به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری » معنی ناطق بودن انسان
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 541 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

سوره الرحمن

معنی ناطق بودن انسان

اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

تفسير سوره الرحمن(بخش اول )

» بسم الله الرحمن الرحيم » الحمد لله رب العالمين باری الخلائق الجمعين و الصلوش و السلام علی‏عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه سيدنا و نبينا و مولانا ابی‏القاسم محمد وآله الطيبين الطاهرين المعصومين اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : « بسم‏الله الرحمن الرحيم 0 الرحمن 0 علم القران 0 خلق الانسان 0 علمه البيان 0الشمس و القمر بحسبان 0 و النجم و الشجر يسجدان 0 و السماء رفعها و وضع‏الميزان 0 الا تطغوا فی الميزان 0 و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسرواالميزان 0 و الارض وضعها للانام 0 فيها فاكهة و النخل ذات الاكمام 0والحب ذو العصف و الريحان 0 فبای الاء ربكما تكذبان »( الرحمن / 1 - . 13  )

سوره مباركه رحمن است . تنها سوره‏ای است كه خود سوره با يكی از اسماءالله آغاز می‏شود ، با اسم مبارك " رحمن " . ما در" « بسم الله الرحمن الرحيم » " بعد " الله " با اسم " رحمن " روبرو می‏شويم . " رحمن " از نظر لغوی مبالغه در رحمت است ، در عنايت‏وجود و بخشندگی ، و اين اسم به غير خداوند اطلاق نمی‏شود ، بر خلاف بعضی ازاسمهای ديگر مثل " رحيم ) ( كه ) به غير خدا هم " رحيم " می‏شود گفت . در واقع " رحيم " امری است كه فی حد ذاته می‏تواند مراتب و درجات‏داشته باشد كه شامل به اصطلاح رحمت امكانی هم بشود ، بمعنی رحمت از آن‏جهت كه منسوب به يك ممكن الوجود است ، و لهذا در قرآن به پيغمبر اكرم‏ " رحيم " اطلاق شده است : " « لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ماعنتم حريص عليكم بالمؤمنين رؤوف رحيم »" (توبه / . 128 ) . كلمه‏های " رؤوف " و " رحيم " هم از اسماء الله است ولی از آسمائی است كه اختصاص به‏خداوند ندارد ، يعنی در عين اينكه شأنی از شؤون الهی را بيان می‏كند به‏غير خدا هم اطلاق می‏شود ، يعنی رحمت به آن معنی كه در " رحيم " هست ورأفت به آن معنی كه در " رؤوف " هست به اصطلاح درجه امكانی هم داردكه می‏شود آن را به يك ممكن نسبت داد . ولی " رحمن " به آن معنای " مبالغه‏ای " كه دارد ، يعنی آن نهايت درجه رحمت و رحمت شامله‏ای كه‏تمام هستی را در برگرفته است ، مثلا خود پيغمبر هم به تمام وجود خودش‏مشمول رحمن است ، و هر موجود و مخلوق ديگری . اين ( اسم ) به غير خدااطلاق نشده است .

اكثريت قريب به اتفاق آيات اين سوره مباركه تذكر و يادآوری نعمتها وآلاء پروردگار است ، و لهذا از يك طرف با لفظ " « الرحمن »" شروع‏می‏شود ( كه ) رحمت است و از طرف ديگر مكرر مانند يك ترجيع بند 31 باراين آيه تكرار شده است : " « فبای الاء ربكما تكذبان »". مخاطب، جن وانس هستند . پس كه به كداميك از نعمتهای الهی تكذيب می‏آوريد ، يعنی‏ كداميك از نعمتهای الهی را می‏توانيد انكار كنيد ؟

 پس اصلا روح و سياق‏اين سوره تذكر و يادآوری نعمتهاست برای اينكه انسان متنبه و متوجه باشدكه نعمتهای الهی را چه ذهنا و فكرا و چه عملا مورد انكار قرار ندهد وهميشه به آن نعمتها توجه داشته باشد . توجه به نعمت ، روح شكر وسپاسگزاری را در انسان به وجود می‏آورد و انسان را بيشتر متذكر خدا می‏كند و بيشتر در صراط عبوديت قرار می‏دهد و از مخالفت و عصيان باز می‏دارد .

