به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » روح انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 758 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

سوره الرحمن

روح انسان

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره الرحمن  (بخش چهارم  )

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « و لمن‏خاف مقام ربه جنتان * فبای الاء ربكما تكذبان * ذواتا افنان * فبای الاءربكما تكذبان * فيهما عينان تجريان * فبای الاء ربكما تكذبان * فيهما من‏كل فاكهة زوجان * فبای الاء ربكما تكذبان * متكئين علی فرش بطائنها من‏استبرق و جنا الجنتين دان * فبای الاء ربكما تكذبان * فيهن قاصرات الطرف‏لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان * فبای الاء ربكما تكذبان * كانهن الياقوت‏و المرجان * فبای الاء ربكما تكذبان » * ( الرحمن / 46 -  59  )

چند آيه‏ای كه قبل از آيات در جلسه پيش خوانديم راجع به اهل عذاب بود و از اينجا تا آخر سوره راجع به اهل نعيم در آخرت است . از اينجا شروع‏ می‏شود كه " « و لمن خاف مقام ربه جنتان » " برای كسانی كه مقام پروردگار خود را بترسند دو جنت است ، دو بهشت است . تعبير قرآن اين‏ است : كسانی كه از مقام پروردگار بترسند . تعبير اين نيست : كسانی كه‏ از پروردگار بترسند . " از پروردگار بترسند " يك معنای اعمی است . از چه چيز پروردگار بترسند ؟ كسانی كه از عقاب پروردگار هم می‏ترسند باز از پروردگار می‏ترسند ، اما " كسانی كه از مقام پروردگار بترسند " ( مقام‏ يعنی جايگاه ، مرتبه ) معنی ديگری دارد و در آن ، مفهوم معرفت خوابيده‏ است .

 كسانی كه خدا را می‏شناسند و مرتبة الوهيت را درك می‏كنند و چون‏ مرتبه الوهيت را درك می‏كنند در آنجا احساس عظمت می‏كنند و در غير پروردگار ( از خود و هر چه هست ، ماسوای پروردگار ) احساس حقارت‏ می‏كنند ، درواقع كسانی كه به عظمت الهی پی می‏برند و خشيت و خوف آن‏ عظمت ، هيبت الهی در دل آنها جا دارد ، برای اينها دو بهشت است . ولی‏ قرآن هيچ توضيح نمی دهد كه آن دو بهشت چگونه دو بهشتی است .

مفسرين درباره اين دو بهشت احتمالاتی داده‏اند كه شايد از همه آنها معقولتر اين است كه بهشتی روحانی و بهشتی جسمانی . بهشت جسمانی يعنی‏ بهشتی كه اولا جسم است مانند همين دنيا ، البته با اين تفاوت كه جسم آن‏ جهان با جسم اين جهان متفاوت است . اين مطلب را امروز مخصوصا بايد توضيح بدهيم .

ازجمله ضروريات دين مقدس اسلام و از ضروريات قرآن اين است كه معاد ، جسمانی است . يعنی چه معاد جسمانی است ؟ كسانی كه قائل به معاد هستند دو گروهند : بعضی معاد را صرفا روحانی می‏دانند ، يعنی معتقدند كه انسان‏ بعد از اينكه می‏ميرد روحش باقی است و جسمش فانی می‏شود و روحش هم كه‏ باقی است به معنی اين است كه جوهر روح انسان همان قدرت عقل انسان و علم انسان است . آن جوهر عقلی علمی در انسان باقی می‏ماند و تا ابد هم همان باقی است و اگر انسان در اين دنيا دارای علم و معرفت و فضائلی باشد اين علم و معرفت و فضائل در روح او هستند و همينها سبب سعادت او در عالم ديگرند الی الابد ، و بر عكس اگر روح انسان در اين دنيا پر از جهل باشد ، آن هم جهل مركب ، و پر از عناد باشد و پر از صفات زذيله روحی باشد ، بعد از اينكه از اين دنيا رفت ، در آن دنيا برای هميشه معذب است به همين عذابهای روحانی .

در اين دنيا هم ما نعيم روحانی داريم و عذاب روحانی يعنی كسی كه روحی دارد مملو از معارف و خصلتهای خوب ، او الان هم در همين دنيا ملتذ است و لذت می‏برد ، از چه لذت می‏برد ؟ از همين سرمايه‏های معنوی خوشد لذت‏ می‏برد . يا يك نفر كه اهل الله است در حالی كه مشغول ذكر خداوند است‏ غرق در لذت است و آن لذت يك لذت معنوی و روحانی است و هيچ لذت‏ جسمانی نيست ، و كسانی كه در همين دنيا لذتهای روحانی را به تعبير بوعلی‏ سينا چشيده‏اند ( نه فقط دانسته‏اند ) هرگز لذتهای جسمانی را با لذتهای‏ روحانی برابر نمی‏شمارند .

