انسان های منافق ( قسمت چهارم )
سوره البقره آیات 8 الی 20
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ «8» يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ «9» فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ بِما کانُوا يَکْذِبُونَ «10» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ «11» أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا يَشْعُرُونَ «12» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا يَعْلَمُونَ «13» وَ إِذا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَياطِينِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ «14» اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ يَمُدُّهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يَعْمَهُونَ «15» أُولئِکَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَما رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ وَ ما کانُوا مُهْتَدِينَ «16» مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لا يُبْصِرُونَ «17» صُمٌّ بُکْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَرْجِعُونَ «18» أَوْ کَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُماتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطٌ بِالْکافِرِينَ «19» يَکادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ کُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «20»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * گروهي از مردم کساني هستند که ميگويند: «به خدا و روز رستاخيز ايمان آوردهايم.» در حالي که ايمان ندارند. * ميخواهند خدا و مؤمنان را فريب دهند؛ در حالي که جز خودشان را فريب نميدهند؛ (اما) نميفهمند. * در دلهاي آنان يک نوع بيماري است؛ خداوند بر بيماري آنان افزوده؛ و به خاطر دروغهايي که مي گفتند، عذاب دردناکي در انتظار آنهاست. * و هنگامي که به آنان گفته شود: «در زمين فساد نکنيد» ميگويند: «ما فقط اصلاحکنندهايم». * آگاه باشيد! اينها همان مفسدانند؛ ولي نميفهمند. * و هنگامي که به آنان گفته شود: «همانند (ساير) مردم ايمان بياوريد.» ميگويند: «آيا همچون ابلهان ايمان بياوريم؟!» بدانيد اينها همان ابلهانند ولي نميدانند. * و هنگامي که افراد باايمان را ملاقات ميکنند، ميگويند: «ما ايمان آوردهايم.» (ولي) هنگامي که با شيطانهاي خود خلوت ميکنند، ميگويند: «ما با شماييم؛ ما فقط (آنها را) مسخره ميکنيم.» * خداوند آنان را استهزا ميکند؛ و آنها را در طغيانشان نگه ميدارد، تا سرگردان شوند. * آنان کساني هستند که «هدايت» را به «گمراهي» فروختهاند؛ و (اين) تجارت آنها سودي نداده؛ و هدايت نيافتهاند. * آنان (=منافقان) همانند کسي هستند که آتشي افروخته (تا در بيابان تاريک، راه خود را پيدا کند)، ولي هنگامي که آتش اطراف او را روشن ساخت، خداوند (طوفاني ميفرستد و) آن را خاموش ميکند؛ و در تاريکيهاي وحشتناکي که چشم کار نميکند، آنها را رها ميسازد. * آنها کران، گنگها و کورانند؛ لذا (از راه خطا) بازنميگردند. * يا همچون باراني از آسمان، که در شب تاريک همراه با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران) ببارد. آنها از ترس مرگ، انگشتانشان را در گوشهاي خود ميگذارند؛ تا صداي صاعقه را نشنوند. و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه ي قدرت او هستند). * (روشنائي خيره کننده ي) برق، نزديک است چشمانشان را بربايد. هر زمان که (برق جستن ميکند، و صفحه ي بيابان را) براي آنها روشن ميسازد، (چند گامي) در پرتو آن راه ميروند؛ و چون خاموش ميشود، توقف ميکنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين ميبرد؛ چرا که خداوند بر هر چيز تواناست.
تفسیر :
آنها کر، گنگ و کورند بنابراين از راه خطا بازنميگردند!
سپس اضافه ميکند: «آنها کر هستند و گنگ و نابينا، و چون هيچيک از وسائل اصلي درک حقايق را ندارند از راهشان بازنميگردند» (صم بکم عمي فهم لا يرجعون).
يا همچون باراني که در شب تاريک توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذراني) ببارد، آنها از ترس مرگ انگشت در گوش خود ميگذارند تا صداي صاعقه را نشنوند، و خداوند به کافران احاطه دارد (و در قبضه قدرت او هستند(.
در مثال دوم قرآن صحنهي زندگي آنها را به شکل ديگري ترسيم مينمايد:
شبي است تاريک و ظلماني پرخوف و خطر، باران به شدت ميبارد، از کرانههاي افق برق پرنوري ميجهد، صداي غرش وحشتزا و مهيب رعد، نزديک است پردههاي گوش را پاره کند، انساني بيپناه در دل اين دشت وسيع و ظلماني و پر از خطر، حيران و سرگردان مانده است، باران پر پشت، بدن او را مرطوب ساخته، نه پناهگاه مورد اطميناني وجود دارد که به آن پناه برد و نه ظلمت اجازه ميدهد گامي به سوي مقصد بردارد.
