آيه بودن انسان
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت اول )
تفسير سوره جاثيه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله رب العالمين . . . اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم : « حم * تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم * ان فی السموات و الارض لايات للمؤمنين * و فی خلقكم و ما يبث من دابة ايات لقوم يوقنون * و اختلاف الليل و النهار و ما انزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها و تصريف الرياح ايات لقوم يعقلون * تلك ايات الله نتلوها عليك بالحق فأی حديث بعد الله و اياته يؤمنون * (جاثيه / . 6 1)
اين سوره ، سوره مباركه جاثيه است كه يكی از به اصطلاح " حواميم " است ، يعنی سورههايی كه با " حم " شروع میشوند . علت نامگذاری اين سوره مباركه به " سوره جاثيه " يكی از آياتی است كه در خود اين سوره است و راجع به قيامت است : " « و تری كل امة جاثية »" ) جاثيه / . 28 ) به مناسبت كلمه " جاثيه " كه ( در اين آيه ) آمده است و بعد ان شاء الله تفسير خواهد شد ، اين سوره به نام " سوره الجاثيه " ناميده شده است و از سور مكيه است ، از سورههايی است كه در مكه نازل شده است ، در زمانی كه پيغمبر اكرم در مكه بودهاند . در ابتدای اين سوره كه با حروف مقطعه شروع میشود ( حم ) پشت سرش دارد : " « تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »" . در اول سوره دخان و همچنين در اول سوره حمعسق و قبلش راجع به اين حروف مقطعه اوايل برخی از سورههای قرآن بحث شده است و تكرار نمیكنيم . ولی درباره مطلبی كه يك بار ديگر به مناسبتی كه در يك جای ديگر همين تعبير بود (« تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم ) مورد بحث قرار گرفت باز توضيحی میدهيم ، ضمنا بحثی هم راجع به خود كلمه " حم " خواهد شد .
سوره دخان بعد از " حم " اين طور شروع شد : " « انا انزلناه فی ليلة » " ما قرآن را در يك شب پر بركت فرود آورديم . با تعبير " « انزلنا » " كه از باب افعال است آمده : قرآن در يك شب فرود آمد . آنجا عرض كرديم كه مطابق آنچه از خود قرآن كريماستنباط میشود و هم رواياتی كه ما در اين زمينه داريم قرآن دو گونه فرود آمدن داشته است ، يك فرود آمدن به اصطلاح اجمالی و جمعی ، كه تمام قرآن به صورت آيه نبوده بلكه به صورت يك حقيقت واحد بر پيغمبر اكرم نزول كرده و فرود آمده است كه اين در يك شب و شايد در يك لحظه صورت گرفته است . در سوره مباركه قدر هم كه میفرمايد : " « انا انزلناه فی ليلة القدر و ما ادريك ما ليلة القدر »" (قدر / 1 و . 2 ) نظر به چنين فرود آمدنی دارد .
باز در خود قرآن آنجا كه ما میخوانيم كه قرآن در ماه رمضان فرود آمد كه تمام قرآن در ماه رمضان فرود آمد اين جور فرود آمدن است . ولی در بعضی موارد ، تعبير " تنزيل " دارد كه باب تفعيل است كه مفهوم تدريج را دارد ، يعنی تدريجا ، يكی بعد از ديگری ، و ( مفهوم ) تفصيل را دارد . ما در قرآن هيچ جا نداريم كه آيه آمده باشد كه ما تنزيل كرديم قرآن را در يك شب يا در يك ماه ، نه ، تعبيراتی كه در كلمه " انزال " به كار برده شده است ، " تنزيل " در آنجاها آورده نشده ، و در جايی كه جای كلمه " تنزيل " بوده كلمه " انزال " آورده نشده است . نظير اين تعبير كه " « تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »" كه در چندين جای قرآن تكرار شده است كلمه " انزال " هيچ وقت در آن نيامده : " انزال الكتاب من الله العزيز الحكيم " ، چرا ؟ برای اينكه آنچه كه در اينجا آمده است همان حالت فرود آمدن به صورت آيه آيه را بيان میكند .