عذابهای روحانی نيز همان رنجهای روحی است كه انسان در همين دنيا هم‏ احساس می‏كند يعنی انسان ممكن است از نظر جسمی هيج ناراحتی نداشته باشد ، هيچ دردی نداشته باشد ، هيچ نقصی نداشته باشد مع ذلك در آنچنان رنجی‏ به سر ببرد كه برايش قابل تحمل نباشد و احيانا خودكشی كند ، مثل رنجی كه‏ حسود از حسادت خودش می‏برد . انسان اگر خدای ناخواسته به بيماری حسادت‏ گرفتار باشد ، ديگری برای خودش دارد زندگی می‏كند ، موفقيتهايی كسب‏ می‏كند ، اين از موفقيت او رنج می‏برد ، يك رنج جانكاه غير قابل تحملی . بديهی است كه اين رنج ، جسمی نيست ، با هيج قرص و آمپولی هم نمی‏شود آن‏ درد را از بين برد چون نه دستش درد می‏كند نه استخوانش ، نه سرش ، نه‏ قلبش و نه ريه‏اش و نه عضو ديگرش ، روحش مألم است ، روحش درد می‏كشد .

اينها می‏گويند باز تا وقتی كه انسان در دنيا هست ، به دليلی اينكه روح‏ اشتغال به بدن دارد و سرگرم به تدبير بدن است نه لذات روحانی را به طور خالص می‏تواند درك كند نه رنجهای روحانی را ، چون اين يك اصل است و اصل درستی هم هست : روح انسان در اثر يك اشتغال ، از چيز ديگر انصراف‏ پيدا می‏كند . مثل انسان اگر درد خيلی شديدی داشته باشد چنانچه توجه شديد ( او ) به يك امری جلب شود آن دردش را احساس نمی‏كند . اگر يك حاديث‏ ناگهانی برای او پيش بيايد ، مثلا فرزندش بيقتد ، فرياد می‏كند آی بچه‏ افتاد ، به طوری كه از خودش غفلت می‏كند . ممكن است در هما حال دندانس‏ هم شديد درد كند . يك ساعت آنجا مشغول آن كار است اصلا احساس نمی كند دندانش درد می‏كند ، بعد كه به خود می‏آيد دندانش شروع می‏كند به درد كردن‏ ، در صورتی كه از نظر عوامل جسمانی ، آن عامل درد بوده ولی اين اشتغال‏ زياد مانع از احساس درد بوده است .

اينها مدعی هستند كه روح انسان دردنيا چون به هر حال اشتغال به بدن‏ دارد ، نمی تواند به درون خودش توجه كامل داشته باشد و به همين جهت نه‏ می‏تواند لذات روحانی را به آن خلوص كامل درك كند و نه می‏تواند رنجهای‏ روحی را به آن خلوص كامل درك كند . معتقدند كه انسان بعد از اينكه‏ بميرد چون روح به خود باز می‏گردد ( و ) اشتغال به بدن ندارد آن لذتهای‏ روحانی‏اش ، اگر اهل لذت روحانی باشد ، مضاعف می‏شود يك بر صد هزار بلكه قابل توصيف نيست ، رنجهای روحی‏اش هم - اگر كسی اهل رنج روحی باشد - مضاعف می‏شود يك بر صد هزار بلك اصلا نمی‏شود حساب كرد . اين است كه‏ لذت روحانی برای اهل لذت آنچنان شديد است كه دراينجا قابل توصيف‏ نيست و رنح روحانی هم آنچنان شديد است كه قابل توصيف نيست .

جوان خيلی پاك و خوبی بود كه گاهی يك حالات معنوی خوبی داشت و گاه‏ برای من نقل می‏كرد . می‏گفت مثلا در نماز شب گاهی يك حالت خيلی خوشی به‏ من دست می‏داد و گاه اتفاق می‏افتاد كه آن حالت چند لحظه‏ای از من گرفته‏ می‏شد . می‏گفت من جهنم را آن وقت احساس می‏كردم كه اصلا جهنم يعنی چه ؟ اين گرفته و فراق آن حالت آنچنان مرا در تنگنا قرار می‏داد كه اصلا يك‏ دقيقه‏اش برای من قابل تحمل نبود . اين برای اين است كه روح در آن وقت‏ يك حالت تجردی پيدا می‏كند ، ارتباطش با بدن ضعيف می‏شود و به همين‏ جهت آن ذكر الله و آن مواهب معنوی آنچنان لذيذ است كه وقتی برای‏ امتحان - به هر جهتی هست - چند لحظه‏ای گرفته می‏شود دردش آنچنان شديد است كه اصلا قابل توصيف نيست . حاضر است همه دردهای مادی دنيا را تحمل‏ كند و آن را تحمل نكند .

