انسان و رسيدن به يگانگی
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
( قسمت دوم )
ج : نظريه رئاليستی
اين نظريه معتقد است كه آنچه انسان را از نظر فردی و اجتماعی تقسيم و تجزيه میكند و عامل اصلی تفرقه و تكثير انسان است ، تعلق انسان به اشياء است نه تعلق اشياء به انسان . اسارت انسان ناشی از " مملوكيت "اوست و نه " مالكيتش " . از اين رو برای عامل تعليم و تربيت ،انقلاب انديشه ، ايمان ، ايدئولوژی و آزادی معنوی نقش اول را قائل است ولی معتقد است كه انسان همچنانكه ماده محض نيست ، روح محض هم نيست .
معاش و معاد ، توام با يكديگرند . جسم و روان در يكديگر تاثير متقابل دارند . در همان حال كه بايد با عوامل روحی و روانی تفرقه در پرتو توحيد در عبادت و حق پرستی مبارزه كرد ، بايد با عوامل تبعيض ، بیعدالتيها ،محروميتها ، ظلمها ، اختناقها ، طاغوتها ، غير خدا را " رب گرفتن " هابه شدت جنگيد .
اسلام چنين منطقی دارد . اسلام كه ظهور كرد ، در آن واحد به دو دگرگونی و انقلاب و دو حركت دست زد . اسلام نگفت تبعيضها ، بیعدالتيها يا مالكيتها را از بين ببريد خود به خود همه چيز درست میشود ، و نگفت درون را اصلاح كنيد و به برون كار نداشته باشيد ، اخلاق را بسازيد اجتماع خود به خود ساخته میشود ، اسلام در آن واحد كه ندای توحيد روانی و درونی در پرتو ايمان به خداوند متعال و يگانه پرستی ذات يگانه او را داد ، فرياد توحيد اجتماعی در پرتو جهاد و مبارزه با ناهمواريهای اجتماعی را بلند كرد . اين آيه كريمه قرآن كه مانند ستاره در آسمان توحيد انسانی میدرخشد و همان آيهای است كه رسول اكرم در دعوتنامه هايش به سران كشورها میگنجانيد ، رئاليسم و واقع بينی و همه جانبه نگری اسلام را ارائه میدهد :
« قل يا اهل الكتاب تعالوا الی كلمة سواء بيننا و بينكم ان لانعبد الا الله و لا نشرك به شيئا ».
بياييد به سوی يك سخن ، يك تز ، يك حقيقت كه برای همه ما و شما يكسان است و با همه نسبت متساوی دارد ، نه امتياز خاصی است برای ما و نه امتياز خاصی برای شما ، و آن اينكه خدای يگانه را بپرستيم و جز او هيچ چيز را نپرستيم .
تا اينجا آيه كريمه به يگانگی بخشيدن به انسانها از راه ايمان واحد و جهت و قبله واحد و ايدهآل واحد و به آزادی معنوی رسيدن میپردازد ، آنگاهمیفرمايد :
« و لايتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله » ( آل عمران / . 64 ) .
بعضی از ما انسانها بعضی ديگر را " رب " خود - و حال آنكه رب همه خداست - قرار ندهيم و به ارباب و بنده تجزيه نشويم . بياييد آن گونه رابطههای اجتماعی غلط را كه منجر به اين گونه تبعيضها میشود قطع كنيم . پس از آشفتگی خلافت اسلامی در زمان عثمان و برقراری نظام طبقاتی جاهلی و شورش مردم و كشته شدن عثمان ، مردم برای بيعت به علی ( عليه السلام ) هجوم آوردند . علی ناگزير پذيرفت . اگر چه شخصا از قبول خلافت كراهتداشت ، اما مسؤوليت شرعی او را وادار به پذيرش كرد . علی ( عليه السلام ) كراهت شخصی و مسؤوليت شرعیخود را اين طور بيان میكند :
« لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علیالعلماء ان لايقاروا علی كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علی غاربها و لسقيت اخرها بكاس اولها » . (نهج البلاغه ، خطبه شقشقيه ( خطبه 4 ) ).
