تجارت هميشگی انسان
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
اين تعبير يعنی تعبير تجارت و معامله ، تنها در زمينه ايمان و كار خير نيست و شايد نكته اساسی اينجا باشد . از تعبيرات قرآن كريم ما اينگونه نمیفهميم كه انسان دو حالت دارد : يك حالت اينكه معامله میكند و حالت ديگر اينكه معامله نمیكند . سرمايههايی كه انسان دارد ، همين سرمايه عمر و سرمايه سلامت و سرمايه قدرتهايی كه دارد ، سرمايه مالی كه دارد و هر آنچه كه خداوند به او داده است اينطور نيست كه انسان با اين سرمايهها يا معامله میكند يا معامله نمیكند . در سرمايههای معمولی ، انسان ممكن است سرمايهای داشته باشد و بگويد من با اين سرمايه نمیخواهم معامله كنم . وقتی فكر میكنم مگر چقدر عمر میكنم ، پنجاه سال ديگر هم اگر زنده باشم ، دارايی دارم و از اين دارايی خودم كمكم خرج میكنم تا عمرم به پايان برسد ، احتياجی به معامله ندارم ، معامله هم نمیكنم .
آيا انسان میتواند در مورد سرمايههای انسانی كه دارد همينگونه باشد ، بگويد : من نمیخواهم معامله كنم ، نمیخواهم كسب كنم ، از نظر امور معنوی و اخروی و آن اموری كه قرآن آنها را معامله ناميده است میخواهم سرمايه خود را راكد بگذارم و كمكم خرج كنم ؟ يا نه ، انسان در دنيا نمیتواند كاسب نباشد ، نمیتواند اكتساب نكند ، منتها يا آن اكتساب و يا اين اكتساب ؟ شق دوم صحيح است ، اين كه من يك عمر زندگی كنم و اساسا سرمايهام را به كار نيندازم ، محال است ، يعنی انسان دائما در حال مبادله است و نمیتواند در حال مبادله نباشد ، يا مبادلهای كه نتيجهاش خسران زياد و عذاب اليم است به تعبير قرآن ، و يا مبادلهای كه نتيجهاش سعادت ابدی است ، يعنی يا زير صفر است يا بالای صفر، روی صفر نمیايستد.
اينكه عرض كرديم انسان نمیتواند اكتساب نكند ، برای اين است كه هر نگاه انسان يك كسب است ، هر سخن انسان يك كسب است ، هر قدمی كه انسان بردارد يك كسب است ، يعنی تاثيرپذيری است . انسان به گونهای كه در عالم قرار گرفته است و دائما دارد نيروهای خود را مصرف میكند ، نه اين است كه بگويد : من انرژی مصرف میكنم و اينقدر مصرف میكنم تا تمام شوم و بعد كه تمام شدم يك صفر هستم ، اينطور نيست . هر كاری انسان انجام دهد ، چيزی داده است و چيزی گرفته است ، منتها آن چيزی كه میگيرد گاهی سعادت است و گاهی شقاوت .
امروزيها اصطلاحی دارند به نام " اصل تاثير متقابل " و حرف خوبی هم هست كه امروزه گفتهاند ، البته در گذشته هم میگفتند ولی امروزه بيشتر روی آن تكيه میكنند . اصل تاثير متقابل معنايش اين است كه در دنيا هيچ چيزی نيست كه يكطرفه اثر بگذارد ، هميشه تاثيرها دوطرفه است ، و تازه اينها مدعی هستند كه اين تاثير دوطرفه ميان همه چيز با همه چيز است . میگويند نمیشود يك شی در عالم وجود داشته باشد كه فقط از اشيا ديگر اثر بپذيرد و خودش روی اشيا ديگر اثر نگذارد ، يا روی اشيا ديگر اثر بگذارد و اشيا ديگر روی آن اثر نگذارند ، تاثير متقابل در كار است .
