آيه بودن انسان
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت دوم )
تفسير سوره جاثيه
نكتهای در بعضی تفاسير مثل تفسير الميزان آمده است ، میگويند كه در قرآن بعضی جاها اين جور آمده كه " در خلقت آسمان و زمين آيه است " و بعضی جاها آمده : " خلقت آسمان و زمين آيه است " ، آيا اينها تفاوت دارد ؟ میگويند بله ، قرآن گاهی میگويد كه اصلا اين آسمان آيه است ، زمين آيه است ، يعنی اين مجموع دستگاه را به منزله يك آيه تلقی میكند ، ولی گاهی میگويد در اين آسمان آيات است ، میخواهد بگويد اين جنبههايی دارد، معناهايی دارد ، از جنبههای مختلف میشود پی برد . در اين آيه " « ان فی السموات و الارض لايات للمؤمنين »" يك نگاه جمعی كلی به همه عالم كرده است ، ولی بعد به طور خصوصی بعضی موضوعات را كه مهمتر بوده ذكر كرده است و كلمهای بالاتر از كلمه " مؤمنين " يعنی درجه كاملی از ايمان را هم برايش ذكر فرموده : " « و فی خلقكم و ما يبث من دابة آيات لقوم يوقنون »" در خلقت شما انسانها و در آنچه كه خدا میپراكند يعنی متفرق و پخش میكند و به حركت وامیدارد از جنبندهها ( آيههايی برای اهل يقين است ) .
در اينجا انسان مطرح است بالخصوص و ساير جنبندهها ، يعنی از ميان همه مخلوقات عجالتا جنبندهها انتخاب شده است و از جنبندهها انسان به طور خصوصی انتخاب شده است . اين برای آن است كه انسان يك آيه مخصوص و خيلی عجيب و پر معنايی است . مسلم آيه بودن گياهها از آيه بودن جمادها بيشتر است چون وجود كاملتری است ، آيه بودن حيوانها از آيه بودن گياهها بيشتر است و آيه بودن انسان از آيه بودن هر موجود ديگری بيشتر است و مضاعف است . اين است كه در قرآن كريم راجع به آيه بودن خود انسان يك عنايت خاصی هست ، يعنی حساب اين ( موجود ) را جدا میكند ، مثل اينكه در سوره " و الذاريات " میفرمايد : " « و فی الارض ايات للموقنين »" در زمين آيههايی هست برای اهل يقين .
انسان هم جزو موجوداتی است كه در زمين هستند ، ولی او را يك امر جداگانه ذكر میكند : " « و فی انفسكم افلا تبصرون »" (ذاريات / 20 و . 21 ) و در خود شما ، نمیبينيد ؟ اين " در خود شما " حسابش جداگانه است ، با كلمه " « افلا تبصرون »" هم ذكر شده : و در خود شما ، آيا نمیبينيد ؟ يا در آيه سوره فصلت : " « سنريهم اياتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی يتبين لهم انه الحق »" (فصلت / . 53 ) همه چيز را به نام " آفاق " نام برده است ولی برای انسان يك حساب جدا باز كرده ، با اينكه انسان هم به يك اعتبار جزو موجودات آفاقی است . اين برای اين است كه آيه بودن انسان از هر موجود ديگری بيشتر است .قرآن درباره انسان میفرمايد : " « و نفخت فيه من روحی »" (ص / . 72 ) اين مظهری از روح الهی است. چيزی در انسان هست كه در غير انسان وجود ندارد.
