايمانتان ، ايماندومتان ( شما را مستحق ) رحمتی فوق رحمت و رحمتی بالاتر از رحمت ( میكند) .
البته میبينيد كه اين تقسيم بندیها و درجه بندیهایايمان قراردادی است ، میتوانيم بگوييم ده درجه ، میتوانيم بگوييم صددرجه ، میتوانيم بگوييم هزار درجه . مثل اين است كه اين ديوا را مامیتوانيم تقسيم كنيم به ده قسمت متساوی ، میتوانيم تقسيم كنيم به صدقسمت متساوی ، میتوانيم تقسيم كنيم به هزار قسمت متساوی . مثلا میتوانيمبه يك اعتبار ايمان را دارای دو درجه معرفی كنيم : ايمان تا در مرحلهقلب است و هنوز از قلب نفوذ در اعضا و جوارج نكرده است يعنی اعضا وجوارح مسخر اين عقيده و ايمان نشدهاند يعنی هنوز به مرحله طاعت كاملنرسيده است ، ( و ايمان در مرحله طاعت كامل ) . پس میتوان گفت ايماندارای دو مرحله است : مرحله اعتقاد و مرحله اعتقاد مؤثر در عمل و طاعت، مرحلهای كه ايمان از مرحله اعتقاد خارج شده و بروز كرده و به مرحله عملرسيده است ، مثل بذر زندهای كه در زمين باشد و ريشه داشته باشد و هنوزبه بيرون بروز نكرده باشد ، و بذری كه بعد از مدتی بيرون دميده باشد وظاهر و شكوفا شده باشد . آثار ايمان در مرحله عمل است .
حال مطلب ديگری كه باز جزء اصول معارف قرآنی است اين است كه درجواب اين سؤال كه آيا روح انسان اصل است و بدن فرع ، يعنی آيا هميشهاثر از روان به بدن میرسد يا عكس قضيه است ، بدن اصل است و روان فرع ، يعنی هميشه روح از بدن متأثر میشود ، كدام يك از اينها ؟ میگوييم هر دو، روح و بدن در يكديگر تأثير متقابل دارند . آنگاه نتيجه اين است :
ايمان در اصل و ريشه ، عمل قلب است نه عمل اعضاء و جوارح ، ولی اطاعتو عمل از اعضا و جوارح است ، آيا ايمان مبدأ عمل است يا عمل مبدأ ايمان؟ جواب اين است : هر دو ، ايمان عمل میزايد و عمل بر ايمان میافزايد . ايندو روی يكديگر اثر میگذارند .
احاديثی به اين مضمون در كافی و كتبديگر هست كه " من علم عمل ومن عمل علم آن كه بداند عمل میكند و آن كه عمل میكند میداند ، يعنی علمبه دنبال خود عمل میآورد و عمل به دنبال خود علم میآورد . از اين جهتنظير علوم تجربی است كه عمل است كه علم را توليد میكند و میافزايد وزياد میكند . اين است كه اين مطلب در قرآن آمده است كه ايمان را بهمرحله عمل برسانيد تا عمل بنوبه خودش بر ايمان شما و بر نورانيت وروشنايی شما بيفزايد
" « يا ايها الذين امنوا تقوا الله »" . اول امر به تقواست . درتعبير قرآن تقوا در مقابل احسان است ( « ان الله مع الذين اتقوا و الذينهم محسنون ») (نحل / 128 ) . تقوا جنبه منفی قضيه است ، يعنی پاكی و طهارت . اينكه اول امر به تقوا میشود ، چون اول تخليه است ، اول طهارت و پاكیاست . ای اهل ايمان پاك بشويد . يعنی : اين كه گفتيم طاعت و عمل مثبتبر ايمان و بر نورانيت میفزايد ، شرط اولش پاكی و تقواست . اگر انسانتقوا را كنار بگذارد يعنی در عين اينكه اهل طاعت است و عمل مثبت خوبانجام میدهد ولی در مورد عملهای منفی هم اهل خودداری نيست ، مثلش مثلبيماری است كه دستورهای مثبت طبيب را خوب به كار میبندد ولیپرهيزهايی را كه او دستور میدهد به كار نمیبندد . اگر گفته فلان غذا و فلاندوا را بخور اما انگور و خربزه نخور ، آن دواها و غذاها را میخورد ولیخربزه را هم به جای خودش حسابی میخورد . اين ، نيتجه نمیبخشد يا اگرنتيجه ببخشد ، اين نتیجهها يكديگر را خنثی میكنند ، يعنی اين روی آن اثرمنفی میگذارد و آن روی اين ، بالاخره آن نتيجه نهايی گرفته نمیشود .
ايناست كه " « قد افلح من زكيها » "رستگار شد كسی كه نفس را پاك وپاكيزه نگه داشت. لذا قبل از آنكه امر به ايمانطاعتی بكند ، بعد از ايمان قلبی ، اول دستور تقوا و طهارت و پاكی رامیدهد ، بعد امر میفرمايد به ايمان طاعتی ، يعنی طاعت رسول را به كارببريد .