درباره يك انسان هم اين مطلب هست . ما با اين عالم بيرونی هميشه در تاثير متقابل هستيم ، اين عالم روی ما اثر میگذارد و ما روی آن اثر میگذاريم ، نمیتوانيم خودمان را از قانون تاثير متقابل بيرون بكشيم . منتها ما اگر مطابق هدايت و راهنمايیای كه به ما كردهاند عمل كنيم ، معادل آن سرمايه و صدها برابر آن سرمايهای كه دادهايم ، از عالم و جهان برای سود و سعادت خودمان میگيريم . اين معنای " « هل ادلكم علی تجار تنجيكم من عذاب اليم »" است .
اما اگر براساس اين برنامهای كه خدای ما برای ما معين كرده است عمل نكنيم و به طور بلبشو راههای خودخواهانهای انتخاب كنيم ، باز هم سرمايه را دادهايم و عوض آن را گرفتهايم ولی به جای اينكه اين سرمايه را بدهيم و يك شی مفيد بگيريم ، اشيايی برای خود گرفتهايم كه همه جز مايههای عذاب و عقاب و مايههای ضرر و زيان برای ما هيچ چيز ديگری نيست و مانند اين است كه انسان پولش را خرج كند و مار و عقرب بخرد و بعد اين مار و عقرب را در خانه خود رها كند . چنين فردی البته خريد و فروش كرده است ، اما چه چيزی برای خود خريده است ؟ موجبات آزار و موجبات عذاب .
اين به نظر عجيب میآيد كه در آيه شريفه " « يا ايها الذين امنوا هل ادلكم علی تجار تنجيكم من عذاب اليم » " ( شما را راهنمايی كنم به تجارتی كه شما را از عذاب اليم برهاند ) تجارت با عذاب چه ارتباطی دارد ؟ ارتباطش اين است كه انسان دائما در حال تجارت است ، اگر اين تجارتی را كه خداوند بدان راهنمايی میكند انجام ندهد هميشه دارد يك تجارت ديگری انجام میدهد كه نتيجه آن عذاب اليم است ، شق سوم ندارد .
شما الان در اثر اينكه قبلا به نوع ديگری تجارت و اكتساب میكردهايد ، دچار عذاب اليم هستيد ، حال ما تجارت ديگری به شما پيشنهاد میكنيم تا شما را از عذاب اليمی كه گرفتار آن هستيد نجات دهيم .
1 - تفسير سوره جمعه
« بسمالله الرحمن الرحيم » اعوذ بالله من الشيطان الرجيم « هو الذی بعث فی الا ميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمو ان كانوا من قبل لفی ضلال مبين » (جمعه / . 2 [ نوار مربوط به تفسير آيه اول در دست نيست . ] ) .
بسياری از اشيا عالم ، بینياز از ساختهشدن هستند و همانگونه كه هستند بهترين وضعی است كه بايد داشته باشند . درياها ، اقيانوسها و كوهها اموری هستند كه ساخته شدهاند و انسان از اينها در همان وضعی كه هستند و ساخته شدهاند استفاده میكند و انسان بايد همين وضع را حفظ كند و نگرانیای اگر هست از تغييراتی است كه انسان در وضع اين امور میدهد . در عصر و تمدن جديد اين مساله مطرح است كه در اثر پيشرفت عظيم ماشين ، طبيعت دارد دگرگون و خراب میشود ، جنگلها آسيب میبينند ، مقدار معتنابهی از گياهان نسلشان قطع میشود .
حساب كردهاند چندين هزار نوع از حيوانات در اثر پيشرفت تمدن بشر نسلشان منقرض شده است . رودخانههای عظيم ، درياها ، درياچهها در اثر رفت و آمد زياد كشتيها و در اثر آلوده شدن به فضولات نفتی آلوده شده است و روزبهروز هم آلودهتر میشود . مثال واضحترش هواست . هوا را بايد انسان پاك نگه دارد ولی میبينيم كه هوا تدريجا بخصوص در شهرها و بالاخص در شهرهای بزرگ آلوده میشود بهطوری كه در شهرهايی نظير تهران مساله تنفس دچار مشكل شده است . اينها مسائلی است كه در ميان ما كمتر مطرح میشود ، البته مطرح شده است و میشود ولی در دنيای به اصطلاح پيشرفته جز مسائل روز قرار گرفته است . اين ، بحث طويل و دامنهداری است كه نمیخواهم وارد آن بشوم ، مقصودم قسمت ديگری است .