مولوی افسانهای نقل میكند كه مردی طالب گنج بود و هميشه دعا و تضرع و زاری و خدا خدا میكرد كه خدايا اين همه گنجها را مردم زير خاك كردند بعد رفتند و اينها مانده زير خاكها و كسی استفاده نمیكند ، خدايا به من گنجی را بنمايان كه بروم آن را اكتشاف كنم و بعد يك عمر راحت زندگی كنم . مدتها خدا خدا میكرد ، تا بالاخره در عالم رؤيا خواب نما شد كه میروی در فلان جا ، بالای فلان كوه ، فلان نقطه میايستی و تيری هم به كمان میكنی ، هر جا كه اين تير افتاد گنج آنجاست . بيل و كلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه ، ديد همه علامتها درست است . شك نكرد كه گنج را پيدا كرده . تير را به كمان كرد ، گفت حالا به كدام طرف پرتاب كنيم ، يادش افتاد كه به او نگفتهاند به كدام طرف ، گفت حالا يك طرف پرتاب میكنم ، به قوت كشيد و به يك طرف پرتاب كرد . نگاه كرد تير كجا افتاد ، بعد با بيل و كلنگش رفت برای گنج ، كند و كند ، هر چه كند پيدا نكرد ، بالاخره آنقدر كند كه گفت ديگر اگر كسی هم گنجی زير خاك كند از اين بيشتر پايين نمیرود . حتما من اشتباه كردهام ، بايد به يك طرف ديگر پرتاب كنم ، رفت به يك طرف ديگر پرتاب كرد ، باز آمد كند و هر چه كند پيدا نكرد ، شمال و جنوب و مشرق و مغرب ، چند روز كارش اين بود ، بعد شمال شرقی و جنوب غربی و همه جهات . مدتی اين بيچاره زحمت كشيد چيزی پيدا نكرد . دو مرتبه رفت در مسجد و دعا و فرياد ، تا بار ديگر خواب نما شد ، همان شخص به خوابش آمد ، به او گفت اين چه ارائهای بود كه به ما كردی ، ما كه هر چه گشتيم پيدا نكرديم . گفت چكار كردی ؟ گفت من رفتم آنجا ايستادم تير به كمان كردم ، يك دفعه از اين طرف پرتاب كردم ، يك دفعه از آن طرف . گفت ما كی به تو گفتيم تير را به قوت بكش و پرتاب كن ؟ ما گفتيم تير را به كمان بگذار هر جا خودش افتاد . روز بعد رفت و تير را به كمان كرد و هيچ نكشيد ، رهايش كرد، همان جا جلوی پايش افتاد، زير پای خودش را كند و گنج را پيدا كرد.
شخصی بود در مشهد به نام آقای آقاشيخ مجتبی قزوينی ، میگفت ما اين داستان را در مثنوی خوانديم ، به مرحوم ميرزای كرمانشاهی ( معروف است، مرد عارف و با حالی بوده در مشهد ، منبر هم ميرفته) رسيدم و گفتم آقای ميرزا ، اين ملا در اين شعر چه میخواهد بگويد ؟ اين داستان هدفش چيست ؟ فقط يك جمله در جواب من گفت : " « و فی انفسكم افلا تبصرون »" میخواهد بگويد مطلب در خودت است ، كجا اين طرف و آن طرفمیروی ؟ !
اين خودش يك منطقی است در قرآن كه " « و فی انفسكم »" . بزرگترين آيتهای الهی در جان و روح آدمی است ، يا بگوييم بزرگترين آئينههای الهی خود انسان است و لهذا در اينجا كلمه " ايقان " به كار رفته . آنجا فرمود : " « و فی الارض ايات للموقنين و فی انفسكم »" ، در اينجا هم میفرمايد : " « و فی خلقكم و ما يبث من دابة ايات لقوم يوقنون » " برای مردمی كه به يقين میرسند ، يعنی اين يك چيزی است كه انسان را به مرحله يقين میرساند . مقصود از " مرحله يقين " اين است كه ايمان مطلق مثل ايمان از پشت پردههاست ، ايمان داريم كه در پشت پردهها چيزی هست ، ولی يقين آن مرحلهای است كه يا شهود است يا مثل شهود ، يعنی ديگرپردهها برداشته شده است ( لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا ) (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد ( چاپ مصر ) ، ج / 10 ص 142. ) .
انسان يك موجود ملكوتی است، اگر انسان خودش را آنچنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است ، و شناختن انسان خودش را مساوی است با پی بردن به عالم ملكوت، و اگر كسی پی نبرده است به دليل اين است كه خودش را آنچنان كه بايد نشناخته است . در داستان ابراهيم عليهالسلام میخوانيم: " « و كذلك نری ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين »" (انعام / . 75 ) صحبت ارائه ملكوت كه (پيش) میآيد اسم " ايقان " در كار میآيد. ( مطلب را با ) يك موضوع ديگر تفصيل میدهد ، كه باز درجه پايين تر است : " « و اختلاف الليل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح ايات لقوم يعقلون »" .
