ویژگیهای انسان در قرآن
شهيد آيت الله مطهري
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسانِ اسلام تنها یك حیوان مستقیم القامه كه ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن میگوید نیست؛ این موجود از نظر قرآن ژرفتر و مرموزتر از این است كه بتوان آن را با این چند كلمه تعریف كرد.
قرآن، انسان را مدحها و ستایشها كرده و هم مذمتها و نكوهشها نموده است. عالیترین مدحها و بزرگترین مذمّتهای قرآن دربارهی انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودی است كه توانایی دارد جهان را مسخّر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و هم میتواند به «اسفل سافلین» سقوط كند. این خود انسان است كه باید دربارهی خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید.
سخن خویش را از ستایشهای انسان در قرآن تحت عنوان «ارزشهای انسان» آغاز میكنیم.
ارزشهای انسان
1. انسان خلیفه خدا در زمین است:
«روزی كه خواست او را بیافریند، ارادهی خویش را به فرشتگان اعلام كرد. آنها گفتند: آیا موجودی میآفرینی كه در زمین تباهی خواهد كرد و خون خواهد ریخت؟ او گفت: من چیزی میدانم كه شما نمیدانید.»[1]
«اوست كه شما انسانها را جانشینهای خود در زمین قرار داده تا شما را در مورد سرمایههایی كه داده است در معرض آزمایش قرار دهد.»[2]
2. ظرفیّت علمی انسان بزرگترین ظرفیتهایی است كه یك مخلوق ممكن است داشته باشد:
«تمام اسماء را به آدم آموخت (او را به همهی حقایق آشنا ساخت)، آنگاه از فرشتگان (موجودات ملكوتی) پرسید: نامهای اینها را بگویید چیست. گفتند: ما جز آنچه تو مستقیماً به ما آموختهای نمیدانیم (آنچه را تو مستقیماً به ما نیاموخته باشی ما از راه كسب نتوانیم آموخت). خدا به آدم گفت: ای آدم! تو به اینها بیاموز و اینها را آگاهی ده. همین كه آدم فرشتگان را آموزانید و آگاهی داد، خدا به فرشتگان گفت: نگفتم كه من از نهانهای آسمان و زمین آگاهم (میدانم چیزی را كه حتماً نمیدانید) و هم میدانم آنچه را شما اظهار میكنید و آنچه را پنهان میدارید؟»[3]
3. او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد. همهی انكارها و تردیدها، بیماری و انحرافهایی است از سرشت اصلی انسان:
«هنوز كه فرزندان آدم در پشت پدران خویش بوده (و هستند و خواهند بود) خداوند (با زبان آفرینش) آنها را بر وجود خویش گواه گرفت و آنها گواهی دادند.»[4]
«چهرهی خود را به سوی دین نگهدار، همان كه سرشت خدایی است و همهی مردم را بر آن سرشته است.»[5]
4. در سرشت انسان علاوه بر عناصر مادی كه در جماد و گیاه و حیوان وجود دارد، عنصری ملكوتی و الهی وجود دارد. انسان تركیبی است از طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان:
«آنكه هر چه را آفرید نیكو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از شیرهی كشیدهای كه آبی پست است قرار داد؛ آنگاه او را بیاراست و از روح خویش در او دمید.»[6]
5. آفرینش انسان، آفرینش حساب شده است، تصادفی نیست. انسان موجودی انتخاب شده و برگزیده است:
«خداوند، آدم را برگزید و توبهاش را پذیرفت و او را هدایت كرد.»[7]
6. او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد، از او خواسته شده است با كار و ابتكار خود زمین را آباد سازد و با انتخاب خود یكی از دو راه سعادت و شقاوت را اختیار كند:
«همانا امانت خویش را بر آسمان و زمین و كوهها عرضه كردیم، همه از پذیرش آن امتناع ورزیدند و از قبول آن ترسیدند، اما انسان بار امانت را به دوش كشید و آن را پذیرفت. همانا او ستمگر و نادان بود.»[8]
«ما انسان را از نطفهای مركب و ممزوج آفریدیم تا او را مورد آزمایش قرار دهیم، پس او را شنوا و بینا قرار دادیم، همانا راه را به او نمودیم، او خود یا سپاسگزار است و یا كافر نعمت (یا راه راست را كه نمودیم خواهد رفت و به سعادت خواهد رسید و یا كفران نعمت كرده، منحرف میگردد.)»[9]
7. او از یك كرامت ذاتی و شرافت ذاتی برخوردار است؛ خدا او را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری داده است. او آنگاه خویشتن واقعی خود را درك و احساس میكند كه این كرامت و شرافت را در خود درك كند و خود را برتر از پستیها و دنائتها و اسارتها و شهوترانیها بشمارد:
«همانا ما بنیآدم را كرامت بخشیدیم و آنان را بر صحرا و دریا (خشك و تر) مسلط كردیم و بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم.»[10]
8. او از وجدانی اخلاقی برخوردار است: به حكم الهامی فطری، زشت و زیبا را درك میكند:
«سوگند به نفس انسان و اعتدال آن، كه ناپاكیها و پاكیها را به او الهام كرد.»[11]
9. او جز با یاد خدا با چیز دیگر آرام نمیگیرد. خواستهای او بینهایت است، به هر چه برسد از آن سیر و دلزده میشود مگر آنكه به ذات بیحدّ و نهایت (خدا) بپیوندد:
«همانا تنها با یاد او دلها آرام میگیرد.»[12]
«ای انسان! تو به سوی پروردگار خویش بسیار كوشنده هستی و عاقبت او را دیدار خواهی كرد.»[13]
10. نعمتهای زمین برای انسان آفریده شده است:
«همانا اوست كه آنچه در زمین است برای شما آفرید.»[14]
«آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است مسخّر او قرار داده است (پس او حق بهرهگیری مشروع از همهی اینها را دارد).»[15]
11. او را برای این آفرید كه تنها خدای خویش را پرستش كند و فرمان او را بپذیرد. پس او وظیفهاش اطاعت امر خداست:
«همانا جنّ و انس را نیافریدیم مگر برای اینكه مرا پرستش كنند.»[16]
12. او جز در راه پرستش خدای خویش و جز با یاد او خود را نمییابد، و اگر خدای خویش را فراموش كند خود را فراموش میكند و نمیداند كه كیست و برای چیست و چه باید كند و كجا باید برود:
«همانا از آن مباشید كه خدا را فراموش كردند و خداوند، خودشان را از یاد خودشان برد.»[17]
13. او همین كه از این جهان برود و پرده ی تن كه حجاب چهرهی جان است دور افكنده شود، بسی حقایق پوشیده كه امروز بر او نهان است بر وی آشكار گردد:
«همانا پرده را كنار زدیم، اكنون دیدهات تیز است.»[18]
14. او تنها برای مسائل مادی كار نمیكند؛ یگانه محرّك او حوائج مادّی زندگی نیست. او احیاناً برای هدفها و آرمانهایی بس عالی میجنبد و میجوشد. او ممكن است كه از حركت و تلاش خود جز رضای آفریننده. مطلوبی دیگر نداشته باشد:
«ای نفس آرامش یافته! همانا به سوی پروردگارت باز گرد با خشنودی متقابل: تو از او و او از تو خشنود.»[19]
«خداوند به مردان و زنان با ایمان باغها وعده كرده است كه در آنها نهرها جاری است، جاویدان در آنجا خواهند بود، و هم مسكنهای پاكیزه؛ اما خشنودی خدا از همهی اینها برتر و بالاتر است. آن است رستگاری بزرگ.»[20]
بنا بر آنچه گفته شد، از نظر قرآن انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملكوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان، ملهّم به خیر و شرّ، وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز میشود و به سوی قوّت و كمال سیر میكند و بالا میرود اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمیگیرد، ظرفیّت علمی و عملیاش نامحدود است، از شرافت و كرامتی ذاتی برخوردار است، احیاناً انگیزههایش هیچ گونه رنگ مادی و طبیعی ندارد، حق بهره گیری مشروع از نعمتهای خدا به او داده شده است ولی در برابر خدای خودش وظیفهدار است.
ضدّ ارزشها
در عین حال، همین موجود در قرآن مورد بزرگترین نكوهشها و ملامتها قرار گرفته است:
«او بسیار ستمگر و بسیار نادان است.»[21]
«او نسبت به پروردگارش بسیار ناسپاس است.»[22]
«او آنگاه كه خود را مستغنی میبیند طغیان میكند.»[23]
«او عجول و شتابگر است.»[24]
«او هرگاه به سختی بیفتد و خود را گرفتار ببیند ما را در هر حال (به یك پهلو افتاده و یا نشسته و یا ایستاده) میخواند؛ همین كه گرفتاری را از او برطرف كنیم گویی چنین حادثهای پیش نیامده است.»[25]
«او تنگ چشم و ممسك است.»[26]
«او مجادلهگرترین مخلوق است.»[27]
«او حریص آفریده شده است.»[28]
«اگر بدی به او رسد جزع كننده است و اگر نعمت به او رسد بخل كننده است.»[29]
زشت یا زیبا؟ چگونه است؟ آیا انسان از نظر قرآن یك موجود زشت و زیباست، آن هم زشت زشت و زیبای زیبا؟
آیا انسان یك موجود دو سرشتی است: نیمی از سرشتش نور است و نیمی ظلمت؟ چگونه است كه قرآن، هم او را منتها درجه مدح میكند و هم منتها درجه مذمّت؟!