" « يؤتكم كفلين من رحمته »"ايمان بعد از ايمان موجب میشود كه شمادارای دو حظ و دو بهره از رحمت الهی بشويد . ايمان اول يك حظ و بهرهمخصوص به خود به شما میرساند و ايمان دوم حظ و بهره جداگانهای" « و يجعل لكم نورا تمشون به »" ( اين همان اثری است كه گفتيم عمل رویايمان میگذارد ، روی قلب میگذارد كه يك اصل مسلم در قرآن مجيد است)تا خدای متعال برای شما و در قلب شما نوری قرار بدهد ، به شما روشنايیایبدهد كه در پرتو آن روشنايی راه برويد ، البته مقصود راه در خيابان نيست، يعنی روش شما . اين مثل اين است كه ما میگوييم " راه و روشی كه فلانیدر زندگی دارد " ، مقصود آن قدم زدن در خيابان نيست كه آيا قدمهايش راتند برمیدارد يا كند ، يا خودش راكج میكند يا نمیكند ، مقصود آن رفتاریاست كه در ميان مردم و به طور كلی در زندگی دارد . يعنی طاعت حق وطاعت و پيامبر حق به انسان يك روشنايی میدهد كه رفتارش در زندگی درپرتو آن روشنايی باشد ، كه به اين مضمون باز ما در قران داريم : " « أومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشی به فی الناس كمن مصله فیالظلمات ليس بخارج منها »" (انعام / 122 ) آيا آن كه مرده بود و ما او را زندهگردانيديم و برای او نوری قرار داديم كه در ميان مردم با آن نور راهمیرود ( مثل او مانند كسی است كه در تاريكيها قرار دارد و راهی به خارجندارد ؟ ) . "آن مردهای كه زنده كرديم " مقصود مرده قبرستان نيست . سخن از مرده قبرستان نيست كه مردهای از قبرستان زنده شده ، صحبت از به اصطلاح مرده اجتماع است ، مرده به صورت زنده ، آن كه درپرتو ايمان زنده شده است .
يا در همين سوره حديد ، قبلا خوانديم كه " « يوم يقول المنافقون و المنافقات اللذين امنوا انظرونا نقتبس من نوركمقيل ارجعوا وارءكم فالتمسوا نورا » "در قيامت مردان منافق و زنان منافق - چون آنجا حقايق آشكار میشود - وقتی كه میبينند اهل ايمان در پرتونور حركت میكنند میگويند كمی مهلت بدهيد كه ما هم از نور شما اقتباسكنيم . خيال میكند نور اقتباس كردنی و عاريه گرفتنی است . آنها جوابمیدهند متأسفانه اين نور عاريهای نيست ، بايد برگرديد به دنيا ، اين نوررا از آنجا بايد كسب كنيد .
" « و يجعل لكم نورا تمشون به »" و قرار ميدهد برای شما نوری كه درپرتو آن نور رفتار كنيد و راه برويد ." « و يغفر لكم »" گفتهايم كهمفهوم اصلی " غفران " پوشش يا به يك اعتبار " جبران " است . اصلمغفرت ، اصلی است كه شامل حال همه افراد انسان بايد شود ، يعنی كسريهاو نقصهايی كه در وجود شما هست و بوده است خدای متعال روی آنها رامیپوشاند ، مثل شیء شكستهای كه از نو آن را ترميم كنند و مثل ديوار كهيك خرابی پيدا كرده، بعد يك استاد بنا میآيد جايش را پر میكند و رويشرا میپوشاند به گونهای كه مانند اول میشود . " « و يغفر لكم »"كهخلاصهاش اين است: شما را مانند اول سالم و پاك میگردانيم . " « و اللهغفور »"ذات مقدسپروردگار آمرزنده است ،غفور است ، پوشاننده است" «رحيم »" مهربان است . " « لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون علی شیء من فضل الله »" .
اين مطلبی كه ما در اين آيه خوانديم - گفتيم مطلبی است كه از آيات ديگر قرآن مجيد هم استنباط میشود ولی خصوص اين آيه گويا شأن نزول خاصی دارد كه آيه بعد روشن میكند و آن اين است كه قرآن مطلبی دارد درباره اهل كتاب ، يهوديها و مسحيهايی كه در آن زمان بودند كه آنها اگر به خاتم انبياء ايمان بياورند دارای دو اجر خواهند بود . قهری هم هست ، بايد هم دارای دو اجر باشند ، برای اينكه آنها در ابتدا و در آن وقت وظيفه و تكليفش همين بود مثلا به حضرت مسيح ايمان آوردند چون ايمانشان ايمان صحيح بوده اجری داشتند ، بعد كه پيغمبر اكرم ظهور میفرمايد و به ايشان ايمان میآورند اين ايمان دومشان برای آنها اجر ثانوی ايجاد میكند . در آيهای دارد كه به اهل كتاب بگو كه اگر ايمان بياورند ( دو اجر خواهند داشت ) اين سؤال برايشان بود كه آيا برای ما مزيد اجری هست ؟ قرآن فرمود : " « اولئك يؤتون اجرهم مرتين »" (قصص / 54 ) البته اينچنين است.