سه مطلب به سه عبارت ذكر شد : يكی ( اينكه ) به طور كلی در آسمانها و زمين آياتی است برای اهل ايمان ، در خلقت انسان و خلقت جاندارها آيات است برای اهل يقين بالخصوص . بعد جريانهايی از عالم ما را ذكر میكند برای كسانی كه لااقل اهل فكر و تعقل باشند . يكی از آنها گردش منظم شب و روز است . قرآن هميشه اين گردش منظم شب و روز و اين نظام را به عنوان يك آيه و يك شیء معنی دار برای نشان دادن قدرت و حكمت پروردگار ذكر میكند .
" « و ما انزل الله من السماء من رزق »" روزی شما را از آسمان فرود میآورد . مقصود باران است چون بعدش میگويد : " « فاحيا به الارض بعد موتها »" و به وسيله اين روزی شما كه از آسمان میآيد زمين را زنده میكند . میخواهد بگويد اين باران كه شما میبينيد اوضاع عالم اين جور است ، يكدفعه میبينيد از بالا آب را گويی در غربيل كرده باشند يا با آب پاش میپاشند روی زمين ، اين را شما يك امر تصادفی تلقی نكنيد ، خيال نكنيد كه همين طور تصادفا اين آبها میآيد و تصادفا برای گياههای زمين نافع است و تصادفا برای حيوانها نافع است و تصادفا برای انسانها نافع است ، صحبت تصادف نيست ، اينها كارهای حساب شده است .آن ابر و باد و حركت باد و حركت ابر و ريزش باران و روييدن گياه و تمام اينها تقدير و حساب و در نظر گرفته شده و با نقشه و حساب قبلی بوده است و محال است كه علل تصادفی به اينجا كشيده شود .
كريسی موريسون كتابی دارد به نام " آفرينش انسان " ، در آن كتاب اين موضوعات را خيلی خوب شرح داده است . از جمله بعد از آنكه اوضاع زمين و جو زمين و اكسيژن و گازهای ديگری كه در مجموع زمين وجود دارد و مجموع اوضاعی كه در روی زمين رخ داده و وضع ابرها و وضع هوا را كاملا تشريح میكند ، میگويد اصلا محال و ممتنع است كه جريانات بیهدف عالم منتهی به اينجا شده باشد .
مثل اين است كه كسی فرض كند كه كتابی مثل كليات سعدی نوشته شده ولی همين سعدی كه اين شعرها را گفته آدمی بوده در نهايت بیسوادی و بیذوقی ، اصلا شعر نمیفهميده ، معنی شعر هم نمیفهميده ، همين طور كه با قلم خط خط میكرده اين طور در آمده است ، تصادفا اين جور شده ! محال و ممتنع است كه تصادف چنين اثری را به وجود بياورد .
تا حالا هيچ وقت شده كه يك روزنامه در بيايد در بيست صفحه ، شما درباره يك مقالهاش ، درباره نيم مقالهاش ، درباره يك سطرش احتمال بدهيد حروفچينهايی بیسواد همين طور به گزاف حروف را برداشته و چيدهاند اين مقاله درآمده است ؟ ! هيچ وقت انسان میتواند چنين احتمالی بدهد ؟ و حال آنكه ممكن است كسی بگويد چه مانعی دارد ؟ حروفش كه آنجا بوده ، حروفچين هم كه آنجا وجود داشته ، دست حروفچين را هم كه نبريده بودند ، حروفچين بیسوادی برداشته همين طور بدون اينكه نقشهای باشد ، يك حرف الف از اينجا برداشته ، ب از آنجا برداشته ، هی برداشته جمع كرده ، خودش هم نمیدانسته چكار میخواهد بكند ، بعد داده زير چاپ ، حالا نگاه میكنيم میبينيم يك مقاله مفصل درباره مثلا " اوضاع سياسی جهان " از آب در آمد !