حال می‏خواهيم ببينيم كه اين نعمتها را كه خدا در قرآن می‏خواهد بشماردچگونه شمارش می‏كند ؟ در اين شمارش كردن‏ها مسلما حسابی در كار است ، (چون ) خلفت است ، خصوصا كه بعد هم همواره صحبت از حسبان و ميزان ونظام موجود در كار عالم است و قهرا نمی‏تواند خود قرآن كه جزئی از كارپروردگار است از حسبان و نظام خارج باشد ، اين هم خودش حسابی و نظامی‏دارد .

 ببينيم خدای رحمن كه با اسم " الرحمن " خودش با ما مواجه است‏از چه نعمتی شروع كرده ، نعمت اول ، نعمت دوم ، نعمت سوم ، و چه رابيان می‏كند . بلافاصله می‏فرمايد : " « الرحمن علم القران »" خدای رحمن‏قرآن را آموخت . ضمير مفعول يا اسم مفعولش هم بيان نشده ( كه آيا) قرآن را به پيغمبر آموخت ؟ قرآن را به وسيله پيغمبر به مردم آموخت ؟ ياقرآن را به پيغمبر و مردم همه آموخت ، و به پيغمبر از طريق وحی و به‏مردم از طريق پيغمبر ؟

معلوم است كه وقتی متعلق ذكر نمی‏شود برای اين است كه نمی‏خواهد اختصاص بدهد والا می‏توانست بفرمايد : " الرحمن علمك‏القران " رحمن ، تو را ای پيغمبر قرآن آموخت ، چنانكه بعضی جاها داريم  :  " «و علمك ما لم تكن تعلم »"(نساء / . 113 ) و اگر مقصود فقط مردم می‏بودند ، مثلا می‏فرمود   : " علمكم القران " يا " علم الانسان القران " كه بعد می‏گفتيم از پيغمبرانصراف دارد . وقتی كه ( متعلق ) ذكر نمی‏شود معلوم است كه نظر به متعلق‏خاص نيست . همين طور كه بعضی از مفسرين هم گفته‏اند ، در اينجانمی‏فرمايد قرآن را نازل فرمود ، ( می‏فرمايد ) قرآن را تعليم داد ، يعنی‏اول قرآن را به صورت يك حقيقت موجود فرض‏می‏كند ، كه آن حقيقتی كه قبلاوجود داشته تنزيلش همان تعليمش است و تعليمش مساوی با تنزيلش است .

قبلا گفته‏ايم كه از خود قرآن فهميده می‏شود كه قرآن حقيقتی دارد مافوق‏كلمات و الفاظ و در آن تفصيل (به معنی فصل بندی ) و مانند آن وجود ندارد و پيغمبر اكرم‏يك بار قرآن را به آن صورت به اصطلاح جملی خودش تلقی كرده است و بعدبه صورتهای تفصيلی . آنجا كه از نزول اجمالی قرآن تعبير می‏شود با كلمه " انزال " بيان می‏شود : " « انا انزلناه فی ليلة القدر »" (قدر / 1 ) تمام‏قرآن به آن صورت در شب قدر نازل شد ، و آنجا كه به تفصيل ، آيه آيه وبه صورت الفاظ ( فرود ) می‏آيد با كلمه " تنزيل " بيان می‏شود . اين‏نشان می‏دهد كه قرآن به عنوان يك حقيقت غيبی - كه اين الفاظ ، مظاهر وتنزل يافته‏های آن حقيقت غيبی هستند - قبل از پيغمبر وجود داشته و بعدپيغمبر به آن می‏رسد و بلكه قبل ازخلقت عالم و قبل از خلقت انسان وجودداشته است چون يك حقيقت مجرد است .

قرآن از اينجا شروع می‏كند : رحمن ( خدای رحمن ) قرآن را تعليم داد كه‏همان تعليمش عين تنزيلش است ( قرآن را به بشر فرود آورد ) . بعد ازاين است كه می‏فرمايد : " « خلق الانسان »". نفرمود : " الرحمن خلق‏الانسان علم القران " با اينكه انسان اين طور فكر می‏كند كه طبق قاعده‏بايد بگويد كه خدای رحمن انسان را آفريد و قرآن را تعليم داد .

