به نام خداوند بخشنده مهربان               بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ‏ ‏                In the Name of Allah, the Beneficent, the Merciful.                Au nom d'Allah, le Tout Miséricordieux, le Très Miséricordieux.                Im Namen des barmherzigen und gnädigen Gottes.                In nome di Allah , il Compassionevole, il Misericordioso.                Dengan nama Allah, Yang Maha Pemurah, lagi Maha Mengasihani.                ¡En el nombre de Alá, el Compasivo, el Misericordioso!              

 
   Home Page | صفحه اول   Rss Link | فید خبرخوان   Contact Us | تماس با ما     امروز
کلیک کن
 

انسان در آثار اندیشمندان / شهيد مرتضی مطهری ( انسان در قرآن ) » (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم)89212
ارسال : 11/10/1348, 03:30 | 0 نظر | 372 بازديد نسخه مخصوص چاپ
 

انسان در قرآن (مقدمه‏ای بر جهان بينی اسلامی جلد چهارم)
اثر متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

 

(قسمت اول )

 انسان در جهان بينی اسلامی

ارزشهای انسان( ارزشهای مثبت )

ضد ارزشها در انسان

انسان قرآن ( زشت يا زيبا )

موجود چند بعدی

بعد ادراك و آگاهی

جاذبه‏های معنوی انسان :

. 1 علم و دانايی

. 2 خير اخلاقی

. 3 جمال و زيبايی

. 4 تقديس و پرستش

تواناييهای گوناگون انسان

خودشناسی

پرورش استعدادها :

 

پرورش جسم

پرورش روح

v       انسان در جهان بينی اسلامی

انسان در جهان بينی اسلامی داستانی شگفت دارد . انسان اسلام تنها يك‏ حيوان مستقيم القامه كه ناخنی پهن دارد و با دو پا راه می‏رود و سخن‏ می‏گويد نيست ، اين موجود از نظر قرآن ژرف‏تر و مرموزتر از اين است كه‏ بتوان آن را با اين چند كلمه تعريف كرد
قرآن انسان را مدحها و ستايشها كرده و هم مذمتها و نكوهشها نموده است‏ . عالی‏ترين مدحها و بزرگترين مذمتهای قرآن درباره‏ء انسان است ، او را از آسمان و زمين و از فرشته برتر و در همان حال از ديو و جار پايان پست‏تر شمرده است . از نظر قرآن انسان موجودی است كه توانايی دارد جهان را مسخر خويش سازد و فرشتگان را به خدمت خويش بگمارد ، و هم می‏تواند به‏ " اسفل سافلين " سقوط كند . اين خود انسان است كه بايد در باره‏ء خود تصميم بگيرد و سرنوشت نهايی خويش را تعيين نمايد
سخن خويش را از ستايشهای انسان در قرآن تحت عنوان " ارزشهای انسان" آغاز می‏كنيم

v       ارزشهای انسان

. 1 انسان خليفه‏ء خدا در زمين است
" روزی كه خواست او را بيافريند ، اراده خويش را به فرشتگان اعلام‏ كرد . آنها گفتند : آيا موجودی می‏آفرينی كه در زمين تباهی خواهد كرد و خون خواهد ريخت ؟ او گفت : من چيزی می‏دانم كه شما نمی‏دانيد " ) بقره /  30  (
" اوست كه شما انسانها را جانشينهای خود در زمين قرار داده تا شما را در مورد سرمايه‏هايی كه داده است در معرض آزمايش قرار دهد " ) انعام /  165  (
. 2 ظرفيت علمی انسان بزرگترين ظرفيتهايی است كه يك مخلوق ممكن است‏ داشته باشد
" تمام اسماء را به آدم آموخت ) او را به همه‏ء حقايق آشنا ساخت (
آنگاه از فرشتگان ( موجودات ملكوتی ) پرسيد : نامهای اينها را بگوييد چيست . گفتند : ما جز آنچه تو مستقيما به ما آموخته‏ای نمی‏دانيم ) آنچه‏ را تو مستقيما به ما نياموخته باشی ما از راه كسب نتوانيم آموخت (

خدا به آدم گفت : ای آدم ! تو به اينها بياموز و اينها را آگاهی ده . همينكه آدم فرشتگان را آموزانيد و آگاهی داد ، خدا به فرشتگان گفت : نگفتم كه من از نهانهای آسمانها و زمين آگاهم ( می‏دانم چيزی را كه حتما نمی‏دانيد ) و هم می‏دانم آنچه را شما اظهار می‏كنيد و آنچه را پنهان‏ می‏داريد ؟ " (بقره / 31 -  33  )

. 3 او فطرتی خدا آشنا دارد ، به خدای خويش در عمق وجدان خويش آگاهی‏ دارد . همه‏ء انكارها و ترديدها ، بيماريها و انحرافهايی است از سرشت‏ اصلی انسان
" هنوز كه فرزندان آدم در پشت پدران خويش بوده ( و هستند و خواهند بود ) خداوند ( با زبان آفرينش ) آنها را بر وجود خودش گواه گرفت و آنها گواهی دادند " (اعراف /  172  )
" چهره‏ء خود را به سوی دين نگه‏دار ، همان كه سرشت خدايی است و همه‏ء مردم را بر آن سرشته است " (روم /43 )
. 4 در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی كه در جماد و گياه و حيوان وجود دارد ، عنصری ملكوتی و الهی وجود دارد . انسان تركيبی است از طبيعت و ماورای طبيعت ، از ماده و معنی ، از جسم و جان
" آن كه هر چه را آفريد نيكو آفريد و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد ، سپس نسل او را از شيره‏ء كشيده‏ای كه آبی پست است قرارداد ، آنگاه او را بياراست و از روح خويش در او دميد " (الم /7 - سجده /  9 )
. 5 آفرينش انسان ، آفرينشی حساب شده است ، تصادفی نيست . انسان موجودی انتخاب شده و برگزيده است
" خداوند آدم را بر گزيد و توبه‏اش را پذيرفت و او را هدايت كرد " (طه /  121  )