كسانی كه قائل به بهشت معنوی و معاد روحانی‏ هستند مقصودشان اين است كه انسان بعد از آنكه مرد اين بدن برای هميشه از اولی در آخرت نيز هم جسمانی است و هم روحانی ، و البته برای افرادی كه‏ كامل هستند ، بهشت جسمانی در مقابل آن نعميهای روحانی ارزشی ندارد ، ولی‏ اكثريت مردم ( حتی اكثريت صلحا ، متقين ، زهاد ) به آن مقام نرسيده‏اند كه بهشت روحانی را درك كنند و برای آنها بهشت جسمانی ارزش نداشته‏ باشد . اكثر مردم ، هم بهشت روحانی دارند و هم بهشت جسمانی ، در جهنم‏ هم همين طور . اقليتی از مردم اهل نعيم روحانی هستند و اعتنايی به ( نعيم‏ ) جسمانی ندارند و اقليتی هم فقط بهشت جسمانی دارند و از بهشت روحانی‏ نصيبی ندارد .

بحث مااين بود كه به هر حال قطعا ما بهشت جسمانی داريم يعنی نمی توان‏ آن را انكار و به شكلی تأويل كرد ، قابل تأويل نيست . بله ، اينقدر ما می‏دانيم كه آنچه در آن عالم هس ت با آنچه در اين عالم هست در عين‏ اينكه در جسمانی بودن شريكند تقاوتهای زيادی با يكديگر دارند يعنی آن‏ عالم عين عالم دنيا و طبيعت نيست ، اگر عين عالم دنيا و طبيعت می‏بود مثل عالم طبيعت تكليف هم در آنجا بود ولی آنجا تكليف نيست به دليل‏ اينكه امكان تكليف نيست ، امكان تغيير دادن وضع و حالت نيست ، به قول‏ فلاسفه آنجا عالم قوش نيست ، عالم فعليت محض است . در آنجا مثلا توالد و تناسل نمی‏تواند وجود داشته باشد ، خوردن هست ولی خوردن آنجا با خوردن‏ اينجا فرق می‏كند . آن لذاتی كه از خوردن حاصل می‏شود هست اما نه مثل‏ خوردن اينجاست كه اين جور جذب و دفع باشد و در نتيجه مثلا سلامت و بيماری باشد . اين گونه چيزها نيست .

آن نتيجه‏ای كه از اين امر پيدا می‏شود يعنی لذت خوردن ، لذت آشاميدن ، لذت جنسی ، لذت مصاحبتها در آنجا وجود دارد ولی با تفاوتهايی كه با ( بذات ) اينجا هست . البته ما تفاوتها را نمی‏توانيم كاملا درك كنيم . بايد بدانيم كه اين جنبه‏های‏ جسمانی در آنجا وجود دارد و البته جنبه‏های روحانی هم به طريق اولی وجود دارد چون ما می‏بينيم قرآن در بعضی موارد بعد از اينكه نعمتهای جسمانی را ذكر می‏كند " « جنات تجری من تحتها الانهار »" (توبه / . 72  ) . . . می‏فرمايد : " « و رضوان‏من الله اكبر »" (اسراء / . 72  ) و اما بالاتر از همه خشنودی حق است . اين " بالاتر از همه " برای چه كسی ؟ آدمی كه اساسا در دنيا خدا را نشناخته و از حب خدا و رضای خدا و خشنودی خدا و عبوديت ، چيزی درك نكرده او در آخرت هم محجبوب است : " « من كان فی هذه اعمی فهو فی الاخرش اعمی واضل سبيلا »" (اسراء / . 72  ) آن كه در اين دنيا كور باشد در آن دنيا هم كور است‏ و گمراه‏تر . نمی‏شود انسان در اين دنيا كور باشد و در آن دنيا بينا ، و اين چشمی كه در اين دنيا باز نشده در آن دنيا بينا شود ! اين رباعی از فخر رازی است ، رباعی خيلی خوب حكيمانه‏ای است ، می‏گويد :

ترسم بروم (يعنی بميرم . ) عالم جان ناديده 

بيرون روم از جهان، جهان ناديده (يعنی كور بيرون بروم . " جهان را نديده باشم " يعنی حقيقت را نفهميده باشم .)

