انسان اسلام يا انسان جامع
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يك نكته را بايد عرض بكنم كه اين معانی عالی به اصطلاح عرفانی چون در ميان ما به يك شكل بدی تعليم شده است ، به اصطلاح امروزيها گريز از بيرون تلقی شده و بلكه ريشهاش هم گريز از بيرون تلقی گرديده است . البته يك توجيهات خيلی بیربطی هم در اين زمينهها میكنند كه هميشه وقتی كه افرادی از بيرون مأيوس میشوند ، به درون خودشان يعنی به خيالاتخودشان پناه میبرند . ( كه خود نمونههای اسلام بر ضد اين مطلب است ) .مطلب اينجور نيست . البته قبول داريم كه خيلی افراد يك راه انحرافی دراين زمينه رفتهاند و شايد همين ، بهانهای شده برای آنها برای فرار ازمسؤوليتهای اجتماعی ، ولی انسان اسلام ، انسان جامع است . ما هميشه بايد علی ( ع ) را نمونه قرار بدهيم . همين علی ( ع ) كه در خلوت عارفانه خودشاينچنين است ، ما میبينيم در مسؤوليتهای اجتماعی ، حداعلی حساسيت رادارد ، و انسانی كه اسلام میخواهد ، چنين است .
غرضم اينست كه شما از اين مطلب فورا ذهنتان به آن سو نرود كه يا اينطرف را انكار بكنيد يا بگوئيد حالا كه اينجور است پس راه اين است ومسؤوليتهای اجتماعی وجود ندارد . نه ، انسان اسلام انسان جامع است . اينرا ما به عنوان يكی از ابعاد وجود انسان داريم بيان میكنيم . ما كه انسانرا يك موجود يك بعدی معرفی نمیكنيم كه يك بعد بيشتر ندارد و آن بعدشهم اين است ! به قول خود عرفا : انسان ناقص ، انسانی كه هنوز عرفانشبه كمال نرسيده ،از غير خدا به كلی میبرد ، ولی وقتی كه رسيد آنجا و سرشار شد ، حالتبازگشت دارد . آنوقت برمیگردد و وظائف و مسؤوليتهای خود را انجاممیدهد والا اگر كسی رفت آنجا و برنگشت . هنوز خام است و كامل نيست .پس اين ، تهمت به اسلام است كه كسی خيال بكند در اسلام عنايتی به روحعبادت كه عبارت است از نيايش و پرستش فارغ از بهشت و جهنم نشده ،فوقالعاده توجه شده كه اگر بخواهيم موادش را جمع كنيم اقلا دو سه جلسهبايد درباره مواد آن بحث كنيم .
مراتب پايين عبادت
حال بياييم سراغ همان عبادتی كه برای بهشت يا از ترس جهنم است .
آياواقعا اين عبادت ، بیارزش است ؟
همان طور كه گفتهاند اين يك شكمپرستی بزرگ است ؟
يك دامن پرستی بزرگ است ؟
يك طمع بزرگ است ؟
وصد درجه از دنياپرستی بدتر است ؟
نه ، كوبيدن آن به اين شكل درست نيست. شك ندارد كه عبادت برای بهشت و عبادت از ترس جهنم ، ارزش آنعبادتهايی را كه گفتيم ندارد ، ولی بیارزش هم نيست و برای يك عده مردم، يك درجه عالی است . چون فرق است ميان اينكه يك كاری را انسان بكندمستقيم برای يك طمعی ، [ و اينكه در انجام آن كار ، خدا را واسطه قراردهد ] . مثل اينكه انسان يك وقت مستقيم میرود دنبال پول ، اين ، صددرصد پول پرستی است ، و يك وقت پول میخواهد اما همين پول را از خدامیخواهد ، میرود پيش خدا و اين پول را از او طلب میكند .