6 او شخصيتی مستقل و آزاد دارد ، امانتدار خداست ، رسالت و مسؤوليت دارد ، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمين را آباد سازد و با انتخاب خود يكی از دو راه سعادت و شقاوت را اختيار كند
" همانا امانت خويش را بر آسمان و زمين و كوه‏ها عرضه كرديم ، همه از پذيرش آن امتناع ورزيدند و از قبول آن ترسيدند ، اما انسان بار امانت‏ را به دوش كشيد و آن را پذيرفت . همانا او ستمگر و نادان بود " ( احزاب / 72 )
" ما انسان را از نطفه‏ای مركب و ممزوج آفريديم تا او را مورد آزمايش‏ قرار دهيم ، پس او را شنوا و بينا قرار داديم . همانا راه را به او نموديم ، او خود يا سپاسگزار است و يا كافر نعمت . ( يا راه راست را كه نموديم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسيد و يا كفران نعمت كرده ، منحرف می‏گردد " (دهر / . 3  )
. 7 او ازيك كرامت ذاتی و شرافت ذاتی بر خوردار است ، خدا او را بر بسياری از مخلوقات خويش برتری داده است . او آنگاه خويشتن واقعی خود را درك و احساس‏می‏كند كه اين كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستيها و دنائتها و اسارتها و شهوترانيها بشمارد
" همانا ما بنی آدم را كرامت بخشيديم و آنان را بر صحرا و دريا ( خشك و تر ) مسلط كرديم و بر بسياری از مخلوقات خويش برتری داديم " (اسراء /  70 )

. 8 او از وجدانی اخلاقی برخوردار است ، به حكم الهامی فطری زشت و زيبا را درك می‏كند
" سوگند به نفس انسان و اعتدال آن ، كه ناپاكيها و پاكيها را به او الهام كرد " (شمس / 8 و  9  )
. 9 او جز با ياد خدا با چيز ديگر آرام نمی‏گيرد . خواستهای او بی‏ نهايت است ، به هر چه برسد از آن سير و دلزده می‏شود مگر آنكه به ذات‏ بی حد و نهايت ( خدا ) بپيوندد
" هماناتنها باياد او دلها آرام می‏گيرد " (رعد /  28  )
" ای انسان ! توبه سوی پرورد گار خويش بسيار كوشنده هستی و عاقبت او را ديدار خواهی كرد " (انشقاق /  6)
. 10 نعمتهای زمين برای انسان آفريده شده است
" همانا اوست كه آنچه در زمين است برای شما آفريد " (بقرش /  29 )
" آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مسخر او قرار داده است  پس‏ او حق بهره‏گيری مشروع همه‏ء اينها را دارد" (جاثية/13  )
. 11 او را برای اين آفريد كه تنها خدای خويش را پرستش كند و فرمان‏ او را بپذيرد . پس او وظيفه‏اش اطاعت امر خداست
" همانا جن و انس را نيافريديم مگر برای اينكه مرا پرستش كنند(ذاريات /  56)

. 12 او جز در راه پرستش خدای خويش و جزبا ياد او خود را نمی‏يابد ، و اگر خدای خويش را فراموش كند خود را فراموش می‏كند و نمی‏داند كه‏ كيست و برای چيست و چه بايد كند و كجا بايد برود
" همانا از آنان مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خداوند خودشان را ازياد خودشان برد " (حشر /  18  )
. 13 او همينكه از اين جهان برود و پرده‏ء تن كه حجاب چهره‏ء جان است‏ دور افكنده شود ، بسی حقايق پوشيده كه امروز بر او نهان است بروی آشكار گردد
" همانا پرده را كنار زديم ، اكنون ديده‏ات تيز است " (ق /  22  )
. 14 او تنها برای مسائل مادی كار نمی‏كند ، يگانه محرك او حوايج مادی‏ زندگی نيست . او احيانا برای هدفها و آرمانهايی بس علی می‏جنبد و می‏جوشد . او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جزر رضای آفريننده ، مطلوبی ديگر نداشته باشد
" ای نفس آرامش يافته ! همانا به سوی پرورد گارت باز گرد با خشنودی‏ متقابل : تو از او و او از تو خشنود " (فجر /  28 )
" خداوند به مردان و زنان با ايمان باغها و عده كرده است كه در آنها نهرها جاری است ، جاويدان در آنجا خواهند بود و هم مسكنهای پاكيزه ، اما خشنودی خدا از همه‏ء اينها برتر و بالاتر است . آن است رستگاری بزرگ " (توبه / 72 )