حقیقت این است كه این مدح و ذمّ، از آن نیست كه انسان یك موجود دو سرشتی است؛ نیمی از سرشتش ستودنی است و نیمی دیگر نكوهیدنی؛ نظر قرآن به این است كه انسان همهی كمالات را بالقوّه دارد و باید آنها را به فعلیّت برساند و این خود اوست كه باید سازنده و معمار خویشتن باشد. شرط اصلی وصول انسان به كمالاتی كه بالقوّه دارد «ایمان» است. از ایمان، تقوا و عمل صالح و كوشش در راه خدا برمیخیزد. به وسیلهی ایمان است كه علم از صورت یك ابزار ناروا در دست نفس اماره خارج میشود و به صورت یك ابزار مفید درمیآید.
پس انسان حقيقي كه خليفة الله است، مسجود ملائكه است، همه چيز براي اوست و بالأخره دارندهي همهي كمالات انساني است، انسانِ به علاوهي ايمان است نه انسانِ منهاي ايمان. انسانِ منهاي ايمان، كاستي گرفته و ناقص است. چنين انساني حريص است، خونريز است، بخيل و ممسك است، كافر است، از حيوان پستتر است.
در قرآن آياتي آمده است كه روشن ميكند انسانِ ممدوح چه انساني است و انسانِ مذموم چه انساني است. از اين آيات استنباط ميشود كه انسانِ فاقد ايمان و جدا از خدا انسان واقعي نيست. انسان اگر به يگانه حقيقتي كه با ايمان به او و ياد او آرام ميگيرد بپيوندد دارنده همهي كمالات است و اگر از آن حقيقت ـ يعني خدا ـ جدا بماند درختي را ماند كه از ريشهي خويشتن جدا شده است. ما به عنوان نمونه دو آيه را ذكر ميكنيم:
ـ وَ الْعَصْرِ ـ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ ـ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.[30]
«سوگند به عصر، همانا انسان در زيان است، مگر آنان كه ايمان آورده و شايسته عمل كرده و يكديگر را به حق و صبر و مقاومت توصيه كردهاند.»
ـ وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.[31]
«همانا بسياري از جنّيان و آدميان را براي جهنم آفريدهايم (پايان كارشان جهنم است)، زيرا دلها دارند و با آنها فهم نميكنند،چشمها دارند و با آنها نميبينند، گوشها دارند و با آنها نميشنوند. اينها مانند چهارپايان بلكه راه گم كرده ترند.»
موجود چند بُعدي
از آنچه گفته شد معلوم شد كه انسان با همهي وجود مشتركي كه با ساير جاندارها دارد، فاصلهي عظيمي با آنها پيدا كرده است. انسان موجودي مادي ـ معنوي است. انسان با همهي وجوه مشتركي كه با جاندارهاي ديگر دارد، يك سلسله تفاوتهاي اصيل و عميق با آنها دارد كه هر يك از آنها بُعدي جداگانه به او ميبخشد و رشتهاي جداگانه در بافت هستي او به شمار ميرود. اين تفاوتها در سه ناحيه است:
1. ناحيه ادراك و كشف خود و جهان.
2. ناحيه جاذبههايي كه بر انسان احاطه دارد.
3. ناحيه كيفيّت قرار گرفتن تحت تأثير جاذبهها و انتخاب آنها.
[1] . بقره / 30 (ترجمه آیه به مضمون است).
[2] . انعام / 165.
[3] . بقره / 31 ـ 33.
[4] . اعراف / 172.
[5] . روم / 43.
[6] . الم ـ سجده / 7 ـ 9.
[7] . طه / 121.
[8] . احزاب / 72.
[9] . دهر / 2 و 3.
[10] . اسراء / 70.
[11] . شمس / 8 و 9.
[12] . رعد / 28.
[13] . انشقاق / 6.
[14] . بقره / 29.
[15] . جاثیه / 13.
[16] . ذاریات / 56.
[17] . حشر / 19.
[18] . ق / 22.
[19] . فجر / 27 و 28.
[20] . توبه / 72.
[21] . احزاب / 72.
[22] . حج / 66 و ...
[23] . علق / 6 و 7.
[24] . اسراء /11.
[25] . یونس / 12.
[26] . اسراء / 100.
[27] . كهف / 54.
[28] . معارج / 19 ـ 21.
[29] . معارج / 19 ـ 21.
[30] . سورهي عصر.
[31] . اعراف / 179.
منبع : با اندكي تلخيص و تفسير از مجموعه آثار شهيد آيت الله مطهري ، ج2، ص267 ـ 275
http://www.andisheqom.com/ |