اين خيلی فرق میكند كه يك كسی اصلا رابطهاش را با خدا قطع میكند، مستقيم میرود دنبال پول ، و يك كس ديگر راهش را اينطور انتخابمیكند ، میگويد خدای ما يك دستورهايی دارد ، من مطابق دستور او عملمیكنم و از او میخواهم كه به من پول بدهد . باز اين خودش يك درجهپرستش خدا است ، رفتن پيش خدا است ، و لو رفتن پيش خدا برای پولاست ، ولی با نرفتن پيش خدا تفاوت میكند . رفتن پيش خدا برای خدا البته ارزش بسيار عالی دارد . رفتن پيش خدا برای يك چيزی ، و چيزی ازاو خواستن ، باز هم رفتن پيش او است ، باز هم تا حدی قلب انسان روشنمیشود ، انسان صفايی پيدا میكند ، از غير خدا غفلت میكند و متوجه اومیشود ، اين قطعا خودش يك درجهای از پرستش است و لو درجه ضعيفی باشد.
بنابراين ، اين عبادتها را هم صد درصد نمیشود نفی كرد ، و بلكه چون همهمردم در درجه بالا نيستند ، اكثر مردم را اگر ما بخواهيم تربيت بكنيم بهطوری كه نظام زندگی دنياشان درست شود و به خدا هم نزديك شده باشند ، ازهمين راه بايد وارد شويم ، و يا لااقل افراد را در ابتدا از اين راه بايدوارد كرد ، و بعد بالاتر برد . و علت اينكه در قرآن به امور مادی زيادعنايت شده است همين است . البته در قرآن " « رضوان من الله اكبر »"( سوره توبه ، آيه . 72 ) هم هست . وقتی كه ذكر میكند : « جنات تجری من تحتها الانهار بهشتها و باغهايی كه در پائين آن باغها نهرها جاری است ، بعد میگويد : « رضوان من الله اكبر »و كمی خشنودی خدا ، از همه اينها بالاتر و بزرگتراست .
يعنی آن كسی كه میخواهد خدا را به خاطر خشنوديش عبادت كند ، او چيز ديگری است . ولی مشتری " « رضوان من الله اكبر »" طبعا همه مردم نيستند بلكه نصف مردمهم نيستند ، يك اقليت مترقی مشتری آن هستند . برای اكثريت مردم ، راهعملی همين است كه از بهشتهايی كه در آنها [ لذات ] جسمانی است سخن بهميان آيد . البته قرآن كه اين را گفته ، نه فقط برای اين است كه مردمتربيت شوند ، قرآن خودش میگويد هرگز در كلام ما باطل و دروغ و لو دروغمصلحتی نيامده ( العياذبالله ) كه كسی خيال كند - و بعضی اشخاص گفتهاند- كه قرآن كه اينها را گفته ، خواسته مردم را وادار به كار نيك كند ،هدف خوب دارد و برای هدف خوب هرگونه حرفی را میشود زد .
« لا يأتيهالباطل من بين يديه » ( سوره فصلت ، آيه . 42 ) محال است در سخن خدا يك دروغ و يك باطلبيايد و لو آنكه خيال بكنی كه آن دروغ و باطل برای يك مصلحت اجتماعیاست . نه ، [ سخن قرآن درباره لذات جسمانی بهشت ] حقيقتی است . اصلااكثر مردم از اين حد جسمانيت و شهوات جسمانی بالاتر نمیروند و به همينجهت ، نشئهشان چنين نشئهای است . آنهايی كه بالاتر میروند ، میروند درنشئه بالاتر از بهشت جسمانی .
نقش عبادت در تربيت
نتيجهای كه میگيريم اينست كه درباب عبادت و نيايش اگر انسان علاقمندبه تربيت خودش و فرزندانش به تربيت اسلامی هست و يا میخواهد افرادی را تربيت بكند ، واقعا بايد به مسئله نيايش ، دعاو عبادت اهميت بدهد . و اصلا مسئله عبادت قطع نظر از اينكه پرورش يكحس اصيل است ، تأثير زيادی در ساير نواحی انسان دارد .