بنابر آنچه گفته شد از نظر قرآن انسان موجودی است برگزيده از طرف‏ خداوند ، خليفه و جانشين او در زمين ، نيمه ملكوتی و نيمه مادی ، دارای فطرتی خدا آشنا ، آزاد ، مستقل ، امانتدار خدا و مسؤول خويشتن و جهان ، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان ، ملهم به خير و شر ، و جودش از ضعف و ناتوانی آغاز می‏شود و به سوی قوت و كمال سير می‏كند و بالا می‏رود اما جز در بارگاه الهی و جز با ياد او آرام نمی‏گيرد ، ظرفيت‏ علمی و عملی‏اش نا محدود است ، از شرافت و كرامتی ذاتی بر خوردار است‏ ، احيانا انگيزه هايش هيچ گونه رنگ مادی و طبيعی ندارد ، حق بهره گيری‏ مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش و ظيفه دار است .

v       ضد ارزشها

در عين حال ، همين موجود در قرآن مورد بزرگترين نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است .
" او بسيار ستمگر و بسيار نادان است " (احزاب / 72 )
" او نسبت به پروردگارش بسيار ناسپاس است " (حج / 66  )
" او آنگاه كه خود را مستغنی می‏بيند طغيان می‏كند " (علق / 7 )
" او عجول و شتابگر است " (اسراء / 11 )
" او هرگاه به سختی بيفتد و خود را گرفتار ببيند ، ما را در هر حال ( به يك پهلو افتاده و يا نشسته و يا ايستاده ) می‏خواند .

همينكه گرفتاری‏ را از او بر طرف كنيم گويی چنين حادثه‏ای پيش نيامده است " (يونس /  12  )
" او تنگ چشم و ممسك است " (اسراء /  100  )
" او مجادله گرترين مخلوق است " (كهف /  54 )
" او حريص آفريده شده است " (معارج /  19  )
" اگر بدی به او رسد ، جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل‏ كننده است " (معارج /  19  )

v       زشت يا زيبا ؟

چگونه است ؟ آيا انسان از نظر قرآن يك موجود زشت و زيباست ، آن هم‏ زشت زشت و زيبای زيبا ؟ آيا انسان يك موجود دو سرشتی است : نيمی از سرشتش نور است و نيمی‏ ظلمت ؟ چگونه است كه قرآن ، هم او را منتها درجه مدح می‏كند و هم منتها درجه مذمت ؟ ! حقيقت اين است كه اين مدح و ذم ، از آن نيست كه انسان يك موجود دو سرشتی است : نيمی از سرشتش ستودنی است و نيم ديگر نكوهيدنی ، نظر قرآن‏ به اين است كه انسان همه‏ء كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به‏ فعليت برساند ، و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد
شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی ك ه بالقوه دارد " ايمان " است . از ايمان ، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا بر می‏خيزد ، به وسيله‏ء ايمان‏ است كه علم از صورت يك ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج می‏شود و به صورت يك ابزار مفيد در می‏آيد
پس انسان حقيقی كه خليفة الله است ، مسجود ملائكه است ، همه چيز برای‏ اوست و بالاخرش دارنده‏ء همه‏ء كمالات انسانی است ، انسان بعلاوه‏ء ايمان‏ است ، نه انسان منهای ايمان . انسان منهای ايمان ، كاستی گرفته و ناقص‏ است .

چنين انسانی حريص است ، خونريز است ، بخيل و ممسك است ، كافر است ، از حيوان پست‏تر است
در قرآن آياتی آمده است كه روشن می‏كند انسان ممدوح چه انسانی است و انسان مذموم چه انسانی است . از اين آيات استنباط می‏شود كه انسان فاقد ايمان وجدا از خدا انسان واقعی نيست . انسان اگر به يگانه حقيقتی كه با ايمان به او وياد او آرام می‏گيرد بپيوندد ، دارنده‏ء همه‏ء كمالات است و اگر از آن حقيقت - يعنی خدا - جدا بماند ، درختی را ماند كه از ريشه‏ء خويشتن جدا شده است . ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر می‏كنيم :

 « و العصر 0 إن الانسان لفی خسر 0 إلا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر »  (  سوره‏ء عصر )
سوگند به عصر ، همانا انسان در زيان است ، مگر آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كرده‏اند .
²ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن و الانس ، لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم‏ أعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها أولئك كالانعام بل هم أضل (اعراف /  179 )
" همانا بسياری از جنيان و آدميان را برای جهنم آفريده‏ايم ( پايان‏ كارشان جهنم است ) ، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نمی‏كنند ، چشمها دارند و با آنها نمی‏بينند ، گوشها دارند و با آنها نمی‏شنوند . اينها مانند چهار پايان بلكه راه گم كرده‏ترند "

v       موجود چند بعدی

از آنچه گفته شد معلوم شد كه انسان با همه‏ء وجوه مشتركی كه با ساير جاندارها دارد ، فاصله‏ء عظيمی با آنها پيدا كرده است. انسان موجودی‏ مادی - معنوی است . انسان با همه‏ء وجوه مشتركی كه با جاندارهای ديگر دارد ، يك سلسله تفاوتهای اصيل و عميق با آنها دارد كه هريك از آنها بعدی جدا گانه به او می‏بخشد و رشته‏ای جدا گانه در بافت هستی او به شمار می‏رود . اين تفاوتها در سه ناحيه است :

. 1  ناحيه‏ء ادراك و كشف خود و جهان
.2 ناحيه‏ء جاذبه‏هايی كه بر انسان احاطه دارد
.3 ناحيه‏ء جاذبه كيفيت قرار گرفتن تحت تأثير جاذبه‏ها و انتخاب آنها
اما در ناحيه‏ء ادراك و كشف و جهان . حواس حيوان راهی و وسيله‏ای است‏ برای آگاهی حيوان به جهان . انسان در اين جهت با حيوانهای ديگر شريك‏ است و احيانا برخی حيوانات از انسان در اين ناحيه قوی ترند . آگاهی و شناختی كه حواس به حيوان و يا انسان می‏دهد سطحی و ظاهری است ، به عمق‏ ماهيت و ذات اشياء و روابط منطقی آنها نفوذ ندارد . ولی در انسان نيروی‏ ديگری برای درك و كشف خود و جهان وجود دارد كه در جانداران ديگر وجود ندارد و آن نيروی مرموز تعقل است .