در عالم جان چون روم از عالم تن ؟ 

در عالم تن عالم جان ناديده 

می‏گويد چطور از عالم تن به عالم جان بروم در صورتی كه در وقتی كه در عالم تن هستم عالم جان را هنوز نديده‏ام . پس انسان در عالم تن بايد عالم‏ جان را ببيند تا وقتی كه از عالم تن رفت ، در عالم جان راه داشته باشد .

پس " « و رضوان من الله اكبر »" يك حقيقت خيلی بزرگتری است، يك‏ ذره آن برای اينها ارزش تمام بهشتهای جسمانی را دارد . اما همه مردم كه‏ مقام پروردگار خودش را بترسد يعنی هيبت مقام پروردگار او را بگيرد ، و تعبير " مقام " آمده است ، " مقام " يعنی مرتبه ، عظمت : خدا را در مقام الوهيت بشناسد ، عظمت الهی را در مقام خود درك كند . آن وقت آن‏ خوف ، خوف از عقاب خدا نيست ، عظمت الهی است ، كه اميرالمؤمنين‏ فرمود : " « عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعينهم » " (نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 184 ( خطبه همام).  ) عظمت الهی در چشمشان جلوه كرده است ، ديگر ماسوای حق هر چه هست ، شامل‏دنيا و آخرت ، همه در نظرشان كوچك است . تمام دنيا و تمام بهشت و جهنم در نظرشان چيزی نيست ، يعنی آن كسی كه مقام پروردگار را به عظمت‏ الهی درك كرد ديگر امكان ندارد چيز ديگری در نظرش بزرگ بيايد .

بطور كلی انسان چنين ساختمانی دارد كه بزرگی و كوچكی برايش نسبی است‏ يعنی يك چيز بزرگ است در مقايسه با يك كوچكتر از خودش . همين قدر كه‏ آن را با يك شی‏ء بزرگتر مقايسه كند حتی در چشمش كوچك می‏شود . مثلا این‏ ضبط صوت وقتی كه در كنار ضبط صوت كوچكتری هست به نظرتان بزرگ است ، در مقابل يك بزرگتر از خودش به نظرتان كوچك می‏آيد . يك آدم بلند قد در مقابل مردم ديگر هميشه‏ بلند قد است ، وقتی كه با بلند قدتر از خودش راه می‏رود به چشم انسان‏ كوچك می‏آيد .

روح انسان هم همين طور است . اين اشياء كه بزرگ به نظر می‏رسند در مقايسه با يكديگر است ولی در مقايسه با مقام كه عين عظمت است و عظمت‏ لا يتناهی است هر عظمت ديگر ( كوچك به نظر می‏رسد ) چون هر چه باشد متناهی است و يك متناهی با نا متناهی نسبت ندارد . اگر انسان او را به‏ عظمت شناخت ديگر چيزی به نظرش بزرگ نمی‏آيد . ما تا فريمان بوديم و فقط مشهد را ديده بوديم مشهد به نظر ما بسيار بزرگ بود . تا آمديم قم و تهران و برگشتيم . وقتی كه من از تهران برگشتم ديدم مشهد چقدر به نظرم‏ كوچك است ! طبيع انسان اين است . سعدی در بوستان قطعه‏ای دارد :

چنين دارم از پير داننده ياد 

كه شوريده‏ای سر به صحرا نهاد 

پدر در فراقش نه خورد و نه خفت 

پسر را ملامت نمودند گفت 

از آنگه كه يارم كس خويش خواند 

دگر با كسم آشنايی نماند 

به حقش كه تا حق جمالم نمود 

دگر هر چه ديدم خيالم نمود 

" « و لمن خاف مقام ربه غ". قرآن در يك جای ديگرهم اين تعبير را دارد كه : " « و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنة هی‏المأوی »" (نازعات / 40 - . 41 )  (آن كسی كه مقام پروردگار را بترسد...) . اين معنايش هيبت و عظمت است‏ . اين خوف ، خوفی است بالاتر از آن خوفها ، بالاتر از خوف از عقاب است‏ ، بلكه خوف از عقاب نوعی غفلت از خداوند است ، يعنی خدا را می‏شناسد و خدا را می‏ترسد ، غير خدا هر چه هست در نظرش كوچك است . در دعای كميل‏ اين مطلب را كاملا حس می‏كنيم . اين است كه در اين آيه چون بعد فرموده است برای كسانی كه مقام‏ پروردگار را درك می‏كنند و خوف مقام پروردگار را دارند دو بهشت است ، بعضی از مفسرين گفته‏اند مقصود از دوبهشت يعين بهشتی روحانی و بهشتی‏ جسمانی . البته اين يك احتمال است ولی قرآن گويی نخواسته در اين زمينه‏ توضيح بدهد چون يك " دو بهشت " ديگر هم بعد داريم كه ذكر می‏كنيم .