اينست كهبزرگان هميشه توصيه میكنند : " هر مقدار كار زياد داری ، در شبانه روزيك ساعت را برای خودت بگذار " . ممكن است شما بگوييد من هيچ ساعتمبرای خودم نيست ، تمام اوقاتم برای خدمت به مردم است . نه ، اگر تمامساعات انسان هم وقف خدمت به خلق خدا باشد ، در عين حال انسان بینيازاز اينكه يك ساعت را برای خودش بگذارد نيست . اين يك ساعت با اينكهبرای خود است ، ضرورت دارد و لازم است ، و آن ساعتهايی كه برای غير خوداست ، با اينكه مفيد و لازم است ، جای آن را پر نمیكند . حالا يك ساعتكه میگويند حداقل است ، يك ساعت يا بيشتر در شبانه روز را انسان واقعابرای خودش بگذارد ، يعنی در آن لحظات برگردد به خودش ، خودش را هر چههست از خارج ببرد ، به درون خودش و به خدای خودش باز گردد و در آن حالفقط و فقط او باشد و خدای خودش و راز و نياز كردن و مناجات با خدایخودش و استغفار كردن . خود استغفار يعنی محاسبة النفس كردن ، حسابكشيدن از خود . حساب بكند در ظرف اين بيست و چهار ساعت من چه كردم ؟فورا برای او روشن میشود كه فلان كارم خوب بود ، شكر میكند خدا را ، فلانكار را خوب بود نمیكردم ، تصميم میگيرد ديگر نكند و استغفار میكند .
وقرآن به مسئله استغفار چقدر توجه دارد ! جملهای درباره اصحاب پيغمبر نقلكردهاند كه : رهبان الليل و اسد النهار يعنی راهبان شب و شيران روز . قرآن میگويد : « الصابرين و الصادقين والقانتين و المنفقين و المستغفرين بالاسحار » ( سوره آل عمران ، آيه . 17 ) ببينيد قرآن چگونه همهجوانب را بيان میكند ؟ ! نه مثل يك درويش افراطی فقط و فقط صحبت ازاستغفار و نيايش میكند . الصابرين . قرآن هر جا كه میگويد " صابرين "در مورد پيكارها میگويد . در واقع " صابرين " يعنی خودداران در پيكارها. والصادقين راستان و راستگويان كه از راستی يك ذره منحرف نمیشوند .والقانتين آنهايی كه در پيشگاه پروردگار در كمال خضوع قنوت میكنند ،خاضعند و خضوع قلب دارند ( و يا ممكن است مقصود از " قانتين " باتوجه به معنی آن در يك آيه ديگر : « قوموا لله قانتين » ( سوره بقره ، آيه . 238 ) اين باشدكه در آن حال جز با خدا با كس ديگر سخن نمیگويند و رابطهشان را با غيرخداوند قطع میكنند ) « والمنفقين »از آنچه دارند به ديگران میبخشند .²والمستغفرين بالاسحار » آنان كه سحرگاهان به استغفار خدا میپردازند . اينهم هميشه بايد در كنارش باشد .
راه اعتدال
ما يك مردم مفرط يا مفرطی هستيم ، يعنی به هر دنده كه افتاديم ، ديگرهمه چيز را فراموش میكنيم . آيات كريمه آخر سوره " انا فتحنا "میفرمايد : « محمد رسول الله والذين معه اشداء علی الكفار رحماء بينهمتراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم »« فی وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فی التوراش ومثلهم فی الانجيل كزرعاخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار(سوره فتح ، آيه . 29) .آيه عجيبی است . میفرمايد : حضرت محمد صلی الله عليه وآله پيامبرخداست ، و آنان كه با او هستند ( نه پيغمبر تنها ، پيغمبر و آن اصحابتربيت شدهاش . اول صفتی كه ذكر میكند ، قدرت و نيرويشان در مقابل دشمناست ) اشداء علی الكفار در مقابل كافران و معاندان ، سخت ، محكم و باصلابت هستند ، رحماء بينهم در ميان خودشان مهربانان ، پرعاطفهها وپرمحبتها میباشند .
اين دو قسمت مربوط به جنبه منفی و مثبت در برخوردهاو روابط اجتماعی با دشمن و دوست است . البته ملاك دوست و دشمن ، دوستو دشمن شخصی نيست ، دوست و دشمن مسلكی و انسانی است . بعد فورا میآيددنبال عبادت . اگر فقط همين را گفته بود ، آنوقت میشد مثل مكتبهایاجتماعی امروز . ولی فورا میآيد دنبال " المستغفرين بالاسحار " : تراهم ركعا سجدا . همين اشداء علی الكفار ، همينها كه در ميدان جنگ آنچنانشيرهای با صلابت هستند و در ميدان اخلاق اينقدر مهربان میباشند ، در خلوتعبادت ، راكع ، ساجد و نيايشگرند و از خدا فضل و رحمت میخواهند .