انسان با نيروی تعقل ، قوانين كلی‏ جهان را كشف می‏كند و براساس شناخت كلی جهان و كشف قوانين كلی طبيعت‏ ، طبيعت را عملا استخدام می‏كند و در اختيار خويش قرار می‏دهد . در بحثهای‏ گذشته نيز اشاره به اين نوع شناخت كه مخصوص انسان است كرديم و گفتيم‏ مكانيسم شناخت تعقلی از پيچيده‏ترين مكانيسمهای وجود انسان است . همين‏ مكانيسم پيچيده اگر درست مورد دقت قرار گيرد ، دروازه‏ء شگفتی است برای‏ شناخت خود انسان . انسان با اين نوع شناخت ، بسياری از حقايق را كه‏ مستقيما از راه حواس با آنها تماس ندارد كشف می‏كند . شناخت انسان ما ورای محسوسات را ، بالاخص شناخت فلسفی خداوند ، وسيله‏ء اين استعداد مرموز و مخصوص آدمی صورت می‏گيرد
اما در ناحيه‏ء جاذبه‏ها . انسان مانند جانداران ديگر تحت تأثير جاذبه‏ها و كششهای مادی و طبيعی است ، ميل به غذا ، ميل به خواب ، ميل به امور جنسی ، ميل به استراحت و آسايش و امثال اينها او را به سوی ماده و طبيعت می‏كشد . اما جاذبه‏هايی كه انسان را به خود می‏كشد منحصر به اينها نيست ، جاذبه‏ها و كششهای ديگر انسان را به سوی كانونهای غير مادی ، يعنی‏ اموری كه نه حجم دارد و نه سنگينی و نتوان آنها را با امور مادی سنجيد ، می‏كشاند .

. 1 علم و دانايی

انسان ، دانش و آگاهی را تنها از آن جهت كه او را بر طبيعت مسلط می‏كند و به سود زندگی مادی اوست ، نمی‏خواهد . در

اصول جاذبه‏های معنوی كه تا امروز شناخته شده و مورد قبول است‏ امور ذيل است : انسان غريزه‏ء حقيقت جويی و تحقيق وجود دارد ، نفس دانايی و آگاهی برای‏ انسان مطلوب و لذت بخش است . علم گذشته از اينكه وسيله‏ای است برای‏ بهتر زيستن و برای خوب از عهده‏ء مسؤوليت برآمدن ، فی حد نفسه نيز مطلوب بشر است . انسان اگر بداند رازی در ورای كهكشانها وجود دارد و دانستن و ندانستن آن تأثيری در زندگی او ندارد ، باز هم ترجيح می‏دهد كه‏ آن را بداند . انسان طبعا از جهل فرار می‏كند و به سوی علم می‏شتابد . بنابراين ، علم و آگاهی يكی از ابعاد معنوی وجود انسان است

. 2 خير اخلاقی

پاره‏ای از كارها را انسان انجام می‏دهد نه به منظور سودی از آنها و يا دفع زيانی به وسيله‏ء آنها ، بلكه صرفا تحت تأثير يك سلسله عواطف كه‏ عواطف اخلاقی ناميده می‏شود ، از آن جهت انجام می‏دهد كه معتقد است‏ انسانيت چنين حكم می‏كند . فرض كنيد انسانی در شرايطی سخت ، در بيابانی‏ و حشتناك قرار گرفته است ، بی آذوقه و بی وسيله ، و هر لحظه خطر مرگ‏ او را تهديد می‏كند . در اين بين ، انسانی ديگر پيدا می‏شود و به او كمك‏ می‏كند و او را از چنگال مرگ قطعی نجات می‏بخشد . بعد اين دو انسان از يكديگر جدا می‏شوند و يكديگر را نمی‏بينند . سالها بعد آن فردی كه روزی‏ گرفتار شده بود ، نجات دهنده‏ء قديمی خود را می‏بيند كه به حال نزاری‏ افتاده است ، به يادش می‏افتد كه روزی همين شخص او را نجات داده است‏ .

 آيا وجدان اين فرد در اينجا هيچ فرمانی نمی‏دهد ؟

آيا به او نمی‏گويد كه‏ ياداش نيكی ، نيكی است ؟

 آيا نمی‏گويد سپاسگزاری احسان كننده واجب و لازم است ؟

 پاسخ مثبت است .