حال توضيح مطلب : تعبير قرآن در اينجا تعبير خاصی است : " « حم تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »" ترجمهاش اين است : ( حال " حم " هر چه معنايش باشد ) ح ، م ( دو حرف از حروف الفبا ) ، فرود آمدن قرآن ، فرود آمدن اين كتاب از ناحيه الله غالب قاهر حكيم ، يا : فرود آمدن كتاب است از ناحيه خدا ، الله عزيز حكيم . اين جمله به حسب ظاهر يك جمله تمام نيست . فرود آمدن كتاب است . چی فرود آمدن كتاب است ؟ بعضی مفسرين به خيال خودشان برای اينكه توجيهی از اين جور آيات كرده باشند اين طور میگويند كه كلمه " تنزيل " با اينكه مصدر است ، به معنی اسم مفعول است ، تنزيل در اينجا يعنی منزل . آنوقت تازه اين جور میشود : " منزل الكتاب من الله العزيز الحكيم " . میگويند اين اضافه صفت به موصوف است و شايع است كه گاهی صفت به موصوف اضافه میشود . تقريرش اين میشود : " الكتاب المنزل من الله العزيز الحكيم " باز يك چيز ديگر را بايد در تقدير بگيريم ، بگوييم : اين است كتاب نازل شده از ناحيه خدای عزيز حكيم . مطلب چند پيچ میخورد .
تنزيل كه مصدر است و معنايش فرود آوردن است ، میگويند كه اين مصدر به معنی است مفعول است . تازه اسم مفعول كه میشود ، " منزل الكتاب " میشود ، میگويند اضافه صفت به موصوف است ، يعنی الكتاب المنزل ، تازه " الكتاب المنزل " هم كه تعبير میكنيم باز يك چيزی را بايد در تقدير حساب آنقدر رياضی و دقيقی كه عقل بشر قادر نيست آن را حساب كند .
امروز هم تا اين ماشينها پيدا نشده بود كسی نمیتوانست به اين حساب برسد ، يعنی اين قدر حسابش دقيق و رياضی و كسورش زياد است . حال چه رابطههايی ميان حروف و معانی هست مطلب ديگری است . اين يك واقعيتی است كه ميان حروف و معانی يك رابطهای در واقع وجود دارد .
اين مطلب اگر چه به مرحله قطعی و علمی نرسيده ولی به صورت يك فرضيه موجود است . اول كه میگويد " حم " اين " حم " پيغمبر را متوجه میكند به اينكه آغاز وحی است و وحی دارد آغاز میشود و هم توجه میدهد كه سوره هم سوره " ح " و " م " است . " « تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »" . اين ديگر تقدير نمیخواهد : تنزيل منزل است ، منزل اضافه شده به كتاب ، باز الكتاب المنزل با هو در تقدير ، اينها معنی ندارد . در حالی كه وحی دارد فرود میآيد ، خودش دارد خودش را بيان میكند . تنزيل : فرود آمدن كتاب است . اين خودش مبتدای خودش است و خودش خبر خودش .