درچهرههای اينها آثار سجده را میبينی . از خدا فضل و رضا و خشنودی میخواهند، از همان رضوان من الله اكبر كه اندكی از آن از همه بهشتها بالاتر است .باز دو مرتبه میآيد سراغ نقش اجتماعيشان : مثلشان در تورات آن بودهاست و در انجيل مثل يك كشت است كه ابتدا كه از زمين سر میزند يكبرگ نازكی است ولی كم كم رشد میكند ، سرپای خودش میايستد و به جايیمیرسد كه تمام كشاورزها از رشد فوقالعاده اين گياه تعجب میكنند . ( رشدجامعه اسلامی را دارد بيان میكند ) .
قرآن همه جانبه حرف میزند . يك وقتی بود كه جامعه ما دچار يك بيماریبود و آن اين كه اسلام را فقط در عبادت میدانستند آنهم چه عبادتهايی !ملاك مسلمانی ، زياد مسجد رفتن و زياد دعا خواندن بود . اين ، به صورتيك بيماری درآمده بود . ولی كم كم علامت يك بيماری ديگری در ميان ماپيدا میشود . عدهای كه توجه به جنبههای اجتماعی اسلام پيدا كردهاند ، كمكم میخواهند جنبههای معنوی اسلام را نديده بگيرند . اين هم بيماری است .اگر جامعه ما به اين دنده بيفتد و آن جنبه را فراموش كند ، باز يكجامعه منحرفی است در همان حد كه جامعه گذشته ما منحرف بوده .
جامعهایكه پيغمبر درست كرد [ جامعه معتدل بود ] . شما وقتی تاريخ را مطالعهمیكنيد ، میبينيد اينها در دنيا نظير ندارد : همينهايی كه میآمدند درجنگهای ايران و روم شركت میكردند ، قائم الليل و صائم النهار و در عينحال ضارب بالسيف بودند . شب تا صبح ايستاده بود خدا را پرستش میكرد ،در راز و نياز بود ، و روز روزه میگرفت ، و در حالی كه شب ، بیخوابعبادت بود و روز روزه داشت ، آنچنان در ميدان جنگ میجنگيد كه هيچ كسدر مقابلش توانائی نداشت . اگر فقط شبها عبادت میكرد و روزها روزهمیگرفت ولی از گوشه مسجد بيرون نمیآمد ، او مسلمان نبود . و اگر فقط درميدان جنگ شمشيرش خوب كار میكرد و خبر ديگری نبود ، او يك آدمی بودكه دنبال طمعش میرفت مثل همه كشورگشايان ديگر كه دنبال طمعشان میروند .ارزشش به جامعيتش است . و ما نبايد اين جامعيت اسلام را هرگز فراموشكنيم كه اسلام نيز مثل هر مركب ديگری ، وقتی كه اجزائش تعادلش را ازدست داد از بين میرود .
شما در تركيب بدن انسان كه انواع نيازها مثلانياز به ويتامينها دارد ، میبينيد وقتی يكی از آنها كم يا زياد میشود ،سلامت از بين میرود .پس ، از جمله چيزهايی كه واقعا ما بايد به آن توجه داشته باشيم كه دردرجه اول در خودمان و در فرزندانمان پرورش بدهيم ، حس پرستش و عبادتبه همان معنای واقعی آن است . چهار تا خم و راست شدن به صورت نماز كهانسان خودش هم نمیفهمد چه میكند ، و اصلا نفهمد كه حال يعنی چه ، مناجاتيعنی چه ، راز و نياز يعنی چه ، منقطع شدن به حق يعنی چه ، و اينكهلحظاتی بر انسان بگذرد كه در آن لحظات اصلا انسان چيزی از غير خدا بهيادش نيايد يعنی چه ، اين عبادت نيست . و نيز انسان فقط دهانش را يكماه رمضان هر روز از صبح تا غروب ببندد ، اين عبادت نيست . پس قطعااين حس بايد در ما پرورش پيدا كند تا يكی از اركان تربيت اسلامی در ماپيدا بشود .