آيا اگر اين فرد به آن شخص كمك كرد ، وجدان انسانهای ديگر چه می‏گويد ؟

و اگر بی اعتنا گذشت و كوچكترين عكس العملی نشان نداد ، وجدانهای‏ ديگر چه می‏گويند ؟

 مسلما در صورت اول وجدانهای ديگر او را تحسين می‏كنند و آفرين می‏گويند ، و در صورت دوم ملامت می‏كنند و نفرين می‏گويند . اينكه وجدان آن انسانحكم می‏كند " پاداش احسان ، احسان است " (قرآن كريم می‏فرمايد : " هل جزاء الاحسان‏إلا الاحسان »" ( الرحمن / 60)  ) و هم اينكه وجدان‏ انسانها حكم می‏كند كه " پاداش دهنده‏ء نيكی را به نيكی ، بايد آفرين‏ گفت و بی اعتنا را بايد مورد ملامت و شماتت قرار داد " از وجدان اخلاقی‏ ناشی می‏شود و اين گونه اعمال را خير اخلاقی می‏گويند
معيار بسياری از كارهای انسان " خير اخلاقی " است ، و به عبارت ديگر ، بسياری از كارها را انسان به جهت " ارزش اخلاقی " انجام می‏دهند نه‏ به جهت امور مادی . اين نيز از مختصات انسان است و مربوط است به‏ جنبه‏ء معنوی انسان و يك بعد از ابعاد معنويت اوست . ساير جانداران‏ هرگز چنين معياری ندارند ، برای حيوان ، خير اخلاقی مفهوم ندارد و ارزش‏ اخلاقی بی‏معنی است

. 3 جمال و زيبايی

يك بعد ديگر از ابعاد معنوی انسان علاقه به جمال و زيبايی است . قسمت‏ مهمی از زندگی انسان را جمال و زيبايی تشكيل می‏دهد .

انسان جمال و زيبايی‏ را در همه‏ء شؤون زندگی دخالت می‏دهد : جامه می‏پوشد برای سرما و گرما ، به‏ همان اندازه هم ، به زيبايی رنگ و دوخت اهميت می‏دهد ، خانه می‏سازد برای سكونت ، و بيش از هر چيز به زيبايی خانه توجه دارد ، حتی سفره‏ای كه برای غذا خوردن پهن‏ می‏كند و ظرفی كه در آن غذا می‏ريزد و حتی ترتيب چيدن غذا در ظرفها و بر سفره همه روی اصول زيبايی است . انسان دوست دارد قيافه‏اش زيبا باشد ، نامش زيبا باشد ، جامه‏اش زيبا باشد ، خطش زيبا باشد ، خيابانش و شهرش زيبا باشد ، مناظر جلوی چشمش زيبا باشد و خلاصه می‏خواهد هاله‏ای از زيبايی تمام زندگی اش را فرا گيرد
برای حيوان مسأله‏ء زيبايی مطرح نيست . برای حيوان آنچه مطرح است‏ محتوای آخور است ، اما اينكه آخور زيبا باشد يا نازيبا ، ديگر مطرح‏ نيست . برای حيوان پالان زيبا ، منظره‏ء زيبا ، مسكن زيبا و غيره مطرح‏ نيست

. 4 تقديس و پرستش

يكی از پايدارترين و قديمی‏ترين تجليات روح آدمی و يكی از اصيل‏ترين‏ ابعاد وجود آدمی ، حس نيايش و پرستش است . مطالعه‏ء آثار زندگی بشر نشان می‏دهد هر زمان و هر جا كه بشر وجود داشته است ، نيايش و پرستش هم‏ وجود داشته است ، چيزی كه هست شكل كار و شخص معبود متفاوت شده است : از نظر شكل از رقصها و حركات دسته جمعی موزون همراه با يك سلسله اذكار و اوراد گرفته تا عالی‏ترين خضوعها و خشوعها و راقی‏ترين اذكار و ستايشها ، و از نظر معبود از سنگ و چوب گرفته تا ذات قيوم ازلی ابدی منزه از زمان و مكان
پيامبران پرستش را نياوردند و ابتكار نكردند ، بلكه نوع پرستش را يعنی نوع آداب و اعمالی كه بايد پرستش به آن شكل صورت گيرد ، به بشر آموختند و ديگر اينكه از پرستش غير ذات يگانه ( شرك ) جلوگيری به عمل آوردند
از نظر مسلمات دينی و همچنين از نظر برخی علمای دين شناسی (مانند ماكس مولر ) بشر ابتدا موحد و يگانه پرست بوده است و خدای واقعی خويش را می‏پرستيده‏ است . پرستش بت يا ماه و يا ستاره و يا انسان از نوع انحرافهايی است‏ كه بعدا رخ داده است .

يعنی چنين نبوده كه بشر پرستش را از بت يا انسان يا مخلوقی ديگر آغاز كرده باشد و تدريجا با تكامل تمدن به پرستش‏ خدای يگانه رسيده باشد . حس پرستش كه احيانا از آن به حس دينی تعبير می‏شود ، در عموم افراد بشر وجود دارد . قبلا از " اريك فروم " نقل‏ كرديم كه : " انسان ممكن است جانداران يا درختان يا بتهای زرين يا سنگی يا خدای‏ نا ديدنی يا مردی ربانی يا پيشوايی شيطانی صفت را بپرستد ، می‏تواند نياكان يا ملت يا طبقة يا حزب خود يا پول و كاميابی را بپرستد . . . او ممكن است از مجموعه‏ء معتقداتش به عنوان دين ، ممتاز از معتقدات غير دينی آگاه باشد و ممكن است بر عكس ، فكر كند كه هيچ دينی ندارد . مسأله‏ بر سر اين نيست كه دين دارد يا ندارد ، مسأله بر سر اين است كه كدام‏ دين را دارد " (جهانی از خود بيگانه)
" ويليام جيمز " بنابر نقل " اقبال " می‏گويد : " انگيزه نيايش نتيجه‏ء ضروری اين امر است كه در عين اينكه در قوی‏ترين قسمت از خودهای اختياری و عملی هر كس خودی از نوع اجتماعی است ، با وجود اين ، مصاحب كامل خويش را تنها در جهان‏ انديشه ( درون انديشی ) می‏تواند پيدا كند . . .