نظير اين است كه شما از جلوی يك مسجد میگذريد میبينيد آنجا نوشته " مسجد نور " . اين معنی ندارد كه بگوييم در اينجا يك چيزی در تقدير است : اين مسجد نور است . " اين " اش خود همان هيكل مسجد است كه آنجاست . ديگر لازم نيست كسی بيايد بگويد كه " اين مسجد نور است " . " اين " را در جايی بايد گفت كه بايد با حرف " اين " آن را نشان داد . اما آنجايی كه " مسجد نور " را در كنار خود مسجد نوشتهاند وجود عينی مسجد خودش جانشين وجود لفظی است . وجود لفظی در جايی لازم است كه وجود عينی مخفی و پنهان است ، اما آنجا كه خود وجود عينی در آنجاست ( نيازی به وجود لفظی نيست ) ، مثل آن كارمند اداری كه در آنجا اسم خودش را نوشته ، فرض كنيد كه " احمد حسينی " . ( نبايد گفت كه او ) بايد بنويسد : " اين شخص احمد حسينی است " . ( وجود عينی او حكايت ) (( چند ثانيه از بيانات استاد شهيد روی نوار ضبط نشده است .) ) میكند از وجود لفظی . آنجا كه وحی دارد بر پيغمبر نازل میشود و پيغمبر دارد وحی را لمس میكند مثل آنجاست كه كسی پشت دستگاه تلگراف نشسته و آن دارد همين طور حرف میزند ، ديگر آنجا لازم نيست ( دستگاه ) بگويد : " اين بیسيم است ، با تو حرف میزند " . بديهی است كه دارد حرف میزند . آنجا ديگر " اين " نمیخواهد . اين خودش حرف زدن است ، خود حرف را دارد تلقی میكند . اين است كه اينجا ديگر تقديری ، چيزی نمیخواهد ، همان خودش است . " « تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »". اين تنزيل ، خودش همان وجود عينی تنزيل هم هست نه ( فقط ) وجود لفظی .
كلمه " تنزيل " فرود آمدن تدريجی را میگويند . كلمه " تنزيل " يعنی يك چيزی از يك مقام عالی فوقانی به يك مقام پايينتر بيايد و تدريجا هم بيايد نه دفعتا . . . (( چند ثانيه از بيانات استاد شهيد روی نوار ضبط نشده است .) ) " « تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم " از مقام ذات الله عزيز غالب حكيم دارد فرو میريزد . زبان وحی با زبان مكالمه دو تا انسان فرق میكند . اين تقديرهايی كه ما میگيريم به قياس گرفتن با حرف زدنهای دو تا انسان است .
بنابراين هيچ تقديری نمیخواهد . انسان وقتی حالت وحی را مجسم كند كه پيغمبر اكرم چگونه ( به سوی آن ) كشيده میشد ( مطلب برايش روشن میشود ) . آنچنان از درون خودش به سوی وحی كشيده میشد كه در بعضی از اوقات وحی همين طور لخت میافتاد و در زمستان سرد عرق میكرد . در آن آيه قرآن میخوانيم كه " « انا سنلقی عليك قولا ثقيلا »" (مزمل / . 5 ) ما عن قريب سخن سنگينی به بنابراين " « حم تنزيل الكتاب من الله العزيز الحكيم »" اين همان خودش فرود آمدن وحی است و بيان كردن اينكه وحی دارد فرود میآيد ، از يك مقام عالی و بالا ، الله عزيز حكيم دارد وحی میريزد ، ( وحی دارد )نزول میكند ، پايين میآيد بر قلب تو ای پيغمبر .
اين نكته را مفسرين غالبا گفتهاند كه هر جا كه اين حروف مقطعه در قرآن آمده است ، پشت سرش به مناسبت ، ذكر قرآن و نزول قرآن و وحی شده ، يعنی اين خودش نشان میدهد كه يك رابطهای هست ميان اين حروف و بيان خود قرآن . تا میگويد" حم " ، " الم " ، " الر " ، " يس " ، " طه " ، كأنه (میگويد ) ما میخواهيم يك چيزی درباره قرآن بگوييم . " « ان فی السمواتو الارض لايات للمؤمنين »" همانا ، تحقيقا در آسمانها و زمين آيتها و علامتها و اشارهها برای مؤمنين است .