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرين
پرسش و پاسخ
سخن يكی از حضار : همانطور كه جناب آقای مطهری فرمودند " برخی ايراد میگيرند كه عبادت يا به طمع بهشت است و يا به خاطر ترس از جهنم " . عبادت يك معنای بالاتری دارد كه نماز و روزه و استغفار و ساير اعمالعبادی برای رسيدن به آن معناست . عبادت يعنی تبعيت از آن سير تكاملی كه خدا و جهان هستی برای هر موجودی معين كرده تا كمال خود را بيابد ، وشامل همه موجودات هم میشود : « يسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون »خدا احتياجی به اين نماز و روزهندارد . او موجودات را خلق كرده برای اينكه هر موجودی راه تكاملی خود راطی كند و به هدف خلقت برسد . . .
استاد : بيان آقای مهندس تاج را من فقط يك توضيح میدهم و در عين حال يك تكميلی هم برای آن لازم است . اينجا سه مطلب هست . يك مسئله هماناست كه در قرآن مطرح شده درباب عبادت تكوينی كه قرآن هر كاری را كه هرموجودی ( در هر جايی و در هر درجهای كه هست ) انجام میدهد ، تسبيح وعبادت مینامد ، و آن براساس اين است كه همه موجودات به سوی كمال میروند و كمال مطلق خداونداست ، يعنی همه چيز به سوی خداوند در حركت است . اين يك بحث است كه از بحث ما بيرون است .
بعد میآييم سراغ عبادت انسان ، يعنی كارهای اختياری انسان . مطلبی كهايشان میخواستند بگويند ، مطلب درستی است ، و آن اين است كه فقهاء اينرا مطرح كردهاند كه هر عملی ، اگر انسان آن عمل را به داعی - يعنی بهانگيزه - رضای خدا انجام بدهد میشود عبادت ، البته عملی كه پيكرهاش همصلاحيت داشته باشد . يعنی هر عملی كه فی حد ذاته ، عمل خوبی باشد ومصلحت ، باشد ، اگر انسان آن را برای خدا انجام بدهد و انگيزهاش در آنكار خدا باشد ، عبادت است . بنابراين ممكن است خوابيدن انسان همعبادت بشود . گفتهاند اگر كسی زندگيش را آنچنان تنظيم بكند كه هر كارشدر جا و در وقت واقع بشود ، خودش را هم آنچنان تربيت بكند كه واقعااعمالش را برای خدا انجام دهد ، او شبانه روز در عبادت است : خوابشعبادت است ، بيداريش عبادت است ، غذا خوردنش عبادت است ، راهرفتنش عبادت است ، لباس پوشيدنش عبادت است . همه كارهايش عبادتاست ، چون فرض اين است كه همه را برای خدا انجام میدهد .
اين مطلبدرستی است ، و اين كه انسان بايد هميشه در حال عبادت باشد معنايش هميناست . به اين معنا يك لحظه هم نبايد باشد كه انسان در حال عبادت نباشد. ولی اشتباه نشود ، اين يك وقت سبب نشود كه ما خيال بكنيم چون هركاری كه مصلحت باشد اگر برای خدا انجام بدهيم عبادت است ، پس من درمطب خودم هستم ، فرض اين است كه كارم را برای خداانجام میدهم و عبادت میكنم ، پس نيازی به آن عبادت كه روحش ذكر خدا وخلوت با خدا و فراموش كردن غير خدا و انقطاع از غير خداست نيست . نه، آن عبادت در جای خودش به هر حال لازم است . اگر آن نباشد ، اين صورتنمیگيرد . و آن يعنی كاری كه محض عبادت است و هيچ مصلحتی غير ازعبادت ندارد .ما در اسلام دو جور كار داريم ، يك كار را اصطلاحا میگويند عبادت محض، يعنی كاری كه مصلحتی غير از عبادت ندارد ، مثل نماز . يك كارهای ديگرداريم كه مصلحتهای زندگی است و ما میتوانيم آنها را به صورت عبادتدرآوريم و بايد هم درآوريم .
پس مطلبی كه جنابعالی فرموديد كه هر كاروقتی كه در راه رضای خدا و برای خدا باشد عبادت است ، بسيار مطلبدرستی است ولی به شرط اينكه اشتباه نشود كه پس اين بینياز كننده ماستاز آن عبادتيكه اصلا كارش فقط اين است كه انسان توجه به خدا دارد واستغفار میكند . نه ، اين ، انسان را از آن بینياز نمیكند . پيغمبر همهيچوقت خودش را از آن بینياز نمیدانست ، اميرالمؤمنين هم خودش را ازآن بینياز نمیدانست ، و هيچ انسانی از آن بینياز نمیشود .
س : آيا انسان در كارها به هر حال تحت تأثير يك ميل نيست ؟ وقتیانسان كاری را انجام میدهد ، يا به خاطر حفظ آبرو است يا به خاطر مصلحتخود و يا به خاطر دستور دين كه اگر آن را انجام ندهد در خود احساسناراحتی میكند . پس به هر حال انسان كار را تحت تأثير يك كشش و يكنيرو انجام میدهد و اراده مستقل نيست . . .
استاد : بحثی كه ايشان طرح كردند ، به مناسبت بحث اراده بود . ما درمسئله اراده فقط از جنبه تربيتی ، يعنی از اين نظر بحث كرديم كه جزءنيروها و استعدادهايی كه در انسان از نظر تربيت بايد پرورش پيدا بكنداراده است . مسئله اراده وقتی درباب تربيت طرح میشود از يك جنبه رویآن بحث میشود ، و در جاهای ديگر از جنبههای ديگر طرح میشود . آنچه شماطرح كرديد ، از جنبه مسئله جبر و اختيار است كه الان نمیتوانيم آن را طرحكنيم كه اصلا معنی اختيار چيست ؟ حرف اول همين است كه خود اختيار چيست؟
ما اين را در جلد دوم اصول فلسفه طرح كردهايم و در آنجا مسائل نوی طرحنمودهايم كه در كلمات قدمای ما نبوده ، در كلمات امروزيها هم نديدهايم. همچنين ملاك مسؤوليت چيست ؟ اين كه انسان مسؤول است ، انسان چه جورباشد میتواند مسؤول باشد و چه جور باشد نمیتواند مسؤول باشد ؟ بعد مسئلهوابستگی اراده مطرح میشود كه آيا واقعا وقتی انسان اراده میكند ، بازتحت تأثير جاذبه يك ميل است ، يا اينكه نقش اراده اين است كه درميان ميلهای مختلف و متضاد يكی را برمیگزيند ، و حتی گاهی هيچ ميلی وجودندارد ، عليرغم همه ميلها راهی را انتخاب میكند ، يعنی ميل وجود ندارد وفقط عقل حكم میكند . ما نگفتيم اراده از شؤون عقل است ، عرض كرديماراده وابسته به عقل است آن طور كه ميل وابسته به طبيعت است ، يعنیميل قوه مجريه طبيعت است ، اراده قوه مجريه عقل ، نه اينكه اراده عينعقل باشد . اراده ، نيروی ديگری است در انسان . ای بسا صاحب عقلهایخيلی قوی و نيرومند كه ارادهشان ضعيف است ، و ای بسا صاحب ارادههایبسيار قوی كه عقلشان ضعيف است . اينها دو قوه است ، منتها كار اراده اين است كه طرحهای عقل را اجرا میكند .
گاهی عقل انسان به يك چيزی حكم میكند كه در حالحاضر هيچگونه ميلی نسبت به آن وجود ندارد ، يعنی تمايلات ، همه در جهتعكس است . ميل اساسا آينده سرش نمیشود ، و اين خصوصيت ميل است . ميلهمان است كه در بچه است . بچه وقتی كه يك غذايی را میخواهد ، الانمیخواهد ، و وقتی به او میگويند : حالا اين را نخور تا حالت خوب شود ،بعدها زيادش را میخوری ، چون فكرش را ندارد ، لج میكند كه نه ، من همينالان بايد بخورم .ميل به زمان حال تعلق میگيرد . يعنی اشتهای غذای چهل سال ديگر اكنونوجود ندارد ، آن اشتهايی كه وجود دارد متعلق به زمان حال است . ولی عقلمیگويد : رب اكلة منعت من اكلات . اين يك خوردن مانع صد تا خوردن ديگر در آينده میشود . با اينكه الان ميلی نسبت به آن وجود ندارد ، ولی فكرمیكند ، ترجيح میدهد و انتخاب میكند .مسئله ديگر وابسته بودن اراده است به جايی . اصلا مسئله مهم در جبر واختيار اين است كه آيا اراده خودش به جايی بسته هست يا نيست ؟ (بقيه مطلب روی نوار ضبط نشده است )
منبع : از کتاب " تعليم و تربيت در اسلام " اثر شهید مطهری |