در گردش شب و روز ، در اين روزی شما كه خدا از بالا فرود میآورد ( نشانههايی است برای كسانی كه تعقل میكنند ) . مكرر عرض كردهايم كه " سماء " در عربی مساوی با كلمه " آسمان " در فارسی نيست . غلط است كه نصاب هم گفته : " سما آسمان " . آسمان فارسی مركب از كلمه " آس " و كلمه " مان " مفهوم فلك را میدهد ، يعنی آس مانند ( آس يعنی سنگ آسياب ) ، يعنی آن چيزی كه مانند سنگ آسيا میچرخد . اين از اساس فلكيات قديم گرفته شده كه فلك مثل سنگ آسيا میچرخد . كلمه " سماء " يعنی بالا . قرآن به ابر هم " سماء " میگويد و گاهی به خود باران هم " سماء " میگويد . گاهی به خدا هم موجودی سماوی میگويد . هر چيزی كه به هر اعتباری به او علو بشود گفت . " « ارسلنا السماء عليهم مدرارا »" (انعام / . 6 ) يعنی اين سماء را همين طور داريم میريزيم به سر آنان . مقصود خود باران است. به خود باران قرآن گفته "سماء" چون از بالا میآيد . به ابر هم میگويد " سماء ". اينجا كه میفرمايد: " « و ما انزل الله من السماء غ" يعنی آنچه كه از بالا برای شما فرود میآورد "« من رزق »" از آن روزی . آب خودش روزی نيست، سبب روزی است ولی چيزی كه سبب چيز ديگر است ( گاهی به جای مسبب ذكر میشود ) ، به اصطلاح ذكر سبب و اراده مسبب است . " « فاحيا به الارض بعد موتها »" بهوسيله همين آب زمين مرده را زنده میكند . " « و تصريف الرياح »" چرخاندن بادها . كلمه " تصريف " مفهوم گرداندن را میدهد. در سابق چون اين موضوع برای علما محرز نبود توجه به اين نكته نمیكردند ولی امروز كه اطلاعات جو شناسی زياد شده است كه باد جز هوای متحرك چيز ديگری نيست، در اثر اختلاف منطقهها، گرم و سرد شدنها و اينكه هوای گرم سبكتر است و هوای سرد سنگينتر و آنها فشار میآورند و حركتهايی پيدا میشود توانستهاند نشان بدهند كه اصلا باد میچرخد، يك حركات چرخش مانندی دارد ، و گفتهاند اين امر با اين تعبير قرآن تطبيق میكند كه میفرمايد : " « و تصريف الرياح »" گرداندن بادها . " « ايات لقوم يعقلون »" در همه اينها برای مردمی كه تفكر و تعقل كنند و بخواهند بفهمند و بشناسند ، آيات زياد است .
اينها همه دعوت به آسمان شناسی هست ، زمين شناسی هست ، انسان شناسی هست ، جانور شناسی هست ، جو شناسی هست. بعد میفرمايد: " « تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق » " ( آيات تكوينی را به نام " آيه " ذكر كرده ، بعد دو مرتبه آيات قرآنی را به نام " آيه " میگويد ) اين سه آيهای كه ما درباره " آيات تكوينيه " گفتيم اينها آيات خداست ، وحی الهی است كه به حق ما بر تو تلاوت میكنيم " « فبأی حديث بعد الله و اياته يؤمنون »" تعبير عجيبی است ! اينها اگر به خدا و اين آيات روشن خدا ايمان نياورند ديگر به چه میتوانند ايمان بياورند ؟ ! يعنی اگر كسی ايمانش را به قرآن و خدا از دست بدهد ايمانش را به همه چيز از دست داده است، ديگر آن مايه ايمانی (را) برای هيچ چيزی نخواهد داشت.
و صلی الله علی محمد و اله الطاهرين .
منبع : از کتاب " آشنايی با قرآن ( تفسير سورههای زخرف ، دخان ، جاثيه ، فتح ، قمر ) " اثر شهید مطهری
|