" « ذواتا افنان »" اين دو بهشت انواعی از نعم دارند . باز توضيح‏ نمی‏دهد ، ( می‏فرمايد ) " النواعی " . در اين توضيح ندادن‏ها عنايتی هست‏ . در علم " بلاغت " می‏گويند گاهی يك مطلب به تعمد در ابهام گذاشته‏ می‏شود تا ذهن شنونده به هر راه برود و ضمنا به او بفهمانند كه اگر توصيف‏ شود محمدود می‏شود چون هر مقدار توصيف شود ذهن آن را محدود می‏كند به همان‏ كه شنيده . بدان هر چه توصيف كنند ، مطلب بيش از مقداری است كه‏ بخواهد توصيف شود . " « ذواتا افنان »" اين دو بهشت دارای انواعی از نعيم هستند اين كه می‏گيود " انواعی از نعيم " يعنی محدودش نكن ، پس‏ اگر ما بعدهم توصيف كنيم و نمونه‏هايی را بگوييم كه شما با آن نمونه‏ها آشنا هستيد و می‏توانيد آشنا باشيد بدانيد كه محدود به اينها نيست .

 پس‏ اين " « ذواتا افنان »" مقدمه است برای اينكه ذهن ( نعم آن دو بهشت‏ را ) محدود نكند . " « لا تعلم نفس »" . در يك آيه می‏فرمايد : " « فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرش اعين »" (سجده / . 17  ) هيچ‏ نفسی نمی‏تواند بداند كه چه مايه‏های روشنايی چشمی در آنچا پنهان است ، يعنی حتی توصيفهايی كه در قرآن می‏كنيم به حسب ميزان درك بشر است نه‏ اينكه به ميزانی است كه آنها هستند ، آن قابل توصيف نيست . برای يك‏ نفس در دنيا امكان درك آن مطلب وجود ندارد " « فيهما عينان تجريان " در آن دو بهشت دو چشمه جريان دارد . باز مفسرين اينجا همين حرف را زده‏اند . ( می‏فرمايد ) دو چشمه الی جريان دارد ، يعنی چگونه چشمه‏هايی‏ هست ، ( قابل توضيح نيست ) ، همين قدر بدانيد دو چشمه‏ای هست . اين " ای " ( در " دو چشمه‏ای " باز علامت ابهام است يعنی ديگر وصفش را از ما نخواهيد .

فيها من كل فاكهة زوجان »" از هر ميوه‏ای دو نوع وجود دارد. زوجان‏ يعنی " جفت " كه مفسرين گفته‏اند يعنی دو نوع نه يك نوع. باز قرآن شرح‏ نداده است . قهرا همان احتمال می‏آيد كه آنجا كه گفتيم " « جنتان »" ( دو بهشت است ) قهرا ميوه‏های هر بهشتی هم با ميوه‏های بهشت ديگر فرق‏ می‏كند ، ميوه‏های بهشت روحانی ، روحانی است و ميوه‏های بهشت جسمانی ، جسمانی است . تا اينجا وصف خود اين دو بهشت بود .

 " « فبای الاء ربكماتكذبان »" نعمتها را ببينيد ، به كداميك از نعمتها تكذيب می‏كنيد ؟ از اينجا وصف اهل بهشت است يعنی حالت آنها را بيان می‏كند كه بيشتر حالت اهل بهشت جسمانی بيان شده است يعنی اين حالات بيشتر با اهل بهشت‏ جسمانی منطبق است : " « متكئين علی فرش بطائنها من استبرق (يا من استبرق »، هر دو جور خوانده شده ، همزه وصل و همزه قطع ، ولی بيشتر همزه قطع خوانده‏اند كه من استبرق ».  ) و جناالجنتين دان »" اهل بهشت تكيه می‏زنند بر فراشها و بر بساطهايی كه بطائن آنها ( بطانه يعنی آستر ، در مقابل ظهاره ) از استبرق‏ است . استبرق نوعی حرير رامی‏گويند . لفظ استبرق لفظ به اصطلاح عربی الاصل‏ نيست و از زبان ديگر - كه ظاهرا زبان فارسی باشد - در زبان عربی وارد شده است و می‏گويند معرب " ستبرك " است . ستبر همان است كه ما می‏گوييم و به معنی كلفت است . نوعی ديبا را كه ضخيمتر بوده است " ستبرك " می‏گفتند، بعد كه به زبان عربی آمده است " استبرق " گفته‏اند.