ولی بسياری از امور است كه لااقل برای استفاده بشر چنين است كه نياز به ساخته شدن دارد . اگر انسان بخواهد آن را در همان حالت اولی و طبيعیاش مورد استفاده قرار دهد چندان قابل استفاده نيست ، بايد آن را ساخت آنگاه مورد استفاده قرار داد . بعد از ساختن و قبل از ساختن ، تفاوت قيمت آن بسيار زياد است .
مثلا طلا يك عنصر معدنی است ولی طلا به همان صورتی كه از معدن استخراج میشود برای بشر خيلی قابل استفاده نيست . بشر با ابزارها ، وسايل و عمليات زرگری طلا را میسازد و به صورت زيورهای زنانه و سكه و اشيا ديگر در میآورد . مثال ، بيش از حدی است كه بشود ذكر كرد .
پشمی كه انسان از گوسفند میچيند ، به صورتی كه در طبيعت به دست میآيد چندان ارزشی ندارد و قابل استفاده نيست . انسان ابتدا اين پشم را به شكلهای مختلف درمیآورد و بعد ، از آن استفاده میكند . ساختهشده آن چندين برابر ماده اولی خام ارزش دارد . حيوانهاو گياهها هم كم و بيش چنين هستند . مقدمه را زياد طولانی نمیكنم .
ويژگيهای ساختهشدن انسان
بحث در مورد انسان است .
آيا انسان از آن دسته موجوداتی در طبيعت است كه آنها را بايد به حالت اولی و دستنخورده باقی گذاشت ؟
آيا بهترين انسان آن انسانی است كه به همان حالت اولی و دستنخورده باقی باشد يا انسان هم مثل هزارها چيز ديگر نياز به ساختهشدن دارد و به اين دنيا كه میآيد ابتدا مانند يك ماده خام به دنيا میآيد ، ماده خامی كه ارزش بالقوه دارد و بايد ساخته بشود تا ارزش فوقالعاده پيدا كند ؟
مطلب از چه قرار است ؟
هيچ موجودی به اندازه انسان ، نيازمند به ساختهشدن نيست و هيچ موجودی به اندازه انسان قابل ساخته شدن نيست و هيچ موجودی به اندازه انسان ارزش ساختهشدهاش با ارزش ساختهنشدهاش اينقدر تفاوت ندارد . اين چيزی كه در دنيا از يك نظر نامش را " اخلاق " میگذارند و از نظر ديگر نامش را " تعليم و تربيت " و يا " آموزش و پرورش " میگذارند معنايش همين است ، يعنی انسان به صورت يك ماده خام را تبديل كردن به يك انسان قابل استفاده . قابل استفاده برای چه كسی ؟ برای خودش و برای جامعه خودش .
اگر ما ميان انسان و حيوان مقايسهای كنيم میبينيم از اين نظر تفاوت از زمين تا آسمان است . نه تنها با حيوان بلكه با هر چيز ديگری كه نياز به ساختن دارد اگر انسان را مقايسه كنيم میبينيم هر چيز ديگر در مقابل انسان به يك معنا ساختهشده به دنيا میآيد ، يك مقدار هم بايد روی آن كار شود تا بهتر ساخته شود . ولی انسان ، يگانه موجودی است كه از هر نظر بايد ساخته شود .
عرض كردم كه طلا را بايد ساخت ، به آن صورتی كه از معدن استخراج میشود قابل استفاده نيست ، نقره و آهن را هم بايد ساخت ، حيوان را هم بايد ساخت ، بايد اهلی كرد ، تربيت كرد ولی اين تفاوت هست كه طلا در طلا بودن خودش ديگر " ساختهشده " است ، نقره هم در نقرهبودن خودش ساختهشده به وجود آمده است و همچنين اسب در اسب بودن خودش و گوسفند در گوسفند بودن خودش . اينها به اصطلاح فيلسوفان از نظر " ماهيت " ساختهشده به دنيا آمدهاند و از نظر كيفيت و كميت نياز به ساختهشدن دارند . طلا ماهيتش طلاست ، منتها يك زرگر عيارش را درست میكند ، آن را پرداخت میكند ، براق میكند و امثال اينها ، ولی ديگر آهن نمیتواند در دست زرگر طلا شود ، طلا در دست زرگر نقره شود . اينها از نظر ماهيت ساختهشده به دنيا آمدهاند ، يعنی خلقت ، ماهيت آنها را ساخته است . اگر نياز به ساختهشدن دارند در كيفيت است .
