تكامل اجتماعی انسان
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بخش چهارم
مزايا و خدمات مرحوم آيةالله بروجردی
(قسمت اول )
روش فقهی
وحدت اسلامی
اسلام در دنيای خارج
همكاری دين و علم
دفتر و حساب
************
مزايا و خدمات مرحوم آيه الله بروجردی
بسم الله الرحمن الرحيم
هر چند خود عنوان سخن میرساند كه موضوع سخن فقط گوشهای از زندگی و قسمتی از اقدامات فقيد معظم است ، ولی چون ممكن است برای بعضی افراد اين تصور پيدا شود كه عنوان بالا بهانهای است برای توصيف كامل از زندگی و روحيات و صفات شخصی و اخلاقی معظم له ، و يا بهانهای است برای تشريح و بررسی اقداماتی كه ايشان در دوره زعامت خودشان فرمودهاند ، لهذا بايد صريحا بگويم كه چنين منظور وسيعی در كار نيست بلكه آنچه منظور است تشريح و توصيف شود حتی از عنوان بالا هم محدودتر و جزئی تر است
توصيف و تشريح كامل روحيه يك فرد و ترسيم جامع صفات و خصوصيات معنوی او كه در اصطلاح امروز بيوگرافی ناميده میشود ، به درجاتی از نقاشی چهره و صورت و ترسيم قيافه وی مشكلتر است و علم و مهارت بيشتری میخواهد .
اين بنده خودم واقفم كه توانائی چنين كاری ندارم و فرضا توانائی میداشتم ميل نداشتم كه چنين كاری بكنم
و اما بررسی و تحليل اقدامات معظم له كه سالها به صورت يك وزنه و يك قدرت اجتماعی زيسته ، جريانهائی بوجود آورده و جلوه جريانهائی را گرفته ، در يك جا دم زده و در يك جا سكوت كرده ، ارزشهائی را بالا برده و ارزشهائی را پائين آورده ، وجودش در تقويت و تضعيف بعضی جريانها مؤثر بوده ، صدها ميليون تومان با مسؤوليت و رای شخصی چنانكه عادت جاری براينست به مصرف رسانده ، بالاخره چندين سال به صورت يك عامل نيرومند اجتماعی زندگی كرده اساسا از عهده يك فرد خارج است
اگر بنا شود بررسيها از روی دقت و واقع بينی به منظور هدايت و ارشاد و روشن كردن جامعه صورت بگيرد ( چنانكه در ميان ملتهای رشد يافته معمول است ) لازم است هيئتی از مفكرين بنشينند با فرصت تمام به محاسبه و تجزيه و تحليل بپردازند و همه سود و زيانها را در نظر بگيرند و در دسترس جامعه قرار دهند
به علاوه جامعه ما هنوز به آن پايه از رشد نرسيده كه اجتماع را فوق فرد بشناسد و حب و بغضها را كناری بگذارد و از اين توصيف و تشريحها فقط ارشاد و هدايت و سعادت جامعه را منظور داشته باشد همان طوری كه علماء تشريح كالبدی را تشريح میكنند و منظوری جز علم و اطلاع و كمك گرفتن برای معالجه بيماران در نظر ندارند . گذشته از همه اينها من الان نمیدانم كه اگر بنا شود هيئتی از مفكرين ذی صلاحيت بنشينند و قضاوت كنند ، آيا در حال حاضر چنين افراد صلاحيت داری در اجتماع ما وجود دارند يا نه ؟ زيرا ما چنين تمرينی نداريم و همچو عادتی در ميان ما تاكنون جاری نبوده است .
آنچه در ميان ما معمول و متداول بوده و هست يك خوی قديمی و يك بيماری نو ظهور است . خوی قديمی ما مداحی و ستايشگری و تملق است ، بيماری جديد ما كه علامت روشنفكری به شمار میرود لكه دار كردن و لجن مال كردن افراد است و به غلط نامش را " انتقاد " گذاشتهايم . در عين اينكه آن خوی قديم و اين بيماری جديد به ظاهر معكوس يكديگر میباشند ، از يك اصل و يك ريشه سرچشمه میگيرند و آن " گزافه گوئی " و هوائی سخن گفتن و مصلحت اجتماع را در نظر نگرفتن است
شايد بتوان گفت در مقام هدايت و ارشاد جامعه نور افكنی بهتر از اينگونه بررسيها و تجزيه و تحليلها اگر محققانه و منصفانه صورت بگيرد وجود ندارد . روح آن تعليم عالی كه در قرآن كريم راجع به تدبر در سر گذشتهای امم و افراد است چيزی جز استفاده كردن از اين نورافكن نيست
به هر حال موضوعی كه در نظر است ، حتی از عنوان بالا محدودتر و جزئی تر است . يعنی حتی در مقام بيان همه مزايای روحی و خدمات اجتماعی معظم له نيستم .
فقط آن قسمت از مزايا مورد نظر است كه ايشان از آن جهت كه فقيه و مفتی بودند واجد آنها بودند و آن قسمت از خدمات منظور است كه ايشان از آن نظر كه زعيم روحانی بودند ، انجام دادند
اين مزايا و خدمات همانهاست كه از امتيازات ايشان است
و مجموعا در اقران و اسلاف ايشان وجود نداشته است و به اصطلاح گامی به جلو بوده و شايسته زنده نگه داشتن و پيروی است و به همين مناسبت لازم است ياد آوری بشود . زيرا اگر به موجبی گامی به جلو برداشتيم شايسته نيست دو مرتبه به عقب برگرديم و مصداق آيه كريمه قرآن بشويم كه میفرمايد : « ا فان مات او قتل انقلبتهم علی اعقابكم »؟ اكنون وارد اصل مطلب میشويم :
روش فقهی
يكی از مزايای برجسته معظم له سبك و روش فقهی ايشان بود كه شايسته است پيروی شود و فراموش نگردد . اين بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم كه مصادف بود با سالهای اول ورود معظم له به آن شهر از درسهای ايشان بهرهمند میشدم و چون به روش فقاهت ايشان ايمان دارم ، معتقدم كه بايد تعقيب و تكميل شود . آنچه در اين گفتار میشود خلاصه كرد ، مقايسه مختصری است بين روش فقهی ايشان و روش فقهی متاخرين در قرون اخير . و برای اين مقصود يك مقدمه كوچك ذكر میكنيم
بايد دانست كه روش فقهی فقها همه يكسان نبوده ، اسلوبهائی متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پديد آمده است . هم در ميان اهل سنت و جماعت روشها و اسلوبهای مختلف بوجود آمده و هم در ميان خود ما . اسلوب فقهی ما تدريجا تنوع پيدا كرده و مختلف شده به طوری كه به دورههای مختلف تقسيم میگردد .
خود معظم له كه به تاريخ فقه آشنا بودند و اسلوبهای مختلف فقهی را میشناختند و يكی از مزايا و امتيازاتشان همين آشنائی با روشهای مختلف فقهی شيعه و سنی بود ، فقه را تقريبا به چهار دوره تقسيم میكردند به اين ترتيب : 1 - دوره ما قبل شيخ طوسی
2 - از زمان شيخ طوسی تا قرن دهم كه تقريبا مقارن با زمان شهيد ثانی است
3 - از زمان شهيد ثانی تا يك قرن اخير
4 - يك قرن اخير
بحث در اين دورهها و بيان تغييراتی كه در هر دوره نسبت به دوره قبل پيدا شده خود موضوع كتاب مستقلی است . در اينجا مقايسه مختصری بين روش معظم له و روشی كه در يك قرن اخير معمول شده به عمل میآوريم
فقها و اصوليين در مبحث اجتهاد و تقليد و يا در مبحث قضا و شهادات چندين علم را نام میبرند كه مقدمه اجتهاد شمرده میشوند . میگويند شخص مجتهد بايد اين علوم را طی كرده باشد . اين علوم عبارت است از نحو ، صرف ، لغت ، منطق ، كلام ، اصول ، تفسير ، حديث ، رجال ( يعنی معرفت به احوال رواه احاديث )
متاخرين يعنی از يك قرن پيش به اين طرف اينچنين معتقد شده و در كتب خود تصريح كردهاند كه آن چيزی كه عمده و مهم و اساس اين علم اصول است ، و لهذا عملا چندان توجهی به ساير علوم نمیكنند و بلكه بعضی از آن علوم يعنی تفسير و حديث و معرفت رجال حتی به طور مختصر هم تدريس نمیشود ، زيرا به عقيده متاخرين دانستن مقداری ادبيات عرب كافی است كه در موقع لزوم به تفسير آيه قرآن رجوع شود ، لزومی ندارد كه مجتهد قبلا با تفسير قرآن آشنا باشد
همچنين حديث و معرفت رجال اسناد احاديث ، زيرا به عقيده متاخرين ، در علم اصول حجيت خبر واحد صحيح ، ثابت شده ، و از طرفی بعضی از علماء حديث گذشته مانند شيخ حر عاملی مؤلف وسائل الشيعه اين زحمت و رنج را متحمل شدهاند و احاديث صحيح را از غير صحيح جدا كردهاند و در دسترس قرار دادهاند .
پس لزومی ندارد برای شناختن حديث صحيح از غير صحيح صرف وقت بشود . روی اين جهات عادت جاری فعلی اين است كه طلاب بعد از مختصری ادبيات عرب و منطق ، به خواندن اصول فقه میپردازند و ثقل كار خود را روی اين علم میاندازند و ضمنا به خواندن خود فقه مشغول میگردند تا آنكه به عقيده خودشان به مقام اجتهاد نائل میگردند
و چون اخيرا كتابهای فقهی مفصل و جامعی نيز نوشته شده كه بعضی از نظر نقل اقوال فقها جامعيت دارند مثل مفتاح الكرامه سيد جواد عاملی ، و بعضی از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعيت دارند مثل جواهر الكلام شيخ محمد حسن نجفی و مصباح الفقيه حاج آقا رضا همدانی ، به عقيده متاخرين اين كتب ما را از ساير كتب فقهيه بی نياز میسازد ، پس چندان لزومی ندارد كه به ساير كتب فقيه هزار سال پيش مراجعه كنيم ، پس برای يك فقيه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حديث جامعی مانند وسائل و كتابهای فقهی جامعی مانند " جواهر " و " مفتاح الكرامه " كافی است كه اين چند كتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احكام الهی بپردازد
البته اين روش عمومی و نوعی است ولی هميشه افراد استثنائی پيدا میشوند كه تمايلی به تفسير يا حديث يا معرفت رجال و يا فقه عامه و يا تاريخ نشان میدهند ولی معمولا اين امور كارهای لازمی شمرده نمیشود
اين نكته را نبايد از نظر دور داشت كه علم اصول فقه به وسيله علامه محقق حاج شيخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامه الشريف كه حقا لقب خاتم المجتهدين دربارهاش اغراق و مبالغه نيست ، مخصوصا در قسمتهائی مانند آنچه به نام اصول عمليه ناميده میشود ، پيشرفت و ترقی شايانی كرده و تقريبا آن را به صورت يك علم و نيمه معقول در آورده است ، مباحثی جذاب و سرگرم كننده پيدا كرده است ، ميدان مسابقه و زور آزمائی و تمرين هوش و استعداد شده ، هر چند از زمان شيخ به اين طرف اين علم جلو نرفته ( با اينكه زمينه جلو رفتنش هست ) ولی شاخ و برگ زيادتری پيدا كرده است . روی هم رفته ترقی و كمالی در اين علم پيدا شده و وسعت پيدا كرده و فضلاء طلاب را به خود مشغول ساخته و به همين جهت موجب شده كه فضلاء طلاب از ساير شعب علوم اسلامی باز بمانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب كردند : الهت بنی تغلب عن كل مكرمه
قصيده قالها عمرو بن كلثوم
انصراف از ساير شعب علوم اسلامی از يك طرف و جذابيت و سرگرم كنندگی علم اصول از طرف ديگر ، منشا پيدايش عادتی در ميان فضلا و اهل نظر شده كه میتوان نام او را عادت " مساله سازی " گذاشت ، به اين معنا كه مسائلی را فرض و تخيل میكنند و در اطراف آن مسائل فرضی به بحث و مناظره میپردازند ، و البته ممكن است در همه عمر بشر چنين فرضی واقع نشود ، اما از نظر اعمال قواعد اصولی جالب است كه ببينيم جای كداميك از اصول چهارگانه يعنی برائت و احتياط و تخيير و استصحاب يا برخی قواعد و اصول ديگر از قبيل اصاله الطهاره يا قاعده فراغ و تجاوز است
و چون اين اصول علمی درجائی جاری است كه شكی در كار باشد ، و از طرفی موقعی معما آميز میگردد كه يك علم اجمالی و مبهم هم در كار باشد ، لهذا در اين مسائل فرضی و ساخته شده ، " شك " و " علم اجمالی " زياد به گوش میخورد و گاهی در ميان اين مسائل فرضی مسائل خوشمزهای فرض میشود كه جالب توجه است . مثلا فرض میكنيم شخصی وضو گرفت و بعد رفت داخل اطاق شد ، بعد كه بيرون آمد علم اجمالی دارد كه در وقتی كه داخل اطاق شد يا نماز فريضهاش را خواند پس تكليفش ساقط است و يا با زوجه خودش مقاربت كرد پس نه تنها تكليف و فريضهاش ساقط نشده بلكه طهارتش ( وضو ) نيز باطل شده و بايد برود غسل كند و نماز بخواند حالا تكليف اين شخص چيست ، برود احتياطا غسل كند و بعد هم فريضه نماز را ادا كند و يا بنا بگذارد كه نماز خوانده و غسل هم نكند يا تنها غسل بكند ؟ حالا آيا چنين فرضی برای كسی اتفاق میافتد يا اتفاق نمیافتد مطلب ديگری است
يك بار ديگر هم در تاريخ اسلامی روحيه " مسئله سازی " و دنبال مسائل فرضی رفتن پديد آمده و آن در قرن دوم هجری يعنی هنگامی است كه در عراق مكتب رای و قياس به وسيله ابوحنيفه پيشوای معروف يكی از فرقههای اهل تسنن پايه گذاری شد و برای قبول و سنديت حديث شرائط زيادی قائل شدند و ميدان فعاليت بدست رای و قياس افتاد
در حجاز گذشته از ائمه اهل بيت عليهم السلام كه عمل به قياس را باطل میدانستند ، فقهاء عامه از قبيل مالك بن انس و شاگردانش نيز با قياس ميانه خوبی نداشتند و چون فقهاء عراقی يعنی ابوحنيفه و اتباعش در مسائل فرضی خويش با كلمه " ارايت " شروع میكردند ، فقهاء حجاز آنها را " ارايتيون " میخواندند . در بعضی از احاديث ما نيز اشاره به اين جريان هست و بعضی از ائمه فرمودهاند : " ما اهل ارايت نيستيم "
البته بحث در اين مطلب از جنبه نظری كه آيا روش متاخرين صحيح است يا نه از حدود اين مقاله خارج است . آنچه گفته شد فقط به منظور مقايسه بين روش فقهی شخصيت بزرگی است كه موضوع مقاله ما است با روش فقهی كه غالب متاخرين دارند . معظم له عملا اينچنين نبود
اولا همان طوری كه اشاره كردم به تاريخ فقه آشنا بود و سبك فكرهای مختلف قدما و متاخرين را میشناخت و بعضی را تاييد و نسبت به بعضی انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه میدانست
ثانيا بر حديث و رجال حديث تسلط كامل داشت ، طبقات روات و محدثين را كاملا میشناخت و خود يك طبقهبندی مخصوصی كرده بود كه بی سابقه بود ، با يك نگاه به سند حديث اگر خللی در سند آن حديث وجود داشت درك میكرد
ثالثا بر فقه ساير فرق مسلمين و روش و مسلك آنها تا اندازهای محيط بود .كتب حديث و رجال حديث را میشناخت
معرفت رجال حديث شيعه و سنی از يك طرف ، و اطلاع بر فتاوی و فقه ساير فرق اسلامی از طرف ديگر ، موجب میشد كه گاه اتفاق میافتاد حديثی طرح میشد و ابتدا يك معنا و مفهوم از آن به نظر میرسيد ولی بعد معظم له تشريح میكرد كه اين شخصی كه اين سؤال را از امام كرده اهل فلان شهر يا فلان منطقه بوده و در آنجا مردم تابع فتوای فلان فقيه از فقهاء عامه بودهاند و فتوای آن فقيه اين بوده است ، و چون آن شخص در آن محيط بودهاند و فتوای آن فقيه اين بوده است ، و چون آن شخص در آن محيط بوده و آن فتوا در آن محيط شايع بوده پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقهای بوده پس مقصود وی از سؤال اين بوده كه سؤال كرده و جواب شنيده . وقتی كه معظم له اين جهات را تشريح میكرد و به اصطلاح روحيه راوی را تحليل میكرد ، میديديم كه معنی و مفهوم سؤال و جواب عوض میشود و شكل ديگری به خود میگيرد
و يا كلمهای در حديث بود كه در عرف عام امروز يك معنای معين داشت ولی با اظهارات معظم له معلوم میشد كه اين كلمه در محيط خاصی كه در آن وقت محل پرورش سؤال كننده حديث بوده معنی ديگری داشته
با همه تبحری كه در اصول فقه داشت كمتر مسائل فقهی را بر مسائل شكی اصولی مبتنی میكرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمیرفت ، گاه به طعنه میگفت كه آقايان طلاب منتظرند كه يك " اصل " را گير بياورند و دست آويز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند
با قرآن و تفاسير آشنائی كامل داشت ، قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود اما نيمه حفظ داشت ، تاريخ اسلامی را ديده و خوانده و آشنا بود
در نتيجه همه اينها جو و محيطی را كه آيات قرآن در آن نازل شده و همچنين جو و محيطی را كه اخبار و احاديث در آن صدور يافته و محيطهائی كه فقه در آنجاها تدريجا رشد كرده و پرورش يافته كاملا میشناخت ، و بديهی است كه اين جهات به وی روشن بينی خاصی داده بود .
سبك و سليقه معظم له در فكر و سليقه حوزه علميه قم زياد اثر كرد ، تا حد زيادی روشها را عوض كرد و اميدواريم هر چه بيشتر سبك و روش ايشان پيروی شود و تعقيب بلكه تكميل گردد
اين نكته را هم اضافه كنم كه معظم له مكرر در ضمن اعتراف به پارهای از محاسن كتاب حديث معروف وسائل الشيعه تاليف شيخ حر عاملی نواقص اين كتاب را تذكر میداد و آرزو میكرد كه كتابی در حديث نوشته شود كه محاسن وسائل الشيعه را داشته باشد و اما نواقص آن كتاب را نداشته باشد
بالاخره اين آرزو جامه عمل پوشيد و تحت نظر و مراقبت خود معظم له عدهای از فضلاء طلاب به اين كار مشغول شدند و در حدود ده سال طول كشيد تا بالاخره در دو سه سال قبل به اتمام رسيد و از سال گذشته به اتمام رسيد و از سال گذشته به طبع آن كتاب آغاز شد اين كتاب موسوم است به تهذيب از الوسائل .
خيلی موجب تاسف خواهد بود اگر خدای نخواسته طبع اين كتاب موقوف شود . من شخصا هنوز موفق به زيارت آن كتاب نشدهام ولی از قراری كه از اهل اطلاع شنيدهام همان طوری است كه معظم له آرزو میكرد .
( ادامه دارد )
منبع : http://www.ghadeer.org/author/motahary/28/pages/5.html |