" « و جنا الجنتين دان » " ميوه‏های هر دو بهشت نزديك است . ميوه‏ را از آن جهت كه قابل چيدن است می‏گويند نزديك است . مقصود اين است‏ كه در اختيار كامل اهل بهشت قرار دارد يعنی تلاشی ( لازم نيست ) ، مثل‏ دنيا نيست كه دار تلاش و كوشش و بذر پاشيدن و بعد عمل آوردن باشد ، تابع اراده است ، هر طور كه بخواهند آنا برای آنها حاضر است .

" « فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان »" . اينجا " « فيهن »" به صورت جمع آورده شده ، گفته‏اند به اعتبار اينكه برای‏ هر فردی ، از اين بهشتها وجود دارد يعنی در اين بهشتها كه برای همه افراد وجوددارد ، زنانی هستند - به تعبيری كه ( مترجم ) دارد - فروهشته چشم . اين " فروهشته چشم " را دو جور می‏شود ( بيان ) كرد : يكی اينكه توصيف‏ جسمانی چشم باشد ، همين چيزی كه ما می‏گوييم خمارآلود ، چشم خمار كه چشم‏ خماری خودش نوعی زيبای است ، آن شعر باباطاهر می‏گويد :

دل عاشق به پيغامی بسازد 

خمار آلوده با جامی بسازد 

مرا كيفيت چشم تو كافی است 

قناعتگر به بادامی بسازد 

بعضی به اين معنا گرفته‏اند . برخی كنايه از كيفيت روحی گرفته‏اند ، نكته خيلی خاصی در اينجا هست . مسأله " عفت زن " برای مرد يك ارزش‏ ذاتی و اصيل دارد .

برتراندراسل از آن كسانی است كه عليه اين فكر تبليغ‏ می‏كند ( و عجيب است ! انحراف از تعليمات انبياء است . شما می‏بينيد كه در همين دنيايی كه اسمش را " دنيای علم " گذاشته‏اند كار به كجاها می‏كشد ! ) . می‏گويد اصلا فلسفه عفت چيست ؟ بعد فلسفه‏ای برای عفت ذكر می‏كند ، می‏گويد فلسفه عفت منحصرا اين است كه مرد مثل خود زن علاقه‏مند است كه بچه‏اش مشخص باشد . زن بچه‏اش به هر حال مشخص است چون او می‏فهمد اين بچه‏ای است كه از او متولد شده ، لهذا برای زن اهميت ندارد كه با يك مرد آميزش داشته باشد يا با صد مرد . ولی برای مرد اهمیت دارد چون اگر زنش با مردهای متعددی آميزش داشته باشد نمی‏داند بچه‏ای كه از او متولد می‏شود بچه خودش است يا بچه خودش نيست . می‏گويد در سابق چون‏ راهی برای اين كار نبود فحشاء ممنوع بود يعنی يك زن با غير شوهر خودش‏ حق تماس نداشت . حالا چون دنيا پيش رفته و مخصوصا وسائل ضد آبستنی پيدا شده چه مانعی دارد كه يك زن ، زن قانونی يك مرد باشد و عشقش با مرد ديگر باشد ولی متعهد شود كه از او آبستن نشود ، هر وقت خواست آبستن شود با شوهر قانونی‏اش تماس داشته باشد ؟ من در بعضی از نوشته‏های خودم اين حرفش را نقل و از جنبه‏های مختلف رد كرده‏ام . مسأله عفت و ارزش عفت مسأله ديگری است ، هم برای مرد و هم‏ برای زن . در ارتباط مرد و زن تنها اقناع غريزه جنسی مطرح نيست ، آن‏ مسأله وحدت ، يگانگی و اتحاد روحی بالاتر است و اين " بالاتر " مطرح‏ است. قرآن تعبيری دارد می‏فرمايد: " « و من اياته ان خلق لكم من انفسكم‏ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودش و رحمة »" (روم / . 21) . در رابطه زوجين مودت و رحمت را ( مطرح می‏كند ) . مودت و رحمت غير از شهوت است. ميان شما وداد و مهربانی ( قرار داد ) . وداد و مهربانی يعنی‏ يگانگی . نمی‏گويد خداست كه شما را طوری قرار داد كه شهوت زن به وسيله‏ مرد و شهوت مرد به وسيله زن اقناع شود ، آن ، جنبه حيوانی قضيه است . شك ندارد كه آن هست ولی آن جنبه اساسی كه پايه زوجيت است آن است كه‏ " وداد و رحمت " گفته می‏شود و مولوی چقدر عالی همين آيه را تفسير كرده‏ است ! می‏گويد شهوت از جنبه حيوانی است ، رحمت وداد است كه جنبه‏ انسانی هم ( دارد ) و بعد می‏گويد به همين دليل است كه هميشه زنها بر مردها غالبند . عملا زن بر مرد غالب است چون مرد محكوم مودت و رحمتی‏ است كه به زن بايد داشته باشد . خيلی عالی و عجيب اين حرف رامی‏زند !