ولی انسان يگانه موجودی است كه حتی از نظر ماهيت هم ساخته و پرداخته به دنيا نيامده است و لهذا اينكه واقعيت انسان چه واقعيتی و ماهيت انسان چه ماهيتی باشد همهجور ممكن است از آب در بيايد ، همهجور ممكن است ساخته شود .
ممكن است انسان فرشته شود و صد درجه از فرشته بالاتر . ما چون لفظی بالاتر از فرشته نداريم میگوييم فرشته . اگر از اين تعبير ، كسی به اشتباه نيفتد میگويم : " انسان ممكن است موجودی شود كه از خدا هم جدايی ندارد " ، نمیگويم انسان خدا بشود . به قول حافظ :
خيال حوصله بحر میپزد هيهات چههاست در سر اين قطره محال انديش
قطرهای را میگويد كه آرزوی اقيانوسشدن در آن هست . ممكن است همين انسان از هر موجودی كه شما تصورش را بكنيد منحطتر و پستتر شود ، يا صورتش صورت انسان يك سر و دو گوش پهن ناخن باشد و روی دو پا هم راه برود ولی واقعيتش مثلا يك گرگ و يا يك سگ باشد . اين همان مطلبی است كه قرآن در مورد بعضی انسانها میفرمايد: " « اولئك كالانعام بل هم اضل »" (اعراف / . 179) مانند چهارپايان هستند و نه چهارپايان بلكه خيلی پستتر و منحطتر از چهارپايان. در جای ديگری میفرمايد: "²ثم رددناه اسفل سافلين »" (تين / . 5 ) . " اسفل سافلين " يعنی چه ؟ يعنی از هر سافل و پستی پستتر . " اعلی عليين " يعنی چه ؟ يعنی از هر عالیای عالیتر .
اعجوبهای هست در عالم به نام " انسان " كه امكان همه گونه شدن در او هست . برای اسب امكان گاوشدن ، الاغ شدن و يا سگ شدن نيست ، برای سگ هم امكان اسبشدن نيست ولی برای انسان امكان همه چيز شدن هست .
همينجاست كه نياز انسان به " مدل " به اصطلاح روشن میشود . حال كه وقتی به دنيا میآييم همه چيز میتوانيم باشيم ، جماد میتوانيم باشيم ، انواع نباتها میتوانيم باشيم ، انواع حيوانها میتوانيم باشيم ، فرشته میتوانيم باشيم ، بالاتر از فرشته میتوانيم باشيم ، پس يك مدل و دستورالعمل میخواهيم .
نقش انسان در ساختن خود
آيا اينكه اينگونه يا آنگونه شويم به دست خود ماست ؟ بله ، اتفاقا مساله عمده اين است كه به دست خود ماست . انسان از نظر اندام و جسم در رحم كارش تمام میشود ، اگر بايد مرد باشد ، در رحم تكليفش مشخص شده است كه مرد باشد ، اگر بايد زن باشد در همان رحم تكليفش مشخص شده است كه زن باشد ، اگر بايد سفيدپوست يا سياهپوست باشد در همانجا تعيين تكليف شده است ، و همينطور اين كه كوتاه باشد يا بلند ، چشمهايش مشكی باشد يا غيرمشكی ، زيبا باشد و يا زشت . ولی وقتی انسان به دنيا میآيد از نظر روحی كه واقعيت انسان آن جنبه روحی اوست تازه نطفهاش میخواهد منعقد شود ، تازه قلم در دست است كه چهرهاش ترسيم شود كه اينطور باشد يا آنطور ، زشت باشد يا زيبا ، حيوان باشد ، فرشته باشد و يا بالاتر . قلمی كه در رحم جسم انسان را رقم میزند از اراده انسان خارج است ولی آن قلمی كه روح انسان را میسازد در نهايت امر دست خود ماست .