قرآن در يک عبارت کوتاه، حال چنين مسافر سرگرداني را بازگو ميکند: «يا همانند باراني که در شب تاريک، توام با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذراني) ببارد» (او کصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق(.
سپس اضافه ميکند «آنها از ترس مرگ انگشتها را در گوش خود ميگذارند تا صداي وحشتانگيز صاعقهها را نشنوند» (يجعلون اصابعهم في آذانهم من الصواعق حذر الموت(.
و در پايان آيه ميفرمايد: «و خداوند به کافران احاطه دارد» (و آنها هر کجا بروند در قبضهي قدرت او هستند) (واللَّه محيط بالکافرين(.
نخست اينکه: آيه اول (مثلهم کمثل الذي...) اشاره به منافقاني است که در آغاز وارد، صف مؤمنان راستين شده بودند و حقيقتاً ايمان آوردند، اما اين ايمان مستقر و پا برجا نبود و به نفاق گرائيدند.
و اما مثال دوم (او کصيب من السماء...) حال منافقاني را بازگو ميکند که از آغاز در همان صف نفاق بودند و حتي براي يک لحظه هم ايمان نياوردند.
ديگر اينکه: مثال اول بازگوکننده حال افراد است، و مثال دوم مجسمکننده وضع محيطها، لذا در اول ميفرمايد مثلهم کمثل الذي... (مثل آنها مانند کسي است که...) و در مثال دوم ميگويد: «او کصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق»: «مانند باران پرپشتي که از آسمان فروميريزد، و در آن، ظلمت و رعد و برق است» اشاره به محيط وحشتزا و پرخوف و خطري است که منافقان در آن زندگي داشتند.
روشنائي خيرهکننده برق نزديک است چشم آنها را بربايد، هر لحظهاي که برق جستن ميکند (صفحه بيابان را) براي آنها روشن ميسازد (چند قدمي) در پرتو آن راه ميروند و هنگامي که خاموش ميشود توقف ميکنند، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از بين ميبرد، خداوند بر هر چيز توانا است.
برقها پيدرپي بر صفحهي آسمان تاريک جستن ميکند: «نور برق آنچنان خيرهکننده است که نزديک است چشمهاي آنها را بربايد» (يکاد البرق يخطف ابصارهم (. « هر زمان که برقي ميزند و صفحه بيابان تاريک، روشن ميشود، چند گامي در پرتو آن راه ميروند، ولي بلافاصله ظلمت بر آنها مسلط ميشود و آنها در جاي خود متوقف ميگردند» (کلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا).
آنها هر لحظه خطر را در برابر خود احساس ميکنند، چرا که در دل اين بيابان نه کوهي به چشم ميخورد، و نه درختي تا از خطر رعد و برق و صاعقه جلوگيري کند، هر آن ممکن است هدف صاعقهاي قرار گيرند و در يک لحظه خاکستر شوند!.
ميدانيم صاعقهها به هر برآمدگي از زمين حمله ميکنند، اما در دل بيابان جز آنها برآمدگي پيدا نميشود که صاعقه متوجه آن گردد، بنابراين خطر جدي و حتمي است (با توجه به اينکه خطر صاعقه در بيابانهاي مسطحي همچون بيابانهاي حجاز به درجات از مناطق کوهستاني بيشتر است اهميت اين مثال براي مردم آن محيط روشنتر ميشود).
خلاصه نميداند چه کند، مضطرب و پريشان، حيران و سرگردان بر جاي خود ايستاده، نه راهي در ميان شنهاي بيابان پيدا است و نه راهنمائي که در پرتو هدايت او گام بردارد.
حتي اين خطر وجود دارد که غرش رعد، گوش آنها را پاره و نور خيرهکننده برق چشمشان را نابينا کند، آري «اگر خدا بخواهد گوش و چشم آنها را از ميان ميبرد چرا که خدا به هر چيزي توانا است» (و لو شاء اللَّه لذهب بسمعهم و ابصارهم ان اللَّه علي کل شيءٍ قدير).
آري منافقان درست به چنين مسافري ميمانند، آنها در ميان مؤمنان روز- افزون که همچون سيل خروشان و باران پرپشتي به هر سو پيش ميروند قرار گرفتهاند افسوس که به پناهگاه مطمئن ايمان، پناه نبردهاند تا از شر صاعقههاي مرگبار مجازات الهي نجات يابند.