قرآن می‏خواهد بگويد كه در عالم آخرت ( در ) آنچه كه مردان از زنان‏ اخروی ( بهره می‏برند ) - اعم از آنكه آن زنان اخروی خيرات حسان دنيا باشند يعنی زنان دنياشان باشند يا حورالعين‏ها باشند - تنها مسأله جنسی‏ مطرح نيست ، مسأله روحی هم مطرح است ، يعنی چه ؟ يعنی زنانی هستند عاشق‏ اين مردها ، دل در گرو اين مردها دارند ، يعنی يك حالت يگانگی دارند ، از غير اينها چشم بسته‏اند ، " « قاصرات الطرف »" يعنی چشمشان فقط و فقط به اينها اكتفا كرده است . مسأله اين نيست كه بگوييم قانون عفاف‏ در اين دنياست ، آنجا كه عفا ( نيست ) ، چه مانعی دارد كه يك حوريه‏ مال صد نفر باشد ؟ قرآن می‏گويد اين حرفها مطرح نيست چون مسأله فقط مسأله‏ ارضاء جنسی نيست ، يك امر روحی هم هست و بشر با اين نياز می‏رود ، حال‏ افرادی بالاتر از اين مقامها هستند ، آنها سر جای خودشان ولی اكثريت مردم‏ اين جزء نيازهايشان است .

لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان »" نه يك زن هر جايی كه گاهی پيش‏ اين ، گاهی پيش آن ، هيچ انسی و جنی با او تماس پيدا نكرده است " « كانهن‏الياقوت و المرجان »" گويی در صفا ياقوت يا مراريد هستند يعنی بدنهای‏ اينها اين طور با صفاست . " « هل جزاء الاحسان الا الاحسان »" آيا جزای‏ نيكی جز نيكی خواهد بود ؟ يعنی هر كس كه در دنيا نيكی كند نيكی می‏بيند .

در ذيل همين (آيه است) كه وارد شده است كه آيا جزای توحيد و " « لا اله‏ الا الله »" جز بهشت چيز ديگری می‏تواند باشد ؟ " « و من دونهما جنتان »" دو بهشت نازلتر از اينها هم وجود دارد . آنجا داشت : " « و لمن خاف مقام ربه »" . مفسرين گفته‏اند - و درست‏ گفته‏اند - در آنجا چه بهشت روحانی‏اش و چه بهشت جسمانی‏اش مال " « لمن‏خاف مقام ربه »" بود ، يعنی اهل اخلاص ، كسانی كه خدا را به هيبت و عظمت شناخته‏اند ، ولی در پايين‏تر و كمتر از اينها هم دو بهشتی هست اما برای افرادی كه از اينها كمتر هستند ، و گفته‏اند منظور افرادی است كه‏ عبادتشان برای بهشت يا برای فرار از جهنم بوده است . " « مدهامتان " دو بهشتی سرسبز . اينجا سخن از سر سبزی است . " « فيهما عينان‏نضاختان »" . در آنجا سخن از دو چشمه جاری بود ، اينجا هم سخن از دو چشمه ديگر ، ولی اينجا تعبير " « نضاختان »" دارد يعنی جوشش زن ، فواره زن . اما اينجا هم توصيف نمی‏كند كه اين چشمه‏ها چگونه چشمه‏هايی‏ است .

 " « فيها فاكهة و نخل و رمان »" . آنجا داشتيم : " « فيهما من‏كل فاكهة زوجان »" در آن ( دو ) بهشت اهل اخلاص از هر ميوه‏ای دو نوعش‏ وجود دارد . در اين دو بهشت درجه پايين‏تر ميوه‏ای است و نخلی و اناری ، درخت ميوه و درخت نخل و درخت انار . " « فيهن خيرات حسان »" و در آن بهشتها هم زنانی كه خير و نيكو هستند ( وجود دارند ) ، زنان نيكو خصال و نيكو صورت ، يعنی نيكو سيرت و نيكو صورت . خير ، حسن معنوی را می‏گويند و حسن ، حسن صوری را . " « خيرات حسان »" يعنی زنانی كه هم از نظر روحی و معنوی خيرند و هم‏ از نظر زيبايی ، پس ميشود نيكو سيرت و نيكو صورت ، هر دو وجود دارد .