اغلب مردم ، خواه به‏ صورت پيوسته و خواه به صورت تصادفی در دل خويش به آن رجوع می‏كنند
حقيرترين فرد بر روی زمين با اين توجه عالی ، خود را واقعی و با ارزش‏ احساس می‏كند " (احيای فكر دينی ، ص . 105 )
" ويليام جيمز " درباره‏ء عمومی بودن اين حس در همه‏ء افراد چنين‏ می‏گويد : " احتمال دارد كه مردمان از لحاظ درجه‏ء تأثير پذيری از احساس يك‏ ناظر درونی در وجودشان با يكديگر اختلاف داشته باشند . برای بعضی از مردم‏ بيش از بعضی ديگر اين توجه ، اساسی ترين قسمت خودآگاهی را تشكيل می‏دهد . آنان كه بيشتر چنين هستند محتملا دينی ترند ، ولی اطمينان دارم كه حتی‏ آن كسان هم كه می‏گويند بكلی فاقد آنند خود را فريب می‏دهند و حقيقتا تا حدی ديندارند " (همان مأخذ  ) احيای فكر دينی))  
قهرمانهای افسانه‏ای ساختن از پهلوانان و يا دانشمندان و يا رجال دينی ، معلول حس تقديس بشر است كه می‏خواهد موجودی قابل ستايش و تقديس داشته‏ باشد و او را عاشقانه و در حد ما فوق طبيعی ستايش نمايد . ستايشهای‏ مبالغه آميز بشر امروز از قهرمانهای حزبی يا ملی ، دم زدن از پرستش حزب‏ ، مرام ، مسلك ، پرچم ، آب و خاك ، و احساس ميل به فداكاری در راه‏ اينها همه معلول اين حس است .  

احساس نيايش ، احساس ] نياز ] غريزی‏ است به كمالی برتر كه در او نقصی نيست و جمالی كه در آن زشتی وجود ندارد . پرستش مخلوقات‏ به هر شكل ، نوعی انحراف اين حس از مسير اصلی است
انسان در حال پرستش ، از وجود محدود خويش می‏خواهد پرواز كند و به‏ حقيقتی پيوند يابد كه در آنجا نقص و كاستی و فنا و محدوديت وجود ندارد و به قول " اينشتاين " دانشمند بزرگ عصر ما : " در اين حال فرد به كوچكی آمال و اهداف بشری پی می‏برد و عظمت و جلالی را كه در ما ورای امور و پديده‏ها در طبيعت و افكار تظاهر می‏نمايد ، حس می‏كند " . (دنيايی كه من می‏بينم ، ص   56) " اقبال " می‏گويد : " نيايش عمل حياتی و متعارفی است كه به وسيله‏ء آن جزيره‏ء كوچك‏ شخصيت ما وضع خود را در كل بزرگتری از حيات اكتشاف می‏كند " ( احيای فكر دينی در اسلام )
عبادت و پرستش نشان دهنده‏ء يك " امكان " و يك " ميل " در انساناست : امكان بيرون رفتن از مرز امور مادی ، و ميل به پيوستن به افق‏ بالاتر و وسيع‏تر . چنين ميلی و چنين عشقی از مختصات انسان است . اين‏ است كه پرستش و نيايش يكی ديگر از ابعاد معنوی روح انسان است .
اما تفاوت انسان در كيفيت قرار گرفتن تحت تأثير جاذبه‏ها و انتخاب‏ يكی از آنها ، مطلبی است كه در بحث آينده مطرح می‏شود
قوه و نيرو نيازی به تعريف ندارد ، عاملی كه اثری از او ناشی می‏شود به‏ نام قوه يا نيرو ناميده می‏شود .

v       تواناييهای گوناگون انسان

هر موجودی از موجودات جهان ، منشأ يك‏ يا چند خاصيت و اثر هست ، لهذا در هر موجودی ، اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان ، قوه و نيرو وجود دارد . قوه اگر با شعور و ادراك و خواست توأم باشد به نام " قدرت " و يا " توانايی " ناميده می‏شود
يكی ديگر از تفاوتهای حيوان و انسان با گياه و جماد اين است كه حيوان‏ و انسان بر خلاف جماد و گياه ، پاره‏ای از قوه‏های خويش را بر حسب ميل و شوق و يا ترس و به دنبال " خواست " ، اعمال می‏كند . مثلا مغناطيس كه‏ نيروی كشش آهن دارد به طور خود به خود و به حكم نوعی جبر طبيعی ، آهن را به سوی خود می‏كشد . مغناطيس نه از كار خويش آگاه است و نه ميل و شوق‏ يا ترس و بيمش اقتضا كرده است كه آهن را به سوی خود بكشد . همچنين‏ است آتش كه می‏سوزاند و گياه كه از زمين می‏رويد و درخت كه شكوفه می‏كند و ميوه می‏دهد .
اما حيوان كه راه می‏رود ، به راه رفتن خويش آگاه است و خواسته است‏ كه راه برود و اگر نمی‏خواست راه برود چنين نبود كه جبرا راه برود . اين‏ است كه گفته می‏شود : " حيوان جنبنده‏ء با خواست است " . به عبارت‏ ديگر ، پاره‏ای از قوه‏های حيوان تابع خواست حيوان است و در فرمان خواست‏ حيوان است ، يعنی اگر حيوان بخواهد ، آن قوه‏ها عمل می‏كنند و اگر نخواهد ، عمل نمی‏كنند
در انسان نيز پاره‏ای قوه‏ها و نيروها به همين شكل وجود دارد ، يعنی تابع‏ خواست انسان است ، با اين تفاوت كه خواست حيوان ميل طبيعی و غريزی‏ حيوان است و حيوان در مقابل ميل خود قدرت و نيرويی ندارد .