 از نظراسلام اگر حساب كنيم اول انسان آفريده می‏شود بعد انسان قرآن و هر چيزديگر رامی‏آموزد . خلقت انسان بر آموختن انسان قرآن را ، تقدم دارد ، و بلكه به حسابی اگر كسی بگويد كه قرآن جز همين الفاظ نيست ) بر خلقت‏قرآن هم تقدم دارد چون قرآن بعد از اينكه پيغمبر خلق شده و سال چهلم تولداو فرا رسيده است در طول 23 سال خلق شده است . و لی در اينجا تعليم‏قرآن بر خلقت انسان مقدم شده است . يك وجه آن - كه همه مفسرين قبول‏دارند - اين است كه می‏خواهد به اين بيان اهميت فوق‏العاده اين نعمت راذكر كند كه اين نعمت هدايت به وسيله قرآن ، آنقدر اهميت دارد كه بايدقبل از نعمت خلقت ذكر شود .

 و اما يك وجه ديگر - همين طور كه عرض‏كردم و بعضی از مفسرين گفته‏اند - اين است كه در اينجا عنايت ديگری است‏به تقدم وجودی قرآن بر انسان به آن نوع وجودی كه غير از وجود الفاظش‏است . پس باز اول قرآن خلق شده است و بعد انسان . ولی به هر حال‏نكته‏ای كه برای ما عملا آموزنده است توجه به اهميت اين نعمت بزرگ يعنی‏نعمت قران است و اهميت نعمت علم و تعليم به طور كلی . گو اينكه اينجاتعليم قرآن ( ذكر شده ) است ولی بالاخره تعليم است و باب ، علم است .

در سوره " اقرأ " نيز اين طور می‏خوانيم : " « اقرأ باسم ربك الذی‏ خلق خلق الانسان من علق اقرأ و ربك الاكرم الذی علم بالقلم علم الانسان ما لم يعلم »" (علق / . 5 1) . آنجا هم سخن از خلقت و تعليم است ولی در آنجا چون‏سخت از تعليم قرآن بالخصوص نيست " (« علم الانسان ما لم يعلم "،"علم‏بالقلم »" قلم را بهانسان آموخت ، نوشتن را به انسان آموخت ، انسان را چيزی كه نمی‏دانست‏ آموخت )قهرا خلقت مقدم است بر تعليم و تعلم ، اول خلقت انسان يادشده ، بعد تعليم و تعلم .

 اما اينجا كه سخن از تعليم قران است ، تشريف‏و احترام و اهميت و عظمت قرآن اقتضا كرده است كه ترتيب در جهت عكس‏قرار بگيرد ، اول سخن از تعليم بيايد بعد سخن از خلقت .   " « علمه البيان »"بعد از خلقت انسان نعمت بيان را برای انسان (ذكر ) می‏كند . " بيان " يعنی ظاهر كردن ، كه در اينجا مقصود همان سخن‏گفتن است . با زبان ، انسان مكنونات ضمير خودش را ، امور پنهانی كه درضميرش هست، برای ديگران آشكار می‏كند و آن ديگران برای او آشكار می‏كنند.

در سوره " اقرأ " هم سخن از خلقت و تعليم بود ( « علم الانسان ما لم‏يعلم »)با اين تفاوت كه اينجا سخن از تعليم قرآن است و آنجا خصوص‏قرآن ياد نشده است . در آنجا يك تعليم بالخصوص ذكر شده بود ، تعليم‏ نوشتن ( « علم بالقلم »)، در اينجا هم بعد از تعليم قرآن يك تعليم‏بالخصوص ياد آوری شده است ، تعليم سخن گفتن .

شايد ما تا كنون به اين نكته توجه نكرده‏ايم كه اينكه انسان با حيوانهامتفاوت است و اين همه فاصله دارد به موجب همان استعدادی است كه درانسان برای گفتن و نوشتن هست ، يعنی اگر همين يك استعداد را از انسانبگيريم انسان با همه حيوانات فرق نمی‏كند .

فلاسفه از قديم تعبير خيلی خوبی انتخاب كرده‏اند گو اينكه بعضی شايدنكته‏اش را درست در نمی‏يابند . وقتی می‏خواهند انسان را تعريف كنند ، به‏" حيوان ناطق " تعريف می‏كنند ، حيوان سخنگو ، با اينكه به قول خودشان‏می‏خواهند جنس و فصل را بيان كرده باشند ، بعد اين سؤال برای افراد مطرح‏می‏شود كه " سخنگويی " مگر چه اهميتی برای انساندارد كه ما آن را به جای فصل انسان بگيريم يعنی به جای " جزء ذات " و" ذاتی " انسان بشماريم ؟ سخن گفتن برای انسان يك عمل است ، مثل‏خنديدن . همين طور كه خنديدن از مختصات انسان است سخن گفتن هم ازمختصات انسان است و بر عكس . شايد مثلا پهن ناخن بودن هم از مختصات‏انسان باشد . پس اين چيست كه در باب انسان گفته‏اند ؟

 بعضی گفتند – و حرفشان درست هم هست - كه معنی نطق در اينجا سخن گفتن نيست ، ادراك‏ كليات است ، يعنی حيوان احساس می‏كند ، درك می‏كند ولی جزئيها يعنی فرد را درك می‏كند . در ذهن حيوان فقط فرد وجود دارد ، مثلا صاحب خودش رامی‏شناسد ، آن انسان ديگر را می‏شناسد ، آن خانه را می‏شناسد ، آن خانه ديگررا می‏شناسد ، صد خانه را ممكن است بشناسد ولی از همه اينها نمی‏تواند يك‏معنی كلی بسازد و با آن كليات در ذهن خودش قانون تشكيل بدهد . انسانادراك معانی و مفاهيم كلی می‏كند . اين درست ، ولی چرا ادراك كليات رابا لفظ " ادراك كليات " نگفته‏اند ، بالفظ " سخنگو " گفته‏اند ؟ به‏خاطر ارتباط قطعی‏ای كه ميان ايندو هست ، يعنی انسان اگرمدرك " كلی " نمی‏بود سخنگو هم نمی‏بود . سخن گفتن فقط اين ( حالت ظاهری ) نيست ، طوطی‏هم ممكن است چهار كلمه‏ای حرف بزند . يك معنی را كه انسان احساس می‏كند، (اگر فقط بتواند لفظ آن معنی را بگويد ) ، فرض كنيد كه انسان پدرخودش را می‏بيند ، بعد فقط بتواند لفظ " پدر " را بگويد ، اين سخن گفتن‏نيست . سخن گفتن با ارتباط دادن و نسب برقرار كردن ميان معانی و مفاهيم‏و ديده‏هاست ، می‏گوييم اين ايستاده است ، آن نشسته است . است و نيست‏وقتی كه آمد ، هست و نيست اگر آمد ، هست و نيست " جزئی " ندارد ، هميشه در ذهن انسان " كلی " است ، يعنی اگر انسان استعداد ادراك‏كليات را نمی‏داشت نمی‏توانست حرف بزند .

انسان كه حرفمی‏زند نه از باب اين است كه جهازات جسمانی انسان با حيوان فرق می‏كند ، يعنی زبان انسان را بر خلاف حيوان طوری ساخته‏اند كه بتواند حرف بزند . به زبان مربوط نيست ، به جسم مربوط نيست ، به روح مربوط است . اين‏زبان و دهان و مخارجی كه انسان دارد حيوان هم عينا اينها را دارد ولی‏حيوان كه نمی‏تواند حرف بزند به دليل اين است كه ادراكش برای سخن گفتن‏كافی نيست . پس منشأ و ريشه سخن گفتن آن استعداد فطری انسان در ادراك‏كليات است .

حال اين كه در قرآن می‏فرمايد : " « علمه البيان »" خدا به انسانبيان را ، ظاهر كردن مكنونات ما فی الضمير خود را آموخت ، بعضی مفسرين‏گفته‏اند مقصود اين است كه لغات را خدا وضع كرده است يعنی مشكل انسانفقط اين بوده كه می‏بايست لغت برايش وضع می‏شد ، خدا قبلا آمده به وسيله‏انبياء لغات را وضع كرده است . مثلا لغت عربی ، لغت عبری . لغت فارسی‏. لغت تركی را به وسيله پيغمبران وضع كرده و در اختيار انسانها قرارداده است ، اين معنی " « علمه البيان »" است ، يعنی خدا واضع لغات‏است . ( بعد نظريه‏ای هم در علم لغت شناسی در قديم پيدا شده بود كه اصلاواضع لغت خداست به دليل " « علمه البيان »" . ) البته اين نظر رابعضی گفته‏اند ولی نه بعضی كه قابل اعتنا باشند .