آن امری كه شخص ما را میسازد از اراده ما خارج است برخلاف آن كه شخصيت ما را میسازد . انسان ، انسان است به شخصيتش نه به شخصش ، به اصطلاح به آن كاراكتر روحیاش ، به آن ملكات روحی و خلق و خویهايش . انسان خلقی دارد و خلقی ، خلقش يعنی جسم و اندامش ، و خلقش يعنی مجموعه ملكاتش ، شخصيتش . من انسان ، به شخصيتش است نه به شخصش . شخصيت انسان دست كيست ؟ دست خيلی از چيزهاست ، دست محيط هست ، دست معلم هست ، دست پدر و مادر هست ، دست همنشين هست ، دست كتابهايی كه میخواند هست ، دست روزنامهای كه مطالعه میكند هست ، دست راديويی كه گوش میدهد هست ، دست خطيبی كه سخنانش را گوش میكند هست ولی در نهايت امر اين كه خودمان را بخواهيم بسازيم دست خود ماست . اينجاست كه مساله اخلاق و مساله تعليم و تربيت اهميت و ارزش خود را نشان میدهد .
عرض كرديم هر چيزی كه نياز به ساختهشدن دارد ارزش ساختهشدهاش خيلی بيش از ارزش ساختهنشدهاش است . يك محصول ساختهنشده را از اين مملكت میبرند ، مثلا پشم را تنی فلانقدر میبرند و پارچههای درجه اول میسازند ، ولی ديگر به صورت تنی قابل فروش نيست ، ارزشش خيلی بالاتر از اين حرفهاست ، آن را متری تحويل میدهند .
يا مثلا از كشورهايی گياههايی را بهصورت تنی به قيمتهای ارزان میبرند و بعد ، از آنها داروهايی به صورت شربت و قرص و كپسول میسازند كه يك كپسول را مثلا بايد پنج تومان خريد . همان چيزی كه ماده خامش را خروارخروار و تنتن بردهاند ، به قيمتهای بالا میفروشند . انسان هم عرض كرديم كه همينگونه است ، كه مقداری در مورد آن بحث میكنيم .
اهميت سرمايه های انسانی
ما گاهی روی ملتهای ديگر اينطور حساب میكنيم ، وقتی هنر و فنون آنها را میبينيم ، جامعه آنها را میبينيم ، رفتار آنها را میبينيم خيال میكنيم ما يك نوع سرشت داريم و آنها سرشت ديگری دارند . مثلا تا اسم آلمانيها برده میشود میگويند : آقا اين آلمانيها يك مغزهايی دارند . واقعا خيال میكنيم كه اصلا ساختمان مغز آلمانيها با ساختمان مغز ما ايرانيها از زمين تا آسمان تفاوت دارد ، اصلا آنها يكجور به دنيا آمدهاند و ما جور ديگری به دنيا آمدهايم . اگر اينطور است كه نژاد آنها با ما اينقدر تفاوت دارد بايد تا آخر دنيا هميشه آنها آقا باشند و ما بنده و نوكر باشيم و اصلا از اول دنيا هم بايد همينطور میبود ، آنها نژاد آقا میبودند و ما نژاد نوكر ، درصورتی كه اينطور نيست . اگر شش قرن به عقب برگرديد میبينيد قضيه برعكس بوده است . آنها اگر تفاوتی دارند تفاوتشان در اين است كه در قسمتهای فنی انسانهايی ساختهشده هستند و ما انسانهای خام و ساختهنشدهای هستيم ، از ميان استعدادهايی كه در وجود ما نهفته است يكهزارم آن استعدادها هم به كار گرفته نمیشود ، ساخته نمیشود .
استعدادهای بیشماری به وجود میآيد و در اثر مورد استفاده قرار نگرفتن و ساخته نشدن ، در ده مثلا پشت يك گاو و يا در زراعت خاك میشود . بوعلی سيناها به دنيا میآيند ولی الفبا را هم ياد نمیگيرند و بعد با چه وضعی تا آخر عمر زندگی میكنند و حتی خودشان هم خودشان را نمیشناسند و از دنيا میروند .
يك ملت اگر بخواهد زندگی كند نياز به انواع سرمايهها دارد كه يكی از آنها سرمايههای اقتصادی است . ولی كدام سرمايه از همه سرمايهها بالاتر است ؟ سرمايه انسانی . هر انسان برای خودش يك معدنی است و به اندازه معدن فيروزه و طلا ارزش دارد . اگر ملتی اين رمز به دستش آمده باشد ، اين معما را حل كرده باشد ، اين توانايی و توفيق را پيدا كرده باشد كه بتواند از انسانهايش استفاده كند و آنها را بسازد ، گرچه آن ملت هيچ چيز نداشته باشد ، ولی همه چيز دارد . الان بعضی از اين كشورهای اروپايی اينطور هستند .
مثلا انگلستان يك كشور تهی و خالی است كه نمكش را هم بايد از خارج بياورند ، همه چيز را بايد از بيرون وارد كنند ، ولی به ارزش يك چيز پیبرده است ، به ارزش ساختن افراد خودش ، اين معدنهای انسانی را خوب كشف كردهاند . وقتی اين معدنها را استخراج و آماده میكنند ديگر باك ندارند كه هيچ چيز ندارند و همه چيز بايد از بيرون بيايد . میگويند ما آدم داريم ، آدم كه داريم همه چيز داريم ولی اگر آدم نداشته باشيم هيچ چيز نداريم .
مسالهای اولين بار در كلام اميرالمومنين علی عليه السلام مطرح شده است كه مقايسه میكنند ميان ارزش مال و ارزش علم كه آيا علم باارزشتر است يا مال ؟ البته بايد بگوييم علم باارزشتر است ، ولی هيچ فكر كردهايد چرا علم باارزشتر است ؟ چون علم يعنی انسان ، يعنی عاملی كه انسان را میسازد . ثروت عاملی است غيرانسانی از نوع جماد ، نبات و يا حيوان . نفت يك ثروت است ولی جماد است . اينكه آيا علم بهتر است يا مال ، مقصود اين نيست كه يا مال داشته باشيم و علم نداشته باشيم و يا علم داشته باشيم و مال نداشته باشيم ، بلكه مقصود اين است كه كدام در درجه اول است .
اگر ملتی مال داشته باشد ولی علم نداشته باشد ، يعنی انسان نداشته باشد ، آن مال و ثروتش بيش از آن مقدار كه خورده خودش بشود ، خورده ملتهای ديگر میشود ، بلكه همين مال و ثروت ممكن است اسباب بدبختی او شود . ولی اگر ملتی علم داشته باشد ، آدم داشته باشد ، انسان داشته باشد ، مال و ثروت را به دست میآورد . علم اگر باشد ثروت را به دنبال خود میآورد ، ولی ثروت نمیتواند علم را به دنبال بياورد .
مرحوم سيد جمال اسدآبادی معروف وقتی كه در مصر بود به هر جا كه میرفت مردم را بيدار و آگاه میكرد ، با استعمار در همه جا مبارزه میكرد و ريشه نهضتهايی كه در شرق اسلامی صورت گرفت اين مرد بود . در مصر انقلابی بپا كرد . استعمار انگلستان عجيب به وحشت افتاد . تبعيدش كردند . وقتی او را سوار كشتی كرده و میخواستند ببرند دوستان و ارادتمندانش خواستند مقداری پول به او بدهند تا همراه خود داشته باشد . قبول نكرد . گفتند :آخر تو يك آدم اسير چرا اين پول را قبول نمیكنی ؟ گفت : شير هر جا كه برود طعمه خود را پيدا میكند ، من هر جا كه باشم اينقدر علم و هنر دارم كه بتوانم زندگی خودم را اداره كنم .
اين است كه میگويند سعادت ملتها به داشتن استحكامات نيست ، به داشتن معدنها و ساختمانها نيست ، فقط به داشتن يك چيز است : داشتن انسانهای ساختهشده . از اينجا میتوانيم بفهميم كه چرا پيغمبران در ميان صنعتها و اختراعها و فنون ، تنها به يك فن و صنعت میپردازند و آن صنعت انسانسازی است .