حيوان‏ همينكه ميلش به سويی تحريك شد ، خود به خود به آن سو كشيده می‏شود . در حيوان قدرت مقاومت و ايستادگی در مقابل ميل درونی خود و همچنين قدرت‏ محاسبه و انديشه در ترجيح جانب ميلها و يا جانب امری كه بالفعل ميلی به‏ سوی او نيست بلكه صرفا دورانديشی اقتضا می‏كند ، وجود ندارد .
اما انسان چنين نيست . انسان قادر است و توانايی دارد كه در برابر ميلهای درونی خود ايستادگی كند و فرمان آنها را اجرا نكند . اين توانايی‏ را انسان به حكم يك نيروی ديگر دارد كه از آن به " اراده " تعبير می‏شود . اراده به نوبه‏ء خود تحت فرمان عقل است ، يعنی عقل تشخيص می‏دهد و اراده انجام می‏دهد .
يكی از آنچه گذشت روشن شد كه انسان از دو جهت ، يك سلسله تواناييها دارد كه ساير جاندارها ندارند : يكی از جهت اينكه در انسان يك سلسله ميلها و جاذبه‏های معنوی وجود دارد كه در ساير جاندارها وجود ندارد . اين جاذبه‏ها به انسان امكان می‏دهد كه دايره‏ء فعاليتش را از حدود ماديات توسعه دهد و تا افق عالی معنويات‏ بكشاند ، ولی ساير جاندارها از زندان ماديات نمی‏توانند خارج شوند .
ديگر از آن جهت كه به نيروی " عقل " و " اراده " مجهز است ، قادر است در مقابل ميلها مقاومت و ايستادگی نمايد و خود را از تحت تأثير نفوذ جبری آنها آزاد نمايد و بر همه‏ء ميلها " حكومت " كند .

انسان‏ می‏تواند همه‏ء ميلها را تحت فرمان عقل قرار دهد و برای آنها جيره بندی كند و به هيچ ميلی بيش از ميزان تعيين شده ندهد و به اين‏ وسيله آزادی " معنوی " كه با ارزش‏ترين نوع آزادی است كسب نمايد .
اين توانايی بزرگ از مختصات انسان است و در هيچ حيوانی وجود ندارد و همين است كه انسان را شايسته‏ء " تكليف " كرده است و همين است كه به‏ انسان حق " انتخاب " می‏دهد و همين است كه انسان را به‏صورت يك موجود واقعا " آزاد " و " انتخابگر " و " صاحب اختيار " در می‏آورد .
ميلها و جاذبه‏ها نوعی پيوند و كشش است ميان انسان و يك كانون خارجی‏ كه انسان را به سوی خود می‏كشاند . انسان به هر اندازه كه تسليم ميلها بشود ، خود را رها می‏كند و به حالت لختی و سستی و زبونی در می‏آيد و سرنوشتش در دست يك نيروی خارجی قرار می‏گيرد كه او را به اين سو و آن‏ سو می‏كشاند ، ولی نيروی عقل و اراده نيرويی درونی و مظهر شخصيت واقعی‏ انسان است .
انسان آنجا كه به عقل و اراده متكی می‏شود ، نيروهای خويش را جمع و جور می‏كند و نفوذهای خارجی را قطع می‏نمايد و خويشتن را " آزاد " می‏سازد و به صورت " جزيره‏ای مستقل " در می‏آيند . انسان به واسطه‏ء عقل و اراده‏ است كه " مالك خويشتن " می‏شود و شخصيتش استحكام می‏يابد .
مالكيت نفس و تسلط بر خود و رهايی از نفوذ جاذبه‏ء ميلها هدف اصلی‏ تربيت اسلامی است . غايت و هدف چنين تربيتی " آزادی معنوی " است .

v       خودشناسی

اسلام عنايت خاص دارد كه انسان " خود " را بشناسد و جا و موقع‏ خويشتن را در جهان آفرينش تشخيص دهد . اين همه تأكيد در قرآن در مورد انسان برای اين است كه انسان خويشتن را آنچنانكه هست بشناسد و مقام و موقع خود را در عالم وجود درك كند و هدف از اين شناختن و درك كردن اين‏ است كه خود را به مقام والايی كه شايسته‏ء آن است برساند .
قرآن كتاب انسان سازی است ، يك فلسفه‏ء نظری نيست كه علاقه‏اش تنها به بحث و نظر و چشم انداز باشد ، هر چشم اندازی را كه ارائه می‏دهد برای‏ عمل و گام برداشتن است
قرآن كوشاست كه انسان " خود " را كشف كند . اين " خود " ، " خود " شناسنامه‏ای نيست ، كه اسمت چيست ؟ اسم پدرت چيست و در چه سالی‏ متولد شده‏ای ؟ تابع چه كشوری هستی ؟ از كدام آب و خاكی و با چه كسی‏ زناشويی بر قرار كرده‏ای و چند فرزند داری ؟ آن " خود " همان چيزی است كه " روح الهی " ناميده می‏شود و با شناختن آن " خود " ، است كه [ انسان ] احساس شرافت و كرامت و تعالی‏ می‏كند و خويشتن را از تن دادن به پستيها برتر می‏شمارد ، به قداست خويش‏ پی می‏برد ، مقدسات اخلاقی و اجتماعی برايش معنی و ارزش پيدا می‏كند
قرآن از برگزيدگی انسان سخن می‏گويد ، چرا ؟ می‏خواهد بگويد : تويك‏ موجود " تصادفی " نيستی كه جريانات كوروكر ، - مثلا اجتماع تصادفی اتمها - تو را به وجود آورده باشد ، تويك موجود انتخاب شده و برگزيده‏ای ، و به همين دليل رسالت و مسؤوليت داری . بدون‏ شك انسان در جهان خاكی قوی‏ترين و نيرومندترين موجودات است .