اساس دعوت پيغمبران برای عبور دادن مردم از به اصطلاح شهادت است بهغيب ولی از راه شهادت. البته كلمه " عبور دادن " اسباب اشتباه نشود.يكی از كارها و اساسیترين كارهای انبياء كه زيربنای همه كارهای ديگرشان است عبارت است از ايجاد ايمان به غيب ( « الذين يؤمنون بالغيب » )( بقره / . 3 )، يعنی بشر با همان حواس حيوانی خودش عالم را میبيند، همان طور كه حيوانات هم میبينند ، رنگها را ما میبينيم ، حيوانها هم میبينند با اختلافهايی كه ميان انسانها و حيوانها در ديدن رنگها هست . بعضی رنگها را بعضی حيوانات نمیبينند، انسان میبيند. باز حيواناتی هستند كه ممكن است بعضی رنگها را به شكلی ببينند كه ما نمیبينيم . بعضی صداها را حيوانات میشنوند و ما نمیشنويم و به عكس ، ولی به هر حال ديدن اين عالم به اين صورت كه الان ما داريم میبينيم يك چيزی است كه انسان و غير انسان همه میبينند و اين اسمش میشود " شهادت " .
پيغمبران برای اين آمدهاند كه انسانها را مؤمن به غيب بكنند ، يعنی غير از اين آشكار و بيان و ظاهر ، نهانی هم هست ، همه هستی و وجود در همانچه كه شما به چشم میبينيد و لمس میكنيد ، در محسوس و ملموس خلاصه نمیشود ، بلكه اساس عالم در غيب است ، اين شهادت يك ظهوری است از غيب . از چه راه ( مؤمن كنند ) ؟ آيا از راه طرد كردن شهادت ؟ بگويند اين را رها كنيد تا به غيب برسيد ؟ يا نه ، خود عالم شهادت آيه است ، نشانه است ، علامت است برای عالم غيب ، يعنی ما از همين عالم شهادت به عالم غيب پی میبريم .
اين است كه در تعبير قرآن هميشه كلمه " آيه " میآيد . كلمه " آيه " رساترين كلمهای است كه در اين زمينه میشد گفت . آيه را در جايی میگويند كه يك چيزی ماهيتش اشاره به جای ديگر باشد . سر چهارراهها يا سر كوچهها و خيابانها میبينيم مثلا يك فلش نصب كردهاند ، يك وقت فلش سفيد در زمينه آبی است ، اين را كه شما نگاه میكنيد خودش اشاره است ، میگويد راه از اين طرف باز است ، يا اگر ( مستطيل ) سفيد در زمينه قرمز باشد علامت عبور ممنوع است . اين را میگويند " آيه " يعنی چيزی كه وجودش علامت است ، اصلا وجودش وجود علامتی است ، اشاره به يك چيز ديگر است ، يك مطلبی را دارد به ما میفهماند .
تفاوت يك نفر موحد و غيرموحد در اين است كه غيرموحد وقتی كه به اين عالم نگاه میكند مثل اين است كه يك بچه سه ساله يا يك آدم بیخبر از اين علائم قراردادی ( به اين علائم نگاه میكند ) . اگر يك آدم دهاتی كه به عمرش شهر را نديده و با مقررات راهنمايی و رانندگی آشنا نيست ، بيايد سر كوچه آن فلش را ببيند از آن چه میفهمد ؟ فقط يك تابلويی میبيند ، يك زمينه آبی و يك ( رنگ سفيد ) . برايش معنی ندارد . آن دهاتی بیخبر از همه مقررات راهنمايی همان را میبيند كه شما میبينيد ، چشم او با چشم شما يك چيز میبيند ، دو چيز نمیبيند ، چنين نيست كه چشم شما از او بيشتر ببيند چشم او كمتر ببيند ، ممكن است چشم او تيزتر هم باشد و بيشتر هم ببيند ، ولی برای او آن تابلو معنی ندارد ، اما برای شما معنی دارد .
يا خطی كه روی كاغذ مینويسند ، بچه كه آن را نگاه میكند همان را میبيند كه آدم بزرگ میبيند ولی برای آدم بزرگ معنی دارد ، هر حرفش ، هر نقطهاش اشاره به چيزی است ولی برای آدم بیسواد معنی و مفهوم ندارد . معنی ، باطن است و لفظ ظاهر . آنجا هم تابلو ظاهر است ، آن مقصودی كه ميان مردم قراردادی است معنی است .