اين ( موضوع ) بعد مسألهای به وجود آورده بود . آن اهل كتابی كه مسلمان میشدند به مسلمين میگفتند ما بر شما برتری داريم برای اينكه ما مثل كسی هستيم كه دوبار تولد شده باشد ، دوبار تشريف ايمان پيدا كردهايم : يك بار ايمان به پيغمبر خودمان ، بار ديگر به پيغمبر اسلام ، ولی شما چون مشرك بودهايد و ايمان آوردهايد ، يك بار وارد حوزه ايمان شدهايد ، ما دارای دو اجر هستيم ، شما صاحب يك اجر . اين برای مسلمين سؤالی ايجاد كرده بود كه آيا اين فضيلتی است برای اهل كتاب نسبت به مسلمين اصلی يا نه ؟
قرآن جواب میدهد كه شما از اين نظر كه دوبار وارد ايمان شده باشيد ( يك بار ايمان به پيغمبری ، بعد به اين پيغمبر ) مانند آنها نيستيد ، ولی ايمان در جهت قوس صعودی و در جهت اعتلاء ، خودش درجات و مراتب دارد . شما از ايمانی وارد ايمان ديگر بشويد و از ايمانی وارد ايمان ديگر ولی در طول ايمان ، به پيغمبر آخرالزمان خودش يك امر صاحب درجات است . در واقع قرآن میخواهد بگويد شما میتوانيد اجر ده ايمان را پيدا كنيد و اجر صد ايمان را پيدا كنيد ولی به شرط اينكه اين مراحل و مراتب ايمان را يكی بعد از ديگری طی كنيد ولی به شرط اينكه اين مراحل و مراتب ايمانرا يكی بعد از ديگری طی كنيد و به هر مرحلهای بالا برويد ، به فضلی و رحمتی جديد از پروردگار دست میيابيد .
پس ، از اين جهت ناراحت نباشيد كه ما در وضعی قرار گرفتهايم كه فقط يك اجر و يك رحمت شامل حال ما میشود ، نه ، شما درجات و مراحل و مراتب ايمان را طی كنيد تا دائما به فضلی بعد از فضلی و به رحمتی بعد از رحمتی برسيد . اين است كه میفرمايد : " « لئلا يعلم اهل الكتاب الا يقدرون علی شیءمن فضل الله »" تا اهل كتاب گمان نبرند ( علم در اينجا به معنی زعم است ) ، اعتقاد نكنند و خيال نكنند - مخاطب خود پيغمبر اكرم است - كه مؤمنين و مسلمانان ، ديگر بر فضل و رحمت پررودگار دست نمیيابند ، يعنی يك بار كه ايمان آوردند كار تمام شده ، نه ، بدانند كه در جهت صعودی هر چه بالا بروند باز جا دارد . " « و ان الفضل بيد الله »" و اينكه فضلبه دست خداست و به هر كه بخواهد میدهد ، و خدا صاحب فضل عظيم است .
امشب شب سيزدهم ماه مبارك رمضان است . ضمنا داريم نزديك میشويم به شبهای احياء از يك طرف و ايام مصيبت و شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام از طرف ديگر . يك حادثهای مربوط به اميرالمؤمنين علی عليه السلام است كه نقل كردهاند در روز سيزدهم ماه مبارك رمضان رخ داده است و آن اين است كه در روز سيزدهم ماه رمضان - و ظاهرا آن روز ، روز جمعه بوده است - ايشان موعظه میكردند و خطبه میخواندند ، برای مردم صحبت میكردند و مردم در مسجد نشسته بودند و از جمله كسانی كه در مسجد نشسته بودند دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسين عليهما السلام بودند . يكمرتبه وسط صحبت خطاب میكنند به امام حسن ، میفرمايند : فرزندم حسن ! چند روز از اين ماه گذشته است ؟ عرض میكند پدرجان ! سيزده روز ( معلوم است كه مطلبی را میخواهد بگويد ، خودش بهتر از ديگران میداند چند روز گذشته است ) . باز به امام حسين میفرمايد : فرزندم ! چند روز از اين ماه مانده است ؟ پدر جان ! هفده روز . آنگاه دستی به محاسن مباركش میبرد و میفرمايد چيزی نمانده است كه اين محاسن به خون اين سر خضاب بشود . اميرالمؤمنين علی عليه السلام در اين ماه مبارك رمضان به طور اشاره و كنايه و گاهی صريح ولی بدون اينكه جزئيات و خصوصيات و وقت ( حادثه شهات خود ) را دقيقا تعيين بفرمايد يك حالتی را نشان میداد كه نگرانی كلی برای همه و در درجه اول برای خاندان ايشان به وجود آورده بود .
و صلی الله علی محمد و الهالطاهرينباسم العظيم الاعظم الاجل الاكرم يا الله . . .
پروردگارا :
عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما ،
دلهای ما به نور ايمان منور بگردان ،
ما را اهل اطاعت خود قرار بده ،
توفيق تجنب از معاصی به همه ما عنايت بفرما .
منبع : کتاب " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الحديد ( 2 ) " اثر شهید مطهری
|