اگر زمين و موجودات زمينی را در حكم يك " قريه " فرض كنيم ، انسان كدخدای اين‏ قريه است . ولی بايد ببينيم كه آيا انسان يك كدخدای انتخاب شده و برگزيده است و يا يك كدخدايی كه به زور و قلدری خود را تحميل كرده است‏ ؟ فلسفه‏های مادی ، قدرت حاكمه‏ء انسان را صرفا ناشی از زور و قدرت انسانمی‏دانند . و مدعی هستند كه انسان به علل تصادفی دارای زور و قدرت شده‏ است . بديهی است كه با اين فرض ، " رسالت " و " مسؤوليت " برای‏ انسان بی‏معنی است . چه رسالتی و چه مسؤوليتی ؟ از طرف چه كسی و در مقابل چه كسی ؟ اما از نظر قرآن ، انسان يك كدخدای انتخاب شده زمين است و به حكم‏ شايستگی و صلاحيت ، نه صرفا زور و چنگال تنازع ، از طرف ذی صلاحيت‏ترين‏ مقام هستی ، يعنی ذات خداوند ، برگزيده و انتخاب و به تعبير قرآن " اصطفا " شده است ، و به همين دليل مانند هر برگزيده ديگر " رسالت " و " مسؤوليت " دارد : رسالت از طرف خدا ، و مسؤوليت در پيشگاه او
اعتقاد به اينكه انسان موجودی انتخاب شده است و هدفی از انتخاب در كار است ، نوعی آثار روانی و تربيتی در افراد به وجود می‏آورد ، و اعتقاد به اينكه انسان نتيجه‏ء يك سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی ديگر آثار روانی و تربيتی در افراد به وجود می‏آورد ، و اعتقاد به اينكه انسان نتيجه‏ يك سلسله تصادفات بی هدف است ، نوعی ديگر آثار روانی و تربيتی در انسان به وجود می‏آورد .

خودشناسی به معنی اين است كه انسان مقام واقعی خويش را در عالم وجود درك كند ، بداند خاكی محض نيست ، پرتوی از روح الهی‏ در او هست ، بداند كه در معرفت می‏تواند بر فرشتگان پيشی بگيرد ، بداند كه او آزاد و مختار و مسؤول خويشتن و مسؤول افراد ديگر و مسؤول آباد كردن‏ جهان و بهتر كردن جهان است ( او شما را از زمين بيافريد و عمران آن را از شما خواست)

(  هو أنشأكم من الارض و استعمركم فيها »( هود / 61 )  ) ، بداند كه او امانتدار الهی است ، بداند كه بر حسب تصادف ، برتری نيافته است تا استبداد بور








 
 
n s u n
« انسان »
 
c a t e g o r y
« موضوعات »
بیش از 100 موضوع با محوریت انسان
 
r e g i s t e r a t i o n
« عضویت و اشتراک »
با لینک ثابت RSS سایت مطالب را در سایت و یا نرم افزار خود منتشر و شماهده کنید
به زودی

به مناسبت آغاز سال 1391 و شروع چهارمین سال فعالیت سایت سامانه عضویت پیامکی "انسان" افتتاح شد.
جهت دریافت رایگان پیام های کوتاه با موضوع انسان یک پیامک با متن انسان به شماره
3000258800 ارسال نموده و منتظر تائید عضویت خود در سامانه شوید.
شما نیز می توانید نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را به شماره مذکور پیامک کنید.

 
l a s t  p o s t
« آخرین مطالب »
 
v o t e
« نظرسنجی »

نظر شما در مورد محتوی سایت انسان چیست؟


 
c a n o n i c a l   t i m e
« اوقات شرعی »
 
c h a r i t y
« كمك هاي انسان دوستانه »»





برنامه جهانی مبارزه با گرسنگی

کمک به ایتام
 
 
t r a n s l a t e
« ترجمه »

 
c a l e n d a r
« تقویم شمسی »
<    «  دی 1403  »    >
شیدسچپج
 12
3456789
10111213141516
17181920212223
24252627282930
 
 
l i n k  b o x
« پیوند به بیرون »

براي تبادل لينك با ما آدرس سايت را با نام "انسان" در وبسايت يا وبلاگ خود اضافه كرده و سپس از قسمت تماس با ما لينك خود را ارسال نمائيد
آدرس های ورودی به سایت:
www.Nsun.us
www.N-Sun.ir
www.Nsun.tk
nsun.ely.ir

 
 

خدا نکنه تا آدم نشدیم دنیا بهمون رو بیاره Copyright © 2009-2010 By www.nSun.us , All rights reserved -  Hosted & Design By Hami Web Network
Powered By DataLifeEngine - SMS Box= 3000258800  -   SMS Plugin Service By www.SmsWay.ir