اگر گرد آمدن مردم نبود ، و اگر نبود كه با اعلام نصرت مردم ، بر من اتمام حجت شد ، و اگر نبود كه خداوند از دانايان پيمان گرفته كه آنجا كه مردم به دو گروه تقسيم میشوند : گروهی پرخور كه از بس خوردهاند " ترش " كردهاند و گروهی گرسنه و محروم ، اگر اينها نبود من افسار مركب خلافت را روی شانهاش میانداختم و رهايش میكردم و كاری به كارش نداشتم .
همه میدانيم كه علی پس از عهده دار شدن مسؤوليت دو كار را وجهه همت و در راس برنامه خود قرار داد : يكی پند و اندرز و اصلاح روحيه و اخلاق مردم و بيان معارف الهی كه نمونهاش نهج البلاغه است ، و ديگر مبارزه با تبعيضات اجتماعی . علی تنها به اصلاح درون و آزادسازی معنوی قناعت نكرد، همچنانكه تنها اصلاحات اجتماعی را كافی ندانست ، در دو جبهه دست به اصلاح زد . آری اين است برنامه اسلام .
اين بود كه اسلام در دستی منطق دعوت و برنامه تعليم و تربيت در راه يگانگی فردی و اجتماعی انسانها در جهت خداپرستی داشت و در دستی ديگر تيغ برای قطع روابط نامتعادل انسانی و درهم ريختن طبقات اجتماعی و درهم شكستن طاغوتها .
جامعه بیطبقه اسلامی يعنی جامعه بیتبعيض ، جامعه بیمحروم ، جامعه بیطاغوت ، جامعه عادله ، جامعه بیظلم ، نه جامعه بیتفاوت كه خود نوعی ظلم و بیعدالتی است . فرق است ميان تبعيض و تفاوت ، همچنانكه در نظام تكوينی جهان تفاوت هست و اين تفاوتهاست كه به جهان زيبايی ، تنوع ، پيشروی و تكامل بخشيده است ، اما تبعيض نيست.
مدينه فاضله اسلامی مدينه ضد تبعيض است نه ضد تفاوت . جامعه اسلامی جامعه تساويها و برابريها و برادريهاست ، اما نه تساوی منفی ، بلكه تساوی مثبت . تساوی منفی يعنی به حساب نياوردن امتيازات طبيعی افراد و سلب امتيازات اكتسابی آنها برای برقراری برابری ، تساوی مثبت يعنی ايجاد امكانات مساوی برای عموم و تعلق مكتسبات هر فرد به خودش و سلب امتيازات موهوم و ظالمانه .
تساوی منفی از قبيل تساویای است كه در داستانها آوردهاند كه جباری در كوهستانی زندگی میكرد و از عابرانی كه از آنجا میگذشتند به عنوان مهمان پذيرايی مینمود . هنگام خواب ، مهمان بايد روی تختخواب معينی بخوابد . غلامان ميزبان ، مهمان را روی تختخواب میخوابانيدند . اگر اتفاقا اندام مهمان از تخت نه كوتاه تر بود و نه بلند تر ، اجازه داده میشد كه بخوابد ، اما وای به حال مهمان نگونبخت اگر اندامش با تخت مساوی نبود . اگر اندامش بلندتر بود ، از طرف پا يا سر با اره مساوی میكردند و اگر كوتاه تر بود ، آنقدر از دو طرف میكشيدند تا برابر شود و به هر حال پايان كارش معلوم بود .
اما تساوی مثبت از نوع بینظری يك معلم مهربان دلسوز است كه به همه شاگردان با يك چشم نگاه میكند ، در صورت تساوی جوابها نمره مساوی میدهد و در صورت اختلاف در جوابها به هر كس همان نمره را میدهد كه استحقاق دارد .جامعه اسلامی جامعه طبيعی است نه جامعه تبعيضی و نه جامعه تساوی منفی .تز اسلام " كار به قدر استعداد و استحقاق به قدر كار " است .
( ادامه دارد )
منبع : از کتاب مقدمهای بر جهان بينی توحيدی - جلد دوم اثر شهید مطهری |