تفاوت يك آدم موحد با غيرموحد اين است كه عالم برای يك نفر موحد معنی دارد ، يعنی كتابی است نوشته ، معنی دار و هر لفظش اشاره به يك معناست ، اما برای آدم غير موحد ، برای آدم مادی معنی ندارد ، مثل خطوطی است كه يك آدم بیسواد آن را نگاه میكند . از نظر آدم بیسواد غير از خطهايی چيز ديگری وجود ندارد ، اين خطوط برای فهماندن يك مقصود نيست .
اينكه قرآن كريم اين همه روی كلمه " آيه " تكيه دارد برای همين است ، يعنی میخواهد يك نفر موحد عالم را آنچنان مطالعه كند كه يك آدم باسواد كتابی را مطالعه میكند ، از آن ، معنی و مقصود بفهمد ، لذا تعبير به " كتاب " میشود ، عالم كتاب حق تعالی است و اين تعبيری بوده كه از قديم به كار میبردند . محمود شبستری میگويد :
به نزد آن كه جانش در تجلاست همه عالم كتاب حق تعالی است
اساسا تعبيرات خود قرآن از اين مطلب حكايت میكند . در آن شعر منسوب به اميرالمؤمنين كه میفرمايد :
دواءك فيك و ما تشعر
و داءك منك و ما تبصر
أتزعم انك جرم صغير
و فيك انطوی العالم الاكبر
منظورم اين شعر سوم است :
و انت الكتاب المبين الذی
باحرفه يظهر المضمر (ديوان خطی اميرالمؤمنين ، ص 35 ( به جای كلمه " أتزعم " كلمه " و تحسب " است .) )
تو آن كتاب آشكار هستی كه با حروف آن ، معانی پنهان آشكار میشود ، يعنی ای انسان تو يك كتابی هستی كه حروف و كلماتی كه در آن هست رازها را نشان میدهد . قرآن ، هم آيات خود را میگويد " آيه " و هم به كوه و دريا و خورشيد و ماه و ستاره و خلقت انسان میگويد " آيه " . چرا قرآن كلمهای را انتخاب كرده است كه آن را همان طور كه درباره جملههايی از قرآن تعبير میكند و مجموعی از جملههای قرآن را " آيه " میگويد ، دستگاهی از دستگاههای آفرينش را هم " آيه " میگويد ؟ میخواهد بگويد اين هم كتاب خداست ، آن هم كتاب خداست . همين طور كه اين ، حروف و الفاظی است دارای معانی ، آنها هم حروف و الفاظی هستند دارای معانی ، پس كوشش كنيد كه به معنای آنها پی ببريد . يك شعری هست كه در كتب فلسفه ذكر میكنند ، خطاب به خداوند میگويد :
الكل عبارش و انت المعنی يا من هو للقلوب مغناطيس
همه ما به منزله عبارت و لفظ هستيم و معنی تويی ، ای كسی كه مغناطيس قلبها هستی . معنی معانی ، آن كه از همه معنيها معنیتر است خود خداوند متعال است . چرا به عيسی بن مريم گفته میشود " كلمه " ( « بكلمة منه اسمه المسيح ») (آل عمران / . 45) ؟ عيسی كه يك انسان است ، چرا به او " كلمه " گفته میشود ؟ به اعتبار اينكه معنی دارد ، پر از معنی است . چرا ما نسبت به ائمه میگوييم " الكلمات التامات " ، يا خودشان فرمودهاند : « " نحن الكلمات التامات " » ما كلمههای كامل و تمام هستيم ؟ ( چون پر از معنی هستند ) . اينجا میفرمايد : در آسمانها و زمين آياتی است برای اهل ايمان .
( ادامه دارد )
منبع : از کتاب " آشنايی با قرآن ( تفسير سورههای زخرف ، دخان ، جاثيه ، فتح ، قمر ) " اثر شهید مطهری
|