بعضی مفسرين گفته‏اند كه اينجا اشاره به زنان دنياست نه حورالعين‏ها ، زنانی از نوع انسان كه اهل بهشت و اهل سعادت هستند . علاوه بر اينها باز " « حور مقصورات فی الخيام »" حورالعين‏هايی كه‏منحصرا در خيمه‏هايی هستند . همان مفهوم " « قاصرات الطرف لم يطمثهن‏انس قبلهم و لا جان »" را با تعبير ديگر گفته است ، يعنی " نه هر جايی " . اين " « حور مقصورات فی الخيام »" باز مفهوم " نه هر جاييی " را می‏دهد . همان كلمه " « لم يطمثهن انس قبلهم و لا جان » " تكرار شده . معلوم است كه قرآن به جنبه طهارت و عفاف و پاكی خيلی‏ عنايت دارد يعنی اين را برای بشر يك ارزش اصيل می‏داند . " « متكئين علی رفرف خضر و عبقری حسان »" . درباره آنها هم داشتيم: " « متكئين علی فرش بطائنها من استبرق و جنا الجنتين دان »" . درباره‏ اينها داريم : " « متكئين »" تكيه زن‏ها هستند " « علی رفرف خضر »" برمتكاهای سبز و بر بساطهای بسيار قيمتی و بسيار نيك "« فبای الاء ربكماتكذبان »" پس چه نعمتی را شما می‏توانيد تكذيب كنيد ؟

در آخر دو مرتبه می‏فرمايد : " « تبارك اسم ربك ذی الجلال و الاكرام " مبارك است و پر بركت است نام پروردگارت آن نام پر جلال و صاحب‏جلالت و صاحب اكرام ، كه می‏گويند اشاره به همان نام " الرحمن " است‏ كه سوره با آن شروع شده است . سوره با كلمه " الرحمن " شروع شد و با توصيف " الرحمن " با جمله " « تبارك اسم ربك ذی الجلال و الاكرام " خاتمه پيدا می‏كند اشاره به اينكه آنچه كه در عالم به وجود آمده است‏ از اول عالم تا آخر عالم ، دنيا و آخرت ، تمام اينها به اسم " رحمن " به وجود آمده است . می‏گويند : " ظهر الوجود ببسم الله الرحمن الرحيم " . اصلا " رحمن " يعنی رحمت عامه پروردگار ، يعنی خلقت ، اساس خلقت . رحمن يعنی خدای‏ خالق ، يعنی خدای خالقی كه خلقتش بر اساس رحمت و جود و رساندن فيض‏ است و هر موجودی آن فيضی را كه لايق است ( دريافت می‏كند ) . ما اگر بگوييم " خدا خالق است " يك معنا و مفهوم را گفته‏ايم يعنی همين مقدار فهمانده‏ايم كه خداوند ايجاد كننده اشياء است ، ولی آيا اين ايجاد بر اساس فيض و رحمت است يا بر اساس ديگری ، اين را ديگر كلمه " خالق‏ " نمی‏فهماند ، ولی وقتی كه ميگوييم " رحمن " يعنی افاضه كننده جود و رحمت خودش . وقتی می‏گوييم " رحمن " يعنی سراسر خلقت مساوی است با سراسر رحمت ، و حتی آنجايی هم كه عذاب هست ، خود عذاب از يك جنبه‏ ديگر - لااقل از اين جنبه كه ما نظام كل را در نظر بگيريم در نظام كل - باز نوعی رحمت است . می‏گويد : " « تبارك اسم ربك »" مبارك باد ، افزون باد آن نام پروردگارت ، آن نامی كه صاحب جلال و اكرام است .

گفتيم " جلال " (مقصود " ذی الجلال " است .  ) يعنی اجل شأنا است ، منزه از نقص است ، به‏ اصطلاح صفت سلبی ( است ) . " اكرام " (مقصود " ذی الاكرام " است .  ) يعنی پر از كرامت است ، پرا از جمال است " « ذی الجلال و الاكرام »" صاحب جلال و جمال بودن ، يعنی از نقصها منزه بودن و به كمالها متصف بودن ، كه جمع ميان صفات‏ سلبيه و صفات ثبوتيه هر دو در اين جمله شده است . و صلی الله علی محمدو اله الطاهرين .

منبع : از کتاب  " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الرحمن ( 4 ) " اثر شهید مطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir