تكامل اجتماعی انسان
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری
بخش سوم :
الهامی از شيخ الطائفه
( قسمت سوم )
اجتهاد از نظر مستشرقين
اجتهاد و حريت
حريت شيخ طوسی
شجاعت ادبی
بهره و سهم ما
****************
اجتهاد از نظر مستشرقين
بطور كلی مستشرقين پيدايش اجتهاد را در ميان مسلمين به شكل ديگر و طرز ديگری كه موافق هدفهای خودشان است توجيه میكنند . آنها نمیتوانند يا نمیخواهند بپذيرند كه اسلام به عنوان يك شريعت ختميه الهيه ، اصول و كليات جامعی آورده است كه ضامن سعادت بشر در همه زمانها و مكانها است و آنگاه علماء امت را موظف كرده است كه در پرتو اين اصول و كليات الی يوم القيامه به اجتهاد و استكشاف بپردازند .
آنها طبق طرز تفكر مادی خود چنين وانمود میكنند كه اسلام پارهای مقررات ساده و متناسب با زندگی اعراب چهارده قرن پيش آورد ولی طولی نكشيد كه جامعه وسيعی را در بر گرفت و زندگی تحول يافت ، قوانين اسلامی برای چنين جامعهای نارسا بود و علماء اسلامی به خاطر علاقه به اسلام دوره به دوره طبق احتياجاتی كه پيدا میشد از پيش خود وضع قوانين و جعل احكام میكردند و نام آنرا اجتهاد میگذاشتند و رنگ اسلامی به آن میدادند ، و چون اهل تسنن اكثريت را تشكيل میدادند و مسؤوليت حكومت را بر عهده داشتند ، احتياجات ، آنها را زودتر وارد اجتهاد كرد و شيعه چون در اقليت بودند قهرا آن تحرك در ميان آنها نبوده پس بدين علت شيعه ديرتر به كار اجتهاد پرداخت
ولی چنانكه گفتيم نه اجتهاد آن است كه اين مستشرقان نيك نهاد ! پنداشتهاند و نه شيعه ديرتر به كار اجتهاد پرداخت . آنچه در شيعه در زمينه مسائل اصوليه بوده است به صورت رسالههای جدا جدا بوده مثلا رسالهای در عام و خاص ، رسالهای د ر ناسخ و منسوخ و امثال اينها . شايد اگر تفاوتی هست در اينست كه اهل تسنن قبل از شيعه كتاب جامع در مسائل اصولی تاليف كردند
اجتهاد و حريت
مستشرقين نوعا اجتهاد را نوعی حريت تلقی میكنند ، و اتفاقا هم چنين است ، اجتهاد نوعی حريت است . ولی آنها از اين كلمه حق ، باطل را اراده میكنند ، مقصودشان از حريت اينست كه مجتهدان خود را محدود و مقيد به آنچه از ناحيه كتاب و سنت رسيده نمیدانند و از تقيد به حدود كتاب و سنت آزادند ! مستشرقين روح اعتزال را در مقابل روح اشعريت نيز به عنوان حريت به همين معنی كه گفته شد توجيه میكنند
آنها چنين وانمود میكنند كه اسلام مساوی است با عقائد و افكار اشعری
ولی در اين ميان گروهی روشنفكر ( معتزله ) پيدا شدند كه خود را از قيد تعبد به كتاب و سنت آزاد كردند . مجتهدان نيز در مقابل ظاهريون گروهی ديگر از احرار بودند
اينگونه تفسير از اجتهاد يا اعتزال دروغ و بهتان محض است . اجتهاد در فقه و اعتزال در كلام البته نوعی حريت است ولی حريت از جمود و تقشر
تاريخ گواه است كه مجتهدان و معتقدان به حق عقل در فقه يا كلام كه به حق بايد آنها را " احرار " ناميد از مؤمن ترين و با تسليمترين و با تقواترين و مخلص ترين علماء اسلامی بودهاند و هرگز ظاهريين و اشعريين از آنها مقيدتر به حفظ موازين اسلامی نبودهاند .
حريت شيخ طوسی
شيخ طوسی از اينگونه احرار است . سراسر وجود شيخ طوسی از ايمان اسلامی و شور اسلامی و علاقه به خدمت به اسلام موج میزند . او يك دلباخته سر از پا نشناخته است . ولی اين شور و ايمان و دلباختگی هرگز او را بسوی جمود و تقشر سوق نداده است . او با جامدان و قشريان نبرد كرده است .
او اسلام را آنچنانكه شايسته است شناخته است و لهذا حق عقل را محترم شمرده است
شيخ طوسی با آنكه محدثی عظيم الشان است و كتاب " تهذيب الاحكام " و كتاب " استبصار " او بهترين دليل بر مدعا است ، مسائل اصول دين را حق طلق عقل میداند به اين معنی كه تعبد و تقليد را در اين مسائل جايز نمیشمرد . وی در " عده الاصول " به گروهی از جامد فكران كه در شيعه پيدا شدند اشاره میكند و بر سبيل انتقاد میگويد : اذا سئلوا عن التوحيد او العدل او صفات الائمه او صحه النبوه قالوا روينا كذا . يعنی اگر از اينان در باب توحيد يا عدل يا امامت يا نبوت پرسش شود بجای آنكه به دليل عقلی استناد كنند به ذكر روايات میپردازند . شيخ طوسی مانند هر عالم روشنفكر ديگر اسلامی میداند كه اصول عقائد بايد اجتهادا و از روی فهم مستقيم برای اذهان روشن شوند و نقش آثار نقلی در اين مطالب ، كه البته نقش بسيار اصيلی است نقش هدايت و راهنمائی و تعليم و ارائه عقول به دلائل است نه نقش فرمان و مولويت و تعبد
شيخ طوسی در مقدمه كتاب نفيس " مبسوط " نيز از گروه جامد فكران گله آغاز میكند ، میگويد : " من هميشه میشنيدم كه فقهاء اهل جماعت فقه ما شيعيان اماميه را تحقير میكردند . . . و من همواره در اشتياق بسر میبردم كه كتابی تاليف كنم متضمن فروع ( بدون آنكه نيازی به اعمال قياس پيدا شود ) ولی اشتغالات و گرفتاريها مانع بود و از جمله چيزهائی كه عزم مرا میكاست اين بود كه اصحاب ما كمتر رغبت [ كمترين رغبت ] به اين كار نشان نمیدادند زيرا با متون اخبار و صريح الفاظ روايات خود گرفته بودند و حتی حاضر نبودند لفظی تغيير كند .
كار جمود به آنجا كشيده شده بود كه اگر لفظی به جای لفظ ديگر قرار میگرفت در شگفت میشدند و فهمشان از درك آن معنی كوتاهی میكرد "
كتاب مبسوط شيخ طوسی يك كتاب تفريعی و اجتهادی است . ظاهرا اولين كتاب فقهی تفريعی است كه فروعی در آن طرح و حكم آنها از اصول استخراج شده است . كلام شيخ در مبسوط میرساند كه شيعه در عصر شيخ يك دوره جمودی را در فقه طی میكرده است
شجاعت ادبی
شيخ طوسی در عصر خود نياز به تحولی در فقه و اجتهاد را احساس میكند و مانند موارد مشابه ، بر آوردن چنين نيازی بدون ( به اصطلاح امروز ) سنت شكنی و جريان بر خلاف عادت مالوف ميسر نيست . بنابر اين شجاعت عقلی و ادبی ضرورت میيابد و شيخ با شجاعتی كه مخصوص شخصيتهای برجستهای از طراز خود اوست با نوشتن كتاب مبسوط چنين گامی را برمیدارد و فقه و اجتهاد شيعه را وارد مرحله جديدی میكند
شيخ با اين عمل خود اولا ثابت كرد كه از ضميری آگاه برخوردار است و نياز عصر خويش را درك میكند
ثانيا ثابت كرد كه از موهبت شجاعت عقلی و ادبی بهرهمند است ، او از كسانی نيست كه فقط نياز را احساس كند ولی جرئت اقدام را نداشته باشد ، با جرات و جسارتی كم نظير اين گام خطير را برمیدارد
ثالثا ثابت كرد كه اجتهاد و تفريع و طرح مسائل جديد و جوابگوئی به آنها مشروط به اين نيست كه فقه اسلامی را كوتاه و نارسا فرض كنيم و دست به دامن قياس و رای بشويم .
ثابت كرد كه كليات و اصول اسلامی [ به ] نوعی است كه كاملا ممكن و مقدور است در چهار چوب همان كليات ، فروع تازه رسيده را جوابگوئی كرد . هنر شيخ در اينست كه نه مانند جامدان و متقشران از پاسخگوئی به نيازهای عصر خود شانه خالی كرد و نه مانند متهوران و بیپروايان رای و گمان شخصی را جانشين تشريع اسلامی كرد . و اينست انتظار اسلام از علماء واقعی امت !
بهره و سهم ما
قرن ما يعنی قرن چهارده هجری از نظر فقه و مقررات اسلامی قرن يك فاجعه است ، يك فاجعه كم نظير . در اين قرن ما شاهد قربانی شدن مقررات اسلامی در مقابل مقررات اروپائی میباشيم . سنگرها را پی در پی از دست فقه اسلامی میگيرند . در مسائل قضائی ، در مسائل مدنی ، در مسائل خانوادگی ، در مسائل جزائی و در ساير مسائل تدريجا مقررات ناقص اروپائی جانشين مقررات اسلامی میگردد . امروز عملا جز مقررات عبادی در انحصار اسلام نمانده است ، ساير مقررات يا انحصارا غير اسلامی است و يا مخلوطی است از مقررات اسلامی و غير اسلامی . چرا ؟ اگر از مقلدان و فرنگی ما بان بپرسيم جواب آمادهای پيش خود دارند ، میگويند : قرن بيستم است و مقررات قديم مناسب با اين قرن نيست ، مقررات ديگری مناسب با روح قرن لازم است .
اين جمله را طوطیوار تكرار میكنند ولی اگر توضيح بخواهيد كه آن عواملی كه در اين قرن پيدا شده كه ايجاب میكند قوانين اصلی زندگی بشر تغيير كند چيست ؟ مقتضيات زمان يعنی چه و چگونه است ؟ چه رابطهای هست ميان تكامل و تغيير وسائل زندگی و تغيير اصول و مقررات و مدارهای زندگی ، البته جوابی نخواهيد شنيد . آنها همينقدر فكر میكنند كه مثلا چون وسائل مسافرت عوض شده پس علی القاعده بايد اصول اخلاق و مقررات اجتماع هم تغيير كند
و البته كيست كه نداند در اين ميان دستهائی در كار است كه شرق را از اصولی كه به آنها میبالد و پايه و مايه شخصيت او است خلع و عريان كند تا او را بصورت لقمه قابل هضمی برای غرب در آورد ؟ اما يك نكته را نبايد فراموش كنيم : بدون شك ما از نظر فقه و اجتهاد در عصری شبيه به عصر شيخ طوسی زندگی میكنيم ، دچار نوعی جمود و اعراض از مواجهه با مسائل مورد نياز عصر خود هستيم . ما نمیخواهيم زحمت گام برداری در راههای نرفته را كه عصر ما پيش پای ما گذاشته بخود بدهيم
همه علاقه ما به اينست كه راههای رفته را برويم و جادههای هموار و كوبيده را بپيماييم . ما ترجيح میدهيم راه هفتصد ساله حل شبهه ابن قبه را طی كنيم و حال آنكه امروز صدها شبهه از شبهه " ابن قبه " مهمتر و اساسيتر و وابستهتر به زندگی عملی خود داريم .
شيخ الطائفه بلكه شيخ الطائفههائی برای قرن چهاردهم ضروری است كه : اولا با ضميری روشن نيازهای عصر خويش را درك كنند
ثانيا با شجاعت عقلی و ادبی از نوع شجاعت شيخ الطائفه دست بكار شوند
ثالثا از چهار چوب كتاب و سنت خارج نگردند
چه میدانيم ؟ . شايد روزگار آبستن به چنين مردانی كه از امثال شيخ الطائفه ملهم خواهند بود بوده باشد . اينقدر میدانيم كه خداوند دين خود را وا نخواهد گذاشت .
( ادامه دارد )
منبع :http://www.ghadeer.org/author/motahary/28/pages/4.html |