انسان سازی
پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود : « " انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق " » (مكارم الاخلاق ، ص . 8 ) من مبعوث شدهام برای كاری ، برای ساختنی ، برای يك سازندگی . ولی آيا مبعوث شدهام كه راه و ساختمان برای مردم بسازم ؟ آيا مبعوث شدهام طلا و نقره برای مردم بسازم ؟ اتومبيل و هواپيما بسازم ؟ نه ، من مبعوث شدهام برای اينكه انسان بسازم . اين است كه میگويند شريفترين كارها انسانسازی است ، هيچ كاری به پايه انسانسازی نمیرسد .
پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله كه مبعوث شد چه چيزی اگر ساخته بود میتوانست آنچنان چهره دنيا را تغيير دهد و تاريخ را در مسير جديدی بيندازد و تمدن و فرهنگی بهوجود بياورد كه به اقرار و اعتراف همه دانشمندان تمدنشناس و تاريخشناس و جامعهشناس اروپا يكی از چند تمدن و فرهنگ معدود بزرگ دنياست ؟ در حدود پنج شش قرن ، سيادت علمی و فرهنگی دنيا را امت او داشتند . چهكاری اگر پيغمبر كرده بود میتوانست منشا چنين حركتی شود ؟ حركتی كه هنوز دنيا خود را به كتاب او و تعليمات او نيازمند میبيند . اين چه فنی است ؟ چه هنری است ؟ اين ، هنر آدمسازیاست .
مسؤوليتهای سهگانه انسان
ما بايد بدانيم مسؤوليت ساختن خودمان با خود ماست نه با كس ديگر . در درجه اول ، هر كس مسؤول ساختن خودش است و در درجه دوم مسؤول ساختن عائله خودش است ، مسؤول ساختن همسر و فرزندان خود است و در درجه بعد مسؤول ساختن جامعه خود است .
قرآن كريم در مورد اينكه هر انسان مسؤول ساختن خودش است میفرمايد : " « وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها * فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها * قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها * » " (شمس / 7 - . 10 ) . پس از سوگندهای متوالی كه آخرين سوگندش اين است : سوگند به اعتدال جان آدمی و خلقت معتدل آدمی ، جانی كه راه خوبی و بدی به او الهام شده است و خودش با يك الهام فطری تشخيص خوبی و بدی را میدهد ، میفرمايد رستگار شد آنكه جان خود را پاكيزه كرد . " « و قد خاب من دسيها »" و بدبخت و بيچاره شد و ذليل و پست شد آن كس كه جان خود را از آلودگی حفظ نكرد . اين در مورد مسؤوليتی كه هر فرد نسبت به شخص خودش دارد .
قرآن كريم در مورد مسؤوليتی كه هر فرد نسبت به ساختن خاندان خودش دارد میفرمايد : " « يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجار »" (تحريم / . 6 ) ای [ مومنين ! ] خود را نگه داريد و خاندان خود را ، خود را حفظ كنيد و خاندان خود را ، يعنی آنكه مسؤول حفظ است خودتان هستيد . حفظ از چه چيز ؟ از آن آتشی كه انسان و سنگ آتشگيره آن هستند . اين هم خودش يك داستانی است . آن چه آتشی است كه آتشگيرهاش دو چيز است يكی سنگ است و ديگری انسان ؟ آتشگيره معمولا بايد چيزی از قبيل پنبه ، نفت و يا بنزين باشد ولی آنجا يك دنيای ديگری است ، در آن دنيای ديگر آتشگيره سنگ است و انسان .
در مورد مسؤوليت انسان در جامعه انسانی ، قرآن چنين میفرمايد : " « ان الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا ما بانفسهم »" (رعد / . 11) خدای متعال وضع ملتی را تغيير نمیدهد مگر آنكه خود آن ملت آنچه را كه مربوط به خودشان است ، خلق و خو و رفتار و اخلاق و آداب خود را عوض كنند ، تا خودشان را عوض نكنند خدای متعال وضع آن مردم را عوض نمیكند . هر ملتی خودش مسؤول خودش است .
منبع : از کتاب آشنايی با قرآن جلد 7 ( تفسير سورههای صف ، جمعه ، منافقون و تغابن ) اثر شهید مطهری |