جهاد مسلحانه مسلمين در برابر دشمنان همانند خروش رعد و صاعقه بر سر آنها فرود ميآمد، گاهگاه فرصتهائي، براي پيدا کردن راه حق نصيبشان ميشد و انديشههاشان بيدار ميگشت، ولي افسوس که اين بيداري همچون برق آسمان ديري نميپائيد تا ميخواستند چند گامي بردارند خاموش ميشد و تاريکي غفلت و سپس توقف و سرگرداني جاي آن را ميگرفت.
پيشرفت سريع اسلام همچون برق آسماني چشم آنها را خيره کرده بود، و آيات قرآن که پرده از رازهاي نهانيشان برميداشت همچون صاعقهها آنها را هدف قرار ميداد، هر دم احتمال ميدادند آيهاي نازل گردد و پرده از رازهاي ديگري بردارد و رسواتر شوند. چنانکه قرآن در آيهي 64 سوره توبه ميگويد: يحذر المنافقون ان تنزل عليهم سورة تنبئهم بما في قلوبهم قل استهزئوا ان اللَّه مخرج ما تحذرون: «منافقان از اين ميترسند که سورهاي بر ضد آنها نازل شود و آنچه در درون مخفي ميدارند فاش گردد بگو هرچه ميخواهيد استهزاء کنيد خدا آنچه را از آن ميترسيد ظاهر ميسازد».
منافقان از اين نيز وحشت داشتند که با علني شدن اسرارشان فرمان جنگ از طرف خدا با اين دشمنان خائن داخلي صادر شود و مسلمانان که در آن روز قوي و نيرومند بودند بر آنها، حمله کنند، آنچنانکه قرآن ميگويد: لئن لم ينته المنافقون والذين في قلوبهم مرض والمرجفون في المدينة لنغرينک بهم ثم لا يجاورونک فيها الا قليلا ملعونين اينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا: «اگر منافقان و آنهائي که قلبشان بيمار است و کساني که با اشاعه اکاذيب، ترس و وحشت و سستي ميآفرينند، دست از کردار خود برندارند ما تو را بر آنها ميشورانيم تا نتوانند در جوار شما جز اندکي زندگي کنند و به صورت افراد نفرين شده هر جا يافت شوند، آنها را بگيرند و بکشند» (احزاب- 61 -60).
از اين آيات به خوبي استفاده ميشود که منافقان در وحشت و سرگرداني سختي در مدينه قرار داشتند، آيات با لحن شديد و قاطعي پيدرپي همانند رعد و برق آسماني بر ضد آنها نازل ميشد، و هر آن احتمال اين ميرفت که دستور مجازات و يا حداقل اخراج آنها از مدينه صادر گردد.
اگر چه شأن نزول اين آيات، منافقان عصر پيامبر صلي اللَّه عليه و آله است اما با توجه به اينکه خط نفاق در هر عصر و زماني، در برابر خط انقلابهاي راستين وجود داشته و دارد به منافقان همه اعصار و قرون گسترش مييابد، و ما با چشم خود تمام اين نشانهها را يک به يک و مو به مو در مورد منافقان عصر خويش، مييابيم، سرگرداني آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بيپناهي و بدبختي و سيهروزي و رسوائي آنها را درست همانند همان مسافري که قرآن به روشنترين وجهي حال او را ترسيم کرده است مشاهده ميکنيم. در اينکه ميان مثال دوم و اول در آيات فوق چه تفاوتي است؟، در اينجا دو تفسير وجود دارد.
نخست اينکه: آيه اول (مثلهم کمثل الذي...) اشاره به منافقاني است که در آغاز وارد، صف مؤمنان راستين شده بودند و حقيقتاً ايمان آوردند، اما اين ايمان مستقر و پا برجا نبود و به نفاق گرائيدند.
و اما مثال دوم (او کصيب من السماء...) حال منافقاني را بازگو ميکند که از آغاز در همان صف نفاق بودند و حتي براي يک لحظه هم ايمان نياوردند.
ديگر اينکه: مثال اول بازگوکننده حال افراد است، و مثال دوم مجسمکننده وضع محيطها، لذا در اول ميفرمايد مثلهم کمثل الذي... (مثل آنها مانند کسي است که...) و در مثال دوم ميگويد: «او کصيب من السماء فيه ظلمات و رعد و برق»: «مانند باران پرپشتي که از آسمان فروميريزد، و در آن، ظلمت و رعد و برق است» اشاره به محيط وحشتزا و پرخوف و خطري است که منافقان در آن زندگي داشتند.
منبع : تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى
|