استعدادهای روح انسان
اثر : متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
گفتيم تربيت به معنی پرورش دادن استعدادهاست . از نظر علمی اول بايد ببينيم كه:
استعدادهای انسانی چه استعدادهايی است و انسان بماهو انسان چه استعدادهايی در كمون و بطون خود دارد كه بايد بروز كند ؟
بعد بايد ببينيم كه اسلام چه عنايتی به اين استعدادها كرده و منطق او راجع به اين استعدادها چيست ؟
مكتبهای مختلف از جنبههای مختلفی به اين موضوع نگريستهاند ولی روانشناسان امروز كه روی روح و روان انسان مطالعه كردهاند شايد مطلب را به شكل جامعتری بيان كردهاند . آخرين مقاله از اولين شماره نشريه سالانه " مكتب تشيع " - كه حدود دوازده سال پيش منتشر شد - ترجمهای بود از آقای مهندس بيانی ( كه ايشان را نمیشناسم ) با مقدمهای از آقای مهندس بازرگان تحت عنوان " دين ، بعد چهارم روح بشر " . اين مقاله يكی از نظريات روانشناسی جديد را بيان كرده بود و بيشتر بر حرفهای " يونگ " تكيه داشت و میگفت روح بشر دارای چهار بعد است ، كه مقصود اينست كه دارای چهار استعداد است :
. 1 استعداد عقلی ( علمی و حقيقت جويی )
. 2 استعداد اخلاقی ( وجدان اخلاقی ) ، و اين را امر اصيلی در انسان میدانند كه انسان در عمق سرشت و فطرت خود ، اخلاقی خلق شده ، يعنی اينطور خلق شده كه ديگران را دوست بدارد و خدمت كند و احساس نمايد ، و از اينكه كار بدی انجام دهد - مثلا ظلمی به ديگران بكند - رنج میبرد . خلاصه وجدانی كه انسان ديگران را از خود و خود را از ديگران بداند در هر كسی وجود دارد .
اين مسئلهای است كه از قديم مطرح بوده كه ريشه احساسهايی مثل احساس ترحم نسبت به ديگران يا احساس ميل به خدمت به انسانهای ديگر چيست ؟
آيا ريشهای در سرشت ما دارد و يا ندارد و صرف تلقين اجتماع است ، و اگر در سرشت ما ريشه دارد به كجای سرشت ما مربوط میشود ؟ آيا مربوط به خودخواهی ما میشود ؟
يعنی وقتی ما دلمان به حال ديگری میسوزد ، در واقع دل ما به حال خودمان میسوزد كه نكند يك وقت ما هم به چنين دردی مبتلا شويم ، و وقتی به طور ناخودآگاه به او خدمت میكنيم مثل اينست كه برای اين خدمت میكنيم كه اگر روزی ما هم محتاج شديم او نيز به ما خدمت كند ؟ يا نه ، مستقل از اين مطلب است و ما اصلا بدون هيچ نظر و غرضی اينطور ساخته شدهايم كه به ديگران احسان كنيم ؟
. 3 بعد دينی . در آن مقاله گفته شده كه استعداد دينی استعدادی اصيل در انسان است ، و آن را به حس تقديس و حس پرستش تعبير میكند ، و اين غير از حس حقيقتجويی و غير از حس اخلاقی نسبت به همنوعان است ، حس پرستش يك حقيقت مافوق و منزه است كه انسان میخواهد در مقابل او خضوع و خشوع كند ، با او مناجات نمايد و او را تقديس كند .
. 4 بعد هنری و ذوقی يا بعد زيبايی . انسان زيبايی را از آن جهت كه زيبايی است دوست دارد . البته استعداد پنجمی هم میتوان گفت و آن استعداد خلاقيت است كه انسان ، آفريننده و مبتكر و مبدع آفريده شده و از جمله چيزهايی كه هر كسداراست و از آن لذت میبرد قدرت ابداع و ابتكار و نوآوری است .
حال بايد ديد كه اسلام چه دستورهايی در زمينه پرورش حس حقيقتجويی ما يعنی قوه تعقل و تفكر ما داده است . قبلا گفته شد كه اسلام در زمينه علم و عقل فروگذار نكرده . در زمينه استعداد دينی هم شكی نيست كه دستورات زيادی دارد . عبادتها ، تذكرها ، دعاها ، خلوتها ، انسها ، استغفارها وتوبهها ، همه در اين زمينه است .
اسلام و هنر
ولی آن چيزی كه شايد بيشتر از همه نياز به مطالعه دارد اينست كه آيا اسلام هيچ عنايتی به بعد چهارم روح انسان يعنی استعداد هنری نموده و در اسلام به زيبايی و جمال عنايتی شده يا نه ؟
بعضی چنين تصور میكنند كه اسلام از اين نظر خشك و جامد و بیعنايت است ، و به عبارت ديگر اسلام ذوقكش است ، و البته اينها كه اينچنين ادعا میكنند به خاطر اينست كه اسلام روی خوش به موسيقی نشان نداده و نيز بهرهبرداری از جنس زن به طور عام و هنرهای زنانه يعنی رقص و مجسمه سازی را منع كرده است . ولی به اين شكل قضاوت كردن درست نيست . ما بايد راجع به مواردی كه اسلام با آنها مبارزه كرده تأمل كنيم و ببينيم آيا اسلام با آنها مبارزه كرده از آن جهت كه زيبايی است يا از آن جهت كه مقارن با امر ديگری است كه بر خلاف استعدادی از استعدادهای فردی يا اجتماعی انسان است ؟ وبه علاوه ببينيم در غير اين موارد ممنوعه آيا با هنری مبارزه شده است ؟
موسيقی
مسئله موسيقی و غنا مسئله مهمی است اگر چه غنا حدودش روشن نيست . " غنا " ضربالمثل مسائلی است كه فقها و اصوليين به عنوان موضوعات " مجمل " يعنی موضوعاتی كه حدودش مفهوم و مشخص نيست به كار میبرند . میگويند : در مواردی اصل برائت جانشين میشود ، مثلا در مورد فقدان نص ، اجمال نص ، تعارض نصين و شبهه موضوعی ، و وقتی میخواهند مثال به اجمال نص بزنند همين غنا را ذكر میكنند . ولی البته قدر مسلمی در غنا هست و آن اينست كه آوازهايی كه موجب خفت عقل میشود ، يعنی شهوات را آنچنان تهييج میكند كه عقل به طور موقت از حكومت ساقط میشود ، و همان خاصيتی را دارد كه شراب يا قمار داراست [ غنا محسوب میگردد ] . تعبير " خفت عقل " هم تعبير فقها و از جمله شيخ انصاری است .
آنچه مسلم است اينست كه اسلام خواسته است از عقل انسان حفاظت و حراست كند ، و عمل هم نشان داده كه مطلب از همين قبيل است .
چندی پيش در روزنامه در مورد زن و شوهری نوشته بود كه كارشان به طلاق و محكمه كشيده است . شوهر میخواست زن خود را طلاق دهد به اين دليل كه میگفت زن من با وجود اينكه عهد كرده بود كه هيچوقت در مجالس در حضور مردان بيگانه نرقصد معذلك در يك عروسی رقصيده . زن ، گفته او را تصديق، و اضافه كرده بود كه چون خوب رقص میداند وقتی در آن مجلس آهنگی نواختند آنچنان تحت تأثير قرار گرفته كه بیاختيار برخاسته و شروع بهرقص كرده است .
خليفه و كنيز خواننده
مسعودی در " مروج الذهب " مینويسد كه در زمان عبدالملك يا يكی ديگر از خلفای بنیاميه كه لهو و موسيقی خيلی رايج شده بود ( اين امر از حجاز و مكه و مدينه آغاز شد ، و شايد به وسيلهايرانيهايی كه به آنجا رفته بودند و كارهای معماری و بنايی میكردند و در خلال همان كارها آواز میخواندند رايج شده ، و بعد مسئله كنيزها رايج گرديده است . ) خبر به خليفه دادند كه فلان كس خواننده است و كنيز زيبايی دارد كه او هم خواننده است و تمام جوانهای مدينه را فاسد كرده ، و اگر به كار او نرسيد ، اين زن تمام مدينه را فاسد میكند . خليفه دستور داد كه غل به گردن آن مرد انداختند و آنها را به شام بردند . وقتی در حضور خليفه نشستند ، آن مرد گفت : معلوم نيست كه آنچه او میخواند غنا باشد ، و از خليفه خواست كه خودش امتحان كند . خليفه دستور داد كه كنيز بخواند . او شروع به خواندن كرد . كمی كه خواند ديد سر خليفه تكان میخورد . كم كم كار به جايی رسيد كه خود خليفه شروع كرد به چهار و دست و پا راه رفتن ، و میگفت بيا جانم به اين مركوب خودت سوار شو .
واقعا موسيقی قدرت عظيم و فوقالعادهای مخصوصا از جهت پاره كردن پرده تقوا و عفت دارد .
در مسئله مجسمه سازی ، منع اسلام به خاطر مسئله مبارزه با بتپرستی است . اسلام در اين مسئله ناجح (موفق ) بود . اگر مجسمهای از پيغمبر و غيره میساختند بدون شك امروز بتپرستی خيلی صاف و روشن وجود داشت .
در مسئله زن و رقص و غيره هم روشن است كه اهتمام اسلام به خاطر عفت است . بنابراين از اين موارد نمیتوان استناد به مبارزه اسلام با ذوق نمود . اسلام مخالفتی با جمال و زيبايی ندارد ، و با اين حس نه تنها مبارزه نكرده بلكه در يك قسمتهايی اين حس را تأييد هم كرده است . در " كافی " بابی داريم تحت عنوان " الزی و التجمل " كه " تجمل " همان خود را زيبا كردن است . حديثی داريم كه : « ان الله جميل ويحب الجمال » (فروع كافی . 438 / 6 ) . "خداوند زيباست و زيبايی را دوست دارد " . و از همه بالاتر خود " زيبائی بيان " است كه در اسلام در حد اعلائی به آن توجه شده است . اسلام خود ، اعجازش - يا لااقل يكی از موارد اعجازش - زيبايی كلام قرآن است .
در مسائل ديگر ذكر شد كه جای شك نيست كه اسلام توجه زيادی به آن جنبهها دارد . تنها مسئلهای كه جای شك داشت همين حس زيبايی و هنردوستی بود كه در جلسه آينده روی آن بيشتر بحث میكنيم .
منبع : از کتاب " تعليم و تربيت در اسلام " اثر شهید مطهری |