ديگران گفته‏اند اولا معنی " « علمه البيان »"" علمه اللغة " نيست‏. صحبت در لغت نيست . اگر سخن از لغت می‏بود باز يك حرفی بود . صحبت‏از سخن گفتن و بيان كردن و استعداد بيان كردن مكنونات خود است . اين‏همان استعدادی است كه انسان در ادراك كليات دارد . پس " خدا به‏انسان بيان را تعليم كرده " يعنی در فطرت انسان آن استعداد را نهاده‏است كه بعد منشأ می‏شود برای بيان كردن . اين مطلب را دانستيم .

اين دو نعمت در اين دو سوره ذكر شده است يعنی نعمت بيان كه‏در سوره رحمن آمده و نعمت قلم كه در سوره قلم آمده و ديديم اين هر دوسوره خيلی به يكديگر نزديكند . در مجموع ( در اين دو سوره ) با تفاوتهايی‏در پس و پيش بودن و برخی نكات ديگر ، سخن از خلقت انسان و از تعليم‏انسان به طور عموم است و سخن از تعليم بيان است در سوره رحمن و ازتعليم قلم است در سوره قلم . در سوره قلم اهميت مطلب از اين جهت است‏كه اولين سوره‏ای است كه بر پيغمبر نازل شده يعنی ديباچه قرآن است كه‏ببينيم قرآن در اولين آياتی كه بر قلب پيغمبر نازل می‏كند چه مطالبی راطرح می‏كند . خلقت را طرح كرده ، تعليم را طرح كرده است ، قلم را طرح‏كرده . در سوره رحمن ( كه تمام سوره در مقام ذكر نعمتهاست ) ، ( ببينيم )از چه نعمتی شروع كرده است . باز اينجا می‏بينيم صحبت تعليم و خلقت وبيان است .

اين " بيان " و " قلم " دو چيزی است كه اگر انسان در اينها دقت‏ نكند شايد مثلا بگويد خدا به انسان فرش داده ، خدا به انسان نعمت بيان‏هم داده است ، خدا به انسان نعمت خنديدن داده ، نعمت بيان كردن هم‏داده است . از زمين تا آسمان متفاوت است . اگر بيان و قلم نبود انسانتا دامنه قيامت همان وحشی اوليه بود ، محال بود - به اصطلاح امروز - فرهنگ و تمدن به وجود بيايد ، چون فرهنگ و تمدن محصول تجارب بشر است‏، با بيان ، انسان آنچه را كه تجربه می‏كند و می‏آموزد ، به همزمانهای‏خودش منتقل می‏كند ، كه قلم هم اين خاصيت را دارد . با قلم آنچه كه يك‏نسل آموخته و نسلهای گذشته آموخته‏اند و به اين نسل منتقل شده ثبت می‏شودو برای نسلهای ديگر باقی می‏ماند كه نسلهای ديگر از آنجا كه نسل گذشته‏رسانده است اين بار را به دوش می‏گيرد و حركت می‏كند و الا اگر بنا بودكه هر نسلی ( از نقطه اول شروعكند انسان به جايی نمی‏رسيد.)

يك صنعت ساده مثل صنعت بنايی را در نظر می‏گيريم . اگر اولين كسی كه‏شروع می‏كند به كار بنايی و چهل سال هم بنايی می‏كند تجاربش را با خودش‏به گور ببرد ، بعد يك نفر ديگر از نو بخواهد شروع كند ، اين ( صنعت) تا قيامت به جايی نمی‏رسد . همين طور است علوم . آنهايی كه اولين بازمثلا علم حساب را كشف كردند ابتدا مثلا چهار عمل اصلی را به دست‏آورده‏اند . اگر بشرهای بعد هم می‏آمدند از همان جا شروع می‏كردند باز به‏همان نقطه آنها رسيده بودند . ولی در اثر بيان و قلم ، هم علم انسان ، آموخته‏های انسان ، تجربيات اسنان به همزمانهای خودش توسعه پيدا می‏كند وهم برای نسلهای ديگر باقی می‏ماند . پس " « علمه البيان »"و همچنين‏" « علم بالقلم »" مساوی است با اينكه فرهنگی و تمدنی به بشريت‏عنايت فرمود .

منبع : از کتاب  " آشنايی با قرآن ( 6 ) تفسير سوره الرحمن( 1 ) " اثر شهید مطهری








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir