تكامل اجتماعی انسان
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بخش سوم
الهامی از شيخ الطائفه
( قسمت اول )
روح اسلامی
فقاهت و اجتهاد
رستاخيز علمی اسلامی
كتاب و سنت از ديدگاه فقهاء اسلامی
**************
بسم الله الرحمن الرحيم
روح اسلامی :
شيخ بزرگوار ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی يكی از درخشانترين ستارگان جهان اسلام است . شيخ طوسی نمونه كاملی است از تجلی اسلام در كالبد ايرانی ، از زندگی امثال شيخ طوسی میتوان كاملا پیبرد كه معنويت اسلام تا چه اندازه در اعماق روح مردم اين مرز و بوم نفوذ كرده است تا آنجا كه افرادی مانند طوسی سراسر زندگی خود را وقف خدمت به اين دين كرده و دمی نياسودهاند و تا آخرين نفس باز نايستادهاند
شيخ طوسی صددرصد يك عالم اسلامی است ، جز رنگ اسلامی رنگ ديگری ندارد . او از كسانی است كه از بركت تعليمات اسلامی پا بر روی تعصبات قومی و نژادی گذاشتند ، شعوبيگريها را محكوم كردند و مقياسهای جهانی و انسانی اسلام را محترم شمردند .
اكثريت قريب به اتفاق دانشمندان بعد از اسلام چنيناند . شيخ تنها در يك رشته از رشتههای علوم اسلامی كار نكرده و متخصص نشده است بلكه در رشتههای گوناگونی زحمت كشيده و متخصص شده و كتاب تصنيف و تاليف كرده است و در همه آن رشتهها از طراز اول است .او هم فقيه است ، هم محدث ، هم متكلم ، هم مفسر ، هم رجالی و هم اديب . از اينرو تنها از يك زاويه نمیتوان او را ديد و شناخت بلكه از زوايای گوناگونی بايد به او نظر افكند
فقاهت و اجتهاد :
الهامی كه من میخواهم از شيخ الطائفه بگيرم و بازگو كنم مربوط است به يك جنبه از جنبههای شخصيت اسلامی او و آن ، جنبه فقاهت و اجتهاد آن مرد بزرگ است . شيخ طوسی يكی از مجتهدان و فقهاء طراز اول اسلام است و به حق شيعه اماميه او را بزرگ خود ( شيخ الطائفه ) ناميده است . شيخ الطائفه فقيه است ولی نه يك فقيه عادی ، بلكه فقيهی كه تحولی شگرف در فقه بوجود آورد . فقه اسلامی چه در نحله شيعی و چه در نحله سنی مانند هر علم زنده ديگر دورانهای تحول و تكامل را طی كرده است و در برخی مراحل مانند هر موجود زنده متحول و متكامل جهشهائی و دگرگونيهائی پيدا كرده و تغييرات كمی منتهی به تغييری كيفی شده است .
يكی از اين جهشها و دگرگونيها در فقه نحله شيعی امامی به دست اين مرد بزرگوار صورت گرفته است
از نظر من جهشها و تغييرات كيفی فقه شيعی از روزی كه فقها وظيفه اجتهاد را بر عهده گرفتند در سه مرحله صورت گرفته است : مرحله اول در اوائل قرن پنجم بدست شيخ طوسی ، مرحله دوم در قرن هفتم بدست محقق حلی و علامه حلی و مخصوصا علامه حلی از نظر اصول فقه و جدا كردن حساب احاديث صحاح و ضعاف از يكديگر ، و مرحله سوم در قرن سيزدهم هجری به وسيله خاتم المتاخرين حاج شيخ مرتضی انصاری انجام يافت و اگر جنبههای مبارزه با قشريگری را در نظر بگيريم و سهم عظيم استادالمجتهدين وحيد بهبهانی را در مبارزه با جمود اخباريگری فراموش نكنيم و مخصوصا به طرد مكتب اخباريگری از فقه شيعه توجه كنيم بايد يك مرحله ديگر اضافه نمائيم و آن در قرن دوازدهم به وسيله وحيد بهبهانی است
البته بيان بالا به معنی اين نيست كه شخصيتهای نامبرده لزوما اهميت و عظمت بيشتری از شخصيتهای عظيم ديگر فقه شيعی دارند زيرا هر جهش و تحول كيفی مسبوق است به يك سلسله شرائط و آمادگيهای پيشين ، و بسا سهم كسانی كه شرائط را آماده و مهيا كردهاند بيشتر است از كسانی كه به دست آنها و به وسيله آنها اين جهشها صورت گرفته است . به اصطلاح ، اينها جزء اخير علت تامهاند
اگر درباره هر كس بتوان ترديد كرد درباره شيخ طوسی نمیتوان ترديد كرد . عظمت و شخصيت او به حدی است كه گفتهاند تا صد سال بعد از او هر فقيه و مجتهدی ظهور كرد عملا مقلد شيخ الطائفه بوده است با طلوع اسلام توام است .
رستاخيز علمی اسلامی
اسلام يك رستاخيز علمی به وجود آورد . آغاز اين رستاخيز قرن اول و دوم دوره آمادگی و رنسانس است و قرن سوم و چهارم و پنجم دوره شكوفا شدن ، هر چند بسياری از علوم اسلامی در همان قرن اول و دوم بارور شد و ثمرات اوليه خويش را تحويل داد
سرجان ملكم انگليسی با كمال بیانصافی و تعصب دو قرن اول هجری را از نظر ايرانيان دوره ركود علمی و معنوی معرفی میكند (تاريخ ادبيات ادوارد بر او جلد اول صفحه 302 و . 312 ادوارد بر او شخصا تصريح میكند كه من خودم را از اين اشتباه بر كنار میدارم ) و حال آنكه اين در قرن به قول ادوارد براون از نظر علمی و معنوی از پر خورشترين ازمنه تاريخ ايران است . م ا اگر وضع فكری و علمی ايرانيان را در اين دو قرن با قرون ما قبل اسلام مقايسه كنيم كه در چه ركود و سكون و سكوتی بود میبينيم كه ايرانيان در اين دو قرن از لحا ظ فكری و علمی و فرهنگی جنبش و تحرك بیسابقهای پيدا كردهاند . (برای توضيح بيشتر اين مطلب به كتاب " خدمات متقابل اسلام و ايران " تاليف نگارنده مراجعه شود ) . البته اوج و كمال اين جنبش در قرن سوم و چهارم و پنجم هجری رخ نمود
يكی از جنبشها و نهضتهائی كه از همان قرن اول هجری در ميان عموم مسلمانان اعم از سنی و شيعی ، ايرانی و غير ايرانی پديد آمد در زمينه مسائل فقهی بود
مسلمانان از ابتدا كه به اسلام ايمان آوردند خود را با دينی مواجه ديدند كه مقررات زيادی در زمينههای مختلف زندگی اعم از فردی و اجتماعی و اعم از عبادات و معاملات و حقوق مدنی و خانوادگی و غيره دارد .
در حدود پانصد آيه از قرآن مجيد آيات الاحكام است . از پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله و سلم و همچنين از عترت طاهرين او روايات فوق العاده فراوانی در زمينه احكام وارد شده است . لهذا مسلمين وظيفه اوليه خود میدانستند كه تكاليف خود را از نظر اسلامی در مسائل مختلف بدانند عامه مردم به علما مراجعه میكردند و علما به ائمه دين و به قرآن و آثار و از مجموع اينها از صدر اسلام " تفقه " و افتاء بوجود آمد و مقدمات تكون علم " فقه " فراهم شد
كتاب و سنت از ديدگاه فقهاء اسلامی
نكته جالب اينست كه كلماتی كه علما در زمينه استخراج احكام اسلامی از كتاب و سنت بكار بردهاند نشان میدهد كه اين دانشمندان از اول فهميده بودند كه يك نظر ساده و فهم عاميانه كافی نيست كه روح و عمق تعليمات اسلامی در اين زمينه مانند هر زمينه ديگر ادراك شود بلكه نياز به تعمق و غور و فهم عميق است . آنها كلمه " فقه " را به عنوان نام اين علم انتخاب كردند كه معنی غور كردن و به اعماق رسيدن را میدهد . راغب اصفهانی در " مفردات غرائب القرآن " میگويد : " الفقه هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد " يعنی فقه اينست كه با وسيله قرار دادن يك دانش آشكار به يك دانش ناآشكار پی برده شود
آنها عمل تفقه را اجتهاد ناميدند كه با جهاد به يك معنی است . جهاد يعنی استفراغ وسع و به عبارت ديگر : بكار بردن منتهای همت و نيرو .
با اين تفاوت كه كلمه جهاد غالبا برای بكاربردن منتهای كوشش در برابر دشمن به كار برده میشود و كلمه اجتهاد برای به كار بردن منتهای كوشش در فهم احكام از كتاب و سنت استعمال میگردد . انتخاب اين كلمه نيز میرساند كه علماء اسلام زمينه را آنقدر عميق و وسيع میدانستند كه بذل قسمتی از نيرو را كافی نمیشمردند ، بذل تمام نيرو را لازم میدانستند
كلمه ديگری كه به كار میبردند كلمه " استنباط " است . اين كلمه نيز حكايت میكند كه علماء اسلامی احساس خاصی در مورد درك احكام داشتهاند .
كلمه استنباط به معنی بيرون كشيدن آب از زير زمين است . علماء اسلام توجه كرده بودند كه در زير قشر ظاهر الفاظ جريان زيرزمينی آب زلال معانی است . هر عامل آشنا با زبان عربی و دستور زبان عربی حق ندارد ادعا كند كه با مراجعه به كتاب و سنت قادر است قوانين و مقررات اسلامی را اكتشاف كند ، فن و هنر مخصوص ضرورت دارد : هنر استنباط ، هنر استخراج آبهای زير زمينی از زير قشر ظاهری . غزالی در " المستصفی " تعبير لطيفی دارد . او ادله را " شجره " و احكام را " ثمره " و عمل اجتهاد را كه استخراج احكام است از ادله ، " استثمار " میخواند
حقيقت اينست كه اين توجه كه برای علماء اسلام پيدا شد از ناحيه خودشان نبود ، پيش از همه خود قرآن كريم و پس از قرآن ، رسول اكرم مردم را به اين حقيقت متوجه كردند . قرآن كريم كه دعوت به تدبر در آيات قرآنی و تفكر در آنها میكند در حقيقت همينمعنی را يادآوری مینمايد .
رسول اكرم اولين شخصی است كه مسلمين را به سوی تعمق و اجتهاد و استخراج سوق داد . رسول اكرم با بيانات زيبای خود به مسلمين گوشزد كرد كه كتاب و سنت استعداد پايان ناپذيری برای درك معانی تازه به تازه و نو به نو دارد ، او درباره قرآن كريم فرمود : ² ظاهره انيق و باطنه عميق ، له تخوم و علی تخومه تخوم لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه » (كافی ، جلد 2 صفحه 599) : ظاهر قرآن زيبا و باطن آن ژرفا است ، او را حدی است و فوق آن حد حد ديگر است ، شگفتيهای آن بر شمرده نمیشود و تازگيهای آن كهنه نمیگردد
رسول اكرم درباره خودش و سخنان خودش فرمود : « اوتيت جوامع الكلم » (بحار الانوار ، جلد ششم ، چاپ سربی تهران ، باب فضائل النبی و خصائصه صفحه 229 نقل از امالی صدوق ) : سخنان جامع و در بر گيرنده به من داده شده است . و هم آن حضرت بيان لطيفی در همين زمينه دارد . در حديث معروفی كه در حجه الوداع ايراد فرموده است و شيعه و سنی بالاتفاق آنرا نقل و روايت كردهاند فرمود : « نضر الله عبدا سمع مقالتی فوعاها و بلغها من لم يسمعها فرب حامل فقه غير فقيه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه » (كافی ، ج 1 ، صفحه . 403) يعنی خداوند شاد و خرم كند كسی را كه سخن مرا بشنود و آنرا به كسی كه آنرا نشنيده است برساند
همانا بسيارند كسانی كه سخن پر معنی با خود دارند ولی خود دارند ولی خود ، آنرا فهم عميق نمیكنند و چه بسا كسانی كه چنان سخنی را از بردارند و فهم عميق میكنند ولی وقتی كه به ديگری منتقل میكنند او عميقتر آنرا فهم میكنند .
اين حديث را شافعی نيز در " الرساله " آورده و به آن استناد كرده است
يكی از محدثين معروف قرن دوم هجری از يكی از فقهای معروف آن عصر مسالهای پرسيد و او جواب داد . محدث پرسيد به چه دليل ؟ گفت به موجب فلان حديث كه خودت از پيغمبر برای ما روايت كردهای . مرد محدث پس از تامل دريافت كه فقيه راست میگويد و از آن حديث میتوان حكم اين مساله را استخراج و استنباط كرد . بار ديگر آن محدث مساله ديگری از آن فقيه پرسيد و فقيه جواب داد . پرسيد دليل تو چيست ؟ گفت فلان روايت كه باز تو خود برای ما روايت كردی . محدث بار ديگر تامل كرد و ديد فقيه راست میگويد ، از آن روايت نيز میتوان اين حكم را استفاده و استنتاح كرد
محدث رو كرد به فقيه و منصفانه گفت : انتم الاطباء و نحن الصيادله (عيون اخبار الرضا چاپ سنگی صفحه . 239 ) . يعنی حقا شما فقها و مجتهدان و اهل نظر پزشكان را مانيد و ما محدثان دارو فروشان را .
اين داستان تاريخی مصداق حديث نبوی را روشن میكند كه فرمود « رب حامل فقه الی من هو افقه منه »
ائمه اهل بيت عليهالسلام به پيروی از رسول اكرم ( ص ) مردم را متوجه تعميق و تدبر در آيات قرآنی مینمودند و مكرر گوشزد میكردند كه قرآن و سنت دو منبع پايان ناپذير میباشند .
حديثی از علی عليهالسلام در اين زمينه است كه همانطور كه استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی مد ظلهالعالی در ذيل آيه ( 3 ) سوره آل عمران میفرمايند از غرر احاديث است : از علی عليهالسلام پرسش شد : « هل عندكم شیء من الوحی » ؟ آيا به شما اهل بيت وحی نازل میشود ؟ فرمود : « لا و الذی فلق الحبه و برا النسمه » : نه قسم به آنكه دانه را شكافت و آدمی را آفريد « الا ان يعطی الله عبدا فهما فی كتابه : » مگر آنكه خداوند بندهای را مورد عنايت قرار دهد و فهم قرآن نصيب او گردد .
از اين جمله پيدا است كه علی عليهالسلام علم جوشان و فراوان و حيرت انگيز خود را تنها از دولت قرآن و چشمه پر فيض قرآن دارد . اين معنويت قرآن است كه از باطن و ملكوت بر دل پاك علی سرازير شده است .
حضرت علی بن موسی الرضا عليه آلاف التحيه و الثناء كه در جوار مدفن مقدس آن حضرت اين كنگره برگزار میگردد نقل میكنند كه از جد بزرگوارشان امام ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق عليهالسلام پرسش شد : « ما بال القرآن لا يزيد بالنشر و الدراسه الا غضاضه ؟ » يعنی چگونه است كه قرآن هر چه بيشتر منتشر میشود و گوشها با آن آشنا میگردد و هر چه بيشتر خوانده و درس داده میشود كهنه نمیگردد بلكه بر عكس روز بروز بر طراوت و تازگی آن افزوده میگردد ؟ امام جواب داد :
« لانه لم ينزل لزمان دون زمان و لا للناس دون ناس و لذلك ففی كل زمان جديد و لكل ناس غض » . يعنی اين بدان جهت است كه قرآن برای زمانی خاص و برای مردمی خاص نازل نشده است و لهذا در همه زمانها نو است و برای همه مردمان ترو تازه است
اگر درست در معنی و مفهوم اين حديث دقت كنيم دنيای وسيعی در مقابل خود میبينيم ، میبينيم ائمه اهل بيت عليهالسلام با ديد ديگری قرآن را میديدهاند
( ادامه دارد )
منبع :http://www.ghadeer.org/author/motahary/28/pages/4.html |